ماهتابان
عضو جدید
گوشوارهها و سرمايهها
ترجمه: يزدان فرخي- با این همه هیچ موردی از سازماندهی کارگران زن حتی از میان طبقات کارگر قدیمی، نیمه پرولتاریا و تولیدکنندگان کالاهای کم اهمیت، ثبت نشده و حتی مشاهده نمیشود که زنان در اصناف عدیده اصفهان که در کتاب عیسوی شرح داده شدهاند شرکت کرده باشند.
شواهدی داریم که نشان میدهند در اصفهان و شهرهای دیگر، زنان فقیر وبیوه به عنوان کارگران ریسنده پشم مصرفی صنعت فرش به کار گرفته میشدند. برای مثال کتاب منصور معدل در مورد قیام تنباکو (دهه 1890) یکی از مسوولان مالیاتی اصفهان را مثال میزند که گزارشی در مورد وخیم بودن وضع بافندگان تنظیم كرده است.
در گذشته پارچههای باکیفیتی در اصفهان تولید میشد؛ چرا که همه از طبقات بالا گرفته تا ضعیفترین طبقات از تولیدات بومی استفاده میكردند؛ اما در سالهای منتهی به قیام تنباکو مردم ایران روح و جسم خود را تسلیم خرید تولیدات پرزرق و برق و ارزان اروپاییان کردند. در واقع آنها متحمل ضرری بیش ازآنچه تصور میکردند شدند. بافندگان محلی در تلاش برای تقلید از پارچههای وارداتی، کیفیت و مرغوبیت کالاهایشان را پایین آوردند. روسها خرید پارچههای ایرانی را متوقف کردند و برخی مشاغل ضررهای فراوانی متحمل شدند. حداقل یک چهارم اصناف شهر را بافندگان تشکیل میدادند اما حتی يك پنجم آنها نيز باقي نماند. «در حدود يك بيستم بيوههاي نيازمند اصفهان، بچههاي خود را از درآمدي كه از ريسندگي به دست ميآوردند، بزرگ ميكردند، اما اكنون آنها منبع درآمد و امرارمعاش خود را از دست داده بودند.» به همين ترتيب ديگر اصناف مهم مثل رنگرزها، شانهزنها و سفيدگرها، آسيب ديدند. ساير مشاغل نيز تحتتاثير قرار گرفتند. به عنوان مثال كشاورزان ديگر نميتوانستند پنبه خود را به قيمت خوبي بفروشند.
مسلما كار زنان به نسبت طبقه اجتماعيشان متغير بود، اما نژاد و مذهب چه نقشي در اين مهم بازي ميكرد؟ اطلاعات بسيار اندكي در اين زمينه داريم. به هر حال سندي در مورد شرايط اقتصادي ارامنه جلفا مربوط به سال 1881.م مساله را تا حدودي روشن ميكند. [در اين سند] به زنان نيز در ميان صنعتگران اشاره شده است: «تعداد زيادي از زنان به جوراببافي و تعداد زيادي از مردان در حرفه بافندگي مشغول به كار بودند.»
اسناد موجود به گونهاي مناسب نحوه كار خانگي زنان را تبيين ميكنند و «مديريت خردمندانه آنها در خانواده را به خوبي نشان ميدهند.» بعد از خريد سالانه، جز خريد گوشت، زن خانهدار مدبر ميكوشيد مطابق با مقدار لازم براي هر روز، از همان اقلام خريداري شده، بدون هيچ خريد مجددي خانه را اداره كند. به طور كلي در جلفا نيازي به خدمتكاران زن يا مرد نبود؛ زيرا هر كاري كه مربوط به خارج از خانه بود، توسط مردان انجام ميشد و مديريت خانواده را زنان برعهده داشتند و تنها در موارد ضروري زنان مزدور فراخوانده ميشدند تا اموري مثل پخت نان، شستن رخت چرك و نيز كارهاي خاص و سنگين را انجام دهند. خانوادهها در جلفا نيازي به دايه نداشتند؛ زيرا هر زني به تنهايي از بچه خود مواظبت ميكرد.
اين گزارش نمونه تقسيم كار براساس جنسيت در ميان يك خانواده ارمني است. متاسفانه اين گزارش در مورد زنان مزدور سكوت ميكند.
