کاظم بهمنی ...

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
می رسد یک روز فصل بوسه چینی در بهشت...





می رسد یک روز فصل بوسه چینی در بهشت
روی تـخـتـی با رقیبـان می نشینی در بهشت

تـا خـدا بـهـتـر بسوزانـد مـرا خواهـد گذاشت
یک نمایـشگـر در آتـش ، دوربـیـنـی در بهشت
صاحب عشـق زمیـنـی را به دوزخ می بـرنـد
جا نـدارد عشق های این چنـیـنـی در بهشت
گـیـرم از روی کـرم گـاهی خـدا دعـوت کـنـد
دوزخی ها را بـرای شب نـشینی در بهشت
...بـا مـرامـی که من از تـو بـاوفـا دارم سـراغ
می روی دوزخ مـرا وقتـی بـبـیـنـی در بهشت
مـن اگـر جـای خـدا بـودم بـرای «ظـالـمـیــن»
خلق می کردم به نامت سرزمینی در بهشـت...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=2]کاظم بهمنی
[/h]
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را

قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را :
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند

سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند

نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
رسیده‌ام به چه جایی... کسی چه می‌داند
رفیــق گریــه کجایـــی ؟ کسی چه می‌داند

میان مایـی و با ما غریبه‌ای ؟! افسوس...
چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه می‌داند

تمام روز و شبت را همیشه تنهایی
«اسیر ثانیه‌هایی» کسی چه می‌داند

برای مردم شهــری کـــه با تو بد کردند
چه‌گونه گرم دعایی؟ کسی چه می‌داند

تو خود برای ظهورت مصمّمی اما
نمی‌شود که بیایی کسی چه می‌داند

کسی اگر چه نداند خدا کـه می‌داند
فقط معطل مایی کسی چه می‌داند

اگر صحابه نباشد فرج کـــه زوری نیست...
تو جمعه جمعه می‌آیی کسی چه می‌داند


"کاظم بهمنی"
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

ماه تابان ...




[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم

حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ماجراهایی که با من زیر باران داشتی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاظم بهمنی:gol::gol::gol:[/FONT]


[/FONT]
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قدر‌نشناس ِ عزیزم، نیمه ی من نیستی

قدر‌نشناس ِ عزیزم، نیمه ی من نیستی

قدر‌نشناس ِ عزیزم، نیمه ی من نیستی

قلبمی اما سزاوار تپیدن نیستی !


مادر این بوسه های چون مسیحایی ولی
مرده خیلی زنده کردی، پاکدامن نیستی
من غبارآلود ِهجرانم تو اما مدتی ست
عهده دار ِ آن نگاه ِ لرزه افکن نیستی
یک چراغ از چلچراغ آرزوهایت شکست
بعد ِمن اندازه ی یک عشق، روشن نیستی!
لاف آزادی زدی؛ حالا که رنگت کرده فصل
از گزندِ بادهای هرزه ایمن نیستی!
چون قیاسش می کنی با من، پس از من هرکسی
هرچه گوید عاشقم،می‌گویی: اصلا نیستی!


دست وقتی که تکان دادی عجب حالی شدم

اندکی برگشتم و دیدم که با من نیستی

کاظم بهمنی:gol:
 

:)fatemeh

عضو جدید
در جـمـعـشان بـودم که پـنـهـانی دلـم رفت
بــاور نـمـی کــردم بــه آســـانی دلـم رفت

از هـم سـراغـش را رفـیـقـان می گـرفـتـنـد
در وا شـد و آمــد بـه مـهـمـانی... دلم رفت

رفــتــم کـنــارش ، صـحـبتـم یـادم نـیـامــد!!
پـرسـیـد: شعـرت را نمی خـوانی؟ دلم رفت

مـثـل مـعــلـم هـا بـه ذوقـــم آفـریـن گــفـت
مــانـنــد یـک طــفــل دبـسـتــانـی دلـم رفت

مــن از دیــار «مـنــزوی» ، او اهــل فـــردوس
یک سیـب و یـک چـاقـوی زنجانی ؛ دلم رفت

ای کاش آن شب دست در مویش نمی بـرد
زلـفش که آمــــد روی پـیـشـانی دلم رفــــت

ای کـاش اصـلا مـــن نمی رفــتـم کــنــارش
امـا چـه سـود از ایـن پشیــمـانی دلـم رفـت

دیگـر دلـم ــ رخت سفیدم ــ نـیـست در بـنـد
دیـروز طـوفـان شد،چه طـوفـانی دلم رفت


کاظم بهمنی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
#کاظم_بهمنی

?????? مپرس از تو چرا دل بریدم از اول
به دست های تو کم بود امیدم از اول

تو تاب گریه نداری؛ زمین نمی خوردم
به این نتیجه اگر می رسیدم از اول

دهان به خواهش بیهوده وا نمی کردم
اگر جواب تو را می شنیدم از اول

اگر از آخر قصه کسی خبر می داد
بخاطر تو عقب می کشیدم از اول

به چیدن پر و بالم چه احتیاجی بود
من از قفس به قفس می پریدم از اول

از آن دو قفل شکسته حلالیت بطلب
نمی گشود دری را کلیدم از اول

به چشم های خودت هم بگو:"فراق بخیر"
اگر چه خیری از آنها ندیدم از اول...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
داشت در یک عصر پاییزی زمان می ایستاد
داشت باران در مسیر ِناودان می ایستاد

با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است؛
چای می نوشید و قلب استکان می ایستاد !

در وفاداری اگر با خلق می سنجیدمش
روی سکوی نخست این جهان می ایستاد …

یک شقایق بود بین خارها و سبزه ها
گاه اگر یک لحظه پیش دوستان می ایستاد

در حیاط خانه گلها محو عطرش می شدند
ابر، بالای سرش در آسمان می ایستاد!

موقع رفتن که می شد، من سلاحم گریه بود
هر زمان که دست می بردم بر آن، می ایستاد

موقع رفتن که می شد طاقت دوری نبود
جسممان می رفت اما روحمان می ایستاد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=1]نـه فـقـط از تـو اگــر دل بـکنـم می میرم
سایـه ات نـیـز بـیـفـتـد به تنـم می میرم

بین جان من و پیراهن من فرقی نیست
هـر یکی را کـه بـرایـت بـکَـنـم می میرم

بـرق چـشمـان تــو از دور مـرا می گـیـرد
مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می میرم


بـازی مـاهی و گـربـه است نظر بـازی مـا
مثل یک تنگ شبی می شکنم می میرم

روح ِ برخاسته از من ...!ته ِ این کوچه بایست
بیش ازاین دور شوی ازبدنم می میرم...
[/h]
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani محمد علی بهمنی مشاهير ايران 39

Similar threads

بالا