تفاوت نگاه اقتصاددانها به علوم انسانی با ديگر متفکران

donya88

عضو جدید
در بعد کارهای تئوریک فعالیت اقتصاددانها را به طور عمده میتوان به سه بخش تقسیم کرد. 1- بسط مبانی علم تصمیم سازی انسانها در قالب اقتصاد خرد. 2- توسعه و به کار گیری مدلهایی برای توصیف رفتار انسانها در حوزه های مختلف که به عنوان applied microeconomics شناخته میشود با تمام زیرشاخه های متعددش. 3- بسط روشهای اقتصادسنجی برای آزمون قابل اتکاتر مدلهای اقتصاد در بین انبوهی از آمار. در بین بخشهای فوق نیز عمده کارها در حوزه دوم یعنی کاربرد اقتصاد خرد در حوزه های رفتار انسانها و گروههاست. همانگونه که میبینید اثری از تورم و نقدینگی و قیمت سهم و ... در سطح دکترا وجود ندارد. گویا اقتصاد موضوع مشخصی ندارد و تبدیل شده است به مدل کردن رفتارها در قالب افزایش مطلوبیت (هر چی که هست از پول و سود گرفته تا قدرت و ...) و یا مدل سازی تصمیم گیری انسانها. مهمترین دستاورد اقتصاد، حل تئوری مشکلات تورم و بیکاری و ... نبوده است. مهمترین دستاورد، آوردن ریاضیات و مدل سازی و سنجش این مدلها به حیطه رفتار آدمها بوده است. برای اینکار هم اقتصاد محتاج بنا کردن فروض و نحوه استدلالی بوده که مثل هندسه با فروض ساده شروع شود، این بخش همان مبانی اقتصاد خرد است که مایه مباهات اقتصاددانان شده است. مرحله بعد نوبت به کارگیری این تئوریها در قالب مدلهای عمومی برای درک رفتار انسانها (و تصمیم گیری) بوده و نهایتا نیازمند آزمایشگاهی برای مدلهای پدید آمده. کار با دقت و وسواس دنبال میشود. اگر هم شاهدید که اینروزها به شدت از اقتصاد توسط اساتید با تفکر سنتی در دیگر دانشکده های علوم انسانی مثل جامعه شناسی و روابط دیپلماتیک انتقاد میشود بابت تئوریهای تورم نیست بلکه به دلیل روندی است که شروع شده و همه حوزه های علوم انسانی را در قالب تئوری تصمیم گیری و مدل سازی (اقتصاد خرد) و فرمولهای ریاضی نگاه میکند. نمونه اینکه تعداد کسانی که مثلا با پایان نامه هایی در باب کارهای تئوریک و مدلهای اداره جامعه و رفتار دولت و سیاست از دانشکده های اقتصاد در حال حاضر در سطح دکترا فارغ میشوند از تعداد کارهای تئوریک تورم بیشتر است و حتا از پایان نامه های تئوریک و مدلسازی خود دانشکده های علوم سیاسی هم احتمالا بیشتر است. مثلا در حوزه علم سیاست دیگر نمیتوان تفکیکی جدی بین مدلهای اقتصاد و مدلهای سیاست و یا مدلهای اداره شرکت و استراتژی قائل شد. بخش زیادی از درسهای دکترا و پایان نامه ها در حوزه های مختلف شبیه هم هستند. گفتن این نکته عجیب خواهد بود که دیگر اقتصاد کلان در سطح دکترا تدریس نمیشود (از آن مباحث سنتی و نمودارها و فرمولها که در سطح کارشناسی گفته میشود دیگر خبری نیست. گویا کسی معتقد نیست اینها اقتصاد هستند همه اساتید تاکید میکنند آنها واقعی نیستند آنها را با خود سر کلاسها نیاورید). همه اقتصاد شده است اقتصاد خرد و مدل سازی در هر حوزه ای از علوم انسانی. موضوعی مثل تورم هم فرقی با مثلا ازدواج یا کاریابی یا کاندیداتوری یا استراتژی شرکتی یا خرید یا تفریح یا سازماندهی و ... ندارد. تنها چون آمار قیمتها بیشتر در دسترس است کارهای سنجی در زمینه های قیمتی خیلی بیشتر و قابل اتکاتر است. اقتصاد یعنی مدل سازی رفتار انسانها (به خصوص در باره تصمیم گیری و انتخاب) در قالب فرمولهای ریاضی. اگر بگویند اقتصاد نوین را تعریف کنید احتمالا میشود تئوری انتخاب و تصمیم گیری و مدل سازی رفتار انسانها. با این اوصاف حوزه رای دادن و حتا قضاوت از حوزه های جدی در اقتصاد است. اقبال بقیه دانشکده ها هم به این رویکرد کاملا محرز است. تعداد دانشکده های علوم انسانی که اقتصاد خرد و یا موضوعات انتخابی مثل تئوری بازیها و یا اقتصاد اطلاعات را در سطح دکترا تدریس میکنند و یا دانشجویان دکترا را تشویق میکنند تا از دانشکده اقتصاد چنین دروسی رو فراگیرند و پایان نامه خود را بر این اساس انتخاب کنند به شکل فزاینده ای در حال افزایش است. علم تنها یک راه قابل اتکا برای شناخت پدیده ها دارد آنهم مدل سازی به کمک ابزار ریاضی است. در حوزه علوم انسانی فعلا اقتصادی ها خیلی زودتر کار را شروع کرده اند و برای آن مبانی نسبتا قابل اتکایی بنا کرده اند. برای سایر حوزه های علوم انسانی به جز قیمتها هم یا اقتصاددانها شروع میکنند به کاربرد اقتصاد خرد در آن زمینه ها یا دیگران با فراگیری اقتصاد خرد چنین کاری خواهند کرد. اگر به جوایز نوبل اقتصاد در یکی دو دهه اخیر هم نگاه کنید این روند واضح و روشن است. دیگر از جایزه بابت بیکاری و تورم و نقدینگی و کارهای مالی و عرضه و تقاضا (مفاهیم رو به فراموش اقتصاد) و ... خبری نیست. به علاوه در نظر بگیرید که بین روند آکادمیک و جایزه نوبل یک تاخیر حدود ده یا بیست ساله وجود دارد. نقش اقتصاد خرد (مبانی علم تصمیم گیری) در علوم انسانی (غیر از روانشناسی که خودش تغذیه کننده آتی مدلهای اقتصاد خرد است) مثل نقش قوانین فیزیک است در شناخت دنیای تجربی. اقتصاد سنجی هم نقش کارهای آزمایشگاهی را بازی میکند. کاری خسته کننده و طولانی و همراه با ساده سازی اما راه دیگری فعلا متصور نیست.


منبع: آقا اجازه
 
بالا