پیش درآمدانسجام و پيوستگي تاريخ هنر، مانند ديگر موضوعات تاريخي بستگي به گزينش اختياري يك مبدأ دارد؛ هر چند که «مبدأ»، واژهاي رسمي و ثقيل است براي آنچه كه منظور نظر ماست. در مقابل دیدگاهی که به رويدادهاي تاريخي بر اساس زمان وقوع آنها ميپردازد، جنبشهاي مختلفي وجود دارد كه بر هر يك نامهایی نهادهايم؛ جنبشهايي چون: امپرسیونسیم[SUP]1[/SUP] (دريافتگري)، كوبيسم[SUP]2[/SUP] (حجمگري) و سورئاليسم[SUP]3[/SUP] (فراواقعگرائي). اين نهضتها الزاماً در توالي زمان (يكي پس از ديگري) قرار نگرفتهاند تا با توجه به آن و حركتهاي ضربدري كه مسير آن توسط هنرمندان خاصي مشخص ميشود، قادر به پيگيري اين جريانها بر اساس زمان ظهور آنها باشيم. به عبارت ديگر، هر هنرمندي در مسير رشد و تعالي شخصي خود اغلب دو يا سه سبك را تجربه ميكند و در اين ميان، هنرمند نخبهاي چون پيكاسو، با گذار از بسياري از طبقهبنديهاي قاعدهمند سبکی، دليل خوبي است كه ما را به جستجوي دگرگونيهاي هنر، به منظور ارتقاء آن در زمانهاي مختلف، وادار كند.
بايد يادآور شويم كه آثار چند تن از نوابغ هنري، بر تاريخ هنر مستولی شده است؛ که آن تجليات فرعي و جزئي در يك دوره، ذرهاي است ناچيز که از آن منابع اصلی و انشعابی سرچشمه ميگيرند كه اغلب با يكديگر تلاقي نموده و يكي ميشوند. اما اين نمود را نميتوان توصیف و لفظ به لفظ ترجمه كرد. بايد كوششي براي درك و فهم اين واقعيت صورت پذيرد كه توالي زماني (ترتيب تاريخي وقايع)، يك سادهسازي مطلق و اختياري است و شامل تكرارها، تناقضها و مسائل مبهم و متضاد ارزشي است.در کتابی ديگر كه همچون قرينهاي براي اين كتاب است و مربوط به تاريخ نقاشي نوين است، دلايل محكمي براي انتخاب «سزان»[SUP]4[/SUP] به عنوان آغازگر نقاشي نوين ارائه گرديده است. در پيكرهسازي نيز، جالب و جذاب خواهد بود كه هنرمندي دقيقاً همعصر با سزان، يعني «آگوست رودن»[SUP]5[/SUP] نقطه شروع كار باشد. اما يك تفاوت وجود دارد؛ سزان، به عنوان آغازگر هنر نو، با تأكيد و تمركز بر «نقشمايه»[SUP]6[/SUP] و همچنين با صبر و پشتكاري كه براي «درك و فهم»[SUP]7[/SUP] ساختار ذاتي اشياء پيشه كرد، شيوههايي براي ارائهی اجزاء ابداع نمود كه در آن، اشياء جامد به صورتي ادراكي (صورتي كه از طريق بصيرت دروني و ادراك دريافت ميشوند) تبديل ميشدند. او همچنین بر عليه امپرسيونيسم واكنشهایي نشان داد؛ زيرا عقیده داشت که اين نهضت، در انتقال هيجانات و احساسات دروني در آثار هنری، هيچ هدفي را دنبال نميکند. او بر اين تصور بود كه اين راه، پاياني جز سردرگمي و آشفتگي بدون معنا در بر نخواهد داشت. سزان با پافشاري بر وضوح اشكال و گونهاي طراحي معماریوار در