مرد تنهای شب
عضو جدید
اي پيامبر ابلاغ كن...!
يَآ أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَيَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ؛(1)
اى پيامبر! آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده، برسان و اگر چنين نكنى، رسالتش را نگزاردهاى و خداوند، تو را از مردم حفظ مىكند. خداوند، كافران را هدايت نمىكند.
پيامبر خدا به سال دهم هجرى حج گزارْد. او پيش از حركت به سوى حرم الهى، دستور داده بود كه همگان را از قصد حجگزارىاش در آن سال، آگاه كنند. بدين سان، مسلمانان از راههاى دور و نزديك، آهنگ حج كرده بودند و از اين روى، جمعيت عظيمى به هم آمده بود.
در آن هنگامه عظيم، پيامبر صلياللهعليهوآله بارها با مردم، سخن گفت و در خطبه بلند روز «عَرَفه» بر بقاياى فرهنگ و معيارهاى جاهلى خط بطلان كشيد و مردمان را به استوارگامى در راه حق و بنا نهادن زندگى بر اساس معيارها و ارزشهاى الهى فرا خوانْد و بر چنگ زدن به كتاب الهى و سنّتِ عترت خويش تأكيد كرد.
او در آن سفر، گاه با اشاره و گاه به صراحت، بر اين كه آخرين سال حضور او در ميان امّت است، تأكيد كرد. بدين سان، مسلمانان از يك سوى، التهاب از دست دادن پيشوا را داشتند و از سوى ديگر، اشتياق بهره گرفتنِ هر چه بيشتر و آموختن و راهجُستن را. پيامبر صلياللهعليهوآله نيز يكسره شور بود و التهاب؛ شورِ حضور در چنين هنگامهاى عظيم در ميان انبوهى از مسلمانان و التهابِ رساندن پيامها و از جمله، مهمترين و برترين و پر دغدغهترين پيام!
مسلمانان از حج بازگشتهاند و راهى آبادىها و شهرهاى خويشاند. در آستانه وادى «خُم»، فرمان الهى، رسول امين را با قاطعيت تمام، خطاب مىكند كه: «اى پيامبر! برسان». آهنگ آيه، تأكيد و تنبّههاى آن، و نيز تهديد و پافشارى جدّى بر رساندن پيامها، همه و همه نشانگر آن است كه پيام، بسى مهم است و از ديگر سوى، ابلاغ آن، به لحاظ چگونگى محتوا و جوانب آن، سخت دلهرهآفرين.
اكنون بنگريم پيامى كه پيامبر خدا بايد ابلاغ مىكرد، چه بودهاست؛ پيامى كه او با آن همه سختكوشى در راه تبليغ آموزههاى الهى و تلاش مستمر در راه گسترش حق و رويارويى با شرك و شكن ناپذيرى و استوارگامى، از ابلاغ آن مىهراسيد.
عالمان شيعه (مفسّران، محدّثان، مورّخان و متكلّمان)، يكسر و بدون هيچگونه ترديدى آيه را به واقعه «غدير» مرتبط دانستهاند و محتواى پيام را «ولايت و امامت على عليهالسلام» تلقّى كردهاند. بدين سان و بر اساس اين ديدگاه، آيه در روز هجدهم ذى حجّه نازل شده است و براى تأكيد بر ولايت على عليهالسلام براى آخرين بار و بهگونهاى تأثيرگذار و به يادماندنى در ميان انبوه مردمان مسلمان؛ امّا عالمان اهل سنّت، نه در زمان نزول، يكداستاناند و نه در محتواى پيام، يكرأى.
فخر الدين رازى، تقريبا همه اقوال را در ميان ده قولى كه نقل مىكند، آورده است كه آخرين آنها، همسو با ديدگاه شيعه است. نااستوارى آنچه را فخر رازى آورده، با اندك تأمّلى مىتوان دريافت. گو اينكه در آثار ديگران، گاه، مستند و يا مستنداتى از اقوال صحابيان و يا تابعيان براى تأييد آنها گزارش شده است.
اكنون سزامند است پيش از آنكه برخى از آن ديدگاهها را بياوريم، مفاد و مفهوم آيه را اندكى بكاويم:
الف ـ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ؛ آنچه را نازل شده، ابلاغ كن.
