در خواست مقاله:حقوق کودک در ایران باستان

naser_mechanic

عضو جدید
سلام دوستان.مقاله ای درباره حقوق کودک در ایران باستان میخاسم.ممنون میشم کمکم کنید.
تشکر
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگرشی به جایگاه کودک و نوجوان در فرهنگ ایران باستان

(گزارش متن پهلوی: اندرز کودکان = خویشکاری ریدکان)




“ایرانیان به فرزندان خود تقوی و فضیلت می آموزند،
همان گونه که دیگران خواندن و نوشتن می آموزند.” (گزنفون)


بی گمان پیشرفت و درخشندگی هر توده ی بالنده و خانواده‌ای را می‌بایست در پرورش نیروهای توانمند و جوان آن سرزمین یا خانواده دانست. نیروهای پرورش‌یافته و آموزش‌دیده‌ای که در دوران کودکی در گستره و محیطی پاک، بی‌آلایش و برنامه‌ریزی‌شده، رشد و نمو نموده‌اند. بنابراین جامعه‌ی ایران باستان را که به روایت نگرش‌های باستان‌شناخت و گفتارهای یاران و دشمنان این بوم وبر، جامعه‌ای همراه با تمام ارکان حقیقی و باستانی حقوق بشر، همچو: آزادی فرهنگ و زبان، گرامی‌داشت حقوق گیاهان و جانوران، گرامی‌داشت زمین و آب و آتش و نیروهای طبیعی و ... می‌دانند، می‌بایست در هر روی آن را گستره‌ای کودک گرا! یا جامعه‌ای دانست که در میان تمامی نیروهای انسانی، بیش از همه به سرمایه‌گذاری مالی و فکری برای آموزش و پرورش کودکان، نوجوانان، جوانان و فرزندان ایران، و تندرستی و دلاوری و دانایی و فرهیختگی این رده‌ی ویژه می‌پردازد. بررسی دفترها و روایت‌های به یادگارمانده در این روند، ما را به نیکی به این نگره خستو (معترف) می‌سازد.

در میان اشاره‌هایی که در این باره در نوشتارهای باستانی با آن روبرو هستیم، یکی هم روایت پرورش و رشد "سیاوش" (= سیاوخش- فرزند کاووس شاه کیانی ) در دامان "رستم پهلوان"، پس از مرگ مادر سیاوش است:


به رستم سپردش دل و دیده را
جهانجوی پور پسندیده را

تهمتن ببردش به زابلستان
نشستنگهی ساخت بر گلستان

سواری و تیر و کمان و کمند
عنان و رکاب و چه و چون و چند

نشستنگه باده و میگسار
همان باز و شاهین و یوز شکار

ز داد و زبیداد و تخت و کلاه
سخن گفتن و رزم و راندن سپاه

هنرها بیاموختش سربسر
بسی رنج برداشت کامد به بر

سیاوخش چنان شد که اندر جهان
بمانند او کس نبود از مهان

چو یک چند بگذشت گشت او بلند
سوی گردن شیر شد با کمند

چنین گفت با رستم سرفراز
که آمد به دیدار شاهم نیاز

بسی رنج بردی و دل سوختی
هنرهای شاهانم آموختی

پدر باید اکنون که بیند ز من
هنرهای آموزش پیلتن(فردوسی)


"اکسی نوفان" (=گزنفون-زاده‌ی ارخیوس) : 445-354 ق.م) حکیم برجسته و سردارنامی یونان نیز در میان گفتارهای کوروش نامه (پرورش کوروش, سیروس نامه= cyrupedia)، با اشاره به چگونگی هنگامه‌ی پرورش کوروش بزرگ (ایران در هنگامه‌ی مادها) گوشه‌هایی شایان نگرش را در پیوند با گونه‌ی آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان یادآور شده که بخش‌هایی از آن‌ها را گرچه سخنان یک مورخ یونانی است که از پشت عینک هلنیسم به ایران نگریسته، اما برگزیدیم ! :
“ کودکان به دبستان می‌رفتند تا ادب بیاموزند و مربیان و آموزگارانشان بیشتر زما‌ن‌های روز را در آموزش آنان بسر می‌بردند و داد و داوری را میان آنها روا می‌داشتند. زیرا میان کودکان نیز مانند سالمندان همان تهمت‌های دزدی و نیرنگ و بی‌ادبی و گستاخی و ناسزاگویی و مانند این‌ها برقرار است. کودکان را به میانه‌روی در مزاج خو می‌دادند. سبب نگرش به این خصلت این بود که بزرگتران را بدین خلق پیوسته می‌دیدند و ناچار به این روش می‌گرویدند. هم‌چنین کودکان را گرایش به خویشکاری (وظیفه‌شناسی) و فرمانبرداری از آموزگاران و فرماندهان می‌دادند و آن‌چه که کودکان را نیز در برابر این گرایش خرسند می‌ساخت این بود که فرمانبرداری و انجام خویشکاری تنها برای کودکان نبود، که بزرگتران نیز می‌بایست ارج و ارزش استادان و بزرگتران و نیاکان خویش را بازشناسند و آن را کاری بایسته می‌دانستند. و همچنین به کودکان آیین خوراک‌خوردن و نوشیدن می‌آموختند. افزون بر این، تیراندازی و پرتاب نیزه بایسته بود. جوانان چون رهسپار شکار می‌شدند دو نوبت غذا با خود برمی‌داشتند. دسته‌ای از جوانان که در شهر هستند به همان ورزش‌هایی می‌پردازند که در روزهای کودکی به آن سرگرم بودند، که تیراندازی و نیزه‌پرانی است.

