سلام هرچي ذهنمو زيرو رو كردم چيزي غير از اشك وبغض نيافتم
اين پدر خودش سرشار از حرفه
خيلي حسرت خوردم كه اونجا نبودم بشنوم با خودش با خدا با امام زمانش چي نجوا ميكنه
خجالت وشرمندگي اش براي امثال مني مونده كه ادعاي مسلموني داريم
عنوان : هزار پنجره باور
تاريخ : 1389/08/02
شاعر / نويسنده : نعمت الله شمسي پور
موضوع :اشعار دفاع مقدس
اي شاخه ها! دوباره كبوتر مي آورند
اي كوچه ها! شقايق پرپر مي آورند
فصلي دگر زسوختن آغاز شد
از شهر عشق، شعله ي ديگر مي آورند
اي وسعت خزان زده! گاه شكفتن است
گل هايي از بهار، فراتر مي آورند
تا در دل عقيم زمين، گل كند بهشت
مرداني از قبيله كوثر مي آورند
آيينه ي شكسته ي در خون نشسته را
از معبد ستاره و سنگر مي آورند
تا پر شود زعطر زلالي ، فضاي خاك
يك آسمان صداقت پر پر مي آورند
اي عابران اشك زده! سر در گمي بس است
فردا هزار پنجره باور مي آورند
منبع : كتاب از هشت بهار سرخ/ مجموعه شعر دفاع مقدس استان قم