سلام به دوستان گلم
برم سر اصل مطلب
یه دختر عمه دارم با خودم همسنه.(19 سال) دختر خیلی خوب و مهربونیه.دلش خیلی پاکه و پاداش این دل صافشم خیلی جاها گرفته
سه سال پیش از طریق یکی از دوستانش با یه آقا پسری آشنا شد.البته نه این که فک کنین رابطه سالمی نداشتن و پسره از این پسرای امروزی بود و دنبال دختر بازی.
شهر ما یه شهر خیلی کوچیکه و همه همدیگه رو میشناسن.منم اون آقا پسرو میشناختم.خیلی پسر خوبی بود تعریفشو شنیده بودم.اصلا نشده بود اونو تو کوچه و خیابون ول ببینم از هر کسی
میپرسیدی میگفت بهت چقد پسر خوبیه.18 سالش بود ولی واقعا آدم متین و باوقاری بود.با هیچ دختری ام رابطه نداشته.این چیزایی ک گفتمو ازش مطمئنم
ب قصد ازدواجم اومد سمت دخترعمه ی من.قصدشم از اول ثابت کرد.نزدیک سه ماه گیر سه پیچ داد تا بلخره دختر عممو راضی کرد.
از روزای اول دوستیشون رفت سربازی و بد که اومد کنکور داد و رفت دانشگاه.یه بوتیک جمع و جورم را انداخت که بد یه سال کارش خیلی خوب شد و هم درسشو میخوند هم کارشو میکرد
تو این سه سال رابطه ای که داشتن به شدت بهم وابسته بودن.علاقه ای که واقعا غیر قابل وصف بود و منم چون شرایط مشابهی داشتم درکشون میکردم.
حالا که این آقا اومده خواستگاری تازه مشکلات شروع شده
همونطور که گفتم پسره واقعا پسر خوب و ایده آلیه ولی متاسفانه خانوادش هیچگونه مشابهتی با خانواده عمم ندارن.خانواده قابل تعریفی نداره.با وضع مالی تقریبا متوسط.و مهم تر از وضع مالی شباهت های فرهنگی و تربیتیه ای که خوب اگه بخواییم منطقی نگا کنیم دو خانواده اصلا باهم جور نیستن
حالا میخوام کمکشون کنین.به نظر شما میشه این همه علاقه رو نادیده گرفت و هرکسی بره دنبال یکی که بهش بخوره؟
اگه میشه کمک کنین بتونم دخترعممو راهنمایی کنم.واقعا شرایط سختیه.به هم فکریتون احتیاج دارم
برم سر اصل مطلب
یه دختر عمه دارم با خودم همسنه.(19 سال) دختر خیلی خوب و مهربونیه.دلش خیلی پاکه و پاداش این دل صافشم خیلی جاها گرفته
سه سال پیش از طریق یکی از دوستانش با یه آقا پسری آشنا شد.البته نه این که فک کنین رابطه سالمی نداشتن و پسره از این پسرای امروزی بود و دنبال دختر بازی.
شهر ما یه شهر خیلی کوچیکه و همه همدیگه رو میشناسن.منم اون آقا پسرو میشناختم.خیلی پسر خوبی بود تعریفشو شنیده بودم.اصلا نشده بود اونو تو کوچه و خیابون ول ببینم از هر کسی
میپرسیدی میگفت بهت چقد پسر خوبیه.18 سالش بود ولی واقعا آدم متین و باوقاری بود.با هیچ دختری ام رابطه نداشته.این چیزایی ک گفتمو ازش مطمئنم
ب قصد ازدواجم اومد سمت دخترعمه ی من.قصدشم از اول ثابت کرد.نزدیک سه ماه گیر سه پیچ داد تا بلخره دختر عممو راضی کرد.
از روزای اول دوستیشون رفت سربازی و بد که اومد کنکور داد و رفت دانشگاه.یه بوتیک جمع و جورم را انداخت که بد یه سال کارش خیلی خوب شد و هم درسشو میخوند هم کارشو میکرد
تو این سه سال رابطه ای که داشتن به شدت بهم وابسته بودن.علاقه ای که واقعا غیر قابل وصف بود و منم چون شرایط مشابهی داشتم درکشون میکردم.
حالا که این آقا اومده خواستگاری تازه مشکلات شروع شده
همونطور که گفتم پسره واقعا پسر خوب و ایده آلیه ولی متاسفانه خانوادش هیچگونه مشابهتی با خانواده عمم ندارن.خانواده قابل تعریفی نداره.با وضع مالی تقریبا متوسط.و مهم تر از وضع مالی شباهت های فرهنگی و تربیتیه ای که خوب اگه بخواییم منطقی نگا کنیم دو خانواده اصلا باهم جور نیستن
حالا میخوام کمکشون کنین.به نظر شما میشه این همه علاقه رو نادیده گرفت و هرکسی بره دنبال یکی که بهش بخوره؟
اگه میشه کمک کنین بتونم دخترعممو راهنمایی کنم.واقعا شرایط سختیه.به هم فکریتون احتیاج دارم
آخرین ویرایش توسط مدیر: