[h=2]
[/h] [h=2]هفته آخر شهریور هم چهره این كتوشلوارپوشهای كنكوری دیدنی است كه مثل بچههای كلاس اول در نهایت ذوق و شوق با یك كولهپشتی صورتی یا قرمز بین زمین و هوا به سمت دانشگاه خود در حركت هستند تا در مقطع كاردانی آبیاری گیاهان دریایی تحصیل خود را آغاز كنند.[/h]
از قدیمالایام كه این كنكور كشف شد و تا همین امروز كه شما سعی میكنید یكجوری این لقمه بزرگتر از دهان بشریت (همان كنكور) را تناول فرمایید، كنكوریها را به سه دسته تقسیم كرده و میكنند؛ اول آنهایی كه واقعا دوست دارند درس بخوانند و گاهی هم عینك تهاستكانی دارند و در ایدهآلها و اهدافشان درس و دانشگاه جایگاه ویژهای دارد.
دوم آنهایی كه از هفت دولت آزاد هستند و خودشان را از دولت هشتم (سوءتفاهم نشود، دولت هشتم همان كنكور است نه دولت جناب آقای...!) هم آزاد كردهاند و آب پاكی را روی دست پدر و مادرشان ریختهاند. پدر و مادر غمزدهشان هم فهمیدهاند كه با چهل فقره معلم خصوصی و مدرسه غیرانتفاعی پسرشان (ایضا دخترشان) به انتفاعی نمیرسد و آب كنكور از این همه بیانگیزگی (و گاه فوق رفاهزدگی) فرزندشان گرم نخواهد شد.
این دو دسته بیشر طرفدار شفافسازی هستند و خیال همه هم راحت است كه اینها حرفشان را در رفتارشان میزنند و هیچ پیچیدگی و چموشی را در كردارشان نمیشود دید. تباركا... به این همه خلوص و صداقت!
اما دسته سوم كه خیلی هم كم نیستند و معروفند به كتوشلوارپوشهای كنكور. حتما میپرسید چرا كتوشلوارپوش. خدمت شما عارضم كه این رفقا از IQ لازم جهت گذران امور زندگی روزمره برخوردارند و بعد از چند هفته از شروع دوره پیشدانشگاهی میفهمند كه خیلی از جو (اتمسفر) كنكور كه همانا پرخوانی (واژه مودبانه...خوانی) و تلاش دائمی است، خوششان نمیآید. برای همین تصمیم میگیرند برای فرار از فشار روانی خانواده، دبیران، اقوام و بهویژه مشاوران تحصیلی ژست درس خواندن به خود بگیرند.
این دسته افراد صبح تا شب در اتاقشان محبوسند (بگذریم از فكر و خیال و پیامكهای كم و زیاد و تماسهای كوتاه و بلند و گیمهای تكراری اما دلچسب گوشی همراه) و آنقدر وقتشان پر است كه حتی وقت گاز زدن میوه هم ندارند و باید حتما یك نفر هر ساعت با یك سینی پر از آب میوه وارد اتاق شود و خدمات ارایه بدهد.
این كتوشلوارپوشها علاقه ویژهای به تلویزیون ندارند؛ اما دو تا سریال هم كه میبینند به عشق آگهی بازرگانی وسط فیلم است (كه از خود فیلم طولانیتر میشود) قصدشان هم این است كه ببینند در عالم نشر كتب كمكآموزشی چه چیز جدیدی آمده كه آنها در اسرع وقت اعلام كنند: «بابا من به این كتابها خیلی احتیاج دارم، اگه این كتابها رو نداشته باشم از بقیه رقبا عقب میافتم، فردا برام بخرشون» و بیچاره پدرها كه در این سال سرنوشت باید در عین سمعا و طاعتا بودن، نود درصد درآمدشان را صرف كتاب و كلاس بكنند. این دوستان از هر كتابفروشی بیشتر كتاب دارند؛ اما دریغ از اینكه یك كتاب را محض نمونه ورق بزنند.
اقوام كه تماس میگیرند مادرشان طوری صحبت میكند كه انگار بچهاش دارد كوه میكند و همه كمكم باورشان میشود كه رفقای ما میخواهند قله كنكور را به زودی فتح كنند.
گاهی برای اثبات توانایی مجبورند از پول توجیبی بگذرند و سوالات آزمون آخر هفته را هم بخرند تا چند تا نتیجه خوب هم تحویل خانواده و دبیران بدهند. اگر هم سوالات گیرشان نیامد و نتیجه آزمون افتضاح شد، بهانههای مختلف توی آستین كتشان است: «استرس داشتم، خوب نخوابیده بودم، شرایط آزمون بد بود، وقت كم آوردم و...» آخر سال هم كه نتایج اعلام میشود، چند هفتهای خودشان را حبس میكنند (گویی انتظار دیگری داشتهاند و فكرش را هم نمیكردند با این همه تلاش رتبه پنج یا شش رقمی كسب كنند) و اصلا راضی به انتخاب رشته آن هم از نوع غیرانتفاعی، بینالمللی و پیامنور (كه فقط در آنها مجاز شدهاند) نیستند.
در آخر این سناریو هم شرط میگذارند؛ در صورت قبولی در هركدام از رشتهها باید اجازه داشته باشند كه سال بعد هم در كنكور شركت كنند و یك رتبه تكرقمی بیاورند.
هفته آخر شهریور هم چهره این كتوشلوارپوشهای كنكوری دیدنی است كه مثل بچههای كلاس اول در نهایت ذوق و شوق با یك كولهپشتی صورتی یا قرمز بین زمین و هوا به سمت دانشگاه خود در حركت هستند تا در مقطع كاردانی آبیاری گیاهان دریایی تحصیل خود را آغاز كنند.
هیچكس هم جرات نمیكند به این زحمتكشان عرصه كنكور و علم و دانش بگوید، پس چه شد آن همه خطونشان برای رتبه یكرقمی و بهترین رشته دانشگاههای تهران. واقعا هم سری را كه درد نمیكند (به خصوص برای تحصیل) نباید دستمال بست.
[h=4]
[/h] [h=4]باشگاه كاربران تبیان ـ 23456ehsansh
[/h]