آقا سید
مدیر بازنشسته
قبل از اینکه ماجرای توپ فرانسوی رو براتون بگم ، لازمه دو تا موضوع ، و چند تا اصطلاح زمان جنگ رو براتون بگم که در خاطرات بعدی هم بدردتون بخوره .
اول اینکه جبهه از لحاظ خطوط به سه قسمت تقسیم می شد .
1- خط مقدم : که محل درگیری بود .
2- عقبه خط : که معمولا با خط مقدم بین 5 تا 10 کیلومتر فاصله داشت و محلی بود برای استقرار آشپزخانه ، بیمارستان صحرایی ، مخابرات (تلفن های راه دور) ، ایستگاه های صلواتی (دادن چای و شربت) ، حمام های عمومی و از این حرفها که بچه ها هر یکی دو هفته ای برای استراحت و کارهای شخصی یکی دو شب رو اینجاها سپری می کردن و مجددا به خط بر می گشتند.
این مکان ها ، زیاد امنیت نداشت چرا که با توپ های دوربرد عراق مورد حمله قرار می گرفت .
3- عقبه جبهه : این مکان ها معمولا در مناطق آرام و کنار شهرهای بزرگ قرار داشت و کارهای آموزشی ، سازماندهی ، کارگزینی و در یک کلام کارهای ستادی اینجا انجام می شد. و از اونجایی که ما بچه های تهران بودیم عقبه جبهه ما پادگان دوکوهه ، کنار شهر اندیمشک بود ... (از این پادگان یه دنیا خاطره دارم ).
دوم اینکه اگر شبها از طرف عراقی ها خمپاره ، توپ ، کاتیوشا و از این چیزها شلیک می شد براحتی می تونستیم سمت و مسافت اون رو بدست بیاریم البته من نمی خوام کلاس آموزشی راه بندازم ، بلکه تو این قضیه چند تا اصطلاح وجود داره که می خوام اونهارو بگم .
اول اینکه واحد شمارش این سلاح ها " قبضه " هستش ، دوم اینکه شبها زمانی که این سلاح ها شلیک می کردن نوری از سر قبضه اونها متصاعد می شد که بهش می گفتن " آتیش دهنه " و آخر اینکه ، زمانی که عراقی ها شلیک می کردن اول آتیش دهنه رو می دیدیم ، بعد از چند ثانیه صدای شلیک رو می شنیدیم ، که به این صدا هم می گفتند " صدای ته فبضه " .
یه فرمول فیزک یاد آوری کنم : اگه آتیش دهنه رو دیدی ، زمان رو محاسبه کن تا صدای ته قبضه رو بشنوی و اون زمان رو ضربدر 333 کن ، حاصل ضرب می شه مسافت بین تو تا اون قبضه .
خوب حالا بشنوید ماجرای توپ فرانسوی رو :
عراق یه توپ خیلی خوشگل داشت به اسم توپ فرانسوی ، این تو با توپ ها دیگه تفاوت داشت .
برد اون فکر کنم سی کیلومترو اساسی ترین تفاوتش این بود که از مانی که شلیک می شد . گلوله اون مانند یک ستاره پرنور در حال حرکت تو آسمون دیده می شد . و هر وقت نور اون خاموش می شد 200 تا 300 متر اون طرف تر با زمین اصابت و ... بمب !
شبهایی که به عقبه خط می رفتیم ، آخر شب من از سنگر خارج می شدم ، بچه ها می گفتند سید کجا میری ، می گفتم میرم توپ بازی هر کی طالبه بیاد. با بچه ها می رفتیم بیرون ، توپ های فرانسوی که شلیک می شد نوبتی می گفتیم گلوله این توپ کجا زمین می خوره .
اگه ریا نشه معمولا محاسبه من از دیگران دقیقتر بود ... تو یکی از همین شبها که رفته بودیم توپ بازی چندتا نیروی تازه وارد هم بودند ... نوبت یکی از بچه ها بود محاسبه کنه گلوله کجا زمین می خوره ... تقریبا یک ساعتی معطل بودیم که آتیش دهنه رو دیدیم چند ثانیه بعد صدای ته قبض رو هم شنیدیم و گلوله تو آسمون دیده شد .
با یه محاسبه کوچیک به بچه ها گفتم این گلوله خیلی خطریه فکر کنم داره برای ما میاد ولی کسی جدی نگرفت ... موضوع مو قعی جدی شد که اون گلوله تو آسمون خاموش شد ... داد زدم بچه ها فرار کنید ولی دیگه دیر شده بود بنابر این همونجا زمین گیر شدیم .
گلوله 50 متری ما زمین خورد ولی از اونجایی که خدا می خواست کسی طوریش نشد فقط یه خورده ترس نصیب مون شد و یه یک عالمه خاک که بر اثر اصبت گلوله با زمین رو سرمون ریخت.