شواهد موجود صرفا از دوره اواخر قاجاريه و مقطع گذار از ماقبل سرمايهداري به سرمايهداري و تشكيل طبقات نيمه پرو لتاريا يا نيروي ذخيره كارگران زن را پوشش ميدهند.
در خاورميانه كه توليد سرمايهداري و نظام ماقبل سرمايهداري به شكل مشابه همزيستي دارند، زنان و بچهها در اشكال مختلف مشاغل به كار گرفته ميشدند. دونالد كواترت (Donald Quataert) در اثر خود درباره تاريخ اجتماعي امپراتوري عثماني در ابتداي قرن بيستم، مينويسد: «كار بچهها متداول بود و دختران جوان بهخصوص در صنايع توليد پارچه و ترياك بخش مهمي از كارگران كارخانهها را تشكيل ميدادند.»
روايت او اهميت جنسيت، طبقه و قوميت را در بسيج كارگران در امپراتوري عثماني نشان ميدهد.
در يكي از كارخانههاي بافندگي دولتي در استانبول، كودكان يتيم مسيحي را از آناتولي مركزي براي كار با پرداخت مقرري ميپذيرفتند. كارخانههاي بافت ابريشم بورسا كه يك مركز صنعتي مهم بود، تعداد زيادي از دختران جوان را از روستاهاي مناطق اطراف استخدام ميكرد و در خوابگاههاي نزديك كارخانه اسكان ميداد (درست مثل خواهرانشان در نيوانگلند و ژاپن آن زمان). دختران و زناني كه در كارخانه ريسندگي هرك (Herek) واقع در نزديكي استانبول كار ميكردند، براساس نژاد تقسيم شده و به يك شيوه زندگي ميكردند.
انقلاب مشروطه: وضعيت سياسي
و فشارهاي اقتصادي
پژوهشهاي فمينيستها در انقلاب مشروطه، به بازيابي فعاليتهاي زنان و اهميت روايتهاي جنسيتي كمك كرده است. افسانه نجمآبادي (1998) رويداد فراموششدهاي را در تاريخ ايران مورد بازبيني قرار ميدهد كه در آن زنان و بچههاي ايراني در طول مرزهاي روسيه با هجوم مردان قبايل تركمن از روستاهاي خراسان در بهار و پاييز 1906 اسير، فروخته و به بردگي برده ميشدند. خشم و نفرت «دختران قوچان»، انقلاب مشروطه 1906-1905 را تسريع كرد. پروين پايدار (1995) به بررسي نقش سياسي، طبيعت جنسيتي و توسعه سياسي در سه دوره تاريخ مدرن پرداخته است. ژانت آفاري (1996) تاريخ جامعي از دموكراسي توده، دموكراسي اجتماعي و منشا فمينيسم بين سالهاي 1906-1911 ارائه ميكند. آفاري در اين بررسي مانند نجمآبادي جنبههاي مخفي تاريخ اجتماعي ايرانيان را بررسي نميكند. در روايت وي زنان به عنوان موضوع تاريخ و نيز عامل سياسي و گروههاي آسيبپذير در برابر سلطه ظاهر ميشوند.
پژوهش ژانت آفاري، فعاليت جمعي از زنان را در انقلاب مشروطه به نفع مليگرايي، ناسيوناليسم و حقوق زنان برجسته ميسازد. به نوشته او گزارش بهتآور حمايت وطنپرستانه زنان در روزنامههاي اين دوره منتشر شده بود. براي مثال، مجلس در نوامبر 1906 گزارش داد كه «بيوگان گوشوارهها و النگوهايشان را هديه ميكردند» تا به جمع شدن سرمايه لازم جهت تاسيس يك بانك ملي كمك كنند و «آنها با هم رقابت ميكردند» تا سهم بيشتري در اين حركت داشته باشند. بامداد نيز از زن رختشويي صحبت ميكند كه به حياط مجلس آمد و يك تومان پرداخت كرد و خواهان كمك مالي به بانك شد. روزنامههاي مجلس، انجمن و نداي وطن، نامه زني از قزوين را چاپ كردند كه خطاب به يكي از نمايندگان فعال در امر تدوين قانون اساسي جديد – به نام سعدالدوله – نوشته شده بود. آن زن جواهري را كه براي روز سختي خويش ذخيره كرده بود، اهدا كرده و همسايه بينواي خود را كه زني بيوه و مادر يك بچه بود، به جمع خانواده خود آورده بود.
