كي ميدونه قيصر اين روزا كجاست:نقد ترانه قيصر به خوانندگي داريوش اقبالي

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
قيصر
شعر:روزبه بماني
آهنگ:عليرضا افكاري


این روزا «گوزن»‌و سر نمی‌بُرن
می‌شکنن شاخش‌و میفرستن تو باغ
این روزا طاقو نمیریزن سرش
سر گله‌شون‌و میکوبن به طاق

آخر نمایشا عوض شده
همه نقش هم
و بازی میکُنن
اونایی که چشم
شون به «قدرت»ه
هم
پیالههاشو راضی میکُنن

نمیدونم اگه برگردیم عقب
دل «طوقی» واسه کی پر میزنه؟
اگه
«فرمون»‌و یه شب دوره کُنن،
چندتا چاقو پشت
«قیصر» میزنه؟

نمی
دونم اگه برگردیم عقب
«داشآکل» به عشق کی سر می‌کُنه؟
اگه
«رستم»‌و ببینه روی خاک
پشتش
و بازم به خنجر می‌کُنه؟

پای روضه
‌ی خودت گریه نکن
وقتی گریه ننگ مردونگی‌یه
دوره
ای که عاقلاش زنجیرین
«سوتهدل» شدن یه دیوونگی‌یه

این روزا دورهی غیرت‌‌کُشی‌یه
کی می
دونه «قیصر» اینروزا کجاست؟
بُکشی و نکُشی
، میکُشنت!
این
جا بازارچهی «آبمنگول‌»یهاست.* * *
این‌که شاعری بتواند در سروده‌اش نام آثار کسی را طوری بیاورد که هم در وزن و قافیه شعر بنشیند و هم معنا و پیام داشته باشد حتما هنر است و حتی شاید این فن، در شعر و سرایش، نام خاصی هم داشته باشد.

من که راوی این حکایات هستم خود چندان بهره‌ای از فن و هنر شاعری ندارم و هنوز نمی‌دانم شعر، «فن» است یا «هنر»، ولی به‌نظرم شاعری که در سروده‌اش به اشارت یا تمثیل، از کار و آثار کسی نام می‌برد حتما روی آگاهی شنونده یا خوانندۀ شعر خود حساب کرده است. یعنی شاعر فرض را بر این می‌گذارد که مخاطب او قبلا با نام یا خود آن آثار آشناست و سابقۀ آن‌ها را در حافظه به‌یاد دارد.

نمونۀ سروده‌هایی از این دست، یکی هم ترانۀ «قیصر» با صدای «داریوش اقبالی» با شعری از «روزبه بمانی» و آهنگی از «علیرضا افکاری» است که با پیش درآمدی بر ملودی ترانۀ فیلم «گوزن‌ها» ساختۀ «اسفندیار منفردزاده» اجرا می‌شود. نکتۀ ظریفی که در این ترانه وجود دارد این‌ است که شاعر و آهنگ‌ساز آن در ایران زندگی می‌کنند و گمانم اولین کار مشترک بین هنرمندان داخل کشور با خوانندگان مقیم خارج از ایران باشد.

پیش از این البته بوده‌اند از ترانه‌سرایان جوان ساکن ایران کسانی که از اشعارشان سروده‌هایی هم برای اجرا در اختیار آهنگ‌ساز یا خواننده‌ای مقیم خارج گذاشته‌اند. ولی «آلبوم دنیای این‌روزهای من» فصل تازه‌ای از نوع همکاری هنرمندان داخل و خارج است.

ترانۀ «قیصر» یکی از ترانه‌های این آلبوم است که شاعر در آن تعدادی از فیلم‌هایی که «بهروز وثوقی» در آن ایفای نقش کرده را به اشاره و تمثیل آورده است.

شنوندۀ این ترانه اگر فیلم «گوزن‌ها» را دیده باشد و آن شاخی که از «سید» شکستند را بشناسد، و یا صحنۀ پایانی این فیلم و بارش بی‌امان گلولۀ تیراندازان حکومتی و ریزش سقف اتاقی که «قدرت» و «سید» در آن پناه گرفته‌اند را به‌یاد بیاورد حتما که رابطۀ حسی و معنایی بیشتری با شعر برقرار می‌کند.

همین‌طور صحنۀ معروف ته استکان به‌هم زدن و هم‌پیاله شدن «سید» و «قدرت» (با بازی فرامرز قربییان بازیگر سینما و سریال‌های ماه‌رمضانی تلویزیون جمهوری اسلامی)، را در این فیلم باید باز به‌خاطر آورد تا به استعارۀ نهفته در بند دوم این شعر رسید.

باید با «طوقی» از بلندای بام‌ خانه‌های قدیمی کاشان پرید تا به راز دلدادگی «داش‌آکل» و شرارت «کاکا رستم» (با بازی بهمن مفید) رسید. بغض مجید جوبگرد «سوته‌دلان» از این‌که اهل منزل به روضه می‌روند و او را نمی‌برند، صدای «منوچهر اسماعیلی» که فریاد عاصی «قیصر» بود رو به «خان‌دایی» که: «نزنی، می‌زننت»، کشته شدن «فرمان» غیرتمند (با بازی ناصر ملک‌مطیعی) به دست و دشنۀ برادران «آب‌منگل» و حس و فضای سنگین این صحنه‌ها را باید به خاطر داشت تا وقتی در مصراع آخر ترانه می‌شنویم: «این‌جا بازارچۀ آب‌منگلی‌هاست» دستگیرمان شود که شاعر و آهنگ‌ساز ساکن ایران با این شعر و در این ترانه چه می‌خواهند بگویند.

لذت کشف این معنا، پاداش به‌یاد نگه‌داشتن آن‌همه تصویر و صداست در طول این‌همه سال‌ها.

باری در این ترانه یک‌سو همدستی «برادران آب‌منگل» است با هم و سوی دیگر پشت شکسته از زخم خنجر «فرمان». اوج آن اما طنین فریاد کمک‌خواهی مردی ‌که می‌گوید: (کجآآآیی قیصر که داداش‌تو کُشتند).

کی میدونه «قیصر» اینروزا کجاست؟
 

SET@R

عضو جدید
من خودم به شخصه عاشق این شعر و آهنگ و به خصوص خوانندشم
همه چیزش حرف نداره آهنگ شعر تنظیم
واقعا کی میدونه؟
 
بالا