با سروش
با سروش
سروش نيز مثل شريعتي پيش از آنکه اديب و نثرنويس باشد، يک انديشمند است. منتها غرض از آوردن نثر او در اينجا بيان انديشهاش نيست، بلکه ارائهي توان نويسندگياش است... به گمان من قلم سروش در مناظرات و نقد نقدهاياش آهنگينتر و جذابتر ميشود. متن پيش رو، جزو آخرين نوشتههاي اوست:
طوطی و زنبور
استاد مکرم حضرت آیت الله آقای جعفر سبحانی
پس از تقدیم درود و شادباش اردیبهشتی،
نامه دوم تان مسرّت وصول بخشید.
مهر از سر نامه برگرفتم گویی که سر گلابدان است
جهد پر شهد و خطاب بی عتاب شما را ستوده بودم و اینک بیشتر می ستایم.
یکم. سخنتان را از "قوس نزولی" احوال و افکار من در بیست سال اخیر آغاز کردهاید، یعنی از ظهور "قبض و بسط تئوریک شریعت" به بعد. خشنود و سپاسگزارم از اینکه اختر اقبال و سعد و نحس احوال مرا چنین مشفقانه رصد میکنید، لکن به درستی نمیدانم که رصدخانه کجاست. چنین مینماید که شاقول و اسطرلاب بهدست شماست و با آن ارتفاع آفتاب میگیرید و حکم به صعود و نزول کواکب میدهید. باکی نیست! اما اگر من بودم اندیشهها را به میزان حجت و به معیار حقیقت میسنجیدم و برای مخاطب هم حظی و شأنی از انتخاب و اجتهاد قائل میشدم.
از جلساتی در قم و تهران یاد کردهاید که با من در فلان و فلان مسئله احتجاج کردهاید و قبول نکردن مرا نشانه تنزل من گرفتهاید. آیا عالمانه احتمال نمیدهید که شاید ضعف در حجّت شما بوده است نه در عقیدت و صداقت من؟ من آن جلسات را نیک بهخاطر دارم و اینک بهخاطر شما میآورم که در موسسه حکمت و ادیان که سخن از "حسن عقلانی صدق" و قبح عقلانی کذب میگفتید، پرسیدم مگر به اعتقاد معتزلیان آنکه عقلاً قبیح است "کذب ضار" نیست (دروغ زیان بخش نه کذب مطلق)؟ و شما تصدیق کردید. آنگاه گقتم پس بهنظر شما منعی ندارد که خداوند با خلق خود دروغی بگوید سودمند (در قرآن یا جای دیگر) و شما گفتید محتمل است اما احتمالش یک در میلیون است! آیا این را به خاطر می آورید؟
این اجتهاد شما بود در باب احتمال کذب خداوند و من شما را به خاطر آن ملامت نمیکنم و از شما توبه نمیطلبم، اما در شگفتم از این که شما کسی را ملامت میکنید که عمری است خردورزانه و فروتنانه به اجتهاد میپردازد و تحقیق را به جای تقلید مینشاند و از سنت ستبر ارتدکسی نمیهراسد و در وحی و فراوردههای آن به دیده نقاد عقل خداداد مینگرد و مطمئن است "که آبروی شریعت بدین قدر نرود."
حالا که "قوس نزول" عقیدت مرا رصد کردهاید، ای کاش "قوس صعود" خشونت را نیز از سر شفقت رصد میفرمودید و از شبهه همسویی با جفاکاران میگریختید و با سکوت خود، تیغ قساوت آنان را تیزتر نمیکردید و سراغی از جفاها که بر صاحب این قلم بل همه صاحب قلمان رفت نیز میگرفتید و بانگی بلند و بیدادستیزانه بر بیرسمیها برمیآوردید و ستمها و حقکشیهای ظالمان را تقبیح مینمودید. از من بگذرید، آن مرجع یگانه "آن قطب زمان دیده ور / کز ثباتش کوه گردد خیره سر" مگر چه کرده بود که به آن صاعقه عذاب گرفتار آمد و چرا شما و دیگر مراجع سرها در گلیم کشیدید و در کنج خاموشی خزیدید و اعتراضی آشکار نکردید؟ مظلمه آن حصر و حبس و رنج و زجر ناروا را که بر آن فقیه نزیه رفت و همچنان میرود، آسمانها نمیتوانند کشید. "تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما" و چون او بسی بسیار.
آخر این مردم حساسیت نسبت به ستم را در کجا و در که ببینند؟ و چگونه باور کنند که در جامعه اسلامی "حق مظلوم از ظالم بدون لکنت زبان گرفته می شود" (همان عبارت نغز نهج البلاغه علوی که شما بدان اشارت کردهاید و من هم سالهاست که آن را می آموزم و معیار داوری قرار میدهم).
