.
.
.
حالم خراب است ...
دلم گرفته ، می خواهم پناه ببرم به جایی که امن باشد من باشم و هیچکس ...
من باشم و یک دنیا آرامش ...
من باشم و خودم ...
،
دلم هوای خانه ام را کرده ، چرا هرچه می آیم بی قرارتر می شوم!!
این دفعه ی آخر که آمدم دیگر دلم هوای برگشتن نداشت زبانم وداع نمی کرد دلم جا ماند نگاهم جا ماند وداع نکرده و بدون خداحافظی آمدم ...
دیده ام گریان است ، کسی را دارم که همه ی ناگفته های دلم را می داند ، حتی می داند چرا بدون آن که خودم دلیلش را بدانم اشک می ریزم ...
او می داند چرا با پای برهنه به زیارتش می روم او می داند که جرا بی اختیار شانه های به لرزه می افتد وقتی به او سلام می دهم او می داند و او می داند و فقط او می داند ...
دلم جا مانده می دانم دلم هرشب به زیارت می رود و سلام می دهد به آقایم من این دل را وقف حرم کرده ام ، اما گاهی پاهایم برای قدم زدن در صحن و سرایش و چشمانم برای نظاره کردن گنبدش تنگ می شود!!
به خداوندی خدا قسم دلتنگم تمامی اشکم از روی دلتنگی و از دوری یار است ...
دلم برق ضریحش را می خواهد احتیاج دارم که ببینم تا که دلم بلرزد من آرامش حرم را می خواهم ...
می خواهم دل از دنیا و تمام آدم هایش و تمام زرق و برق هایش ببرم و فقط پناه ببرم به گوشه ای امن از حرم امام رئوفم ...
پناه ببرم به جایی که مردمانش از هر قشر و با هر شکل و رنگی که هستند آن جا که می آیند رنگ و بوی خدا می دهند آن جا از کنار هرکس که رد می شوی عطر معنویتش مستت می کند!
آن جا همه برای نماز اول وقت صف می کشند فرقی نمی کند بی نماز بوده یا اهل نماز آن جا همه از یک جنس هستند آن جا همه عاشقند و آن جا چهره ها نورانی است ...
آن جا هرکس حتی برای آن که نمی شناسدش جا باز می کند ، آن جا همه آرامند آن جا همه نورانیند آن جا همه بی ریا اشک می ریزند بی ریا التماس دعا می گویند ، آن جا همه بی ریا سلام می دهند ...
،
چرا آن جا دل ها آرام است و دیده ها گریان؟
چرا هیچکس دلش نمی خواهد از آن جا برود؟
آقا جان دلم تنگ است تو مهربانی تو امام عاشقایی وقتی می گویم دل تنگم دیگر خودت می دانی ...
صحن و سرا به این بزرگی داری این همه نوکر لایق داری ، آقا!
گوشه ای از حرمت من نالایق را مهمان کن!
خلاف کرمت باشد که من چشم به راه دعوت باشد ...
مرا بخوان رضا جانم!!
می خواهم از ته دل بگویم :
" السلام علیک یا علی بن موسی الرضا "
پی نوشت :
صاحب این عکس و دلنوشته من نیستم ...
خوشا به حال اونکه انقدر دلش بزرگه که اینهمه حرف توشه!!
من بیچاره وقتی رفتم مشهد فقط و فقط رفتم تو صحن گوهرشاد و چشم به گنبد فقط تماشا می کردم و سرم پائین بود و سرم پائین بود و سرم پائین بود ...