سلام به همگی
این شعر از دکتر خانلریست و میتوانم بگم که در کتاب ادبیات فارسی دوره دبیرستان و دانشگاهی هم بوده.
شعر خیلی جالب و پرمعناییست چون ازش خوشم اومد!! گفتم برای دوستان هم قرار بدهم:
شعر " عقاب " شاهکاردکتر پرویز ناتل خانلری---------------------------------------------------------------------------
گشت غمناک دل و جان عقابچوازو دور شد ایام شباب
دید کش دور به انجام رسیدآفتابش به لب بام رسید
باید از هستی دل بر گیردره سوی کشور دیگر گیرد
خواست تا چاره ی نا چار کنددارویی جوید و در کار کند
صبحگاهی ز پی چاره ی کارگشت برباد سبک سیر سوار
گله کاهنگ چرا داشت به دشتناگه ا ز وحشت پر و لوله گشت
وان شبان ، بیم زده ، دل نگرانشد پی بره ی نوزاد دوان
کبک ، در دامن خار ی آویختمار پیچید و به سوراخ گریخت
آهواستاد ونگه کرد و رمیددشت را خط غباری بکشید
لیک صیاد، سردیگر داشتصید را فارغ و آزاد گذاشت
چاره ی مرگ ، نه کاریست حقیرزنده را دل نشود از جان سیر
صید هر روزه به چنگ آید زودمگر آن روز که صیاد نبود
آشیان داشت بر آن دامن دشتزاغکی زشت و بد اندام و پلشت
سنگ ها از کف طفلان خوردهجان ز صد گونه بلا در برده
سا ل ها زیسته افزون ز شمارشکم آکنده ز گند و مردار
بر سر شاخ ورا دید عقابز آسمان سوی زمین شد به شتاب
این شعر از دکتر خانلریست و میتوانم بگم که در کتاب ادبیات فارسی دوره دبیرستان و دانشگاهی هم بوده.
شعر خیلی جالب و پرمعناییست چون ازش خوشم اومد!! گفتم برای دوستان هم قرار بدهم:
شعر " عقاب " شاهکاردکتر پرویز ناتل خانلری---------------------------------------------------------------------------
گشت غمناک دل و جان عقابچوازو دور شد ایام شباب
دید کش دور به انجام رسیدآفتابش به لب بام رسید
باید از هستی دل بر گیردره سوی کشور دیگر گیرد
خواست تا چاره ی نا چار کنددارویی جوید و در کار کند
صبحگاهی ز پی چاره ی کارگشت برباد سبک سیر سوار
گله کاهنگ چرا داشت به دشتناگه ا ز وحشت پر و لوله گشت
وان شبان ، بیم زده ، دل نگرانشد پی بره ی نوزاد دوان
کبک ، در دامن خار ی آویختمار پیچید و به سوراخ گریخت
آهواستاد ونگه کرد و رمیددشت را خط غباری بکشید
لیک صیاد، سردیگر داشتصید را فارغ و آزاد گذاشت
چاره ی مرگ ، نه کاریست حقیرزنده را دل نشود از جان سیر
صید هر روزه به چنگ آید زودمگر آن روز که صیاد نبود
آشیان داشت بر آن دامن دشتزاغکی زشت و بد اندام و پلشت
سنگ ها از کف طفلان خوردهجان ز صد گونه بلا در برده
سا ل ها زیسته افزون ز شمارشکم آکنده ز گند و مردار
بر سر شاخ ورا دید عقابز آسمان سوی زمین شد به شتاب