میشه تفسیر آیه 151 و152سوره انعام واسم بذارین

delbaar

کاربر فعال
میشه تفسیر آیه 151 و152سوره انعام از تفسیرالمیزان واسم بذارین مرسی
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
میشه تفسیر آیه 151 و152سوره انعام از تفسیرالمیزان واسم بذارین مرسی


سلام
تفسیر المیزان رو میتونید دانلود کنید

اینجا


و

اینجا

این تفسیر آیت الله مکارم شیرازی هست


بگو: «گواهان خود را، که گواهى مى دهند خداوند اینها را حرام کرده است، بیاورید!» اگر آنها (به دروغ) گواهى دهند، تو با آنان (همصدا نشو. و) گواهى نده; و از هوا و هوس کسانى که آیات ما را تکذیب کردند، و کسانى که به آخرت ایمان ندارند و براى پروردگارشان همتا و شبیه قرار مى دهند، پیروى مکن. (١٥٠)
بگو: «بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: این که چیزى را همتاى خدا قرار ندهید; و به پدر و مادر نیکى کنید; و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید; ما شما و آنها را روزى مى دهیم; و به کارهاى زشت نزدیک نشوید، چه آشکار باشد چه پنهان; و انسانى را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید، مگر بحق (و از روى استحقاق). این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، تا بیندیشید. (١٥١)





فرمانهاى ده گانه!

پس از نفى احکام ساختگى مشرکان، که در آیات قبل، گذشت، این سه آیه به اصول محرمات در اسلام اشاره کرده و گناهان کبیره ردیف اول را ضمن بیان کوتاه، پر مغز و جالبى در ده قسمت بیان مى کند، و از آنها دعوت مى نماید که بیایند، حرام هاى واقعى الهى را بشنوند و تحریم هاى دروغین را کنار بگذارند.
نخست مى فرماید: «به آنها بگو: بیائید تا آنچه را خدا بر شما تحریم کرده است برایتان بخوانم و برشمرم» (قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ):
1 ـ «این که هیچ چیز را شریک و همتاى خدا قرار ندهید» (أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً).
2 ـ «نسبت به پدر و مادر نیکى کنید» (وَبِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً).
3 ـ «فرزندان خود را به خاطر تنگدستى و فقر نکشید» (وَ لاتَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاق).
زیرا «روزىِ شما و آنها همه به دست ما است و ما همه را روزى مى دهیم» (نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیّاهُمْ).
4 ـ «به اعمال زشت و قبیح نزدیک نشوید، خواه آشکار باشد، خواه پنهان» یعنى نه تنها انجام ندهید بلکه به آن نزدیک هم نشوید (وَ لاتَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ).
5 ـ «دست به خون بى گناهان نیالائید و نفوسى را که خداوند محترم شمرده و ریختن خون آنها مجاز نیست به قتل نرسانید مگر این که طبق قانون الهى اجازه قتل آنها داده شده باشد» (مثل این که قاتل باشند) (وَ لاتَقْتُلُوا النَّفْسَالَّتی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ).
آنگاه به دنبال این پنج قسمت، براى تأکید بیشتر مى فرماید: «اینها امورى است که خداوند به شما توصیه کرده، تا در یابید و از ارتکاب آنها خوددارى نمائید» (ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
* * *​
و در ادامه برشمردن این فرمان ها، در آیه بعد مى فرماید:
6 ـ «هیچ گاه جز به قصد اصلاح نزدیک مال یتیم نشوید، تا هنگامى که به حد بلوغ برسد» (وَ لاتَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ حَتّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ).
7 ـ «کم فروشى نکنید و حق پیمانه و وزن را با عدالت ادا کنید» (وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ).
و از آنجا که هر قدر انسان در پیمانه و وزن دقت کند، باز ممکن است، کم و زیادى مختصر صورت گیرد که سنجش آن با پیمانه ها و ترازوهاى معمولى امکان پذیر نیست، اضافه مى کند: «هیچ کس را جز به اندازه توانائى تکلیف نمى کنیم» (لانُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها).
8 ـ «به هنگام داورى، یا شهادت و یا در هر مورد دیگر سخنى مى گوئید عدالت را رعایت کنید و از مسیر حق منحرف نشوید، هر چند در مورد خویشاوندان شما باشد و داورى و شهادت به حق به زیان آنها تمام گردد» (وَ إِذا قُلْتُمْفَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى).
9 ـ «به عهد الهى وفا کنید و آن را نشکنید» (وَ بِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا).
در این که منظور از «عهد الهى» در این آیه چیست؟ مفسران احتمالاتى داده اند، ولى مفهوم آیه، همه پیمان هاى الهى را اعم از پیمان هاى «تکوینى» و «تشریعى» و تکالیف الهى و هر گونه عهد و نذر و قسم را شامل مى شود.
و باز براى تأکید در پایان این چهار قسمت، مى فرماید: «اینها امورى است که خداوند به شما توصیه مى کند، تا متذکر شوید» (ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).
* * *​
10 ـ «این راه مستقیم من، راه توحید، راه حق و عدالت، راه پاکى و تقوا است، از آن پیروى کنید و هرگز در راه هاى انحرافى و پراکنده گام ننهید که شما را از راه خدا منحرف و پراکنده مى کند و تخم نفاق و اختلاف را در میان شما مى پاشد» (وَ أَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْعَنْ سَبیلِهِ).
و در پایان همه اینها براى سومین بار، تأکید مى کند که: «اینها امورى است که خداوند به شما توصیه مى کند تا پرهیزگار شوید» (ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).
* * *​
نکته ها:


