aynaz
عضو جدید
سلام
شعر زیر رو تو یکی از ایمیلهام خوندم خیلی زیباست ، بخونید
دردهاي من
جامه نيستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نيستند
تا به رشتهي سخن درآورم
نعره نيستند
تا ز ناي جان بر آورم
دردهاي من نگفتني
دردهاي من نهفتني است
دردهاي من
گرچه مثل دردهاي مردم زمانه نيست
درد مردم زمانه است
مردمي که چين پوستينشان
مردمي که رنگ روي آستينشان
مردمي که نامهايشان
جلد کهنهي شناسنامه هايشان
درد مي کند
من ولي تمام استخوان بودنم
لحظههاي سادهي سرودنم
درد مي کند
انحناي روح من
شانههاي خستهي غرور من
تکيه گاه بي پناهي دلم شکسته است
کتف گريههاي بي بهانهام
بازوان حس شاعرانهام
زخم خورده است
دردهاي پوستي کجا؟
درد دوستي کجا؟
اين سماجت عجيب
پافشاري شگفت دردهاست
دردهاي آشنا
دردهاي بومي غريب
دردهاي خانگي
دردهاي کهنهي لجوج
اولين قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزير خويش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوي غنچهي دل است
پس چگونه من
رنگ و بوي غنچه را ز برگهاي تو به توي آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد مي زند ورق
شعر تازه ي مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در اين ميانه من
از چه حرف مي زنم؟
درد، حرف نيست
درد، نام ديگر من است
من چگونه خويش را صدا کنم؟
شعر زیر رو تو یکی از ایمیلهام خوندم خیلی زیباست ، بخونید
دردهاي من
جامه نيستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نيستند
تا به رشتهي سخن درآورم
نعره نيستند
تا ز ناي جان بر آورم
دردهاي من نگفتني
دردهاي من نهفتني است
دردهاي من
گرچه مثل دردهاي مردم زمانه نيست
درد مردم زمانه است
مردمي که چين پوستينشان
مردمي که رنگ روي آستينشان
مردمي که نامهايشان
جلد کهنهي شناسنامه هايشان
درد مي کند
من ولي تمام استخوان بودنم
لحظههاي سادهي سرودنم
درد مي کند
انحناي روح من
شانههاي خستهي غرور من
تکيه گاه بي پناهي دلم شکسته است
کتف گريههاي بي بهانهام
بازوان حس شاعرانهام
زخم خورده است
دردهاي پوستي کجا؟
درد دوستي کجا؟
اين سماجت عجيب
پافشاري شگفت دردهاست
دردهاي آشنا
دردهاي بومي غريب
دردهاي خانگي
دردهاي کهنهي لجوج
اولين قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزير خويش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوي غنچهي دل است
پس چگونه من
رنگ و بوي غنچه را ز برگهاي تو به توي آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد مي زند ورق
شعر تازه ي مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در اين ميانه من
از چه حرف مي زنم؟
درد، حرف نيست
درد، نام ديگر من است
من چگونه خويش را صدا کنم؟