[ نقد و بررسی کتاب ] - دفترچه ممنوع

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
نقد و بررسی کتاب
[h=1]دفترچه ممنوع[/h]

در این رمان یک دفترچه سیاه که حاوی خاطراتی سیاه از زندگی یک زن و خانواده اوست، زمینه آگاهی او را فراهم می آورد و آگاهی نسبت به شرایط موجود، موجب شکل گیری احساس نارضایتی در والریا می شود.




مهری شاه زیدی

دفترچه ممنوع
نویسنده: آلبا دسس پدس
مترجم: بهمن فرزانه
نشر: بدیهه

«دفترچه ممنوع» عنوان رمانی از آلبا دسس پدس نویسنده ایتالیائی- کوبائی است که توسط بهمن فرزانه به فارسی بر گردان شده است. آلبا دسس پدس در اغلب رمان هایش به زنان و مسائل آنها پرداخته است. «دفترچه ممنوع» یکی از رمان های مشهور اوست که توسط راوی اول شخص روایت می شود. خصوصیت بهره مندی از راوی اول شخص، ایجاد همذات پنداری در مخاطب است، ولی نویسنده به نحوی از این روایت اول شخص بهره برده که مخاطب با راوی کاملاً همراه نیست و در بسیاری از مواقع به منتقد او نیز تبدیل می شود. رمان «دفترچه ممنوع» داستان زنانی است که در یک ساختار مردسالار می آموزند که چگونه خود را فراموش کنند، چگونه خود را قربانی کنند، چگونه آرزویی نداشته باشند و چگونه هویت، شخصیت و آرزوهای خود را در وجود همسر و فرزندانشان خلاصه نمایند.
رمان «دفترچه ممنوع» روایت کننده زندگی زنی به نام والریا است. والریا، همسرش میشل، دخترش میرلا و پسرش ریکاردو در شرایط نابسامان اجتماعی و اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم، در رم زندگی می کنند. داستان با خرید یک دفترچه خاطرات توسط والریا آغاز می شود. والریا تصمیم می گیرد خاطرات زندگی اش را در این دفترچه بنویسد. در ابتدا والریا تصور می کند که این دفترچه، روایت کننده زندگی خوشبخت او و خانواده اش خواهد بود، ولی با گذشت زمان متوجه می شود که نه عشق، بلکه ساختار های اجتماعی توجیه کننده، خانواده و روابط خانوادگی آنها را کنار یکدیگر نگاه داشته است. والریا در پایان داستان، نگران از آنچه در جریان خاطره نویسی از آنها آگاهی یافته است، ناتوان از تغییر وضعیت موجود، تصمیم به سوزاندن دفترچه سیاه خاطرات خود می گیرد.
رمان «دفترچه ممنوع» روایت کننده چالش های روابط خانوادگی در جامعه ای آنومیک است. خصوصیت اصلی یک جامعه آنومیک، تردید در هنجارها و ارزش های مسلط بر جامعه و فقدان یک الگوی عمل مشخص برای افراد جامعه است. ایتالیای پس از جنگ جهانی دوم، جامعه ای است که در آن ارزش های مربوط به زنانگی و خانواده مورد تردید قرار گرفته اند و افراد در پی ایجاد یک الگوی عمل جدید هستند. برخی از افراد مانند میرلا در تعریف یک الگوی عمل جدید موفق می شوند و برخی مانند والریا در ایجاد چنین الگوئی ناکام می مانند.
اولین موضوعی که در این داستان ذهن مخاطب را به خود مشغول می کند، شرایط دشوار والریا است؛ والریا هم شاغل است و هم وظایف خانه داری را برعهده دارد. شرایط سخت پس از جنگ، والریا را وادار به کار کردن خارج از خانه کرده است، ولی این موضوع مانع از آن نشده که وظایف خانه داری تماماً بر عهده او نباشد. والریای ابتدای داستان زنی شاد و راضی به نظر می رسد. او خود و خانواده اش را افرادی خوشبخت می داند و از وظایف خانوادگی شکایتی ندارد، ولی در فرآیند خاطره نویسی پی به مسائلی می برد که نارضایتی او را به همراه دارد.