اين جمله نشانگر آن است كه محتواى پيام، پيشتر به پيامبر صلياللهعليهوآله القا شده بوده است و سپس، آن بزرگوار، مأمور به ابلاغ گشته است؛ امّا دغدغه و دلهرهاى او را از اينكه پيام را آشكار نمايد، باز داشته است. اين حقيقت را همه روايات شيعى و برخى از روايات اهل سنّت، تأييد مىكنند.(2)
ب ـ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ؛ و اگر نكنى، رسالتش را نگزاردهاى.
اين عبارت، نشانگر آن است كه آيه به روزگارى نازل شده است كه پيامبر خدا ابلاغ رسالت كرده، حقّ آيين الهى را گزارده و آموزههاى الهى را به مردمانْ رسانده بوده است و اكنون، تأكيد مىكند كه اين پيام، از چنان جايگاهى برخوردار است كه اگر رسانده نشود، تمام رسالت ابلاغشده تباه خواهد شد، چنان كه گويى «رسالت»، يكسر ابلاغ نشده است.
بدين سان، رواياتى كه نزول آيه را در ضمن سوره مائده و از جمله آخرين آيات مدنى مىدانند، استوار است، نه روايات مستثنا بودن و مكّى بودن آن.
ج ـ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ؛ و خداوند، تو را حفظ مىكند.
پيامبر صلياللهعليهوآله از چه مىهراسيد؟ از قتل؟ از آزار و شكنجه؟ از غوغاسالارى مشركان و يهوديان؟ و يا از...؟ سيره پيامبر صلياللهعليهوآله نشانگر آن است كه او از آنچه مرتبط به خود او بوده، هرگز هراسى به دلْ راه نمىداده است، به همان گونه كه خداوند متعال، چگونگى مبلّغان حق و رسولان الهى را توصيف مىكند:
«الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَيَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا؛(3)
آنان كه پيامهاى خداوند را ابلاغ مىكنند و تنها از او، و نه هيچ كس ديگرى، مىهراسند و خدا براى حسابرسى كفايت مىكند».
چگونه مىتوان درباره برترين رسول الهى و پايانبخش سلسله رسولان و حق مداران، چنين تصوّرى را روا داشت و ترس از شكنجه و قتل و آزار در راه ابلاغ حق را بدو نسبت داد؟! بدين سان و بدون هيچ ترديدى، اين ترس بايد رنگى ديگر داشته باشد و ترس از سِتروَنْ شدن خودِ ابلاغ باشد و ترس از جو و فضايى كه گسترش حق و تأثيرگذارى ابلاغ را متزلزل مىكند.
د ـ مِنَ النَّاسِ؛ از مردم.
بىگمان، «ناس»، اطلاق دارد و نشانگر حراست خداوند از پيامبر صلياللهعليهوآله است؛ حراست از او در برابر آنان كه به گونهاى در به شكست كشاندن اين ابلاغ و جلوگيرى از رساندن اين پيام، تلاش خواهند كرد.
بدين سان، روشن است كه در دنباله آيه، مراد از «كفر»، كفر ورزيدن به برخى از آيات الهى و مقصود از «عدم هدايت خداوند»، توفيق نيافتن آن كفرورزان در خدعه و برنامهريزى و جوآفرينىشان براى خنثىسازى ابلاغ پيامبر خدا (ابلاغ «ما اُنزل») است؛ چرا كه اگر مراد از «عدم هدايت»، عدم هدايت به ايمان باشد، با اصل تبليغ و ابلاغ و فلسفه دعوت، ناسازگار است؛ مثل آن كه خداوند بگويد: آنان را به حكم الهى بخوان؛ امّا من آنان را هدايت نمىكنم!
از اين رو، بدون هيچ ترديدى، مراد، اين است كه آنان در خاموش كردن اين نور، در طعن زدن به نبوّت، در به شكست كشاندن اين ابلاغ، در متّهم كردن پيامبر خدا به «خاندانگرايى» و در تلاش براى جلوگيرى از گسترش پيام، طَرْفى برنخواهند بست.
نكات و ظرايف اين آيه شكوهمند و كارساز، بسى بيشتر از آن چيزى است كه به خامه آمد؛ امّا آنچه را در نقدِ ديدگاهها آورديم، بسندهاست؛ ديدگاههايى كه بيشتر و پيشتر از آنكه در جهت تبيين معناى آيه باشند، در جهت استوارسازى واقعيّت موجود در تاريخاند. اكنون به سه قول از آن اقوال بنگريم.
ديدگاهها درباره اين آيه
1. نزول آيه در اوّل بعثت و هراس پيامبر از ابلاغ دين!
