من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی که بودی نیازی به راهِ دور نبود ،اما حالا دورترین جایِ دنیا دردِ دلم را دوا میکند ،من میرسم تو بمان . . .
 

Arman K

عضو جدید
کاربر ممتاز
سایه ات را با همه سردی و تاریکیش دوست دارم...
آخر من به زندگی در سابه ات عادت دیرینه دارم...
در سایه سردت بودن را بخاطر با تو بودن دوست دارم...
چشمانم دیگر تاریکی را دوست دارد...
سایه ات هم به خاطراتت اضافه شد...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه روز ابری.....یه روزی که حتی آسمونم دلش گرفته......

یه خونه پر از آدم.....آدمایی که تا همین یه مدت پیش حضور تک‌تکشون می‌تونست باعث خوشحالی و سرحالیم بشه
یه جای خالی.....جای خالی کسی که حتی حضور ۲۰ نفر هم نمی‌تونه جای خالی اون یه نفر رو پر کنه.....

یه بغض.....یه بغض ۱۶ روزه که دیگه داره خفم می‌کنه.....
یه عالمه آدم که همشون فکر می‌کنن دارن منو درک می‌کنن و بهم کمک می‌کنن......
یه دنیا خاطره....یه دنیا حرف......
یه هدف....یه آرزو......یه نیاز......
یه دلتنگی.......
فقط یه آرزو.....فقط یه هدف......فقط تو
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خاطراتت را یکی یکی مرور میکنی
بعد میرسی به جایی که
زیباترین خاطرات داری
کنار کسی
اونوقت تنها
یه ارزو تو دلت خونه میکنه
نامش صدای بزنی
و فقط بشنوی
صداش تا
دلت اروم بگیره
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حَســـــرتـــ !
یَعنــــی رو به رویَم نشستــــه ای . . .
وَ باز خیســــیِ چَشمانَمـ را . . .
آنــ دَستمــــالِ خُشکـــِ بی اِحساســـ پاکــــ کند . . .
حَســــرَتـــ !
یَعنـــــی شانه هایَتــــ دوشــ به دوشَــــمـ باشَـــد . . .
اَمــا نتوانَمـ از دِلتَنگـــی به آنــ پَنـــاه ببرَمـ . . .
حَســــرَتـ !
یَعنـــــی تو که دَر عیـــنِ بودَنَتـــ . . .
داشتَنَتــــ را آرزو میکنَمـ
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای کسی که هیچ وقت نمی آید

اسفند که هیچ....
فروردین و اردیبهشت و خرداد را هم دود کردم..... نیامدی
بگذار نگذارند..... مهم این است که جای ترانه هایت لا به لای بهانه هایم خالی ست.....
یک تابستان تمام از خودم پرسیدم به خاطر ماندنت بنویسم یا خدایی نکرده محض خاطر رفتنت....
خیسی بارانهای نیامده به یادم آورد که تولدت نزدیک است
پس با یک توافق بارانی می نویسم:
بخاطر تولدت، عاشقی، روز تولد تو شمع فوت می کند.....
شمع طفلکی فقط سکوت می کند..... مثل تو.....

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
هر لحظه
در روزهایی که
که خاطرات در من هست
تو را صدا میزنم
چه شوقی در نگاهم هست
ان لحظه که
بعد از هر لبخند
قطره اشکی
جریان میابد از چشمانم
 

MEHRNOOSH.D

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دوباره نگاهمان به هم گره خورد .[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در دلم عشق فریاد میزد ..[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ولی [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هیچ کس صدای او را نمی شنید.. [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]وقتی که دستان گرمش را گرفتم .[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]روح از کالبد وجودم پر کشید [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] خواستم بگویم دوستت دارم [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]که یکباره میانمان دیواری کشیده شد .[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دیواری که نامش روزگار بود [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حال من ماندم و این دل افسرده [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تنهای تنها[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]برای همیشه[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]او در زندان سینه ام محبوس بود [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و من در زندان روزگار..[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بیچاره دلم .[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چه بهای سنگینی باید درمقابل این شکست بپردازد.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حال تکلیف دلم چه خواهد بود ؟؟؟ [/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خاطراتت را هر بار مرور میکنم
ولی کسی چه میداند
قطرات
اشکی که
از گونه هایم جاریست
بخاطر چیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آرام باش
حوصله کن
آبهای زودگذر هیچ فصلی را نخواهند دید
از ریگ های ته جویبار شنیده ام
مهم نیست که مرا از ملاقات ماه و گفت و گوی باران بازداشته اند
من برای رسیدن به آرامش تنها به تکرار اسم تو بسنده خواهم کرد
حالا آرام باش همه چیز درست خواهد شد...!


