به یاد می آورم
امید به آینده
اندوهِ آدمی را می شویَد.
همه چیز
در حالِ تکامل است،
قاعده قصه همین است
حلاوت حیات وُ
ترانه هستی
همین است.
به یاد می آورم
انگار همین دیروز بود
آسمانِ هاوانا آبی بود
برای کارگران
از رهاییِ دربندماندگان سخن می گفتم.
حالا
اینجا
باران از سفر بازمانده
زمین، شُسته
شوق، کامل
دامنه ها، سرسبز
و شادمانی
مشغولِ زری بافیِ لحظه به لحظه زندگی ست.
و این همه
زیرِ نورِ وِلَرمِ آفتاب وُ
آواز پرنده می گذرد.
شُکوهِ آدمی
حلاوتِ حیات
ترانه هستی...!
هستی همین است وُ
قاعده قصه همین!
"چگوارا"
امید به آینده
اندوهِ آدمی را می شویَد.
همه چیز
در حالِ تکامل است،
قاعده قصه همین است
حلاوت حیات وُ
ترانه هستی
همین است.
به یاد می آورم
انگار همین دیروز بود
آسمانِ هاوانا آبی بود
برای کارگران
از رهاییِ دربندماندگان سخن می گفتم.
حالا
اینجا
باران از سفر بازمانده
زمین، شُسته
شوق، کامل
دامنه ها، سرسبز
و شادمانی
مشغولِ زری بافیِ لحظه به لحظه زندگی ست.
و این همه
زیرِ نورِ وِلَرمِ آفتاب وُ
آواز پرنده می گذرد.
شُکوهِ آدمی
حلاوتِ حیات
ترانه هستی...!
هستی همین است وُ
قاعده قصه همین!
"چگوارا"