تركيببنديهاي اصلي، اصول نئوكلاسيسيسم (كلاسيكگرائي نو) را مطرح كرد. اما رودن كسي است كه كارش را با بلندپروازي شروع کرد؛ تا بار دیگر هنر كليساهاي جامع قرون وسطي (كاتدرالها) را رواج دهد؛ هدفي كه ممكن بود او را به راهي ديگر بكشاند؛ کار با «سنگ بنایی»[SUP]8[/SUP] كه با حالتي از ذهنگرایي رايج به گمراهي كشيده شده بود؛ و از اين روست كه او هرگز براي خلق هنري نو، مجسمههايش را از گل تهيه نكرد. رودن هنرمندي بزرگ بود؛ در ادامه، به بيان نوعي از اصالت سبک او خواهیم پرداخت که دوباره در هنر پيكرهسازي باب شد؛ هر چند از نظر فكري و احساسي، رودن به اندازه سزان شخصي خلاق نبود. شگفتانگيزتر آنكه، دستآوردهاي سزان نقاش، براي آتيه پيكرهسازي، از دستاوردهاي رودن پيكرهساز ارزشمندتر و مهمتر بود. سبك رودن توسط دو پيكرهساز بزرگ، به نامهاي «مايلول»[SUP]9[/SUP] و «بوردل»[SUP]10[/SUP] تداوم يافت. اما ادامهدهندگان سبك سزان، «پيكاسو»[SUP]11[/SUP] ، «گنزالس»[SUP]12[/SUP] ، «برانكوزي»[SUP]13[/SUP] ، «آرکي پنكو»[SUP]14[/SUP] ، «ليپشيتز»[SUP]15[/SUP] و «لارنس»[SUP]16[/SUP] بودند؛ و اين، در حالتي است كه اين هنرمندان از نخستين شخصيتهایي هستند كه هنر جديد پيكرهسازي را بنيان نهادند. اين هنر جديد[SUP]17[/SUP] ، موضوع مورد توجه ما در اين كتاب خواهد بود و عنوان «نوين»[SUP]18[/SUP] را به پيكرهسازي اطلاق ميكنيم؛ چرا كه در عصر ما، اين هنر، نوآوري بيبديل و عجيب بوده و تا حدي به هنرمندان نقاش مدیون است كه آن را در مسير تاريخ به جلو راندند.
هر چند استفاده مكرر از كلمهاي بر حسب عادت، اغلب سوالبرانگيز ميشود؛ ولي استفاده از واژه نوين (مدرن) موجه است، چرا كه رشد و پيشرفت هنر پيكره سازي معاصر را توصيف مي كند و اين بدان معنا نيست كه به هر مجسمهاي که متعلق به زمان معاصر است، عنوان مدرن اطلاق گردد. هم زمان با نگارش اين صفحات، متوجه میشویم كه منتقدي به نام پروفسور «كوئينتين بل»[SUP]19[/SUP] استفاده از اين واژه را مورد انتقاد قرار داده است. او در نقدي كه براي كتاب « فرهنگ پيكرهسازي نوين» نوشته است، اين مسأله را عنوان ميكند كه: «براي خواننده اين كتاب، جستجوي بيهودهاي خواهد بود كه در پی پيكرهسازان مدرني باشد كه مدرن امروزي نيستند. او (خواننده كتاب) «رنوار»[SUP]20[/SUP] و «دوميه»[SUP]21[/SUP] را بر اساس شواهدي چند، مدرن خواهد يافت، اما «دالو»[SUP]22[/SUP] و «كارپو»[SUP]23[/SUP] را نيز به دلايلي مبهم، نميتواند مدرنيست بيابد. خلاصه آنكه، كتاب مورد بحث فرهنگنامهاي است مشتمل بر پيكرهسازان موردعلاقه نويسنده؛ و تا زمانی که متوجه این مسأله باشیم، اين كتاب سبب نااميدي ما نخواهد شد.»