گويا اوّلين كسى كه چنين باورى را پراكنده است، وگرچه نه با قاطعيت، محمّد بن ادريس شافعى است. بر اساس آنچه وى گزارش كرده است، پيامبر صلياللهعليهوآله پس از دريافت پيام وحى و سوره علق و... از اينكه مشركانْ او را تكذيب كنند، هراس به دل داشت. آيتِ الهىِ: «اى پيامبر! برسان» نازل شد تا او را در ابلاغ حق، استوار بدارد و «عصمت» (حفاظت) الهى را در ابلاغ وحى بدو برساند.(4)
بر اين پايه، از حسن بصرى نيز گزارشى آوردهاند كه پيامبر صلياللهعليهوآله فرموده است:
خداوند، چون مرا برانگيخت، از آن روى كه مىدانستم مرا تكذيب خواهند كرد و شكنجه خواهند داد، روزگارى دست نگه داشتم، تا خداوند، اين آيه را فرستاد.(5)
پاسخ اين سخن، اين است كه:
1. دليلى بر اثبات آن وجود ندارد و گزارش منسوب به حسن بصرى مستند نيست.
2. ادلّهاى كه اثبات مىكنند سوره مائده آخرين سوره(6) و يا از آخرين سورههاى(7) نازل شده بر پيامبر صلياللهعليهوآله است، اين ادّعا را رد مىكنند.
3. محدّثان، مفسّران، مورّخان و متكلّمان پيرو مكتب اهل بيت قدس سرهما اتفاق دارند كه آيه تبليغ، در ارتباط با جريان غدير خم و ابلاغ امامت امير مؤمنان است. اين شأن نزول، در بسيارى از مصادر اهل سنّت نيز آمده است و علاّمه امينى از سى مصدر حديثى و تفسيرى اهل سنّت، آن را روايت كرده است.(8)
4. متن آيه به روشنى نشان مىدهد كه ابلاغ موضوع ويژهاى مورد نظر خداوند متعال بوده و نه مطلق رسالت؛ موضوع ويژهاى كه هموزن همه رسالت پيامبر صلياللهعليهوآله است، و آن، چيزى جز مسئله ولايت و رهبرى امّت پس از آن حضرت نمىتواند باشد.
افزون بر اين همه، چگونه مىتوان باور كرد كه پيامبر خدا با آن عظمت و روح بلند و اراده استوار، در آغاز راه به دليل ترس از تكذيب و آزار مردم، از به انجام رساندن رسالت خويش، سرباز زده باشد تا خداوند متعال، تضمين كند كه مشكلى پيش نخواهد آمد و كسى به او آزارى نمىرساند؟!
2. نزول آيه در ارتباط با نگهبانى ابوطالب از پيامبر!
ديدگاهى ديگر، سبب نزول آيه را «نگهبانى و حراست ابو طالب (عموى پيامبر خدا) از وى» مىداند و چنين معتقد است كه پس از نزول اين آيه، پيامبرخدا از عمويش خواست كه به سبب وعده خداوند به حراست ، ديگر از وى نگاهبانى نكند.(9)
ردّ اين ديدگاه، افزون بر نقد ديدگاه اوّل (كه بر اين يكى نيز وارد است)، واقعيّت تاريخ است كه پيامبر خدا براى ساليانى، بويژه در مدينه، همچنان نگهبانانى داشته است و وجود «اُسطوانة الحَرَس»(10) بهترين گواه بر آن است.
3. تأخير پيامبر در ابلاغ برخى آيات از ترس مشركان!
شگفتا! برخى بر اين باورند كه پيامبر خدا برخى از آيات مرتبط با مشركان و يا يهوديان را آشكار نمىكرد و از اينكه به او آزارى برسد، مىهراسيد.(11)
اَسفا كه گاه، كسانى گرفتار چه ناهنجارىها و ملزم به چه نارواگويىهايى مىشوند! آيا مىشود به پيامبر خدا چنين گمانى برد؟! آيا با توجه به آن زندگانى يكسر شور و حماسه و درگيرى با مظاهر شرك و جاهليّت، مىتوان چنين پندارى درباره پيامبر خدا به ذهن و زبان آورد؟!
