سلام و عرض ادب.
این پرسش که منشا اخلاق چیست پرسش بنیادین و پیچیده ای است و بحث کردن در موردش نیازمند دانش علمی و فلسفی بالاست که بی تردید من فاقد آن هستم.
با فکر کردن به آن ، پرسش های بسیار دیگری به ذهن می آید که هر کدام شایسته بررسی و اندیشیدن است.
قصد نداشتم فعلا در بحثی شرکت کنم با این حال به احترام آغازکننده این سرنگار افکار خودم را بیان می کنم و به قول
s.j.khataeepour صرفا بارش فکری می کنم.
ابتدا باید ببینیم اخلاق چیست.اخلاق را شاید بتوان بایدها و نبایدها و رفتار و واکنش انسان در برخورد با سایر انسان ها دانست.
اما به عقیده من ملاک اخلاق مدار بودن به عرف جامعه و دین و مذهب آن برمی گردد.به عنوان نمونه در یک جامعه طالبانی
چند سانت بیرون بودن مچ دست یک زن هم ناهنجاری اخلاقی به شمار می آید در حالیکه در بعضی قبایل در امریکای جنوبی و آفریقا برهنه بودن زن کاملا عادی و عرف است.
پس در یک حالت کلی تر می توانیم بگوییم که اخلاق ما بستگی به آموزش هایی دارد که در طول زندگی خود می بینیم.این آموزش ها می تواند از پدر و مادر در دوران کودکی،جامعه و مذهب یا منابعی همانند کتاب و...باشد.
یک شخص با آموزش های مذهبی سخت گیرانه و خوانش انعطاف ناپذیر از دین
سنگسار کردن زناکار را یک کار اخلاقی و خداپسندانه می داند چرا که برای او فقط و فقط سنت رسول الله تعیین کننده خوب و بد است.اما یک شخص که منابع زیادی را مطالعه می کند ممکن است آن را محکوم می کند چرا که این کار را وحشیانه و غیرانسانی می داند.
بهتر است زیاد وارد مصادیق نشویم چرا که صدها صفت اخلاقی وجود دارد.اگر ما نتوانیم همه آنها را توضیح دهیم به معنای این نیست که توضیحی وجود ندارد.هنوز چیزهای زیادی وجود دارد که ما از پیشینیان خود نمی دانیم.
من اخلاق را یک موضوع برآمده از اجتماع و قوانین بشری می دانم.می توان گفت که
ما اخلاق مان را تا حدی از شامپانزه ها و سایر اجدادمان به ارث برده ایم و سپس به خاطر تکامل فکری طی چند هزار سال به نظریه پردازی و قانون گذاری پرداخته ایم و از انسان های بدوی و وحشی تبدیل به انسان های متمدن شده ایم.شما اخلاق هیچ دو نفری را کاملا همانند یکدیگر نمی بینید و ارزش و ضد ارزش ها و هنجار ها و ناهنجارها هم در جوامع مختلف مصادیق کاملا متفاوتی دارد.
ایثار را اگر از خودگذشتگی معنا کنیم خود مصادیق زیادی دارد که هر کدام شایسته بررسی جداگانه است.مثلا می تواند منشا آن احساس همدردی شدید و غلیان احساسات باشد که پیش از این توضیح داده شد.
در رابطه با ایثار من معترض تقسیم بندی
s.j.khataeepour نیستم.اما اگر بخواهیم ایثارهایی که در راه بقای نسل نیست را توضیح دهیم ایدئولوژی نقشی کلیدی و مهم بازی می کند.یعنی افکاری که در جمجمه انسان ها می کنند( آموزش)
افکاری همانند شهادت در راه خدا بهشت برین و حوری های زیبا یا افکار ملی گرایانه و ناسیونالیسی...چنین افکاری در زمان جنگ ها به شدت تبلیغ می شود.
با شعارهای مذهبی و ناسیونالیستی با غلیان احساسات(جو زدگی) شخص یاد می گیرد که چگونه بر خلاف خواسته درونی اش عمل کند.همین الان هم با ایدئولوژی های مذهبی و
وعده بهشت برین است که عده ای بمب گذار انتحاری خود را منفجر می کنند.در حقیقت با این افکار شخص برخلاف غریزه اش عمل می کند.موجودات برای حفظ بقا و تولید مثل ساخته شده اند و این جزیی جدایی ناپذیر از آنهاست.شخصی که خود را منفجر می کند بی تردید اگر آموزشی ندیده باشد دست به چنین کاری نمی زند.بی تردید بسیاری از آنها هنگام انجام این کار ترس را در درونشان احساس می کنند و همان ترس نشانگر این است که آنها دارند کاری برخلاف غریزه شان انجام می دهند.انسان ها موجودات پیچیده ای هستند چون رفتارهایشان ناشی از عوامل بسیار متفاوتی و نه صرفا بر پایه غریزه است.
در مقابل این ایثار، امضای
s.j.khataeepour خود نمایی می کند:
هرگز حاضر نیستم به خاطر عقایدم بمیرم چون ممکن است در اشتباه باشم.برتراند راسل
این یک نگرش صرفا عقلانی و داروینی بدور از هرگونه احساسات است.
راسل از ایدئولوژی های مذهبی و ملی گرایانه کاملا بدور بود و در نکوهش آنها مطالب زیادی نوشته.
راسل حاضر نیست ریسک مردن را به خاطر دفاع از ایدئولوژی های مذهبی یا ملی بپذیرد چرا که اعتقادی به ایدئولوژی ندارد و برای او ریستن ارزش بسیار بالایی دارد.در حالیکه دین زندگی را پست می کند و وعده زندگی اخروی را می دهد.اما یک بیخدا(یا در بهترین حالت ندانم گرا) همانند راسل که با دیدگاه فلسفی اش به وجود خدا پی نبرده به زندگی اخروی اعتقادی ندارد. پس همانند هر انسان دیگری طبق غریزه اش می خواهد از زندگی اش لذت ببرد و عمر طولانی داشته باشد.(و به همین خاطر 98 سال زندگی کرد) به قول خیام:
زاهد گوید جنت و حور خوش است/ من می گویم آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار/ که آواز دهل شنیدن از دور خوش است
همچنین راسل یک شکاک بود و اصول اولیه منطق را قطعی ندانستن هیچ چیز می دانست.به همین دلیل به عقایدش آنقدر مطمئن نبود که جانش را سرش شرط بندی کند اما
در دین می آموزیم که به بسیاری مسائل ایمان خالصانه و باور کورکورانه داشته باشیم.
متشکرم.