ارام سکوت کرده ام
بی صدا میشکنم
کسی چه میداند
شاید امروز مثل روزهای قبل دردلم غوغایست
غوغایی بس عجیب
کمی در حوالی دلم قدم نزن
اخر دلم انقدر شکسته هست
که دیگر حوصله ندارم وقتی تیزی شکستگیش دستی را زخم میکند
به من اعتراض کنید
بگذارید راحت بگویم
بیخیال تمام دنیا شده ام
اینگونه ارامش شاید روزی مرا در بر بگیرد
بهتر از ادمهایست که
در ظاهر دم از دوست داشتنم میزنند
یا میگیوند چقدر برایشان عزیزم
تا جلوی چشمشانم تا
برایشان نفعی دارم
عزیزشانم همینکه
دیگر نفعشان تمام شد من نیز تمام میشوم
پس سکوت میکنم تا دیگر عزیز نباشم
در میان جاده ای
ایستاده ام
نمیدانم
تا به کی این جاده بی انتها ادامهخ واهد داشت
گاهی چقدر دلم اتمام جاده را میخواهد
ولی این جاده هی ادامه دارد
هی مرا میکاود
هی مرا صدا میزند
تنها میشود کمی این جاده کاهش یابد
فاصله اش دردم میدهد
انقدر درد که دیگر تمام لحظاتم پر میشود از غم
تنهایی
و بی کسی
هر بار که
تو را میخوانم
ارام در گوشه دلم
میبارم
ان هنگام که
حضورت تنها
مانوس دلم میشود
ان هنگام که
حتی از دور نگاه کردنت مرا ارام میکند
پس همین نزدیکی بمان که
بودنت برایم خود زندگیست