يك زن ديگر ميراث پنج هزار توماني خود را تقديم كرد. ديگران وديعههاي سخاوتمندانه مشابهي را تقديم كردند. به نوشته آفاري، كارهاي زنان در ستون روزنامهها با عناويني چون «چه كسي از يك زن كمتر است؟» ستايش ميشد تا از اين رهگذر موجبات خجالت بيشتر مردان ثروتمندي را فراهم كنند كه داراييهايشان را در بانكهاي اروپايي پسانداز كرده بودند.
آفاري شرح ميدهد كه زنان چگونه با اقدام به پوشيدن لباسهاي بومي و توقف خريد پارچههاي وارداتي اروپايي، در حركت ملي سهيم شدند. اين حركت مشابه تحريم سوادشي (Swadeshi) (1911-1904) از سوي زنان هندي در مورد كالاهاي انگليسي بود. اعتقاد بر اين بود كه تحريم پارچههاي اروپايي در ايران ميتواند ملت را از دلبستگي به بازرگانان و سرمايهداران اروپايي برهاند. بچههاي مدرسه البسه ملي پوشيدند. در تبريز زنان جلساتي در مورد تحريم برگزار كردند و با تضرع از مردم ميخواستند «تا مدتي لباسهاي قديميشان را بپوشند.» به اين اميد كه ملت به زودي بتواند پارچههاي بومي توليد كند.
اما زنان متقلبي نيز در اين ميان فعال بودند. آفاري توضيح ميدهد كه چگونه همدست محمدعليشاه، سعدالدوله، چندين نقشه استراتژيك به منظور آبروريزي مجلس طراحي كرد و به مدافعان حقوق زنان با زدن اتهام ترويج بياخلاقي حمله كرد. در يكي از اين حركتها او تظاهراتي را به راه انداخت كه زنان بدون حجاب در خيابانهاي تهران راهپيمايي كردند و شعار ميدادند: «مشروطيت به ما آزادي داد تا تعهدات مذهبيمان را ترك كنيم و همان طور كه آرزو ميكرديم، زندگي كنيم.»
نيمي از مبارزات انقلاب مشروطه شامل گسترش مدارس جديد و جايگزين ساختن آنها به جاي مدارس سنتي (مكتبها) بود. درگيريها مخصوصا بر سر مدارس دخترانه بود. آفاري توضيح ميدهد كه مخالفان مدارس جديد مدعي بودند، نگران از دست رفتن شرافت و حرمت زنان هستند.
از سوي ديگر موافقان خاطرنشان ميساختند دختراني كه در مدارس سنتي شركت ميكنند، اغلب مورد دستدرازي مردان وابسته به زنان معلم قرار ميگيرند. به اعتقاد آنها مدارس جديد نه تنها زمينه يك تعليم معقول را براي زنان فراهم ميكردند، بلكه آنها را از چنين دستدرازيهايي حفاظت ميكردند. استدلال ديگر موافقان اين بود كه مدرسه ميتواند مانع رشد مشكلات اجتماعي معاصر نظير فقر و بيسوادي شود و به زنان بيوه و سرپرست خانواده كه با وسايل حمايتي اندك از طرق گدايي و ... زندگي خود را ادامه ميدادند، كمك كند.
در مورد زنان فقير شهري، زندگي سخت كلفتها و دايهها يا تجربه زناشويي زنان شهري و روستايي، اطلاعات بسيار اندكي در اختيار داريم، اما اثر آفاري به ما ديدي كلي در اين مورد ميدهد. آفاري با اشاره به نوشتههاي يكي از هفتهنامههاي زنان – هفتهنامه «دانش» - توجه ما را به نگرشهاي منفي در مورد زنان فقير معطوف ميكند؛ مشكلاتي چون تفاوتهاي سني فوقالعاده بين زن و مرد در اغلب ازدواجهاي جوامع شهري كه مردان گاه دهها سال از زنان خود بزرگتر بودند. زنان باردار، كودكان رهاشده، مزاحمتهاي جنسي عليه زنان در خيابانها و زندگي زنان طبقه متوسط كه علاقهمند بودند همچون بردگان واقعي مورد توجه شوهرانشان قرار گيرند.
