سلام دوستان
من یکم در مورد اینکه الان در چه فازی سیر می کنیم گیج شدم!
منتظر دوستمون یانیک هستید یا به فاز بعد رفتید؟
یک نکته فقط یاد آوری کنم
من فکر می کنم تمام بحثهایی که شد تنها در مورد سازمانی می تونه مورد بررسی و کنکاش قرار بگیره که حداقل تا حدودی استانداردیزه شده باشه.
اما متاسفانه اکثر سازمانها به صورت سنتی مدیریت می شوند (سنتی منظورم عدم استفاده از استاندار یا مدیریت کیفیت و بهبود مستمر هست) که علت اون شاید درک ناصحیحشون از استاندارد و مزایای اون هست. گاها بعضی شاید اون رو عامل تبلیغی بدونند و برخی دیگه از شنیده های اطرافیان اون رو تنها کاغذ بازی بدونند.
اما واقعیت اینه که
تنها وقتی می شه اطلاعات
صحیح و
خالص (Pure) از دل یک سازمان استخراج کرد که همه چیز نظم خودش رو داشته باشه و طبقه بندی اونها بر اساس استاندارد چیده شده باشه.
منظور این نیست که هر شرکتی استاندارد گرفت موفق به برقراری جریان اطلاعات شده و لازمه اون آموزش استفاده از این اطلاعاته که متاسفانه دیدم در برخی جا ها تنها به همون کاغذ بازی بی مورد منجر شده تا از دست ممیزی های پایان دوره ای جون سالم بدر ببرند!!!
سازمانی موفق هست که بدونه چی کار می کنه و از تک تک داده هایی که داره اطلاعات مفیدش رو بیرون کشیده باشه (به اصطلاح پایش صحیح انجام داده باشه و اونهارو به صورت نمودار و روند در آورده باشه) و وقتی دید چیزی بدردش نمی خوره از حجم کاغذ بازی ها کم کنه و به اطلاعات مفید قدرت بیشتری بده.(همونطور که در راهنمای استاندارد اشاره شده با این کار میشه مستندات بی مورد رو به یک سوم رسوند)
از طرف دیگه استاد مدیریت ناب گفته:
جایی که هیچ استانداردی حاکم نیست، امید به بهبود وجود ندارد.
تاایچی اوهنو
پس به نظر من باید اول ببینیم اون سازمان در چه حدی از توانمندی قرار داره؟
اگر یک مدیریت شایسته تونسته باشه اطلاعات رو در اون سازمان جاری کنه(از همه به نحو مطلوب استفاده کنه) شاید با همون 10 روز همه چیز روشن بشه اما اگر به صورت سنتی اداره بشه شاید یک ماه هم برای در آوردن علل مشکلات پیشین وقت کمی باشه!
یک مورد دیگه در مورد گفته های دوستان عزیز بردینوا و پارسه که آقای بردینوا گفتند برای پیدا کردن مشکل هر بخش یک تیم بفرستیم، و دوستمون اقای پارسه به این نکته اشاره کردند که آیا کار اون بخش این اجازه رو به افراد میده؟ اگر اینکار رو بکنیم آیا اون بخش از حرکت و شغل روزانه خودش عقب نمی مونه؟ نکته ای که اضافه می کنم اینه که آیا افراد سازمان در حدی هستند که مشکل رو شناسایی کنند یا فکر می کنند همه چیز طبیعی هست؟ آیا لازم نیست متخصصان عارضه یابی برای بخشها مختلف استخدام بشوند؟؟ شاید بازاریاب های ما مبتدی هستند؟ شاید قسمت مالی نمی تونه مارو درست کمک کنه؟ (در جایی رفتم که حسابدارشون بعد 40 سال تجربه نمی تونست نقطه سر به سر رو به من بده!!!)
خوب پس می بینیم که خصوصیات هر سازمان با دیگری قابل مقایسه نیست.
اما آیا لازمه ما اونقدر در همه زمینه ها قابلیت بالایی داشته باشیم که بتونیم خودمون تنها به افراد مختلف بگیم از تو چه اطلاعاتی می خوام و بتونیم اون رو پردازش کنیم؟ شاید باید داشته باشیم شایدم نه...
خوب این جا یه میزگرد هست
نظر شما چی هست؟؟؟
یا علی