والریا در طول داستان بارها با این سؤال مواجه می شود که چرا چنین وظیفه دشواری را بر عهده گرفته است؟ بارها تصمیم می گیرد که یک کلفت بیاورد و گاه به این فکر می کند که بهتر است دیگر کار نکند؛ ولی در نهایت نمی تواند تصمیمی قطعی بگیرد. او علیرغم نارضایتی اش، باز هم کارهای خانه را انجام می دهد. والریا دیگر به هنجارهای مربوط به خانه داری حداقل به صورت ذهنی چندان پایبند نیست، ولی نگرانی از قضاوت دیگران مانع از عصیان او در برابر این فشار سنگین می شود.

والریا در مورد خودش چنین می گوید: «اغلب از کار زیاد خانه و از اینکه اسیر خانه و خانواده ام، از اینکه هرگز وقت ندارم مثلاً یک کتاب بخوانم، شکایت می کنم. همه اینها درست است، ولی این اسارت به من نیرو می دهد. این افتخار به مناسبت عذابی که می کشم به من داده می شود. از این رو وقتی گه گاه اتفاق می افتد قبل از اینکه میشل و بچه ها برای شام به خانه بیایند، نیم ساعتی چرت بزنم و یا در راه اداره یا خانه ویترین مغازه ها را تماشا کنم، هرگز چیزی به آنها نمی گویم. می ترسم اگر بگویم کمی استراحت و گردش کرده ام، آن وقت دیگر آن شهرت را که همه وقتم را صرف خانواده می کنم از دست بدهم.»(دسس پدس، 1379، ص 22)

حریم خصوصی نیز یکی از دغدغه های والریاست. والریا همواره نگران است که دفترچه اش توسط همسر و فرزندانش خوانده شود. او همیشه جای دفترچه اش را عوض می کند. استرس ناشی از کشف آن دفترچه، همواره او را آزار می دهد. هنجارهای مرسوم، برای یک زن، حریم خصوصی قائل نمی شود و یک زن نمی تواند چیزی پنهان از دیگران داشته باشد. وجود رازهای ناگفته، ساختارهای مردسالار را تهدید می کند؛ چراکه می تواند نشانی از استقلال فردی و توانائی فکر کردن باشد. البته نبود حریم خصوصی برای همه افراد خانواده وجود دارد. به طور کلی ماهیت نهاد خانواده و روابط آن، مانع از شکل گیری حریم خصوصی برای افراد می شود. به عنوان مثال با توجه بیشتر می توان دریافت که میشل نیز از نبود یک حریم خصوصی رنج می برد و به همین دلیل است که برای نوشتن فیلمنامه اش روزهای تعطیل به اداره می رود و فیلمنامه اش را در اداره نگاه می دارد.
ولی اینگونه به نظر می رسد که نبود یک حریم خصوصی در مورد والریا شدیدتر است؛ والریا علاوه بر رویارویی با موانع بیرونیِ مانع از شکل گیری یک حریم خصوصی، با ساختارهای ذهنی خود نیز روبه رو است. ساختارهایی که در یک جامعه مردسالار شکل گرفته اند و وجود هرگونه حریم خصوصی را برای یک زن تقبیح می کنند. در داستان شاهد آن هستیم که نگرانی والریا از کشف دفترچه خاطراتش، بیشتر در ذهن او جریان دارد. نگرانی ای که گاه ممکن است از سوی مخاطب به سخره گرفته شود. شدت نگرانی وی نشان از قدرت این ساختارها دارد. قدرتی که والریا قادر به مقابله با آنها نیست و در نهایت او را وادار به سوزاندن دفترچه خاطرات می کند.
نگرانی از خوانده شدن دفترچه خاطرات تنها نشان دهنده مسئله حریم خصوصی نیست. در واقع جامعه آنومیک به افراد اجازه آن را داده است که به شیوه ای دیگر فکر و احساس کنند، ولی ساختارهای اجتماعی همچنان صلب و نفوذناپذیر باقی مانده اند. والریا نماینده تمام زنانی است که از شرایط خود راضی نیستند و هنجارها و ارزش های مسلط را باور ندارند، ولی از ترس مواجه شدن با طرد اجتماعی، خاموش مانده اند. زنان بر مبنای یک درماندگی آموخته شده، یاد گرفته اند که علی رغم نارضایتی، وضعیت موجود را تحمل کنند. در واقع زنان اعتماد به نفس درگیر شدن با ساختارهای مردسالار را ندارد. درگیر شدن با این ساختارها برای زنان هزینه های بسیاری را به همراه دارد. به عنوان مثال میرلا کسی است که در برابر این ساختارها مقاومت نموده است، ولی این مقاومت موجب شده که دیگران نسبت به او نگاهی منفی داشته باشند. از سوی دیگر این مقاومت برای او هزینه تصمیم به ترک خانواده و شروع یک زندگی مستقل را به همراه داشته است.

