باتوحڪایتے دگر،این دل ما بسر ڪنـد
شب سیاه قصـہ راهواے توسحرڪنـد
باورما نمے شود ،درســــرمــــا نمیــرود
ازگـذر سینـــــہ مـــــا یـاردگرگذر ڪند
دلگیرم از تقدیر و دستم بند جایی نیست
لعنت به آغازی که آن را انتهایی نیست
سقراطم و شاگردهایم دشمنم هستند
این درد را جز شوکران نوشی دوایی نیست
لعنت به آغازی که آن را انتهایی نیست
سقراطم و شاگردهایم دشمنم هستند
این درد را جز شوکران نوشی دوایی نیست