داستان یک برنامهنویس و یک مهندس صنایع!!! این داستان نمادین کوتاه رو حتما بخونین...اونوقت میفهمین که مهندس صنایع یعنی چی
یک برنامهنویس و یک مهندس صنایع در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند.
برنامهنویس رو به مهندس صنایع کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟
مهندس صنایع که میخواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید.
برنامهنویس دوباره گفت: بازى سرگرمکنندهاى است. من از شما یک سوال میپرسم و اگر شما جوابش را نمیدانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال میکنید و اگر من جوابش را نمیدانستم من ۵ دلار به
شما میدهم.
مهندس صنایع مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد.
این بار،برنامهنویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر
شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ۵٠ دلار به شما میدهم.
این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت دادکه با برنامهنویس بازى کند .
برنامهنویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس صنایع بدون اینکه کلمهاى بر
زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامهنویس داد.
حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا میرود ۳ پا دارد و وقتى
پائین میآید ۴ پا؟ »
برنامهنویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ
کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى
پیدا نکرد.
سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (چت)زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند .
بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس صنایع را از خواب
بیدار کرد و ۵٠ دلار به او داد.مهندس صنایع مودبانه ۵٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد.
برنامهنویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب،جواب سوالت چه بود؟»
مهندس صنایع دوباره بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامهنویس داد و رویش را برگرداند و خوابید.