هر چه حضور زنان در طول انقلاب مشروطه علنيتر ميشد، تابعيت و اهميت درجه دوم آنها و وضعيت تحتفشار ايشان بيشتر موضوع بحث عمومي قرار ميگرفت. هنگامي كه در آگوست (مرداد) 1907.م گروهي از زنان بيوه كه حقوق بازنشستگي آنها براي چندين ماه به تعويق افتاده بود. در ميدان توپخانه نزديك مجلس تحصن كرده و بست نشسته بودند. روزنامه حبلالمتين در سرمقالهاي وضعيت اسفناك آنها را چنين تشريح كرد: «زنان ايراني بدبختترين و مظلومترين مردمان جهان هستند؛ خصوصا ساكنان شهرهاي بزرگ و بالاخص زنان تهراني كه در جامعه سرپناهي ندارند.» اين زنان آموزش يا تخصص خاصي نديده بودند تا به وسيله آن معيشت و گذران خود را به دست آورند. سرمقاله ادامه ميدهد: زندگي آنها به اين دليل متزلزل است كه به شوهرانشان كاملا وابستهاند و لذا بدرفتاري شوهران و ادعاهاي تنگنظرانه آنها را ميپذيرند. هنوز «عملكرد ظالمانه مردان به گونهاي است كه گويي زنان موجوديت انساني ندارند.» اين مقاله با عنوان «خوارشمردگان» استدلال ميكند كه ملت ايران با اين رفتار در حق زنان، موجب بدنامي خود شده است. حبلالمتين خواستار شده بود در صورت امتناع وزرا و ثروتمندان جامعه از توجه فوري به اوضاع وخيم زنان، صندوقي جهت فراهم آوردن وجه براي زنان فقير متحصن در ميدان توپخانه تاسيس شود.
با احياي انقلاب مشروطه و كشف و توليد نفت در 1914-1911،اقتصاد سياسي ايران شروع به تغيير كرد. ابتدا بريتانيا امتياز گرفت و از طريق كمپاني نفت ايران – انگليس از نفت ايران بهرهبرداري كرد.
البته اقتصاد ايران هنوز تحت سلطه كشاورزي، توليد فرش و صنايع دستي بود و اين اقلام عمدتا به وسيله زنان توليد ميشدند. كلارا رايس، يكي از اعضاي مبلغان مسيحي كه به بيشتر نقاط ايران سفر كرده بود، به اهميت كار بدون دستمزد زنان در مناطق روستايي در قالب كشاورزي، چوپاني، بافندگي فرش، توليد مواد خوراكي و پوشاك براي خانواده، اشاره كرده است.
ترجمه: يزدان فرخي- با این همه هیچ موردی از سازماندهی کارگران زن حتی از میان طبقات کارگر قدیمی، نیمه پرولتاریا و تولیدکنندگان کالاهای کم اهمیت، ثبت نشده و حتی مشاهده نمیشود که زنان در اصناف عدیده اصفهان که در کتاب عیسوی شرح داده شدهاند شرکت کرده باشند.
|
در گذشته پارچههای باکیفیتی در اصفهان تولید میشد؛ چرا که همه از طبقات بالا گرفته تا ضعیفترین طبقات از تولیدات بومی استفاده میكردند؛ اما در سالهای منتهی به قیام تنباکو مردم ایران روح و جسم خود را تسلیم خرید تولیدات پرزرق و برق و ارزان اروپاییان کردند. در واقع آنها متحمل ضرری بیش ازآنچه تصور میکردند شدند. بافندگان محلی در تلاش برای تقلید از پارچههای وارداتی، کیفیت و مرغوبیت کالاهایشان را پایین آوردند. روسها خرید پارچههای ایرانی را متوقف کردند و برخی مشاغل ضررهای فراوانی متحمل شدند. حداقل یک چهارم اصناف شهر را بافندگان تشکیل میدادند اما حتی يك پنجم آنها نيز باقي نماند. «در حدود يك بيستم بيوههاي نيازمند اصفهان، بچههاي خود را از درآمدي كه از ريسندگي به دست ميآوردند، بزرگ ميكردند، اما اكنون آنها منبع درآمد و امرارمعاش خود را از دست داده بودند.» به همين ترتيب ديگر اصناف مهم مثل رنگرزها، شانهزنها و سفيدگرها، آسيب ديدند. ساير مشاغل نيز تحتتاثير قرار گرفتند. به عنوان مثال كشاورزان ديگر نميتوانستند پنبه خود را به قيمت خوبي بفروشند.
