onia$
دستیار مدیر تالار مدیریت
با شش كلمه، داستاني درباره مديريت بنويسيد. اين داستان ممكن است يك داستان خاص يا روش، رويكرد، سبك، يا روش كاركردن شما باشد.
داستان شش كلمه اي چيز جديدي نيست. زماني از ارنست همينگوي خواسته شد كه يك رمان شش كلمه اي بنويسد و داستان ساده اما عميق او اين بود: «براي فروش: كفشهاي بچه. هرگز نپوشيده.»
حالا داستان مديريتي شما چيست؟
در زير نمونه هايي ارائه مي شود:
___________________________
ارتقاء خواستم. رد كردند. اخراج شدم.
فهميدن بجو، حمايت كن، نتايجش ببين.
مهمترين چيز: ياد بگير كه بپرسي.
__________________________
داستان شش كلمه اي چيز جديدي نيست. زماني از ارنست همينگوي خواسته شد كه يك رمان شش كلمه اي بنويسد و داستان ساده اما عميق او اين بود: «براي فروش: كفشهاي بچه. هرگز نپوشيده.»
حالا داستان مديريتي شما چيست؟
در زير نمونه هايي ارائه مي شود:
___________________________
ارتقاء خواستم. رد كردند. اخراج شدم.
فهميدن بجو، حمايت كن، نتايجش ببين.
مهمترين چيز: ياد بگير كه بپرسي.
__________________________