عاقد دوباره گفت : وکیلم ؟ ... پدر نبود

samira-71

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]
[/h][h=6][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]عاقد دوباره گفت : وکیلم ؟ ... پدر نبود[/FONT][/h][h=6][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود

گفتند : رفته گل ... نه گلی گم ... دلش گرفت
یعنی که از اجازه بابا خبر نبود

هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل های سرد که بی درد سر نبود

ای کاش نامه ای ، خبری ، عطر چفیه ای

رویای دخترانه او بیشتر نبود
[/FONT][/h][h=6][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
عکس پدر ، مقابل آیینه ، شمعدان
آن روز دور سفره به جز چشم تر نبود

عاقد دوباره گفت: وکیلم ؟ ... دلش شکست
یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود
[/FONT][/h][h=6][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]او گفت: با اجازه بابا ، بله بله
مردی که غیر خاطره ای مختصر نبود. . .
[/FONT][/h]
 
بالا