آرا و ديدگاههاى ديگرى كه فخر رازى برشمرده است و در تفاسير اهل سنّت و مجموعههاى روايى آنان هم بيشتر از آن نيست، تباهتر از آن چيزى است كه آورديم. فخر رازى، آخرين قول را بدين سان آورده است:
آيه در فضل على بن ابى طالب نازل شد و چون اين آيه نازل شد، پيامبر صلياللهعليهوآله دست او را گرفت و گفت: «هركه من مولاى اويم، على مولاى اوست. خدايا! هر كه را دوستش مىدارد، دوست بدار و هر كه را دشمنش مىدارد، دشمن بدار!». پس عمر، او را ديدار كرد و گفت: «اى پسر ابو طالب! بر تو مبارك باد! مولاى من و مولاى هر مرد و زن باايمان شدى». اين وجه، نظر ابن عبّاس و براء بن عازب و محمّد بن على {باقر عليهالسلام} است.(12)
فخر رازى تصريح مىكند كه:
روايتهاى نشانگر اين حقيقت، بسيار است؛ امّا بهتر است بگوييم كه اين آيه، براى اطمينانبخشى به پيامبر خدا در برابر نيرنگها و برخوردهاى يهوديان و نصرانيان است، تا پيامبر خدا نهراسد و در ابلاغ حق، كوتاهى نكند.(13)
آنچه فخر الدين رازى در اين ديدگاه آخر بدان تصريح كرده است و روايات مربوط به آن نيز بسى فراوان است، استوار و درست است و شگفتا از مفسّران، محدّثان و متكلّمانى كه در برابر آن همه روايات، سر تسليم فرود نمىآورند و به توجيهها و تفسيرهايى روى مىآورند كه نه با واقعيت تاريخْ سازگارى دارد، نه با شخصيت پيامبر خدا و نه با سيره نورانى و استوارگامىهاى او در جهت ابلاغ حق.
نزول آيه در واقعه غدير براى ابلاغ ولايت
بر پايه آنچه گذشت و بر اساس روايات و گزارشهاى بسيار كه متون آنها را آورديم، آيه «ابلاغ»، روز هجدهم ذى حجّه با تأكيد بر آنچه پيامبر صلياللهعليهوآله بارهاى بار بدان پرداخته و به آن تصريح نموده و خداوند در وحى بر او (وحى قرآنى و بيانى) بارها آن را نازل كرده بود (مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ)، در غدير خم نازل شده است.
تأكيد مىكنيم كه «مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ» اشاره به هر آن چيزى است كه در اين زمينه در درازناى رسالت نبوى، بر پيامبر صلياللهعليهوآله نازل شده است، چه با وحى قرآنى و چه با وحى بيانى، در مناسبتهاى مختلف، در جمعهاى بزرگ يا در منظر كسانى اندك.
اكنون پيامبر صلياللهعليهوآله مأمور شده است كه در آخرين سال عمر، در آخرين حج خويش و در پيش ديد دهها هزار مسلمان كه از آبادىها و شهرهاى جوامع اسلامى آن روز به مكّه آمدهاند، با صراحتى تمام و تأكيد و دقّتى تام كه هيچ گونه تأويلى را برنتابد و هيچ توجيهى را نپذيرد، ولايت على عليهالسلام و استمرار پيشوايى و امامت و زعامت وى را علنى كند.
در اينجا پيامبر صلياللهعليهوآله مىهراسد، امّا نه بر جان خود، كه او از آغازين روزها، جان را در راه ابلاغ حق بر كف نهاده است، و نه از مشركان، كه ديگر هيمنه و شكوه دروغينشان در هم شكسته است، و نه از يهود و نصارا، كه اكنون در برابر شكوه و عظمت مسلمانان، دم فرو بستهاند؛ بلكه از درون امّت خود مىهراسد، از نفاق نهفته در ميان مسلمانان، از ترديدها و تشكيكهاى مؤمننمايان. شايد كه در اصل رسالت نيز ترديد روا دارند و به كلام نبوى يكسر بتازند و او را به خاندانگرايى، تحميل خويشان نزديك خود بر مردم و... متهم كنند!