1 ـ شروع از توحید و پایان به نفى اختلاف

قابل ملاحظه این که: در این دستورات دهگانه، نخست از تحریم شرک شروع شده است که در واقع سرچشمه اصلى همه مفاسد اجتماعى و محرمات الهى است، و در پایان نیز به نفى اختلاف که یک نوع شرک عملى محسوب مى شود، پایان یافته است.
این موضوع، اهمیت مسأله توحید را در همه اصول و فروع اسلامى روشن مى سازد، که توحید، تنها یک اصل دینى نیست بلکه روح تمام تعلیمات اسلام مى باشد،
* * *​
2 ـ تأکیدهاى پى در پى

در پایان هر یک از این آیات سه گانه به عنوان تأکید، جمله «ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ»، (این چیزى است که خداوند شما را به آن توصیه مى کند) آمده است، با این تفاوت که در آیه اول با جمله «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» و در آیه دوم با جمله «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» و در جمله سوم با جمله «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» ختم شده است.
و این تعبیرات مختلف و حساب شده، گویا اشاره به این نکته است که: نخستین مرحله به هنگام دریافت یک حکم، «تعقل» و درک آن است.
مرحله بعد، مرحله یادآورى و «تذکر» و جذب آن مى باشد.
و مرحله سوم که مرحله نهائى است ، مرحله عمل و پیاده کردن و «تقوا» و پرهیزگارى است.
درست است که هر کدام از این جمله هاى سه گانه بعد از ذکر چند قسمت از ده فرمان فوق آمده است ولى روشن است که این مراحل سه گانه اختصاص به احکام معینى ندارد; زیرا هر حکمى «تعقل»، «تذکر» و «تقوا و عمل» لازم دارد، بلکه در حقیقت رعایت جنبه هاى فصاحت و بلاغت ایجاب کرده که این تأکیدات در میان آن احکام دهگانه پخش گردد.
* * *​
3 ـ فرمان هاى جاویدان

شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که: این فرمان هاى دهگانه، اختصاصى به آئین اسلام ندارد، بلکه در همه ادیان بوده است، اگر چه در اسلام به صورت گسترده ترى مورد بحث قرار گرفته است، و در حقیقت همه آنها از فرمان هائى است که عقل و منطق به روشنى، آنها را درک مى کند، و به اصطلاح از «مستقلات عقلیه» است و لذا در قرآن مجید در آئین انبیاى دیگر نیز این احکام کم و بیش دیده مى شود.(1)
* * *​
4 ـ اهمیت نیکى به پدر و مادر

