گادامر به پیروی از هیدگر فهم را حالت بنیادین هستی دازاین میداند. او در حقیقت و روش سه معنای متفاوت برای فهم برمیشمارد. وی همچنین معتقد است که این سه معنا ریشه در یک معنای اصلی و کانونی دارند. این سه معنا عبارتند از: ا- فهم به عنوان معرفت نظری؛ 2- فهم به عنوان معرفت عملی؛ 3- فهم به عنوان توافق. عامل پیونددهنده این سه، معنای دیگری از فهم است که گادامر از آن به فهم به مثابه کاربرد تعبیر میکند. دو معنای نخست را متفکرین پیش از گادامر بیان کردهاند؛ اما نظریه ابداعی او در باب فهم، معنای سوم است که پیوندی ناگسستنی با معنای چهارم یعنی فهم به مثابه کاربرد دارد. سویة کاربردی فهم بر موقعیتمندی مفسر و مسئلهمحور بودن فهم تأکید دارد. یکی از برجستهترین نقاط افتراق گادامر از هرمنوتیک رمانتیک تفکیکناپذیر دانستن سه عنصرفهم، تفسیر و کاربرد است.