دفتر شعر بارانهای بی حاصل
دفتر شعر بارانهای بی حاصل
بارانهای بی حاصل
عبدالجبار کاکایی
نیماژ
***
عبدالجبار کاکایی از شاعران نئوکلاسیک سرایی است که شعرش در دهه 60 شکل گرفت و در آن برهه از غزل سرایان برجسته بود.
کاکایی هم مانند دیگر شاعرانی که در دهه 60 قلم فرسایی میکردند، بخش مهمی از دغدغههایش شعر مقاومت بوده ولی تفاوت او در این مورد با برخی از هم نسلانش در این است که این دغدغه علی رغم همه آشفتگیها در حوزه موضوع و بیاهمیتی خیل عظیمی از صاحبان قلم نسبت به مسائلی همچون دفاع مقدس، کماکان در نهاد شعری او پابرجاست و در آثار او حضوری محسوس دارد.
وی پس از چندی گرایش و تمایل بسیاری به سرایش ترانه از خود نشان داد و این باعث تولید ترانههای زیادی از او شد که بسیاری از آنها با صداهای مطرحی در سطح جامعه شنیده شد و همچنان نیز میشود.
کاکایی در بازه زمانی فعالیت خود تا کنون سرایش را در قوالب مختلف تجربه کرده است؛ از غزل که به نوعی اولین بستر سرودن او بوده تا ترانه که گویی احساس نیاز او به سخن گفتن در فضا و زبان دیگری بوده تا سپیدسرایی که گاهی اوقات به سراغش رفته است.
از لحاظ زبانی، کاکایی در غزل بیشتر پیرو نئوکلاسیک هاست و در ترانه میشود گفت زبان نسبتاً منحصری دارد خصوصاً از نظر بسامد و دایره واژگانی. در سپیدهای او نوعی تفنن و تنفس دیده میشود که مبین است که شاعر به این ساختار به عنوان یک ساختار جدی نگاه نمیکند و بیشتر آن را صرف دلسروده های شاعرانه روزمره کرده است.
رگه ی پر رنگی که رد آن را تقریباً در اکثر سرودههای کاکایی -حتی در ترانهها و غزلهای عاشقانه او- میتوان دید، ارزشی بودن و آرمانی بودن ساختار تفکر شاعر است؛در شعر او عشق، اجتماع و مقاومت پیوندی عمیق با مذهب دارند.
نگاهش به عشق از زاویه ارزشهای الهی و به دور از هواهای نفسانی و ابتذال در ابراز تغزل است. تصویرش از اجتماع تصویری است که آن را از منابع بلندی مانند نهج البلاغه استخراج کرده است.
مقاومت را صرفاً یک امر دفاعی و نظامی نمیبیند بلکه آن را با عمیقترین آرمانهای اسلامی و انسانی گره میزند. به طور کلی مذهب و انسانیت پس زمینه واضح و محسوس اغلب سرودههای کاکایی است.
"بارانهای بی حاصل" گزیدهای است از تجربیات این شاعر ارزشمند در بخش ساختاری غزل، ترانه و سپید.
غزلها در زبان و ساختار فخیم و استوار و یادآور مشخصههای شعرش شاعران دهه 60 هستند.
دلم گرفت از این شهر اضطراب فروش
از این جهنم دلمرده ی عذاب فروش
دلم گرفت از این خیل آفتاب پرست
که سر سپرده به خفاشی آفتاب فروش
چه هاست در سر قومی که از حسین برید
پناه برد به ابن زیاد آب فروش
دلا بسوز که تاریخ هم نخواهد خورد
غم حقارت بحری که شد حباب فروش
درود بر همه الا به سر سپرده ی ظلم
"سلام بر همه الا به انقلاب فروش"
در بعضی از ترانهها، آن چنان تغزل و نمادهای مذهبی را به هم آمیخته که حتی تشخیص موضوع، فضا و هدف شعر را دشوار میکند؛
نقش کاشیای نقاشی شدی
سنگ مسجدای بی نام و نشون
عطر سجاده ی نخ نمای من
شمع سقاخونه های این و اون
...
پای منبرای کهنه گم شدی
توی کشکول کتابای عتیق
حل شدی درست مث یه حب قند
ته استکان حرفای عمیق
...
پاتوق ندیمه های بی گناه
نخ تسبیح ستاره ها شدی
مهرتُ گرفتی و روز ازل
از من بی سر و پا جدا شدی
...
تو کجایی که فرشته ها میگن
من اگه توبه کنم میای پیشم
پر کن آغوشمُ از عطر تنت
من از این فاصله عاشق نمی شم
در اندک نیمایی سراییهایی هم داشته باز آرمانهایش را رها نمیکند و به سراغ ژانر دفاع مقدس که دغدغه ی همیشگیاش بوده می رود و این دغدغهها در قالب یک دلتنگی نسبت به شهید همت در شعری به همین نام و در 3 اپیزود ابراز میکند؛
(1)
بیدار می شوم
با بوق ممتد کامیون های نیم شب
شهر از خروش و همهمه خالی ست
جز خش خش سپور صدا نیست
در دوردست پنجره ام پیداست
برج بلند میلاد
آرام می وزد
در خواب پرده های اتاقم باد
(2)
بیدار می شوم
بیدارتر این بار
از شرم رنگ ریخته بر دیوار
تصویر باستانی یک سردار
در دوردست پنجره ام پیداست
سروی بلند و آزاد
آرام می وزد
در خواب پرده های اتاقم باد
(3)
بیدار می شوم
در پای سرو آزاد
بر بام برج میلاد
آرام می برم
نام تو را به لب
با بوق ممتد کامیون های نیم شب
در کل هرچند کاکایی در همه عرصه ساختاری که در آن قلم رانده - خصوصاً ترانه - تجربههای موفقی داشته ولی باید گفت اصالت و هویت قلم او در غزلش بیشتر هویداست و گویی کاکایی و غزل حرف یکدیگر را بهتر و بیشتر میفهمند.
04 اسفند 1393
منبع : کتابستان