ذکر نیکى به پدر و مادر، بلافاصله بعد از مبارزه با شرک، و قبل از دستورهاى مهمى همانند تحریم قتل نفس، و اجراى اصول عدالت، دلیل بر اهمیت فوق العاده حق پدر و مادر در دستورهاى اسلامى است.
این موضوع، وقتى روشن تر مى شود که توجه کنیم، به جاى «تحریم آزار پدر و مادر» که هماهنگ با سایر تحریم هاى این آیه است، موضوع احسان و نیکى کردن، ذکر شده است یعنى: نه تنها ایجاد ناراحتى براى آنها حرام است بلکه علاوه بر آن، احسان و نیکى در مورد آنان نیز لازم و ضرورى است.
و جالب تر این که کلمه «احسان» را به وسیله «باء» متعدى ساخته و فرموده است «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، و مى دانیم احسان گاهى با «إِلى» و گاهى با «باء»
ذکر مى شود، در صورتى که با «إِلى» ذکر شود، مفهوم آن نیکى کردن است هر چند به طور غیر مستقیم و بالواسطه باشد.
اما هنگامى که با «باء» ذکر مى شود معنى آن نیکى کردن به طور مستقیم و بدون واسطه است.
بنابراین آیه تأکید مى کند که موضوع نیکى به پدر و مادر را باید آن قدر اهمیت داد که شخصاً و بدون واسطه به آن اقدام نمود.(2)
* * *​
5 ـ قتل فرزندان به خاطر گرسنگى

از این آیات برمى آید که عرب هاى دوران جاهلى نه تنها دختران خویش را به خاطر تعصب هاى غلط زنده به گور مى کردند بلکه پسران را نیز که سرمایه بزرگى در جامعه آن روز محسوب مى شدند، از ترس فقر و تنگدستى به قتل مى رسانیدند، خداوند در این آیه آنها را به خوان گسترده نعمت پروردگار که ضعیف ترین موجودات نیز از آن روزى مى برند توجه داده و از این کار باز مى دارد.
با نهایت تأسف این عمل جاهلى در عصر و زمان ما در شکل دیگرى تکرار مى شود، و به عنوان کمبود احتمالى مواد غذائى روى زمین، کودکان بى گناه در عالم جنینى از طریق «کورتاژ» به قتل مى رسند.
گر چه امروز براى سقط جنین دلائل بى اساس دیگرى نیز ذکر مى کنند، ولى مسأله فقر و کمبود مواد غذائى یکى از دلائل عمده آن است.
اینها و مسائل دیگرى شبیه به آن، نشان مى دهد که عصر جاهلیت در زمان ما به شکل دیگرى تکرار مى شود و «جاهلیت قرن بیستم» حتى در جهانى وحشتناک تر و گسترده تر از جاهلیت قبل از اسلام است.
* * *​
6 ـ منظور از «فواحش» چیست؟

«فواحش» جمع «فاحشه» به معنى گناهانى است که فوق العاده زشت و تنفرآمیز است.
بنابراین پیمان شکنى، کم فروشى و شرک و مانند اینها اگر چه از گناهان کبیره مى باشند، ولى ذکر آنها در مقابل فواحش به خاطر همان تفاوت مفهوم است.
* * *​
7 ـ نزدیک این گناهان نشوید

در آیات فوق، در دو مورد تعبیر به «لاتَقْرَبُوا» (نزدیک نشوید) شده است، این موضوع در مورد بعضى از گناهان دیگر نیز در قرآن تکرار شده است، به نظر مى رسد: این تعبیر در مورد گناهانى است که «وسوسه انگیز» است مانند «زنا و فحشاء» و «اموال بى دفاع یتیمان» و امثال اینها، لذا به مردم اخطار مى کند: به آنها نزدیک نشوند تا تحت تأثیر وسوسه هاى شدیدشان قرار نگیرند.
* * *​
8 ـ گناهان آشکار و پنهان

شک نیست که جمله «ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ» هر گونه گناه زشت آشکار و پنهانى را شامل مى شود، ولى در بعضى از احادیث از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: ما ظَهَرَ هُوَ الزِّنا وَ ما بَطَنَ الْمُخالَّةُ: «منظور از گناه آشکار، زنا و منظور از گناه پنهان، گرفتن معشوقه هاى نامشروع پنهانى و مخفیانه است».(3)
اما روشن است که ذکر این مواد به عنوان بیان یک مصداق روشن است، نه این که منحصر به همین مورد بوده باشد.
* * *​
9 ـ ده فرمان یهود