مسلما كار زنان به نسبت طبقه اجتماعيشان متغير بود، اما نژاد و مذهب چه نقشي در اين مهم بازي ميكرد؟ اطلاعات بسيار اندكي در اين زمينه داريم. به هر حال سندي در مورد شرايط اقتصادي ارامنه جلفا مربوط به سال 1881.م مساله را تا حدودي روشن ميكند. [در اين سند] به زنان نيز در ميان صنعتگران اشاره شده است: «تعداد زيادي از زنان به جوراببافي و تعداد زيادي از مردان در حرفه بافندگي مشغول به كار بودند.»
اسناد موجود به گونهاي مناسب نحوه كار خانگي زنان را تبيين ميكنند و «مديريت خردمندانه آنها در خانواده را به خوبي نشان ميدهند.» بعد از خريد سالانه، جز خريد گوشت، زن خانهدار مدبر ميكوشيد مطابق با مقدار لازم براي هر روز، از همان اقلام خريداري شده، بدون هيچ خريد مجددي خانه را اداره كند. به طور كلي در جلفا نيازي به خدمتكاران زن يا مرد نبود؛ زيرا هر كاري كه مربوط به خارج از خانه بود، توسط مردان انجام ميشد و مديريت خانواده را زنان برعهده داشتند و تنها در موارد ضروري زنان مزدور فراخوانده ميشدند تا اموري مثل پخت نان، شستن رخت چرك و نيز كارهاي خاص و سنگين را انجام دهند. خانوادهها در جلفا نيازي به دايه نداشتند؛ زيرا هر زني به تنهايي از بچه خود مواظبت ميكرد.
اين گزارش نمونه تقسيم كار براساس جنسيت در ميان يك خانواده ارمني است. متاسفانه اين گزارش در مورد زنان مزدور سكوت ميكند.
شواهد موجود صرفا از دوره اواخر قاجاريه و مقطع گذار از ماقبل سرمايهداري به سرمايهداري و تشكيل طبقات نيمه پرو لتاريا يا نيروي ذخيره كارگران زن را پوشش ميدهند.
در خاورميانه كه توليد سرمايهداري و نظام ماقبل سرمايهداري به شكل مشابه همزيستي دارند، زنان و بچهها در اشكال مختلف مشاغل به كار گرفته ميشدند. دونالد كواترت (Donald Quataert) در اثر خود درباره تاريخ اجتماعي امپراتوري عثماني در ابتداي قرن بيستم، مينويسد: «كار بچهها متداول بود و دختران جوان بهخصوص در صنايع توليد پارچه و ترياك بخش مهمي از كارگران كارخانهها را تشكيل ميدادند.»
روايت او اهميت جنسيت، طبقه و قوميت را در بسيج كارگران در امپراتوري عثماني نشان ميدهد.
در يكي از كارخانههاي بافندگي دولتي در استانبول، كودكان يتيم مسيحي را از آناتولي مركزي براي كار با پرداخت مقرري ميپذيرفتند. كارخانههاي بافت ابريشم بورسا كه يك مركز صنعتي مهم بود، تعداد زيادي از دختران جوان را از روستاهاي مناطق اطراف استخدام ميكرد و در خوابگاههاي نزديك كارخانه اسكان ميداد (درست مثل خواهرانشان در نيوانگلند و ژاپن آن زمان). دختران و زناني كه در كارخانه ريسندگي هرك (Herek) واقع در نزديكي استانبول كار ميكردند، براساس نژاد تقسيم شده و به يك شيوه زندگي ميكردند.
انقلاب مشروطه: وضعيت سياسي
و فشارهاي اقتصادي
پژوهشهاي فمينيستها در انقلاب مشروطه، به بازيابي فعاليتهاي زنان و اهميت روايتهاي جنسيتي كمك كرده است. افسانه نجمآبادي (1998) رويداد فراموششدهاي را در تاريخ ايران مورد بازبيني قرار ميدهد كه در آن زنان و بچههاي ايراني در طول مرزهاي روسيه با هجوم مردان قبايل تركمن از روستاهاي خراسان در بهار و پاييز 1906 اسير، فروخته و به بردگي برده ميشدند. خشم و نفرت «دختران قوچان»، انقلاب مشروطه 1906-1905 را تسريع كرد. پروين پايدار (1995) به بررسي نقش سياسي، طبيعت جنسيتي و توسعه سياسي در سه دوره تاريخ مدرن پرداخته است. ژانت آفاري (1996) تاريخ جامعي از دموكراسي توده، دموكراسي اجتماعي و منشا فمينيسم بين سالهاي 1906-1911 ارائه ميكند. آفاري در اين بررسي مانند نجمآبادي جنبههاي مخفي تاريخ اجتماعي ايرانيان را بررسي نميكند. در روايت وي زنان به عنوان موضوع تاريخ و نيز عامل سياسي و گروههاي آسيبپذير در برابر سلطه ظاهر ميشوند.