برخي افراد ممكن است به اين گونه نظرها توجه زيادي نكرده و آنها را شوخ طبعيهايي براي جان بخشيدن به يك متن انتقادي بدانند؛ اما من واژه «مدرن» را با همان معناي محدود به كار ميبرم و حس بسيار خوشايندي نيز از انجام اين كار دارم. «مدرن» واژهاي است كه براي قرنها متداول بوده، تا روشی را نشان دهد كه درهمشكنندهی تمامي سنتهاي رايج و مورد قبول است؛ و نيز در جستجو براي خلق اشكالي است كه تناسب بيشتري با فهم و درك و احساسات مردمان يك عصر جديد داشته باشد. از اين نقطه نظر، «دالو»[SUP]24[/SUP] و «كارپو»[SUP]25[/SUP] در دوره قديم متولد شدهاند؛ و هر چند که سنتگرايان، حقانيتي كامل دارند كه طرفدار سنت باشند، اما «كارپو» نتوانست كاربرد واژه مدرن را با آنچه كه هارولد روزنبزرگ[SUP]26[/SUP] «سنت جديد»[SUP]27[/SUP] خوانده است، انكار نمايد.مهمترين هدف رودن، اين بود كه هنر ساخت پيكره به روش يكپارچه را، كه از زمان مرگ «ميكل آنژ»[SUP]28[/SUP] در سال 1564 از دست رفته بود، از نو باب كند. سه قرن متعلق به «شيوهگرایي»[SUP]29[/SUP] و «آكادميكگرایي »[SUP]30[/SUP] بود و سقوط و انحطاط، از زمان ساخت آخرين اثر بزرگ ميكل آنژ، «باكره داغدار»، تا ساخت اولين اثر مستحكم رودن، يعني «عصر برنز» (1876-1877)، (تصوير 2) همچنان ادامه يافت. اين مطلب نيز گفتني است كه در اين فاصله زماني، « هنری دوميه»[SUP]31[/SUP]تعديهاي اندكي در زمينه نوگرائي داشته است. او قبل از سال 1830، مجسمههاي نيم تنهاي را ساخته بود كه به طور سطحي، همانند آثار رودن «مدرن» بودند. (تصوير 1) اما دوميه يك كاريكاتوريست بود و نوعي از كجنمایيها در طرحهای او، اين مسئله را به اثبات ميرساند كه آثار وی، تأكيدي طنزآميز و انتقادی است و هيچ وجه مشتركي با طرحهاي رسمي و تشريفاتي رودن ندارد. (چنانچه به عنوان مثال، آثار طنزآميز «گويا»[SUP]32[/SUP] فقط يك شباهت سطحي به طراحيهاي پيكاسو در تابلو «گرونيكا»[SUP]33[/SUP] دارند). كاريكاتور خود به تنهايي شكل نسبتاً نوين و مدرن هنر است كه تا قبل از پايان قرن 16 [1] 2 3 4 5 6 7
بايد يادآور شويم كه آثار چند تن از نوابغ هنري، بر تاريخ هنر مستولی شده است؛ که آن تجليات فرعي و جزئي در يك دوره، ذرهاي است ناچيز که از آن منابع اصلی و انشعابی سرچشمه ميگيرند كه اغلب با يكديگر تلاقي نموده و يكي ميشوند. اما اين نمود را نميتوان توصیف و لفظ به لفظ ترجمه كرد. بايد كوششي براي درك و فهم اين واقعيت صورت پذيرد كه توالي زماني (ترتيب تاريخي وقايع)، يك سادهسازي مطلق و اختياري است و شامل تكرارها، تناقضها و مسائل مبهم و متضاد ارزشي است.