با سروش
سروش نيز مثل شريعتي پيش از آنکه اديب و نثرنويس باشد، يک انديشمند است. منتها غرض از آوردن نثر او در اينجا بيان انديشهاش نيست، بلکه ارائهي توان نويسندگياش است... به گمان من قلم سروش در مناظرات و نقد نقدهاياش آهنگينتر و جذابتر ميشود. متن پيش رو، جزو آخرين نوشتههاي اوست:
طوطی و زنبور
استاد مکرم حضرت آیت الله آقای جعفر سبحانی
پس از تقدیم درود و شادباش اردیبهشتی،
نامه دوم تان مسرّت وصول بخشید.
مهر از سر نامه برگرفتم گویی که سر گلابدان است
جهد پر شهد و خطاب بی عتاب شما را ستوده بودم و اینک بیشتر می ستایم.
یکم. سخنتان را از "قوس نزولی" احوال و افکار من در بیست سال اخیر آغاز کردهاید، یعنی از ظهور "قبض و بسط تئوریک شریعت" به بعد. خشنود و سپاسگزارم از اینکه اختر اقبال و سعد و نحس احوال مرا چنین مشفقانه رصد میکنید، لکن به درستی نمیدانم که رصدخانه کجاست. چنین مینماید که شاقول و اسطرلاب بهدست شماست و با آن ارتفاع آفتاب میگیرید و حکم به صعود و نزول کواکب میدهید. باکی نیست! اما اگر من بودم اندیشهها را به میزان حجت و به معیار حقیقت میسنجیدم و برای مخاطب هم حظی و شأنی از انتخاب و اجتهاد قائل میشدم.
از جلساتی در قم و تهران یاد کردهاید که با من در فلان و فلان مسئله احتجاج کردهاید و قبول نکردن مرا نشانه تنزل من گرفتهاید. آیا عالمانه احتمال نمیدهید که شاید ضعف در حجّت شما بوده است نه در عقیدت و صداقت من؟ من آن جلسات را نیک بهخاطر دارم و اینک بهخاطر شما میآورم که در موسسه حکمت و ادیان که سخن از "حسن عقلانی صدق" و قبح عقلانی کذب میگفتید، پرسیدم مگر به اعتقاد معتزلیان آنکه عقلاً قبیح است "کذب ضار" نیست (دروغ زیان بخش نه کذب مطلق)؟ و شما تصدیق کردید. آنگاه گقتم پس بهنظر شما منعی ندارد که خداوند با خلق خود دروغی بگوید سودمند (در قرآن یا جای دیگر) و شما گفتید محتمل است اما احتمالش یک در میلیون است! آیا این را به خاطر می آورید؟
این اجتهاد شما بود در باب احتمال کذب خداوند و من شما را به خاطر آن ملامت نمیکنم و از شما توبه نمیطلبم، اما در شگفتم از این که شما کسی را ملامت میکنید که عمری است خردورزانه و فروتنانه به اجتهاد میپردازد و تحقیق را به جای تقلید مینشاند و از سنت ستبر ارتدکسی نمیهراسد و در وحی و فراوردههای آن به دیده نقاد عقل خداداد مینگرد و مطمئن است "که آبروی شریعت بدین قدر نرود."
حالا که "قوس نزول" عقیدت مرا رصد کردهاید، ای کاش "قوس صعود" خشونت را نیز از سر شفقت رصد میفرمودید و از شبهه همسویی با جفاکاران میگریختید و با سکوت خود، تیغ قساوت آنان را تیزتر نمیکردید و سراغی از جفاها که بر صاحب این قلم بل همه صاحب قلمان رفت نیز میگرفتید و بانگی بلند و بیدادستیزانه بر بیرسمیها برمیآوردید و ستمها و حقکشیهای ظالمان را تقبیح مینمودید. از من بگذرید، آن مرجع یگانه "آن قطب زمان دیده ور / کز ثباتش کوه گردد خیره سر" مگر چه کرده بود که به آن صاعقه عذاب گرفتار آمد و چرا شما و دیگر مراجع سرها در گلیم کشیدید و در کنج خاموشی خزیدید و اعتراضی آشکار نکردید؟ مظلمه آن حصر و حبس و رنج و زجر ناروا را که بر آن فقیه نزیه رفت و همچنان میرود، آسمانها نمیتوانند کشید. "تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما" و چون او بسی بسیار.
آخر این مردم حساسیت نسبت به ستم را در کجا و در که ببینند؟ و چگونه باور کنند که در جامعه اسلامی "حق مظلوم از ظالم بدون لکنت زبان گرفته می شود" (همان عبارت نغز نهج البلاغه علوی که شما بدان اشارت کردهاید و من هم سالهاست که آن را می آموزم و معیار داوری قرار میدهم).