وقتی مردم به حال خودشان رها شوند

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]وقتی مردم به حال خودشان رها شوند[/h]


علی موقر
* توجه: مطالب اين ستون شديدا غيرجدي است.
اگر فکر می‌کنید که علم اقتصاد چیز به درد بخوری است، اکیدا توصیه می‌کنم که همین یک مطلب از سری مطالب زنگ شیرین اقتصاد را تا به انتها بخوانید.
حداقل فایده‌ای که برایتان دارد این است که در محافل روشنفکری این روزها که بازارش داغ‌تر شده است، در باب اندیشه‌های اقتصادی می‌توانید حرفی برای گفتن داشته باشید یا دست کم می‌توانید در مواقع مناسب سر خود را به نشانه تایید تکان بدهید. گفتن ندارد که تشخیص موقعیت مناسب هم در نوع خود توانایی کمی به حساب نمی‌آید.
باری، از آنجا که هر علمی برای خودش پدری دست و پا کرده است، اندیشمندان اقتصادی نیز آدام اسمیت را به عنوان پدر علم اقتصاد شناخته‌اند. آدام اسمیت پدر کاپیتالیسم هم شناخته می‌شود. همچنین پدر اقتصاد سیاسی و نیز پدر مکتب کلاسیک اقتصاد. عرض نکردم؟ حالا اگر قصد دارید لجبازی کنید می‌توانید ستون را نخوانده رها کنید. به هرحال من بابت این ستون حق‌التحریر خود را دریافت کرده‌ام.
آدام اسمیت در پنجم ژوئن 1723 در دهکده کوچک فیفه در کرکالدی اسکاتلند به دنیا آمد. پدرش حقوقدان و بازرس گمرک بود و شش یا هفت ماه قبل از تولد او یا به قول دیگری دو ماه بعد از آن از دنیا رفت. البته ما ترجیح می‌دهیم که دو ماه بعد بوده باشد که حرف و حدیثی در میان نباشد. اما از آنجا که نام پدرش هم آدام اسمیت بوده است بعضی‌ها نتیجه گرفته‌اند که بازماندگان نام همان مرحوم را روی پسرش گذاشته‌اند و‌الا هیچ آدم عاقلی اسم خودش را روی پسرش نمی‌گذارد. البته اگر می‌خواهید جورج بوش پدر را مصداق آدم عاقل بدانید، من حرفی ندارم.
آدام در چهار سالگی توسط یک گروه از کولی‌ها ربوده شد؛ ولی بعد از مدتی توانستند او را نجات بدهند و به آغوش مادرش بازگردانند. او در بازی‌های همسالان خود شرکت نمی‌کرد و عموما رنجور بود و با مشقت و بیماری کودکی‌اش را پشت سر گذاشت. در عین حال علاقه زیادی به کتاب خواندن داشت. هیچ معلوم نیست که چنین بچه‌ای به چه درد کولی‌ها می‌خورده است!
اسمیت در سن چهارده سالگی وارد دانشگاه گلاسکو شد که یکی از کانون‌های روشنگری اروپای آن زمان محسوب می‌شد. او در آنجا به تحصیل فلسفه اخلاق و فلسفه اجتماعی پرداخت و در سن 17سالگی با مدرک فوق‌لیسانس فارغ‌التحصیل شد. او این دوره را زیر نظر فیلسوف بزرگ فرانسوا‌هاچسن گذراند که خودش آن روزها را روشن و فراموش‌نشدنی می‌داند.
آدام در سال 1740 با دریافت بورسیه‌ای به دانشگاه آکسفورد رفت. کسی که از این بورسیه استفاده می‌کرد موظف بود پس از اتمام تحصیل به خدمت کلیسای اسکاتلند در‌بیاید؛ اما آدام نتوانست در آکسفورد دوام بیاورد و از بورسیه خود صرف نظر کرد. او می‌گوید: «ما در اینجا کاری جز نيايش و شرکت در موعظه‌های هفتگی نداریم ... بیشتر استادان سال‌ها است که دیگر حتی تظاهر به درس دادن هم نمی‌کنند» و بعد هم این مساله را به اقتصاد دولتی مربوط می‌کند و می‌گوید: وقتی بدون در نظر گرفتن قابلیت‌ها و عملکرد استادان به آنها پاداش مالی داده شود، وضع این‌طور می‌شود. اگر از من بپرسید، می‌گویم اسمیت بیش از حد سخت می‌گرفته و لازم نبود که بورسیه خود را حیف کند.
آدام اسمیت در سال 1751 به سمت استادی دانشگاه گلاسکو رسید و در همان سال‌ها اولین اثرش را به نام «نظریه احساسات اخلاقی» که هیچ ربطی به علم اقتصاد ندارد، منتشر کرد و با آن به شهرت رسید. او در این کتاب به اخلاق سنتی مسیحی می‌تازد و نسبی‌گرایی اخلاقی را بسط می‌دهد و حرف‌هایی غیراخلاقی مطرح می‌کند که از یک معلم اخلاق بعید است.
در سال 1764 از دانشگاه گلاسکو استعفا کرد تا بتواند به‌طور تمام وقت بر روی کتاب دیگری که در حال نوشتنش بود، کار کند و به قول خودش هنگامی که تمرکز کافی برای پرداختن به موضوعات دیگر ندارد، حق دانشجویانش را رعایت کرده باشد. کتاب او به نام «ثروت ملل» در سال 1776 به چاپ رسید. این کتاب که دوازده سال برای نوشتنش وقت گذاشته بود در زمان حیاتش به‌زبان‌های دانمارکی، فرانسه، آلمانی، ایتالیایی و اسپانیایی ترجمه شد و یک انقلاب علمی در جهان به وجود آورد.