پژوهش ژانت آفاري، فعاليت جمعي از زنان را در انقلاب مشروطه به نفع مليگرايي، ناسيوناليسم و حقوق زنان برجسته ميسازد. به نوشته او گزارش بهتآور حمايت وطنپرستانه زنان در روزنامههاي اين دوره منتشر شده بود. براي مثال، مجلس در نوامبر 1906 گزارش داد كه «بيوگان گوشوارهها و النگوهايشان را هديه ميكردند» تا به جمع شدن سرمايه لازم جهت تاسيس يك بانك ملي كمك كنند و «آنها با هم رقابت ميكردند» تا سهم بيشتري در اين حركت داشته باشند. بامداد نيز از زن رختشويي صحبت ميكند كه به حياط مجلس آمد و يك تومان پرداخت كرد و خواهان كمك مالي به بانك شد. روزنامههاي مجلس، انجمن و نداي وطن، نامه زني از قزوين را چاپ كردند كه خطاب به يكي از نمايندگان فعال در امر تدوين قانون اساسي جديد – به نام سعدالدوله – نوشته شده بود. آن زن جواهري را كه براي روز سختي خويش ذخيره كرده بود، اهدا كرده و همسايه بينواي خود را كه زني بيوه و مادر يك بچه بود، به جمع خانواده خود آورده بود.
يك زن ديگر ميراث پنج هزار توماني خود را تقديم كرد. ديگران وديعههاي سخاوتمندانه مشابهي را تقديم كردند. به نوشته آفاري، كارهاي زنان در ستون روزنامهها با عناويني چون «چه كسي از يك زن كمتر است؟» ستايش ميشد تا از اين رهگذر موجبات خجالت بيشتر مردان ثروتمندي را فراهم كنند كه داراييهايشان را در بانكهاي اروپايي پسانداز كرده بودند.
آفاري شرح ميدهد كه زنان چگونه با اقدام به پوشيدن لباسهاي بومي و توقف خريد پارچههاي وارداتي اروپايي، در حركت ملي سهيم شدند. اين حركت مشابه تحريم سوادشي (Swadeshi) (1911-1904) از سوي زنان هندي در مورد كالاهاي انگليسي بود. اعتقاد بر اين بود كه تحريم پارچههاي اروپايي در ايران ميتواند ملت را از دلبستگي به بازرگانان و سرمايهداران اروپايي برهاند. بچههاي مدرسه البسه ملي پوشيدند. در تبريز زنان جلساتي در مورد تحريم برگزار كردند و با تضرع از مردم ميخواستند «تا مدتي لباسهاي قديميشان را بپوشند.» به اين اميد كه ملت به زودي بتواند پارچههاي بومي توليد كند.
اما زنان متقلبي نيز در اين ميان فعال بودند. آفاري توضيح ميدهد كه چگونه همدست محمدعليشاه، سعدالدوله، چندين نقشه استراتژيك به منظور آبروريزي مجلس طراحي كرد و به مدافعان حقوق زنان با زدن اتهام ترويج بياخلاقي حمله كرد. در يكي از اين حركتها او تظاهراتي را به راه انداخت كه زنان بدون حجاب در خيابانهاي تهران راهپيمايي كردند و شعار ميدادند: «مشروطيت به ما آزادي داد تا تعهدات مذهبيمان را ترك كنيم و همان طور كه آرزو ميكرديم، زندگي كنيم.»
نيمي از مبارزات انقلاب مشروطه شامل گسترش مدارس جديد و جايگزين ساختن آنها به جاي مدارس سنتي (مكتبها) بود. درگيريها مخصوصا بر سر مدارس دخترانه بود. آفاري توضيح ميدهد كه مخالفان مدارس جديد مدعي بودند، نگران از دست رفتن شرافت و حرمت زنان هستند.
