آئینه ای که وصف دمادم کند مرا
شاید بیاید و آدم کند مرا
این منم آتش نگاه و خسته دل
این اتش جان است و مرده دل
آئینه ای که وصف دمادم کند مرا
شاید بیاید و آدم کند مرا
لب فرو بستم، نمیخوانم دگر شعر عاشقانه
نباشی، پاییز میشود برای دلتنگیم بهانه
چو طفل گم گشته، حیران کوی و برزنم
افسوس، نیست در این شهر از تو نشانه
هرازگاهی نشینم شعر تو خوانم
دلـم شـیدا وجـودت شعلـه جانم
به تیغ غــم شکست دل و بغضم
به صد درمان زدرمانگر نشد آرام جانم
مزن نوای عاشقی
کدام شعر و شاعری؟!
علاج درد نزد من...
به سوی غیر میروی؟!
میروم، یک روز با چشم تر از کوی تو
بس ستم دیدم، خسته ام از خوی تو
وقتی خنده میکنی ناگه به خواب می شوم
سرمست ز دنیا شده مشتاق عشق می شوم
مرا که دل به تو دادم دگر به سینه چه دارم
نه جای غم که نخواهم نه مشکلی که ندارم
تمام روز و شبم شد فدای عشق و محبت
کجاست آن دل تنها که بذر تازه بکارم
ما کجا و قصه مجنون و لیلی ها کجا
شب، سکوت و قصه صبح قناری ها کجا
دل بده با خود نگو آن دلبر تنها کجاست
تا بگویم من کجا و عشق فرداها کجا
از روی ماهت گردون نگشتم
از کوی و باغت برون نگشتم
تا بال و پر می زنم برایم باش
تا از تو دم می زنم کنارم باش
در تب و تاب و آن همه پریشانی
شیشه ی عمرم اگر آید به سر
باز از تو گویم از تو خواهم یک خبر
بیقراری چو کبوتر در دلم جامانده بود
بی خبر از تو بودن انتظارم مرده بود
اینچنین وامانده ام در برزخ بود و نبود
یار ناز نازان درپی دلدار دیگر رفته بود
در تب و تاب و آن همه پریشانی
در لحظه ناب دل دادن و پشیمانی
ما را ندامت چاره ای نیست
خیال خام ما را حقیقت پاره ای نیست
تو وا کن در این سرای بسته را
تو گرما ببخش این فضای خسته را
من اینجا و دل در پی کوی دوست
امیدم "هادیا" فقط سوی اوست
تو به طغیان دلم عادت داری
تو به افسون زمان شاهد داری
گر زمانه روزی به پیکار بکوشد
وای بر او، کین ز جانم بجوشد
دیگر ز دلم رفتی و اصلا اثرت نیست
خوش باش تو با او و نگو همسفرت نیست
بیگانه پرستی شده خویت به سلامت
کتمان نکن ای دوست، برو، حوصله ات نیست
درد بی در مان من، درد تمام سال هاست
درددوری و فراق و درد این بی راهه هاست
گر که روزی عطر عشقت ره بسوی ما کند
گر به سر آید فراق تو، همین خود چاره هاست
تب از نگاه تو سوخت و سوزاند توانِ دلم
در این سراب ِتفدیده ی خزانِ مشکلم
تو در هزاران هزار بار ضرب گشته ای
و در کرانه ی بیکرانه روئیدی خوشگلم
مرا توان حساب حاصلت نیست ای عزیز
تقسیم بردست تقدیر باشد تو ای گلم
سلام ، خوش آمدي
چون رشته ات رياضي بود گفتم با ضرب و تقسيم شعر بگم
من باز نخواهم شد از این حرف تو خر :|
با ضرب و توان هم نشدم از او سر
گر بود دلت در گرو دلبر و یار
میبستی ز او حرف دل و چشم بصر
سلام. ممنونم.
ریزه ریزه قِر میریزه از همه اندام تــو
ای خدا لعنت کند هرکس دهد دشنام تــو
چکه چکه خون دل در پای تو کردم فدا
اشک غم در کام من همرنگ می در جام تــو
دسته دسته میرسد انبوه همدردان به شهر
آنکه آزاد است دارد پای سر در دام تــو
جلوه ی امروزتو هر روز عشق است و صفا
با حسین و یا علی ، آزاد باشد نام تــو
حیف ما را جز صفاتت نیست تصویری بدست
ما ته چاهیم و دلبرمنتظر بر بام تــو .
ریزه ریزه قِر میریزه از همه اندام تــو
ای خدا لعنت کند هرکس دهد دشنام تــو
چکه چکه خون دل در پای تو کردم فدا
اشک غم در کام من همرنگ می در جام تــو
دسته دسته میرسد انبوه همدردان به شهر
آنکه آزاد است دارد پای سر در دام تــو
جلوه ی امروزتو هر روز عشق است و صفا
با حسین و یا علی ، آزاد باشد نام تــو
حیف ما را جز صفاتت نیست تصویری بدست
ما ته چاهیم و دلبرمنتظر بر بام تــو .
وقت رفتن به نام دل کاری بکن
باز مرا سوی خدا راهی بکن
من بی تو باز غرق یارب یاربم
یارب یاربم حالا تو نیز کاری بکن
وصال دوست نباشد به تصویر و به ناز
همین که دل به تو دادست خوبست بساز
به حرمت همین احساس پاک شاید باز
دوباره عشق همچو گذشته شود اغاز
زریـن نـگاهت میکـشد دردانه قلـب مـرا
امواج آن چشم سیه در چنگ خود دارد مـرا
یـا تیـر زن،یا زهـر ده، یا قلب خود بگشا بمن
یـا که ز کنج خاطـرت بیـرون بران عشق مـرا
دیر آمدی صنما غم عشقت در دل ماند
با اغیار رفتی و تنها پای ما در گل ماند
همه در پی معشوق دل به دریا زدند
دل به هوای آمدنت تنها در ساحل ماند
دمی با شب سخن گفتم به دلتنگی
ندانستم کسی میدزدت ز من حرفی
به بغض کین خواب داشتم به سختی
به صبح چشمان سرخم دادند گواهی
یــک طـرف آزادگی وز سوی دیگر بندگی
گـه بخود بالم گهی میمیرم از شرمندگی
در تمام آزمونها رَد شـدم از بخت بـَـد
جـز به پای ساقی و سامانه ی راننـدگی
خانه ام ویـرانه شد کاشانه ام دست رقیب
قسمت من غربت و آواره گی شد زندگی
هر کجا چشم خـُماری دیدم افتادم در آن
بـُردن دل کار آنها ، کار من بازندگی
میروم اکنون بسوی آخرین سکوی عشق
یابوصلش میرسم ،یا باز هم درماندگی
ای رفیقان یک دعائی هم برای من کـنیـد
تا ببینم عاقبـت ، آغـاز یک سازندگی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 17 | ||
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 441 | ||
مشاعره با اشعار ترکی | مشاعره | 215 | ||
**مشاعره با اشعار سهراب سپهری** | مشاعره | 815 | ||
مشاعره با نام کاربر قبلی | مشاعره | 2075 |