در «تورات» در فصل 20 «سفر خروج» احکام دهگانه اى دیده مى شود که به عنوان ده فرمان در میان یهود معروف شده است که از جمله دوم شروع مى شود و به هفدهم از آن فصل، پایان مى یابد.
با مقایسه میان آن ده فرمان و آنچه در آیات فوق مى خوانیم، روشن مى شود که فاصله فوق العاده زیادى میان این دو برنامه است،(4) البته نمى توان اطمینان یافت که «تورات» کنونى در این قسمت، مانند بسیارى از قسمت هاى دیگر، دست خوش تحریف نشده باشد، ولى آنچه مسلّم است، ده فرمان موجود در «تورات» اگر چه مشتمل بر مسائل لازمى است اما از نظر وسعت، ابعاد اخلاقى و اجتماعى و عقیده اى در سطحى بسیار پائین تر از مفاد آیات فوق است.
* * *​
10 ـ چگونه این چند آیه چهره «مدینه» را تغییر داد؟!

در «بحار الانوار» و همچنین در کتاب «اعلام الورى» داستان جالبى دیده مى شود که از تأثیر فوق العاده آیات فوق در نفوس شنوندگان حکایت مى کند، و ما این جریان را طبق نقل «بحار الانوار» از «على بن ابراهیم» به طور خلاصه ذیلاً مى آوریم:
«اسعد بن زراره» و «ذکوان بن عبد قیس» که از طایفه «خزرج» بودند، به «مکّه» آمدند در حالى که میان طایفه «اوس» و «خزرج» جنگ طولانى بود و مدت ها شب و روز سلاح بر زمین نمى گذاشتند، و آخرین جنگ آنها روز «بعاث»(5) بود که در آن جنگ، طایفه «اوس» بر «خزرج» پیشى گرفت، به همین جهت «اسعد» و «ذکوان» به «مکّه» آمدند تا از مردم «مکّه» پیمانى بر ضد طایفه «اوس» بگیرند، هنگامى که به خانه «عتبة بن ربیعه» وارد شدند و جریان را براى او گفتند در پاسخ گفت:
شهر ما از شهر شما دور است، مخصوصاً گرفتارى تازه اى پیدا کرده ایم که ما را سخت به خود مشغول داشته، «اسعد» پرسید: چه گرفتارى؟ شما که در حرم امن زندگى دارید.
«عتبه» گفت: مردى در میان ما ظهور کرده که مى گوید: فرستاده خدا هستم! عقل ما را ناچیز مى شمرد، به خدایان ما بد مى گوید، جوانان ما را فاسد و اجتماع ما را پراکنده نموده است!
«اسعد» پرسید این مرد چه نسبتى به شما دارد؟
گفت: فرزند «عبداللّه بن عبدالمطلب» و اتفاقاً از خانواده هاى شریف ما است.
«اسعد» و «ذکوان» در فکر فرو رفتند و به خاطرشان آمد که از یهود «مدینه» مى شنیدند به همین زودى پیامبرى در «مکّه» ظهور خواهد کرد، و به «مدینه» هجرت خواهد نمود.
«اسعد» پیش خود گفت: نکند این همان کسى باشد که یهود از او خبر مى دادند.
سپس پرسید او کجاست؟
«عتبه» گفت: در «حجر اسماعیل» کنار خانه خدا هم اکنون نشسته است آنها در دره اى از کوه محاصره هستند و تنها در موسم «حج»، «عمره» ماه «رجب» آزادى مى یابند، و وارد جمعیت مى شوند ولى من به تو، توصیه مى کنم به سخنان او گوش مده و یک کلمه با او حرف مزن که او ساحر غریبى است.
و این در ایامى بود که مسلمانان در «شعب ابى طالب» محاصره بودند.
«اسعد» رو به «عتبه» کرده گفت: پس چه کنم؟ مُحرم شده ام و بر من لازم است که طواف خانه کعبه کنم، تو به من مى گوئى به او نزدیک نشوم؟!
«عتبه» گفت: مقدارى پنبه در گوش هاى خود قرار بده تا سخنان او را نشنوى!
«اسعد» وارد مسجدالحرام شد، در حالى که هر دو گوش خود را با «پنبه» مسدود ساخته بود، و مشغول طواف خانه کعبه شد در حالى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) با جمعى از «بنى هاشم» در «حجر اسماعیل» در کنار خانه کعبه نشسته بودند.
او نگاهى به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرد و به سرعت گذشت، در دور دوم طواف با خود گفت: هیچ کس احمق تر از من نیست!
آیا مى شود یک چنین داستان مهمى در «مکّه» بر سر زبان ها باشد و من از آن خبرى نگیرم و قوم خود را در جریان نگذارم؟!
به دنبال این فکر، دست کرد پنبه ها را از گوش بیرون آورده به دور افکند و در جلو پیغمبر(صلى الله علیه وآله) قرار گرفت و پرسید: به چه چیز ما را دعوت مى کنى؟
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: به شهادت به یگانگى خدا و این که من فرستاده اویم و شما را به این کارها دعوت مى کنم، سپس آیات سه گانه فوق، که مشتمل بر دستورات دهگانه بود را تلاوت کرد.
هنگامى که «اسعد» این سخنان پر معنى و روح پرور را که با نهاد و جانش آشنا بود شنید، به کلى منقلب شد و فریاد زد: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللّهِ».
اى رسول خدا پدر و مادرم فداى تو باد، من اهل «یثرب»، از طایفه خزرجم، ارتباط ما با برادرانمان از طایفه «اوس» بر اثر جنگ هاى طولانى گسسته، شاید خداوند به کمک تو این پیوند گسسته را برقرار سازد.
اى پیامبر! ما وصف تو را از طایفه یهود شنیده بودیم و همواره ما را به ظهور تو بشارت مى دادند، ما امیدواریم شهر ما «هجرتگاه» تو گردد; زیرا یهود از کتب آسمانى خود به ما چنین خبر دادند، شکر مى کنم که خدا مرا به سوى تو فرستاد.
به خدا سوگند! جز براى بستن پیمان جنگى بر ضد دشمنان به «مکّه» نیامده بودم، ولى خداوند مرا به پیروزى بزرگ ترى نائل کرد.
سپس رفیق او «ذکوان» نیز مسلمان شد و هر دو از پیامبر(صلى الله علیه وآله) تقاضا کردند مبلّغى همراه آنها به «مدینه» بفرستد تا قرآن را به مردم تعلیم دهد، به اسلام دعوت نماید و آتش جنگ ها خاموش گردد.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) «مصعب بن عمیر» را همراه آنها به «مدینه» فرستاد و از آن زمان پایه هاى اسلام در «مدینه» گذاشته شد و چهره «مدینه» دگرگون گشت.(6)
* * *​

