مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد

Sahar Bavaghar

عضو جدید
من نمی خواهم
سايه ام را لحظه ای از خود جدا سازم
من نمی خواهم
او بلغزد دور از من روی معبرها
يا بيفتد خسته و سنگين
زير پای رهگذرها

آه ازین دل ، آه ازین جام امید
عاقبت بشکست و کس رازش نخواند
چنگ شد در دست هر بیگانه ای
ای دریغا کس به آوازش نخواند ...
 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز

لیک من خسته جان و پریشان
می سپارم ره آرزو را
بار من شعر و دلدار من شعر
می روم تا به دست آرم او را.

اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان
چراغ بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ی خوشبخت بنگرم
 

Sahar Bavaghar

عضو جدید
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان
چراغ بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ی خوشبخت بنگرم


من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خنده های وحشی طوفان گریختم
از بستر وصال به آغوش سر هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم...
 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خنده های وحشی طوفان گریختم
از بستر وصال به آغوش سر هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم...

میروم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
بخدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش
 

Sahar Bavaghar

عضو جدید
میروم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
بخدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش

شاید نبوده قدرت آنم که در سکوت
احساس قلب کوچک خود را نهان کنم
بگذار تا ترانه من رازگو شود
بگذار آنچه را که نهفتم عیان کنم...
 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز

شاید نبوده قدرت آنم که در سکوت
احساس قلب کوچک خود را نهان کنم
بگذار تا ترانه من رازگو شود
بگذار آنچه را که نهفتم عیان کنم...

مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است
 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز
این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گیریزی زمن و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارم

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروز ها دیروزها
 

Sahar Bavaghar

عضو جدید
ای قلب فتنه جوی گنه کرده
شاید دمی ز فتنه بیارامی
می بندمت به بند گران غم
تا سوی دیگر نکنی پرواز
ای مرغ دل که خسته و بی تابی
دمساز باش با غم او ، دمساز ...
 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای قلب فتنه جوی گنه کرده
شاید دمی ز فتنه بیارامی
می بندمت به بند گران غم
تا سوی دیگر نکنی پرواز
ای مرغ دل که خسته و بی تابی
دمساز باش با غم او ، دمساز ...

زانچه دادم به او مرا غم نيست
حسرت و اضطراب و ماتم نيست
غير از آن دل كه پر نشد جايش
به خدا چيز ديگرم كم نيست
 

Sahar Bavaghar

عضو جدید
زانچه دادم به او مرا غم نيست
حسرت و اضطراب و ماتم نيست
غير از آن دل كه پر نشد جايش
به خدا چيز ديگرم كم نيست

تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو فادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را
آه ای خدا چگونه تو را گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم...
 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو فادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را
آه ای خدا چگونه تو را گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم...

می نشستم خسته در بستر
خيره در چشمان رويا ها
زورق انديشه ام آرام
مي گذشت از مرز دنيا ها...
 

آبـی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
می نشستم خسته در بستر
خيره در چشمان رويا ها
زورق انديشه ام آرام
مي گذشت از مرز دنيا ها...

اگر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ
بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم

فروغ فرخزاد
 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز
مادر تمام روز دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعیست
و فوت می کند به تمام گلها
و فوت می کند به تمام ماهی ها
و فوت می کند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد ...
 

Sahar Bavaghar

عضو جدید
مادر تمام روز دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعیست
و فوت می کند به تمام گلها
و فوت می کند به تمام ماهی ها
و فوت می کند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد ...

درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
 

"Coral"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتـ
ن

نـ
گاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام میکشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شو
د

:gol:
 

najme74

عضو جدید

نـ
گاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام میکشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شو
د

:gol:
دیگر نکنم زروی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که چوبگدرم از اویابم
آن گمشده شادی وغرورم ر
ا
 

M@TI$A

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دیگر نکنم زروی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که چوبگدرم از اویابم
آن گمشده شادی وغرورم ر
ا
اگر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ
بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگر
م
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ
بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگر
م

مي برم تا ز تو دورش سازم
ز تو، اي جلوه اميد محال
مي برم زنده بگورش سازم
تا از اين پس نكند ياد وصال
 

Similar threads

بالا