onia$
دستیار مدیر تالار مدیریت
من در سوم مارس 1895 در اسلو متولد شدم، پدرم آنتون فریش در زمینه جواهرسازی و طلا و نقره فعالیت میکرد، مادرم راگنا فردریک کیتیلسن تاثیر عمیقی بر نگرش من به زندگی داشته است.
ازدواج اول من در 1920 با ماری اسمدال بود که حاصل این ازدواج تنها فرزندم راگنا است. راگنا، دخترم، با هاسنائویی ازدواج کرد و دختری به نام نادیا دارد که از دید من دوستداشتنیترین نوه دنیاست. همسر اولم در سال 1952 درگذشت. در 1953 با همسر دومم، آسترید یوهانسن که او را از دوران کودکی میشناختم، ازدواج کردم. او مدرک تحصیلی خود را در زمینه زبانشناسی در 1921 از دانشگاه اسلو دریافت کرد. پدر و مادر همسرم از دوستان صمیمی پدر و مادرم بودند و آسترید از زمان ازدواج ما، همراه جدانشدنی من در تمام فراز و نشیبهای زندگی بوده است.
کارخانه طلا و نقره پدرم در اسلو توسط پدربزرگم در سال 1856 تاسیس شده بود. از حدود سال 1630 که کریستیان چهارم، پادشاه دانمارک-نروژ از شاهزاده ساکسونی خواست که تیمی از معدنکاران حرفهای ساکسونی را آموزش داده و برای جستوجوی طلا و نقره به نروژ بفرستد (در آن زمان ساکسون دارای یک آکادمی معدن بوده است)، کار روی طلا و نقره یک سنت در خانواده من بوده است. ما میتوانیم اصل و نسب خود را از آن زمان ردیابی کنیم.
وقتی من در مورد آیندهام برنامهریزی میکردم، تقریبا محتمل بود که سنت خانوادگی خود در فعالیتهای جواهرسازی را دنبال کنم، به همین دلیل به عنوان کارآموز در کارخانه جواهرسازی معروف دیوید آندرسن مشغول به کار شدم. در پایان دوره کارآموزی در 1920 من به عنوان یک جواهر ساز فعالیت میکردم. بعد از پایان دوره جواهرسازی مادرم قویا احساس میکرد که معامله و تجارت برای من در بلندمدت رضایتبخش نخواهد بود. او در پایان دوره کارآموزی اصرار داشت که من تحصیلات خود را در دانشگاه آغاز کنم.
ما کاتالوگهای دانشگاه اسلو را بررسی کردیم و دریافتیم که اقتصاد کوتاهترین و سادهترین دوره تحصیلی است. به همین دلیل، رشته تحصیلی من اقتصاد شد. این مسیری است که اتفاق افتاد و مدتی پس از آن مطالعه اقتصاد در دانشگاه اسلو برای من با فراز و نشیبهایی همراه شد و به سوی انجام پژوهشهای پیشرفتهتر و وقتگیرتر حرکت کردم. (گویا بعضی فکر میکنند که من در این پیشرفت مفید بودهام).
مدرک اقتصاد را در سال 1919 در اسلو دریافت کردم. حدود یک سال بعد برای مطالعات جدی اقتصاد سفر به کشورهای فرانسه، آلمان، بریتانیا، ایالات متحده و ایتالیا را آغاز کردم. در زمان اقامت سه سالهام در فرانسه، چنان با شرایط این کشور آشنا شدم که از آن وقت، هر زمان که از فرانسه بازدید میکنم، احساس میکنم که «به خانه بازگشتهام». من مدرک دکترای خود را در سال 1926 در یک موضوع مرتبط با آمار و ریاضیات از دانشگاه اسلو دریافت کردم، در سال 1925 به عنوان دانشیار در این دانشگاه منصوب شدم. در سال 1928 به سمت استادیار و در سال 1931 به سمت استاد تمام در دانشگاه اسلو ارتقا یافتم. همچنین به عنوان مدیر موسسه تحقیقاتی تازه تاسیس اقتصاد دانشگاه اسلو برگزیده شدم.
شاید بهتر باشد بیش از این درباره مسیر کاریام نگویم؛ من به عنوان عضو میهمان در بسیاری از مجامع بزرگ علمی در کشورهای مختلف شرکت کردهام و همچنین چندین دکترای علمی افتخاری دریافت کردهام. از جوایز علمی من قبل از جایزه آکادمی نوبل که در سال 1969 به من اعطا شد، میتوانم جایزه آنتونیو فلترینلی را ذکر کنم که در سال 1961 توسط آکادمی ملی لینسی که یکی از جوامع علمی معروف و قدیمی در ایتالیا است، به من داده شد. گالیلیو گالیله یکی از اولین اعضای این آکادمی بود.
زمانی که به لیست طولانی مسائلی که برای یافتن پاسخ آنها تلاشهای بیهودهای کردهام و نیز به افتخاراتی که بهرغم این مشکلات به من اعطا شده است، میاندیشم، قدردانی عمیقی نسبت به کسی که همه اینها را ممکن ساخته است احساس میکنم: خداوند که گامهای مرا در طول سالیان متمادی هدایت کرده است و پناه من در اموری بوده است که علم هرگز قادر به یافتن پاسخی برای آنها نیست.