1 ـ شورى، آیه 13.
2 ـ تفسیر «المنار»، جلد 8، صفحه 185.
3 ـ «مجمع البیان»، جلد 4، صفحه 191، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ «کافى»، جلد 5، صفحه 567 و جلد 6، صفحه 406 و جلد 8، صفحه 243 با تفاوت، دار الکتب الاسلامیه ـ «وسائل الشیعه»، جلد 20، صفحه 414 و جلد 25، صفحه 301، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 24، صفحات 289 و 303 و جلد 48، صفحه 149 و جلد 62، صفحه 126 و جلد 76، صفحه 145 و جلد 83، صفحه 233 (برخى از مدارک در مورد آیه 33 اعراف آمده اند که مشابه آیه فوق مى باشند).
4 ـ پدر و مادر خود را احترام نما تا روزهاى تو در زمینى که یَهُوَه خدایت به تو مى بخشد دراز شود * قتل مکن * زنا مکن * دزدى مکن * بر همسایه خود شهادت دروغ مده * به خانه همسایه خود طمع مورز و به زن همسایه ات و غلامش و کنیزش و گاوش و الاغش و به هیچ چیزى که از آنِ همسایه تو باشد طمع مکن * (شماره هاى 12 تا 18).
5 ـ «کامل ابن اثیر»، جلد 1، صفحه 443، دار احیاء التراث العربى، بیروت، طبع اول، 1408 هـ ق.
6 ـ «بحار الانوار»، جلد 19، تتمة ابواب احواله(صلى الله علیه وآله) من البعثة الى نزول المدینه، باب 5: دخوله الشعب، و ما جرى بعده الى الهجره و...، صفحات 8، 9 و 10، چاپ جدید ـ «اعلام الورى»، صفحه 55، دار الکتب الاسلامیه ـ «حلیة الابرار»، جلد 1، صفحه 86، مؤسسة المعارف الاسلامیة، طبع اول، 1411 هـ ق ـ «موسوعة التاریخ الاسلامى»، جلد 1، صفحه 650، مجمع الفکر اسلامى، طبع اول، 1417 هـ ق.
 

Similar threads

بالا