این مرد نابغه هیچ‌گاه ازدواج نکرد و تا جایی که در تاریخ ثبت شده است به طور جدی با هیچ زنی رابطه نداشت و تا شش سال مانده به پایان عمرش که مادرش را از دست داد با او زندگی می‌کرد. آدام اسمیت نهایتا در 17 جولای 1790 از دنیا رفت و در گوری که بر آن نوشته شده است: «آدام اسمیت نویسنده ثروت ملل در اینجا خفته است» دفن شد.
کتاب ثروت ملل هنوز هم به‌عنوان مهم‌ترین کتاب اقتصادی جهان محسوب می‌شود. اسمیت در این کتاب پنج جلدی کارکردهای چیزی به نام «اقتصاد سرمایه‌داری آزاد» را شرح می‌دهد و پای مسائل سیاسی و اجتماعی را هم به اقتصاد باز می‌کند. بنا به‌ عقیده مورخان اقتصاد، تقارن انتشار این کتاب و اعلان استقلال آمریکا، یک‌جورهایی به هم مربوط می‌شوند. به عقیده اندیشمندان اقتصادی، اسمیت یک نوع مکتب فکری اقتصاد سیاسی جدید را پایه‌گذاری کرد که بعدها به مکتب کلاسیک اقتصاد مشهور شد. آدام اسمیت معتقد بوده است که اگر مردم به حال خودشان رها شوند یا به عبارتی آزادی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی داشته باشند، اوضاع مملکت‌ها روبه‌راه می‌شود. البته در این کتاب توضیح می‌دهد نه اینکه مردم دلشان به حال هم سوخته باشد و کاری به نفع یکدیگر انجام بدهند، که هر کس به نفع خودش عمل می‌کند؛ اما نهایتا این عملکردها به سمتی حرکت می‌کند که به نفع کل جامعه می‌شود. مثلا در یک اقتصاد آزاد، اگر جنسی گران بشود تولیدکنندگانی که دندانشان گردتر است سعی می‌کنند آن جنس را تولید کنند تا سودشان بیشتر بشود. به این ترتیب آن جنس در بازار زیاد می‌شود و به همان ترتیب قیمتش در بازار پایین می‌آید. به قول خود اسمیت یک «دست نامرئی بازار» یا مكانيسم بازار رقابتي وجود دارد که قیمت‌ها را کنترل و اوضاع را روبه‌راه می‌کند. آدم‌هایی که برای نفع شخصی خود کار می‌کنند، دست نامرئی آنها را به سمتی می‌کشاند که مقصودشان نبوده است و نهایتا آدم‌ها، به طور ناخواسته البته، باعث سعادت و رفاه جامعه می‌شوند.
بعد هم از تمام اینها نتیجه می‌گیرد که فعالیت‌های اقتصادی خود به خود و بر اساس عرضه و تقاضای خودش نظم می‌گیرد و احتیاج به دخالت دولت وجود ندارد. دولت فقط باید قوانین را اجرا کند و آن هم قوانینی حداقلی که دست فعالان اقتصادی را کاملا باز بگذارد. آدام اسمیت وظیفه دولت‌ها را در حد ایجاد امنیت و آموزش همگانی پایین می‌آورد و درمورد مضرات دخالت دولت در اقتصاد سخن مي‌گوید.
این قضایای رها کردن مردم به حال خودشان و کوتاه شدن دست دولت‌ها از امور، انصافا چیزی نیست که دولتمردان به راحتی سر آن کوتاه بیایند و به یک اندیشمند اقتصادی حتی در اندازه‌های آدام اسمیت وقعی بنهند. این شد که از همان دویست و پنجاه سال پیش تا به امروز بحث‌های زیادی حول نظریات اسمیت انجام شده است و از زمان آدام اسمیت و انقلاب صنعتی به این طرف، بعضی اندیشمندان اقتصادی توسعه‌یافتگی را مستلزم اقتصاد آزاد (از نوع کاپیتالیسم‌اش) و اجتماع آزاد (از نوع دموکراسی‌اش) می‌دانند. بعضی دولتمردان هم توسعه‌یافتگی را مستلزم این طور چیزها نمی‌دانند. آن عده اول سعی می‌کنند در کشورهای در حال توسعه‌ای مانند کره جنوبی، تایوان، سنگاپور، اندونزی، مالزی، ترکیه، برزیل و آرژانتین این طور چیزها را پیاده کنند و آن دسته دوم هم سعی می‌کنند در کشورهای در حال توسعه دیگری مانند کره شمالی، برمه، مغولستان، سوریه، عربستان، سودان، زیمبابوه، ونزوئلا و اکوادور چیزهای دیگری پیاده کنند و هر کدام از آنها هم معتقدند که از آن یکی توسعه‌یافته‌تر هستند. ما هم به خاطر اینکه اصل بی‌طرفی و بی‌غرضی را رعایت کرده باشیم، بیشتر از این دنبال قضیه را نمی‌گیریم و ماجرای آدام اسمیت را همین جا تمام می‌کنیم.
 
بالا