سرگرمی من همیشه زندگی در فضای باز بوده است. این تفریحات شامل کوهنوردی تفریحی و مهمتر از آن نگهداری زنبور عسل و پرورش ملکه است. من به مدت 57 سال به پرورش زنبور عسل با تاکید بر مطالعه ژنتیکی و آماری به منظور بهبود کیفیت فرآیند پرورش پرداختهام. البته اگر کسی از من سوال کند که «آیا این شغل برای شما لذتبخش و سرگرمکننده است» مطمئن نیستم که پاسخم صادقانه مثبت باشد. شاید تمایلم بیشتر ناشی از طبیعت وسواسیام باشد که قادر به خلاص شدن از شرش نیستم.
کارخانه طلا و نقره پدرم در اسلو توسط پدربزرگم در سال 1856 تاسیس شده بود. از حدود سال 1630 که کریستیان چهارم، پادشاه دانمارک-نروژ از شاهزاده ساکسونی خواست که تیمی از معدنکاران حرفهای ساکسونی را آموزش داده و برای جستوجوی طلا و نقره به نروژ بفرستد (در آن زمان ساکسون دارای یک آکادمی معدن بوده است)، کار روی طلا و نقره یک سنت در خانواده من بوده است. ما میتوانیم اصل و نسب خود را از آن زمان ردیابی کنیم.
وقتی من در مورد آیندهام برنامهریزی میکردم، تقریبا محتمل بود که سنت خانوادگی خود در فعالیتهای جواهرسازی را دنبال کنم، به همین دلیل به عنوان کارآموز در کارخانه جواهرسازی معروف دیوید آندرسن مشغول به کار شدم. در پایان دوره کارآموزی در 1920 من به عنوان یک جواهر ساز فعالیت میکردم. بعد از پایان دوره جواهرسازی مادرم قویا احساس میکرد که معامله و تجارت برای من در بلندمدت رضایتبخش نخواهد بود. او در پایان دوره کارآموزی اصرار داشت که من تحصیلات خود را در دانشگاه آغاز کنم.
ما کاتالوگهای دانشگاه اسلو را بررسی کردیم و دریافتیم که اقتصاد کوتاهترین و سادهترین دوره تحصیلی است. به همین دلیل، رشته تحصیلی من اقتصاد شد. این مسیری است که اتفاق افتاد و مدتی پس از آن مطالعه اقتصاد در دانشگاه اسلو برای من با فراز و نشیبهایی همراه شد و به سوی انجام پژوهشهای پیشرفتهتر و وقتگیرتر حرکت کردم. (گویا بعضی فکر میکنند که من در این پیشرفت مفید بودهام).
مدرک اقتصاد را در سال 1919 در اسلو دریافت کردم. حدود یک سال بعد برای مطالعات جدی اقتصاد سفر به کشورهای فرانسه، آلمان، بریتانیا، ایالات متحده و ایتالیا را آغاز کردم. در زمان اقامت سه سالهام در فرانسه، چنان با شرایط این کشور آشنا شدم که از آن وقت، هر زمان که از فرانسه بازدید میکنم، احساس میکنم که «به خانه بازگشتهام». من مدرک دکترای خود را در سال 1926 در یک موضوع مرتبط با آمار و ریاضیات از دانشگاه اسلو دریافت کردم، در سال 1925 به عنوان دانشیار در این دانشگاه منصوب شدم. در سال 1928 به سمت استادیار و در سال 1931 به سمت استاد تمام در دانشگاه اسلو ارتقا یافتم. همچنین به عنوان مدیر موسسه تحقیقاتی تازه تاسیس اقتصاد دانشگاه اسلو برگزیده شدم.
شاید بهتر باشد بیش از این درباره مسیر کاریام نگویم؛ من به عنوان عضو میهمان در بسیاری از مجامع بزرگ علمی در کشورهای مختلف شرکت کردهام و همچنین چندین دکترای علمی افتخاری دریافت کردهام. از جوایز علمی من قبل از جایزه آکادمی نوبل که در سال 1969 به من اعطا شد، میتوانم جایزه آنتونیو فلترینلی را ذکر کنم که در سال 1961 توسط آکادمی ملی لینسی که یکی از جوامع علمی معروف و قدیمی در ایتالیا است، به من داده شد. گالیلیو گالیله یکی از اولین اعضای این آکادمی بود.
زمانی که به لیست طولانی مسائلی که برای یافتن پاسخ آنها تلاشهای بیهودهای کردهام و نیز به افتخاراتی که بهرغم این مشکلات به من اعطا شده است، میاندیشم، قدردانی عمیقی نسبت به کسی که همه اینها را ممکن ساخته است احساس میکنم: خداوند که گامهای مرا در طول سالیان متمادی هدایت کرده است و پناه من در اموری بوده است که علم هرگز قادر به یافتن پاسخی برای آنها نیست.
سرگرمی من همیشه زندگی در فضای باز بوده است. این تفریحات شامل کوهنوردی تفریحی و مهمتر از آن نگهداری زنبور عسل و پرورش ملکه است. من به مدت 57 سال به پرورش زنبور عسل با تاکید بر مطالعه ژنتیکی و آماری به منظور بهبود کیفیت فرآیند پرورش پرداختهام. البته اگر کسی از من سوال کند که «آیا این شغل برای شما لذتبخش و سرگرمکننده است» مطمئن نیستم که پاسخم صادقانه مثبت باشد. شاید تمایلم بیشتر ناشی از طبیعت وسواسیام باشد که قادر به خلاص شدن از شرش نیستم.