تاپیک جامع دستور زبان فارسی

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
سلام

با اجازه ی مدیر عزیز تالار ادبیات، نغمه جون :love: :w30:


در این تاپیک سعی میکنم تمامی موارد و نکات مهم گرامری زبان فارسی را بیاورم.

دستور زبان یا گرامر (به انگلیسی: Grammar) مجموعه قوانین و ضوابط حاکم بر ساختار واژه‌ها، جمله‌ها، واج‌ها و آواها و معناها در زبان است. به عبارت دیگر؛ دستور زبان مجموعه قواعد و آیین‌هایی است که اهل زبان آن‌ها را به‌طور قراردادی و دسته‌ایی، مجموعه‌ای (همکاری دسته جمعی)، و تکاملی (نقاشی، خط میخی و…) فراگرفته و زبان آموزان، برای درک بهتر گفتار و نوشتار اهل زبان، آن را می‌آموزند.

در تقسیم‌بندی‌های سنتی، دستور زبان به‌طور کلی از دو شاخهٔ واژه‌شناسی (صرف) و جمله‌شناسی (نحو) تشکیل شده‌است. صرف و نحو با هم دستورِ یک زبان را تشکیل می‌دهند؛ ولی امروزه دستور زبان را، که زیرشاخه‌ای از دانش زبان‌شناسی به‌شمار می‌آید، دارای بخش‌های آواشناسی، واج‌شناسی، صرف، نحو و معناشناسی می‌دانند.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

صفت چیست | موصوف چیست و انواع آن کدامند؟ — به زبان ساده​


صفت چیست | موصوف چیست و انواع آن کدامند؟ — به زبان ساده

گاهی بیان اسم‌ها به تنهایی منظور ما را ادا نمی‌کند و با توصیف اسم می‌توانیم مقصود خود را بهتر و دقیق‌تر به مخاطب برسانیم. مثلاً‌ فرض کنید از دوست خود می‌خواهید کیفتان را برایتان بیاورد. اگر چند کیف داشته باشید، مثلاً می‌گویید: «کیف کوچک را بیاور» یا «کیف چرمی را بیاور» یا «کیف قهوه‌ای را بیاور». بدین ترتیب، مخاطب شما منظورتان را به وضوح درک می‌کند.

صفت چیست و چه کاربردی دارد؟​

واژه‌های «کوچک»، «چرمی» و «قهوه‌ای» که در ابتدای آموزش به آن‌‌ها اشاره کردیم، صفت‌هایی برای کیف هستند که حالت یا چگونگی آن را بیان می‌کنند. بنابراین صفت وابسته اسم است، زیرا درباره آن توضیح می‌دهد. اسمی که صفتی برای آن بیان می‌کنیم، «موصوف» به معنای «وصف شده» است. در زبان فارسی معمولاً‌ ابتدا موصوف و سپس صفت می‌آید. البته گاهی نیز برعکس است و موصوف پس از صفت قرار می‌گیرد، مثلاً بزرگ مرد. در ادامه، این موضوع را بیشتر توضیح خواهیم داد. سعی کنید برای افراد و اشیای اطرافتان صفت‌های مختلفی بیان کنید.


همان‌طور که احتمالاً‌ حدس زده‌اید، صفت‌ها را می‌توان به صورت نظام‌مند در دسته‌های مختلف بررسی کرد. در ادامه، شرح می‌دهیم که اقسام مختلف صفت چیست و چگونه ساخته می‌شود. در ادامه، انواع صفت را از نظر معنی و از نظر جایگاه قرارگیری نسبت به اسم معرفی می‌کنیم.

انواع صفت از نظر معنی و مفهوم​

اما اقسام صفت چیست و از نظر معنی چگونه دسته‌بندی می‌شود؟ در این بخش، انواع صفت را از نظر معنی معرفی می‌کنیم.


صفت بیانی یا توصیفی​

گاهی صفت حالت یک اسم را بیان می‌کند. مثلاً در جمله «یک کیف چرمی خریدم» صفت «چرمی» بیان کننده جنس کیف است. یا در جمله «آن کیف بزرگ را بیاور» صفت «بزرگ» بیانگر اندازه کیف است. در جمله «کیف قهوه‌ای زیباست» نیز «قهوه‌ای» رنگ کیف را توصیف می‌کند.
این صفت‌ها و صفت‌هایی از این دست را صفت توصیفی یا بیانی می‌نامیم. در واقع، این صفت‌ها حالت و چگونگی اسم را بیان می‌کنند. صفت بیانی خود به پنج دسته تقسیم می‌شود که در یک بخش جدا با آن‌ها آشنا می‌شویم.