لحن آيه و رواياتى كه متن آنها گزارش شد، نشان مىدهد كه در اين واپسين روزها نيز امين وحى (جبراييل عليهالسلام)، بارها ضرورت اين ابلاغ را از سوى خداوند به پيامبر صلي اللهعليهوآله رسانده است و رسول الهى، از دغدغه خود، سخن گفته است و اكنون اين، آخرين ابلاغ است كه:
«يَآ أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ؛ اى رسول! ابلاغ كن...»(14)
خطاب شدن پيامبر خدا با عنوان «رسالت»، سازگارترين صفت با «تبليغ» است. هان! دغدغه دارى؟ دلهره، هراس؟ مگر تو جز رساندن، فروخواندن و آشكار نمودن، مسئوليّت ديگرى دارى؟! بخوان، آشكار كن، ابلاغ كن با نهايت دقّت ، با مقدّمهچينى، تأثير گذارانه و استوار؛ «و بر پيامبر، جز ابلاغ نيست».(15)
«مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ؛ آنچه را از سوى پروردگارت نازل شده»
«آنچه به تو نازل شده» چيست و چرا به آن، تصريح نشده است؟
عدم تصريح به آن، مىتواند براى نشان دادن جايگاه والاى آن، براى «تجليل» و «تعظيم» آن و يا با هدف نشان دادن نبود هيچگونه تصميم و اختيارى براى پيامبر صلياللهعليهوآله در چگونگى آن و تنها نقش داشتن او در ابلاغ، باشد. از سوى ديگر، نشانگر آن است كه زيركى وى در برابر واكنشهاى هراسآفرين مردمان، هوشمندانه و بجاست، كه خداوند نيز آن پيام را در پردهاى از ابهام مىنهد و تا لحظه ابلاغ، از چگونگى آن، پرده برنمىگيرد.
«وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ؛ و اگر چنين نكنى، رسالتش را نگزاردهاى»
شگفتا از آنان كه در تفسير آيه، سخنى ديگر آوردهاند و چون نخواستهاند «حقيقت» را بنگرند، ره «افسانه» پوييدهاند! اين جمله را چهسان معنا مىكنند، با اينكه «نهى از كتمان»، بخشى از آموزههاى وحيانى است؟ از آنچه بر پيامبر خدا نازل شد، كدام بخش است كه چون آشكار نشود و بدان تأكيد نشود، از خاطرهها پاك نمىشود؟ و اگر رسالتْستيزان، توان ستردن آن را از عينيت جامعه داشته باشند، چنان خواهد بود كه گويا اساس دين و بنياد رسالت و همه مكتب، ابلاغ نشده است؟
اين جمله شكوهمند و شگرف، نشانگر جايگاه والاى آن پيام است و از سوى ديگر، رساننده اين حقيقت كه پيامبر خدا از رساندن و علنى كردن آن، ناچار و معذور است؛ چرا كه خدايش تهديد كرده است، آن هم تهديد به تباه شدن تمام تلاشهاى بيست و سه ساله و سختكوشىها و رنجها و سوختنها و ساختنها و رزمها و....
«وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ؛ و خداوند، تو را از مردم، حفظ مىكند»
حراست و حفاظت از تو، به عهده خداوند است؛ گو اينكه تو از فرايند آن، دغدغه دارى و از واكنشهاى كسانى تيرهجان، مىهراسى و از جوآفرينى غوغاسالاران، بيم بر جان نشان دادهاى؛ امّا بدان كه خداوندِ سببساز و سببسوز، همه را يكسر تباه خواهد ساخت، تمام نقشهها را، از همه «مردم».
خداوند، عظمت ابلاغ را باز مىگويد و نيز وجود غوغاسالاران تيرهجان را؛ امّا به اين كه اينها چه كسانى هستند، تصريح نمىكند؛ چرا كه نقشهها بر آب است و مكرها تباه و شيطنتها بر باد؛ از سوى هر كسى كه باشد.
كلمه كلمه آيه، نشانگر عظمت و والايى محتواى پيام است و نشانگر دغدغهآفرينى، كينزايى و خشم گرفتن كسانى.... اى كاش، مفسّران و قرآنپژوهانى كه سخن ديگر گفتهاند، اندكى از سر تأمّل درمىنگريستند كه ابلاغِ چه بخشى از «ما اُنزل» اين همه دغدغه داشت و با آشكار شدن، خشم مىآفريد و كسانى را به موضعگيرى مىكشانْد و اى كاش، دست كم در واقعيّتهاى تاريخ اسلام مىنگريستند كه چه چيزى جبههگيرىها را موجب شد و جنجالها به پا كرد!
--------------------------------------------------------------------------------
منبع: كتاب «دانشنامه امام علي(ع) ج2»،
مولف: محمد محمدي ري شهري،
همكار: سيدمحمدكاظم طباطبايي، سيدمحمود طباطبايي نژاد،
مترجم: عبدالهادي مسعودي
تحقيق: مركز تحقيقات دارالحديث