مدرسه که می رفتیم ،
هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون می گفت "مواظب باش خودتو جا نذاری"
و ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیشه خودمونو جا بذاریم!
بزرگ که شدیم بارها و بارها یه قسمت از خودمون رو جاگذاشتیم؛
توی یه کافه،
توی یه خیابون،
توی یه خاطره...
هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون می گفت "مواظب باش خودتو جا نذاری"
و ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیشه خودمونو جا بذاریم!
بزرگ که شدیم بارها و بارها یه قسمت از خودمون رو جاگذاشتیم؛
توی یه کافه،
توی یه خیابون،
توی یه خاطره...