خانواده و روابط خانوادگی، از مواردی است که در رمان «دفترچه ممنوع» بسیار به آن پرداخته شده است. سلسله مراتب قدرت در خانواده بر مبنای این رمان، ابتدا متعلق به پدر، بعد فرزندان و در مرتبه آخر مادر است؛ و به تبع این سلسله مراتب، بیشترین وظایف، تکالیف و دغدغه ها مختص به مادر و کمترین آنها مربوط به پدر است. سلسله مراتب قدرت در خانواده والریا بر مبنای نقش اقتصادی مرد قرار نگرفته است، بلکه ساختارهای مردسالار چنین قدرتی را در اختیار او قرار داده اند. در این داستان تسلط کل خانواده بر والریا مشهود است. علاوه بر این در قسمت هایی از رمان شاهد اعمال قدرت ریکاردو نسبت به میرلا نیز هستیم. میرلا این اعمال قدرت را برنمی تابد و در برابر آن مقاومت می کند. در این داستان برادر کوچکتر علی رغم روابط بی قیدانه خود با دوست دخترش که در نهایت موجب حاملگی او نیز می شود، به خود اجازه می دهد که روابط خواهرش را کنترل کند و این موضوعی است که در جامعه کنونی خود نیز بسیار با آن روبه رو هستیم.
این رمان به مقوله خانواده بسیار می پردازد. بخش هایی از رمان این سؤال را در ذهن مخاطب ایجاد می کند که خانواده و روابط ناشی از آن تا چه اندازه می تواند زندگی شاد و سرشار از رضایتی را برای افراد فراهم کند؟ این سؤال بیشتر در ارتباط با والریا مطرح می شود. والریا زنی است که تمام زندگی اش را وقف خانه و خانواده کرده است و حتی آرزوهایش نیز در مورد آنهاست. وی در طول داستان با این موضوع مواجه می شود که هیچ کدام از افراد خانواده ایثارهای او را در نظر نگرفته اند. میشل وجود والریا و فرزندانش را موانع رسیدن به آرزوهاش می داند و زمانی که با دوست والریا آشنا می شود به او دل می بازد. فرزندان والریا نیز مطابق خواسته های او رفتار نمی کنند. لطف مکرر والریا در حق همسر و فرزندانش به حق مسلم آنها تبدیل شده است.

روابط والریا با میشل نیز برای هر دو طرف رضایت بخش نیست. با گذشت زمان والریا به مادر میشل تبدیل شده است و حتی میشل او را ماما خطاب می کند. روابط این زوج نه از روی عشق که از روی عادت است. میرلا به عنوان یک زن آگاه، از وضعیت مادرش احساس رضایت نمی کند و در جای جای داستان تلاش می نماید افق های جدیدی را به او نشان دهد. به عنوان مثال به مادرش اینگونه می گوید: «ماما....تو خیال می کنی مجبور هستی خدمت همه را بکنی. آنها هم رفته رفته این موضوع باورشان شده است. تو خیال می کنی که اگر برای یک زن رضایت خاطری جز کار خانه و آشپرخانه وجود داشته باشد، گناه است. خیال می کنی تنها وظیفه یک زن کلفتی است. من نمی خواهم اینطور باشم، می فهمی؟»(همان، ص 161)
میرلا در زمینه تشکیل خانواده نیز مانند مادرش فکر نمی کند. میرلا معتقد به روابط عاطفی همراه با احترام است. او ازدواج را امری حتمی نمی بیند و اصراری بر ایجاد یک رابطه قراردادی با معشوقش ندارد. میرلا برخلاف بسیاری از زنان که خوشبختی را در ازدواج با یک مرد موفق می دانند، می خواهد خود موفق شود و برای به دست آوردن این خوشبختی خود را ملزم به ازدواج نمی بیند.