از اون شب به بعد به هر کی می گفتم بریم توپ بازی ، می گفت قربونت خودت برو ...
اول اینکه جبهه از لحاظ خطوط به سه قسمت تقسیم می شد .
1- خط مقدم : که محل درگیری بود .
2- عقبه خط : که معمولا با خط مقدم بین 5 تا 10 کیلومتر فاصله داشت و محلی بود برای استقرار آشپزخانه ، بیمارستان صحرایی ، مخابرات (تلفن های راه دور) ، ایستگاه های صلواتی (دادن چای و شربت) ، حمام های عمومی و از این حرفها که بچه ها هر یکی دو هفته ای برای استراحت و کارهای شخصی یکی دو شب رو اینجاها سپری می کردن و مجددا به خط بر می گشتند.
این مکان ها ، زیاد امنیت نداشت چرا که با توپ های دوربرد عراق مورد حمله قرار می گرفت .
3- عقبه جبهه : این مکان ها معمولا در مناطق آرام و کنار شهرهای بزرگ قرار داشت و کارهای آموزشی ، سازماندهی ، کارگزینی و در یک کلام کارهای ستادی اینجا انجام می شد. و از اونجایی که ما بچه های تهران بودیم عقبه جبهه ما پادگان دوکوهه ، کنار شهر اندیمشک بود ... (از این پادگان یه دنیا خاطره دارم ).
دوم اینکه اگر شبها از طرف عراقی ها خمپاره ، توپ ، کاتیوشا و از این چیزها شلیک می شد براحتی می تونستیم سمت و مسافت اون رو بدست بیاریم البته من نمی خوام کلاس آموزشی راه بندازم ، بلکه تو این قضیه چند تا اصطلاح وجود داره که می خوام اونهارو بگم .
اول اینکه واحد شمارش این سلاح ها " قبضه " هستش ، دوم اینکه شبها زمانی که این سلاح ها شلیک می کردن نوری از سر قبضه اونها متصاعد می شد که بهش می گفتن " آتیش دهنه " و آخر اینکه ، زمانی که عراقی ها شلیک می کردن اول آتیش دهنه رو می دیدیم ، بعد از چند ثانیه صدای شلیک رو می شنیدیم ، که به این صدا هم می گفتند " صدای ته فبضه " .
یه فرمول فیزک یاد آوری کنم : اگه آتیش دهنه رو دیدی ، زمان رو محاسبه کن تا صدای ته قبضه رو بشنوی و اون زمان رو ضربدر 333 کن ، حاصل ضرب می شه مسافت بین تو تا اون قبضه .
خوب حالا بشنوید ماجرای توپ فرانسوی رو :
عراق یه توپ خیلی خوشگل داشت به اسم توپ فرانسوی ، این تو با توپ ها دیگه تفاوت داشت .
برد اون فکر کنم سی کیلومترو اساسی ترین تفاوتش این بود که از مانی که شلیک می شد . گلوله اون مانند یک ستاره پرنور در حال حرکت تو آسمون دیده می شد . و هر وقت نور اون خاموش می شد 200 تا 300 متر اون طرف تر با زمین اصابت و ... بمب !
شبهایی که به عقبه خط می رفتیم ، آخر شب من از سنگر خارج می شدم ، بچه ها می گفتند سید کجا میری ، می گفتم میرم توپ بازی هر کی طالبه بیاد. با بچه ها می رفتیم بیرون ، توپ های فرانسوی که شلیک می شد نوبتی می گفتیم گلوله این توپ کجا زمین می خوره .
اگه ریا نشه معمولا محاسبه من از دیگران دقیقتر بود ... تو یکی از همین شبها که رفته بودیم توپ بازی چندتا نیروی تازه وارد هم بودند ... نوبت یکی از بچه ها بود محاسبه کنه گلوله کجا زمین می خوره ... تقریبا یک ساعتی معطل بودیم که آتیش دهنه رو دیدیم چند ثانیه بعد صدای ته قبض رو هم شنیدیم و گلوله تو آسمون دیده شد .
با یه محاسبه کوچیک به بچه ها گفتم این گلوله خیلی خطریه فکر کنم داره برای ما میاد ولی کسی جدی نگرفت ... موضوع مو قعی جدی شد که اون گلوله تو آسمون خاموش شد ... داد زدم بچه ها فرار کنید ولی دیگه دیر شده بود بنابر این همونجا زمین گیر شدیم .
گلوله 50 متری ما زمین خورد ولی از اونجایی که خدا می خواست کسی طوریش نشد فقط یه خورده ترس نصیب مون شد و یه یک عالمه خاک که بر اثر اصبت گلوله با زمین رو سرمون ریخت.
از اون شب به بعد به هر کی می گفتم بریم توپ بازی ، می گفت قربونت خودت برو ...