در میان جوانان، پیرامون چنین آزمایش‌هایی هماوردی (رقابت) وجود دارد. برخی از هنگام‌ها این نبردها به گونه‌ی مسابقه در میان مردمان به نمایش گذاشته می‌شود و هدیه‌هایی میان برندگان پخش می‌شود. رده و دسته‌ای که در میان کسان خود، از این جوانان برتر و کوشا و چابک و دلیر و دانا بسیار دارا باشد، ستایش و پرارج می‌گردد وآموزگارانی که آنان را بار آورده‌اند و همچنین استادانی که در آغاز کودکی آنان را شایسته‌ی این پیشرفت‌ها ساخته‌اند نیز بزرگ و گرامی داشته می‌شوند.” (1)

در پی بررسی دفترها و نوشتارهای باستانی که بیانگر جایگاه نگرش به کودکان و نوجوانان در فرهنگ ایرانی می‌باشند، ما برآنیم تا در این جستار به شناسایی و ترجمه‌ی یک گفتار پارسیک (پهلوی ساسانی) و دور از نگرش کارشناسان روانشناسی کودک ، با نام “اندرز کودکان” یا “خویشکاری ریدکان” بپردازیم.
اصل این متن به زبان پهلوی بازنمانده و ما با سودجویی از متن پازند (دبیره‌ی اوستایی) به ترجمه‌ی آن پرداختیم. از متن نامبرده دو گونه روایت، با اندکی دگرگونی در دست است: یکی “اندرز کودکان” (Andarz I kotakan) که نامگذاری‌اش گویا به انگیزه‌ی گفته‌ی میانه‌ی متن است که گوید: “اندرز خوبی کنم به شما کودکان” (Andarz I wehkunem pat Šma kotakan) . و دودیگر “خویشکاری ریدکان” (Xweskarih I retakan) به معنی وظیفه‌ی پسرکان که در دستنویس پازند، پیش از اندرز کودکان آمده است.
اندرز کودکان یا خویشکاری ریدکان بر اساس چندین نسخه که همه متأخرند، منتشر شده و یک‌بار نیز پیش از این به پارسی امروزی (همراه با آوانگاری) ترجمه گشته:
1. Antia. Ek, 1909 : Pazend text, Bombay, 73-74.
2. Junker, H.F. 1992 : Einmittel Persisches Schulgesprach, Sb. HAW., Heidelberg.
3. Freiman, A., 1918 : Andarz-I-kotakan, Dastur Hoshang. Memorial Volume, Bombay, 482-489.
4. اندرز کودکان، کتایون مزداپور، چیستا، س6، ش7و8، ش ردیف 58-57، فروردین و اردیبهشت 1368.

اندرز کودکان را می‌بایست آمیزشی از آداب و نگرش‌های اخلاقی، مذهبی و اجتماعی دانست که همچنان برای کودک ایران عصر ساسانی تا نوجوان امروز ایرانی بایسته می‌نماید:
آداب پاکیزگی بامدادی، آداب دینی سر سفره، سپردن چشم و گوش و دل به آموزه‌های دبیر، ارج‌نهادن به رهگذران آشنا در راه، نیازردن پدر و مادر و خواهر و برادر وجانوران، رفتار با استاد، کوشش در فراگیری و میزان سن آموزش و … چنانکه کتایون مزداپور نیز برآن است که : “کودکانی که این اندرز را شنیده و خوانده‌اند، و احیانا رونویسی کرده‌اند، اینک دیرینه سالان‌اند “ که کس دخمه‌هاشان ندارد به یاد”. اما، اندرز هنوز تازه و کودکانه است: دست و روی بشویید، سلام کنید، برادر و خواهر و مرغ و سگ را نزنید! ”

پیش از پرداختن به ترجمه‌ی متن از روی نسخه‌ی بازمانده‌ی اوستایی، شایان گفتار است که این یک ترجمه‌ی واژه به واژه (تحت‌اللفظی) نیست، که با وفاداری به متن، آرایش ترجمه نیز به انگیزه‌ی شایسته‌ی پذیرش بودن برای کودکان و نوجوانان امروز ایران‌زمین ! (به همراه واژه‌های افزوده در کمان) ، در نگرش بوده‌است:
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
اندرز کودکان

