من از مستي هراسم نيست !
از آن مستان بی مقدار مي ترسم !
ز عشق هرگز نترسيدم ؛
گريزانم از آن عاشق که يک دل دارد و يکصد هزار دلبر !!
و نام عشق را بر خاک ميمالد ...
و هر دم در خيال خويش تمنای نگار تازه ای دارد !!
ز تنهائی مرا پروا نبود هرگز ؛
از آن تن ها ...که بر تن ميزنند چنگي ز نامردی ...گريزانم !!!!
در اين آشفته بازار رفاقت ها ...
به دنبال رفيقی ناب ميگردم
زهی باطل خيالم را ...
که من مخمور و اينک در پی يک خواب ميگردم...
از آن مستان بی مقدار مي ترسم !
ز عشق هرگز نترسيدم ؛
گريزانم از آن عاشق که يک دل دارد و يکصد هزار دلبر !!
و نام عشق را بر خاک ميمالد ...
و هر دم در خيال خويش تمنای نگار تازه ای دارد !!
ز تنهائی مرا پروا نبود هرگز ؛
از آن تن ها ...که بر تن ميزنند چنگي ز نامردی ...گريزانم !!!!
در اين آشفته بازار رفاقت ها ...
به دنبال رفيقی ناب ميگردم
زهی باطل خيالم را ...
که من مخمور و اينک در پی يک خواب ميگردم...