*M.A*
کاربر بیش فعال
امشب قده یه دنیا خستم ولی آرومم خیلی آروم
کامم تلخه ولی یاد گرفتم تو تلخی هم بهونه هایی واسه شاد بودن پیدا کنم..
زندگی به من فرصت ناز کردن و با خیال آسوده به کسی تکیه کردن رو نداد.. ولی عوضش بهم یاد داد تو بدترین شرایطم پشت خودمو بگیرم و بتونم از دل تلخی ها، امید بیرون بکشم..
مسیر سرنوشتم از شوریدگی و سرسپردگی و دلدادگی به معنای واقعی عبور نکرد..
ولی یادم داد تو مسیرهای سنگ لاخی و سخت چطوری باید به راهم ادامه بدم کم نیارم و جا نزنم..
شاید اوایل واسم خیلی خیلی سخت بود ولی حالا خیلی زودتر میتونم خودمو جمع و جور کنم و زندگی رو واسه خودم شیرین تر کنم و با آرامش به راهم ادامه بدم..
آدمایی که از آرامشم صحبت میکنند هرگز نمیدونند من چه چیزایی رو پشت سر گذاشتم تا این آرامش بشه هدیه ی بی تابی ها و بی قراری هام..
پرم از آرامش..، حتی کنار آدمایی که دلیل تاریک ترین روزهای زندگیم بودن..
پرم از تسلط اونم بین جمعی که از هیچ تلاشی برای متزلزل کردنم کوتاهی نکردن..
پرم از خودم بودن اونم کنار کسی که من و نه اونجور که خودم هستم که دقیقا آدم مقابل خودم میخواست..
و من کی میتونم ذره ای جبران کنم این لطف تو رو در حق خودم؟
میخوام زندگیی رو که به اشتباه فکر میکردم دیگری میتونه برای من زیبا کنه، با دستای خودم، برای خودم هر روز بیشتر از روز قبل زیبا و دلچسب تر کنم..
از شمس تبریزی پرسیدند که چه شد به آرامش رسیدی؟ پاسخ داد:
وعده این شد که خودم را آرام کنم، نه جهان اطرافم را..
معجزه شد، جهان اطرافم هم آرام گرفت..!
کامم تلخه ولی یاد گرفتم تو تلخی هم بهونه هایی واسه شاد بودن پیدا کنم..
زندگی به من فرصت ناز کردن و با خیال آسوده به کسی تکیه کردن رو نداد.. ولی عوضش بهم یاد داد تو بدترین شرایطم پشت خودمو بگیرم و بتونم از دل تلخی ها، امید بیرون بکشم..
مسیر سرنوشتم از شوریدگی و سرسپردگی و دلدادگی به معنای واقعی عبور نکرد..
ولی یادم داد تو مسیرهای سنگ لاخی و سخت چطوری باید به راهم ادامه بدم کم نیارم و جا نزنم..
شاید اوایل واسم خیلی خیلی سخت بود ولی حالا خیلی زودتر میتونم خودمو جمع و جور کنم و زندگی رو واسه خودم شیرین تر کنم و با آرامش به راهم ادامه بدم..
آدمایی که از آرامشم صحبت میکنند هرگز نمیدونند من چه چیزایی رو پشت سر گذاشتم تا این آرامش بشه هدیه ی بی تابی ها و بی قراری هام..
پرم از آرامش..، حتی کنار آدمایی که دلیل تاریک ترین روزهای زندگیم بودن..
پرم از تسلط اونم بین جمعی که از هیچ تلاشی برای متزلزل کردنم کوتاهی نکردن..
پرم از خودم بودن اونم کنار کسی که من و نه اونجور که خودم هستم که دقیقا آدم مقابل خودم میخواست..
و من کی میتونم ذره ای جبران کنم این لطف تو رو در حق خودم؟
میخوام زندگیی رو که به اشتباه فکر میکردم دیگری میتونه برای من زیبا کنه، با دستای خودم، برای خودم هر روز بیشتر از روز قبل زیبا و دلچسب تر کنم..
از شمس تبریزی پرسیدند که چه شد به آرامش رسیدی؟ پاسخ داد:
وعده این شد که خودم را آرام کنم، نه جهان اطرافم را..
معجزه شد، جهان اطرافم هم آرام گرفت..!