“استاد دبیرستان، (چگونگی) خویشکاری(=تکلیف) پسرکان را بدین‌گونه، (توضیح) داده‌است: هرروز، به شب فردا، (به) پیش، چو خورشید درآید، از بستر برخیزید، پس (از آن) خویشتن دست و روی را به “دستشویی” (=یک ماده‌ی گندزا و پاک‌کننده برای شست‌وشوی) یا به آب بشویید. به‌هنگام (=به‌موقع) ، برابر با آیین، به دبیرستان روید. بی‌درنگ، بر سر خویشکاریی که در دست دارید، بیایید. در دبیرستان چشم و گوش و دل و زبان را چنان به فرهنگ دارید که چون شما را از دبیرستان فرستند، در راه هوشیارانه، (با) فرهنگ رفتار کنید. مردم آشنای نیک‌، که به (پیشوازو) پذیرش شما می‌آیند، هر کس آمده باشد (=هر کس که باشد)، او را (برابر با) آیین نماز برید (=ستایش کنید و ارج و احترام بگذارید).(چون) به خانه آمده‌باشید، کار(ها) را نیز، هوشیارانه و بنا بر اندرز (=نصیحت) کنید. به هیچ‌روی پدر و مادر را میازارید. خواهر و برادر و بنده و پرستار و ستور را نزنید. بلکه خوب و (با) آیین، دارید (=رفتار کنید). ناسازگار مباشید، بلکه خوب و سازگار باشید. چون شما را نان‌خوردن فرمایند، (پیش از آن) بینی پاک کنید و دست بشویید. نان به پیش (خود) نهید. بنشینید، “ایتآات یزه‌میده” بخوانید، “اشم‌وهو” را سه (بار) بخوانید، و نان بخورید. همچون که نان خورده باشید، … (به) آواز آهسته، جایگاه را مرتب کنید. آب بر دست ریزید و هم سربه پیش (سفره) نهید. (و گیاه اسپرغم) (=گیاه ویژه‌ای که برای گرامی‌داشت سفره بر سر می‌گذاشتند.) را بر سر نهید. می (=شراب) را، آن (اندازه‌که) بیابید (=به شما دهند)، بخورید، و آن را که نیابید، نخورید. پس (از آن) اگر شما را (برسر سفره) سخنی باشد، سه‌ (بار) “اشم‌وهو” (و) دو (بار) “یتااهو وئیریو” بگویید، (گیاه) اسپرغم را (بردارید) و به آواز آهسته (بگویید). چون (=پس از آن که) مسواک را به جای خویشکاری (=جایگاه لوازم خصوصی) خود برید. (پس از آن) بنا بر اندرز نشینید. خوش بخسبید (و) به تندرستی برخیزید. دبیرستان را همی به آرزو یابید (=با آرزو و هدف به آموزشگاه روید). یک درود و اندرز نیک کنم به شما کودکان که چون از هیربدستان (=آموزشگاه، مدرسه‌ی مذهبی) بروید، در راه راست روید (=به گفته‌ی امروزین: یک راست به خانه روید!، و یا درست روید)، و پس (از آن) سگ و مرغ و ستور را نزنید (و) میازارید. مردم نیک‌آشنا که تو را به پذیرش می‌آیند (=به پیشواز و دیدار تو می‌آیند)، همانند سروران ، (با آنان) درودگویی کنید و با خوش زبانی نماز برید (=احترام و ستایش کنید). چون به خانه روید، پیش پدر و مادر دست بر سینه (!) ، به فرمانبرداری بایستید (به گفته‌ی امروزی: مطیع و حرف‌شنو باشید!). هرکار که تو را فرمایند، با هوشیاری، بنا بر اندرز انجام دهید. تا فرمان نیابید (=به شما اجازه ندادند)، منشینید. پس تا نان‌خوردن فرمایند، بینی را پاک کنید، دست بشویید، نان به پیش (خود) نهید. “ایتآات” یک (بار) و سه (بار) “اشم‌وهو” بخوانید. نان خورید. چون (=پس از آن که) نان خورده باشید، دندان را پاک کنید. چهار (بار) “اشم‌وهو” (و) دو (بار) “یتااهو وئیریو” خوانید. مسواک را به جایی که خویشکاری خود باشد، ببرید. خوش بخسبید، و به تندرستی برخیزید. پس، روز دیگر، فردا پیش چو خورشید برآرید، دست (و) روی را سه بار، به دستشویی، هفت‌بار با آب، برابر با آیین، خوب بشویید.
نماز اشهین‌گاه را پگاه برگزار کنید. از استاد (اگر) زخم (=زدن) (و) خواری (است)، به‌راستی بر او پادافره (=مجازات) گران (=سخت) نخواهد رسید. زیرا در روز(ی) که به دبیرستان نروید، پشیمان شوید، اگر او (شما را، تنبیه) نکرده باشد، تا که سال (شما) به بیست رسد. (و پس از آن‌که) پیش دانایان و هیربدان و دستوران رسید، و از شما سخن به (=درباره‌ی) دانایی (و دانش) پرسند، (هرگاه که) شما پاسخ را ندانید، (پس از آن) مردم به شما بنگرند، (و) شمابر زمین !!!



پانویس :
(1) گزنفون، کوروش‌نامه، ترجمه رضا مشایخی، نشر علمی و فرهنگی، 1380. رویه ی 11-7 . با دگرگونی بسیار
 
بالا