روابط زناشویی نیز بخشی از روابط موجود در خانواده را در بر می گیرد. موارد مطرح شده در داستان حاکی از آن است که والریا، خواستن، تن دادن و لذت بردن از روابط جنسی را حق خود نمی داند. در یک جامعه مردسالار والریا آموخته است که نمی تواند در روابط جنسی خواهان چیزی باشد. روابط نه چندان ارضاکننده والریا و همسرش پس از تولد فرزندان، در حاشیه قرار می گیرد و این وضعیت برای میشل غیرقابل قبول تر و رنج آورتر است. به همین دلیل میشل در فیلمنامه اش امیال سرکوب شده خود را به نمایش می گذارد و چنان بی پرده روابط جنسی را به تصویر می کشد که تهیه کنندگان را از سرمایه گذاری بر روی این فیلمنامه باز می دارد. در واقع برخلاف تصور رایج که خانواده را به عنوان نهادی جهت ارضای جنسی معرفی می کند، روابطی که در این رمان به تصویر کشیده می شود حکایت از برآورده نشدن این نیاز در خانواده دارد.
در نهایت رمان «دفترچه ممنوع» اشاره به ناآگاهی زنان نسبت به وضعیتشان در خانواده و جامعه دارد. این ناآگاهی زمینه پذیرش وضعیت موجود را برای زنان فراهم می آورد و موجب می شود که زنان نه تنها در مقابل آن مقاومتی نکنند، بلکه سیستم موجود را به صورت ناآگاهانه بازتولید نمایند. در این رمان یک دفترچه سیاه که حاوی خاطراتی سیاه از زندگی یک زن و خانواده اوست، زمینه آگاهی او را فراهم می آورد و آگاهی نسبت به شرایط موجود، موجب شکل گیری احساس نارضایتی در والریا می شود. والریا در خلال نوشتن خاطرات خود به این نکته پی برده است که پایه تمامی اعتقادات و ارزش های او سست و غیرقابل اعتماد است. او در فرآیند خاطره نویسی خود نسبت به وظایف مادری، وظایف همسری، نهاد خانواده، روابط خانوادگی و عشق و خوشبختی ناشی از آن شک می کند و همه اینها ناشی از توانائی فکر کردن است که در سایه خاطره نویسی به آن دست یافته است. والریا در این مورد چنین می گوید: «هرگز نمی توانم از حق آزادی خود بدون احساس شرمندگی و محکومیت دفاع کنم..... در حقیقت میشل آن شب که تا دیر وقت بیدار مانده بودم و مرا غافلگیر کرد، شک برد که دارم به مردی نامه می نویسم. هرگز این تصور را نمی کرد که من یادداشتی بنویسم. برای او قبول اینکه من عاشق مردی شده باشم خیلی آسان تر از پذیرفتن آن است که من هم قادر به فکر کردن هستم.»(همان، ص 115)

ولی ساختارهای قدرتمند به او اجازه نمی دهند که در مسیری جدید قرار گیرد و به همین دلیل والریا ناتوان از تغییر شرایط موجود تصمیم به سوزاندن دفترچه خاطرات می گیرد.
«... .باید دفترچه را از میان ببرم. باید شیطانی را که لابه لای صفحات آن و بین ساعات زندگیم پنهان شده است، از میان بردارم.... زن ها هریک نامه ای سیاه دارند، دفترچه ای ممنوع، که همه باید آن را از میان ببرند.... این آخرین صفحه است. دیگر در آن چیزی نخواهم نوشت، و روزهای آینده همچون این صفحه های سفید آرام و سرد خواهند بود، تا روزی به سنگ صاف و بزرگی، یک بار دیگر مرا والریا خواهند خواند».

 

Similar threads

بالا