در کتابی ديگر كه همچون قرينهاي براي اين كتاب است و مربوط به تاريخ نقاشي نوين است، دلايل محكمي براي انتخاب «سزان»[SUP]4[/SUP] به عنوان آغازگر نقاشي نوين ارائه گرديده است. در پيكرهسازي نيز، جالب و جذاب خواهد بود كه هنرمندي دقيقاً همعصر با سزان، يعني «آگوست رودن»[SUP]5[/SUP] نقطه شروع كار باشد. اما يك تفاوت وجود دارد؛ سزان، به عنوان آغازگر هنر نو، با تأكيد و تمركز بر «نقشمايه»[SUP]6[/SUP] و همچنين با صبر و پشتكاري كه براي «درك و فهم»[SUP]7[/SUP] ساختار ذاتي اشياء پيشه كرد، شيوههايي براي ارائهی اجزاء ابداع نمود كه در آن، اشياء جامد به صورتي ادراكي (صورتي كه از طريق بصيرت دروني و ادراك دريافت ميشوند) تبديل ميشدند. او همچنین بر عليه امپرسيونيسم واكنشهایي نشان داد؛ زيرا عقیده داشت که اين نهضت، در انتقال هيجانات و احساسات دروني در آثار هنری، هيچ هدفي را دنبال نميکند. او بر اين تصور بود كه اين راه، پاياني جز سردرگمي و آشفتگي بدون معنا در بر نخواهد داشت. سزان با پافشاري بر وضوح اشكال و گونهاي طراحي معماریوار در تركيببنديهاي اصلي، اصول نئوكلاسيسيسم (كلاسيكگرائي نو) را مطرح كرد. اما رودن كسي است كه كارش را با بلندپروازي شروع کرد؛ تا بار دیگر هنر كليساهاي جامع قرون وسطي (كاتدرالها) را رواج دهد؛ هدفي كه ممكن بود او را به راهي ديگر بكشاند؛ کار با «سنگ بنایی»[SUP]8[/SUP] كه با حالتي از ذهنگرایي رايج به گمراهي كشيده شده بود؛ و از اين روست كه او هرگز براي خلق هنري نو، مجسمههايش را از گل تهيه نكرد. رودن هنرمندي بزرگ بود؛ در ادامه، به بيان نوعي از اصالت سبک او خواهیم پرداخت که دوباره در هنر پيكرهسازي باب شد؛ هر چند از نظر فكري و احساسي، رودن به اندازه سزان شخصي خلاق نبود. شگفتانگيزتر آنكه، دستآوردهاي سزان نقاش، براي آتيه پيكرهسازي، از دستاوردهاي رودن پيكرهساز ارزشمندتر و مهمتر بود. سبك رودن توسط دو پيكرهساز بزرگ، به نامهاي «مايلول»[SUP]9[/SUP] و «بوردل»[SUP]10[/SUP] تداوم يافت. اما ادامهدهندگان سبك سزان، «پيكاسو»[SUP]11[/SUP] ، «گنزالس»[SUP]12[/SUP] ، «برانكوزي»[SUP]13[/SUP] ، «آرکي پنكو»[SUP]14[/SUP] ، «ليپشيتز»[SUP]15[/SUP] و «لارنس»[SUP]16[/SUP] بودند؛ و اين، در حالتي است كه اين هنرمندان از نخستين شخصيتهایي هستند كه هنر جديد پيكرهسازي را بنيان نهادند. اين هنر جديد[SUP]17[/SUP] ، موضوع مورد توجه ما در اين كتاب خواهد بود و عنوان «نوين»[SUP]18[/SUP] را به پيكرهسازي اطلاق ميكنيم؛ چرا كه در عصر ما، اين هنر، نوآوري بيبديل و عجيب بوده و تا حدي به هنرمندان نقاش مدیون است كه آن را در مسير تاريخ به جلو راندند.