از سوي ديگر موافقان خاطرنشان ميساختند دختراني كه در مدارس سنتي شركت ميكنند، اغلب مورد دستدرازي مردان وابسته به زنان معلم قرار ميگيرند. به اعتقاد آنها مدارس جديد نه تنها زمينه يك تعليم معقول را براي زنان فراهم ميكردند، بلكه آنها را از چنين دستدرازيهايي حفاظت ميكردند. استدلال ديگر موافقان اين بود كه مدرسه ميتواند مانع رشد مشكلات اجتماعي معاصر نظير فقر و بيسوادي شود و به زنان بيوه و سرپرست خانواده كه با وسايل حمايتي اندك از طرق گدايي و ... زندگي خود را ادامه ميدادند، كمك كند.
در مورد زنان فقير شهري، زندگي سخت كلفتها و دايهها يا تجربه زناشويي زنان شهري و روستايي، اطلاعات بسيار اندكي در اختيار داريم، اما اثر آفاري به ما ديدي كلي در اين مورد ميدهد. آفاري با اشاره به نوشتههاي يكي از هفتهنامههاي زنان – هفتهنامه «دانش» - توجه ما را به نگرشهاي منفي در مورد زنان فقير معطوف ميكند؛ مشكلاتي چون تفاوتهاي سني فوقالعاده بين زن و مرد در اغلب ازدواجهاي جوامع شهري كه مردان گاه دهها سال از زنان خود بزرگتر بودند. زنان باردار، كودكان رهاشده، مزاحمتهاي جنسي عليه زنان در خيابانها و زندگي زنان طبقه متوسط كه علاقهمند بودند همچون بردگان واقعي مورد توجه شوهرانشان قرار گيرند.
هر چه حضور زنان در طول انقلاب مشروطه علنيتر ميشد، تابعيت و اهميت درجه دوم آنها و وضعيت تحتفشار ايشان بيشتر موضوع بحث عمومي قرار ميگرفت. هنگامي كه در آگوست (مرداد) 1907.م گروهي از زنان بيوه كه حقوق بازنشستگي آنها براي چندين ماه به تعويق افتاده بود. در ميدان توپخانه نزديك مجلس تحصن كرده و بست نشسته بودند. روزنامه حبلالمتين در سرمقالهاي وضعيت اسفناك آنها را چنين تشريح كرد: «زنان ايراني بدبختترين و مظلومترين مردمان جهان هستند؛ خصوصا ساكنان شهرهاي بزرگ و بالاخص زنان تهراني كه در جامعه سرپناهي ندارند.» اين زنان آموزش يا تخصص خاصي نديده بودند تا به وسيله آن معيشت و گذران خود را به دست آورند. سرمقاله ادامه ميدهد: زندگي آنها به اين دليل متزلزل است كه به شوهرانشان كاملا وابستهاند و لذا بدرفتاري شوهران و ادعاهاي تنگنظرانه آنها را ميپذيرند. هنوز «عملكرد ظالمانه مردان به گونهاي است كه گويي زنان موجوديت انساني ندارند.» اين مقاله با عنوان «خوارشمردگان» استدلال ميكند كه ملت ايران با اين رفتار در حق زنان، موجب بدنامي خود شده است. حبلالمتين خواستار شده بود در صورت امتناع وزرا و ثروتمندان جامعه از توجه فوري به اوضاع وخيم زنان، صندوقي جهت فراهم آوردن وجه براي زنان فقير متحصن در ميدان توپخانه تاسيس شود.
با احياي انقلاب مشروطه و كشف و توليد نفت در 1914-1911،اقتصاد سياسي ايران شروع به تغيير كرد. ابتدا بريتانيا امتياز گرفت و از طريق كمپاني نفت ايران – انگليس از نفت ايران بهرهبرداري كرد.
البته اقتصاد ايران هنوز تحت سلطه كشاورزي، توليد فرش و صنايع دستي بود و اين اقلام عمدتا به وسيله زنان توليد ميشدند. كلارا رايس، يكي از اعضاي مبلغان مسيحي كه به بيشتر نقاط ايران سفر كرده بود، به اهميت كار بدون دستمزد زنان در مناطق روستايي در قالب كشاورزي، چوپاني، بافندگي فرش، توليد مواد خوراكي و پوشاك براي خانواده، اشاره كرده است.