 

M@TI$A

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تـــــو نـــــیستی... امـــــا مـــــن بـــــرایت چـــــای مـــــیریزم! دیـــــروز هـــــم کـــــه نـــــبودی بـــــرایت بـــــلیط ســـــینما گـــــرفتم! دوســـــت داری بـــــخند! دوســـــت داری گـــــریه کن، و یـــــا دوســـــت داری مـــــثل آیــــــینه مـــــبهوت باش! مـــــبهوت مـــــن و دنـــــیای کـــــوچکم! دیـــــگر چـــــه فــــــرقی مـــــیکند، بـــــاشی یـــــا نــــــباشی! مـــــن بـــــا تــــــو زنـــــدگی مـــــیکنم!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
هر لحظه
که
قلبم ناارام میشود
نامت را به زبان میاورم
نام تو
تنها مونس
لحظات من هست
نشانش را
میخواهی
بپرسی
کافیست
بدانی
لحظاتی که
بارانی میشوم
خسته ام
میترسم
تنها
نام تو مرا
ارام میکند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خاطراتت را
همچون نتی
زیا مرور میکنم
و مینوازم این نت
زیبا را
برای دلم
تا بدانی
هر لحظه ام
نام توست که
باعث ارامش قلبم میشود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ادم گاهی خاطراتش باید بغل کنه
تا مبادا دور بشند
شاید
یه روز
فقط همین
خاطرات
بشه زندگیش
اما تنها
میتونه
لبخند بزنه و اروم
اشکهاش پاک کنه
تا کسی
نیاد و خاطراتش نبره از کنارش
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خاطراتم را در اغوش میگیرم
برای دلم لالایی میخوانم
تا بهانه ات را نگیرد
تا اینقدر
صدایت نزند
هر بار مجبورم به دلم بگویم
بس کند
من حقی ندارم
فقط باید دهنمم را ببندم
تا صدایم
ارامشش را به هم نزند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خاطراتت را مرور میکنم
تنها هر لحظه شدت اشکهایم بیشتر میشود
نمیدانم با بی تو بودن چه کنم
دیگر طاقت بی تو بودن را ندارم
کاش بمیرم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدانی کاش بودی بگویی ارام باشم
اما دیگر نامم را هم صدا نخواهی کرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بگذار بگویند مغرورم

اما

من دوستت دارم هایم را

دیگر خرج کسی که لیاقتــــش را ندارد نمی کنمــ…!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همین که می خواهم باور کنم

همه ی روز هایی را که با تو در این خانه زندگی کرده ام

خواب بوده اند..

دکمه ی پیراهنت را پیدا می کنم!

__________________
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خاطراتم را
در اغوش میگیرم
لحظاتی که
پر از یاد توست
انها را محکم میفشارم
تا حداقل
کسی انها
را از من نگیرد
و ارما انها را میبویم
تا ارام بگیرد دل تنهایم
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک روز می‌شود از بهار گفت وُ
خسته شد
از پاییز
از هر
همیشه
...هرچیز
اما،
تنها از تو می‌توان
هروقت گفت وُ
همیشه...

تازه شد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارام روی جاده بارانی قدم میزنم
صورتم را به روی باران میگیرم
و به جاده مینگرم
و پیش خودم میگویم
به کدام سو بروم
کدام سو نشانی از تو دارد
به هر سمت میروم
تنها
بی انتها بودن جاده را میبینم
و با بی صبری میگویم
کاش حداقل میگفت از کدام سمت رفته تا من
نیز
به همان سمت
بروم تا ببینمش
اما میدانی
تا بخواهم برسم نمیدانم
چقدر زمان میبرد
تنها
به دانه های باران
میگویم
تمام احساسی که به تو دارم
را
تا شاید
ان لحظه که به زیرش میروی
صدایم را بشنوی
اما میترسم مثل همیشه
چتری بالای سرت باشد
و دانه های باران
هر چقدر هم
صدایم را بلند تر به گوشتبرساند
نشنوی
 

BARADARY

عضو جدید
سلام دوست عزیزم نمیدونم اهل کجای ایران هستی ولی چرا اینهمه با خاطراتت ور میری تورو خدا یکی هم به فکر شاد بودن باش دیگههههههههههههههههه.:cool:
 

محدثه یوسفی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بهانه

گفتی که به احترام دل باران باش

باران شدم و به روی گل باریدم

گفتی که ببوس روی نیلوفر را

از عشق تو گونه های او بوسیدم

گفتی که ستاره شو ، دلی روشن کن

من هم چو گل ستاره ها تابیدم

گفتی که برای باغ دل پیچک باش

بر یاسمن نگاه تو پیچیدم

گفتی که برای لحظه ای دریا شو

دریا شدم و تو را به ساحل دیدم

گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش

مجنون شدم و ز دوریت نالیدم

گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز

گل دادم و با ترنّمت روییدم

گفتی که بیا و از وفایت بگذر

از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم

گفتم که بهانه ات برایم کافیست

معنای لطیف عشق را فهمیدم
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر از خانه‌ات رفتم

کت نمی‌پوشم

تا نگرانم شوی و دنبالم بگردی

می‌روم نبش خيابان بيست و پنج

رستوران هاوانا

کنار پنجره

تماشای برف

شراب ناب

و تو

که سراسيمه می‌آيی.



تا به حال

لای يک عالمه کتاب

عشقبازی کرده‌ای؟

جوری بوست می‌کنم

نه!

جوری نفست می‌کشم

که کتاب‌ها بريزد.
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
سیه چشمی به کار عشق استاد به من درس محبت یاد میداد
مرا از یاد برد آخر ولی من ب جز او عالمی را بردم ازیاد
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرگ هم پایان تو نبود
وقتی فردای خاک سپاری ات

به خانه برگشتی و با هم
یک دل سیر خندیدیم.
رضا کاظمی
 

|PlaNeT|

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به بعضیا باس بگی :

خواهش می کنم عزیــــزم

شوما رو مخِ ما جا داری :|


 

Similar threads

بالا