هر چند استفاده مكرر از كلمهاي بر حسب عادت، اغلب سوالبرانگيز ميشود؛ ولي استفاده از واژه نوين (مدرن) موجه است، چرا كه رشد و پيشرفت هنر پيكره سازي معاصر را توصيف مي كند و اين بدان معنا نيست كه به هر مجسمهاي که متعلق به زمان معاصر است، عنوان مدرن اطلاق گردد. هم زمان با نگارش اين صفحات، متوجه میشویم كه منتقدي به نام پروفسور «كوئينتين بل»[SUP]19[/SUP] استفاده از اين واژه را مورد انتقاد قرار داده است. او در نقدي كه براي كتاب « فرهنگ پيكرهسازي نوين» نوشته است، اين مسأله را عنوان ميكند كه: «براي خواننده اين كتاب، جستجوي بيهودهاي خواهد بود كه در پی پيكرهسازان مدرني باشد كه مدرن امروزي نيستند. او (خواننده كتاب) «رنوار»[SUP]20[/SUP] و «دوميه»[SUP]21[/SUP] را بر اساس شواهدي چند، مدرن خواهد يافت، اما «دالو»[SUP]22[/SUP] و «كارپو»[SUP]23[/SUP] را نيز به دلايلي مبهم، نميتواند مدرنيست بيابد. خلاصه آنكه، كتاب مورد بحث فرهنگنامهاي است مشتمل بر پيكرهسازان موردعلاقه نويسنده؛ و تا زمانی که متوجه این مسأله باشیم، اين كتاب سبب نااميدي ما نخواهد شد.»
برخي افراد ممكن است به اين گونه نظرها توجه زيادي نكرده و آنها را شوخ طبعيهايي براي جان بخشيدن به يك متن انتقادي بدانند؛ اما من واژه «مدرن» را با همان معناي محدود به كار ميبرم و حس بسيار خوشايندي نيز از انجام اين كار دارم. «مدرن» واژهاي است كه براي قرنها متداول بوده، تا روشی را نشان دهد كه درهمشكنندهی تمامي سنتهاي رايج و مورد قبول است؛ و نيز در جستجو براي خلق اشكالي است كه تناسب بيشتري با فهم و درك و احساسات مردمان يك عصر جديد داشته باشد. از اين نقطه نظر، «دالو»[SUP]24[/SUP] و «كارپو»[SUP]25[/SUP] در دوره قديم متولد شدهاند؛ و هر چند که سنتگرايان، حقانيتي كامل دارند كه طرفدار سنت باشند، اما «كارپو» نتوانست كاربرد واژه مدرن را با آنچه كه هارولد روزنبزرگ[SUP]26[/SUP] «سنت جديد»[SUP]27[/SUP] خوانده است، انكار نمايد.مهمترين هدف رودن، اين بود كه هنر ساخت پيكره به روش يكپارچه را، كه از زمان مرگ «ميكل آنژ»[SUP]28[/SUP] در سال 1564 از دست رفته بود، از نو باب كند. سه قرن متعلق به «شيوهگرایي»[SUP]29[/SUP] و «آكادميكگرایي »[SUP]30[/SUP] بود و سقوط و انحطاط، از زمان ساخت آخرين اثر بزرگ ميكل آنژ، «باكره داغدار»، تا ساخت اولين اثر مستحكم رودن، يعني «عصر برنز» (1876-1877)، (تصوير 2) همچنان ادامه يافت. اين مطلب نيز گفتني است كه در اين فاصله زماني، « هنری دوميه»[SUP]31[/SUP]تعديهاي اندكي در زمينه نوگرائي داشته است. او قبل از سال 1830، مجسمههاي نيم تنهاي را ساخته بود كه به طور سطحي، همانند آثار رودن «مدرن» بودند. (تصوير 1) اما دوميه يك كاريكاتوريست بود و نوعي از كجنمایيها در طرحهای او، اين مسئله را به اثبات ميرساند كه آثار وی، تأكيدي طنزآميز و انتقادی است و هيچ وجه مشتركي با طرحهاي رسمي و تشريفاتي رودن ندارد. (چنانچه به عنوان مثال، آثار طنزآميز «گويا»[SUP]32[/SUP] فقط يك شباهت سطحي به طراحيهاي پيكاسو در تابلو «گرونيكا»[SUP]33[/SUP] دارند). كاريكاتور خود به تنهايي شكل نسبتاً نوين و مدرن هنر است كه تا قبل از پايان قرن 16 [1] 2 3 4 5 6 7
|