صفت شمارشی یا عددی​

گاهی صفت به گونه‌ای است که در واقع کمیت یک اسم را مشخص می‌کند. مثلاً بیانگر مقدار یا تعداد کمّی آن اسم یا ترتیبش است. برای مثال، در جمله «سه کیف خریدم» صفت «سه» تعداد کیف را مشخص می‌کند. یا در جمله «خانه ما در انتهای کوچه دوم است» صفت «دوم» ترتیب کوچه‌ را نشان می‌دهد. یا در جمله «پاییز سومین فصل سال است» صفت «سومین» بیان کننده ترتیب فصل است.

صفت اشاره‌​

گاهی برای مشخص کردن اسم، به آن اشاره می‌کنیم. مثلاً می‌گوییم: «آن کیف را بیاور» یا «آن مرد معلم است» در این جملات، کلمات «این» و «آن» به اسمی که در بر دارنده موصوف است اشاره می‌کنند و صفت اشاره‌ نام دارند.

صفت پرسشی​

گاهی پیش می‌آید که درباره اسم پرسشی داریم و با یک صفت پرسشی آن را مطرح می‌کنیم. در جمله «کدام کیف را آوردی؟» صفت «کدام» پرسش درباره نوع کیف است. یا در جمله «چند کیف داری؟» صفت «چند» پرسش است از تعداد کیف. این صفت‌ها را صفت پرسشی می‌گوییم.

صفت مبهم​

گاهی چگونگی، تعداد یا نوع موصوف را به صورت مبهم بیان می‌کنیم. در جمله «چند کیف دارم.» صفت چند تعداد نامعین کیف‌ها را بیان می‌کند. در جمله «بعضی کیف‌ها کیفیت لازم را ندارند.» صفت «بعضی»، تعداد نامشخص کیف‌ها را بیان می‌کند. یا در جمله «هیچ کس را ندیدم.» صفت «هیچ» در واقع درباره کس نامشخصی است.

صفت تعجبی​

صفت تعجبی، همان‌گونه که از نامش پیداست، تعجب را نسبت به موصوف نشان می‌کند. مثلاً در «چه سری! چه دمی! عجب پایی!»، صفت‌های تعجبی «چه» و «عجب» هستند.
دو پرنده روی شاخه درخت
چهار پرنده زیبا: چهار صفت شمارشی و زیبا صفت بیانی است.

انواع صفت از نظر جایگاه قرارگیری نسبت به اسم​

صفتی را که قبل از موصوف بیاید صفت پیشین و صفت پس از موصوف را صفت پسین می‌گوییم. صفت‌های پرسشی و اشاره‌ همواره پیش از اسم می‌آیند. صفت بیانی اغلب پس از اسم واقع می‌شود، اما در قدیم گاهی پیش از اسم نیز می‌آمده است. صفت‌های عددی و مبهم قبل از اسم می‌آیند، اما گاهی در گذشته پس از اسم می‌آمده‌اند. صفت توصیفی یا بیانی اغلب پس از موصوف می‌آید. اما در گذشته و در شعر گاهی پیش از موصوف می‌آمده و می‌آید، مثلاً‌ «پروین بزرگ زنی بود».

ساختار صفت بیانی​

در بخش‌هایی قبل با صفت بیانی آشنا شدیم. اما ساختارهای مختلف این صفت چیست و چگونه دسته‌بندی می‌شود. صفت‌ها از نظر ساختار واژه به چهار دسته تقسیم می‌شوند.

صفت ساده​

گاهی صفت یک واژه ساده است، مانند زیبا، گرم.

صفت مرکب​

گاهی صفت مرکب است که از دو تکواژ مستقل ساخته می‌شود، مانند نرم‌خو، پاک‌دست.

صفت مشتق​

گاهی ساختار صفت مشتق است و از یک تکواژ مستقل همراه با یک یا دو وند تشکیل می‌شود، مانند آزمندی، دانشمند، بااخلاق.

صفت مشتق مرکب​

گاهی ساختار صفت مشتق مرکب است، یعنی هم مرکب و هم ونددار است، مثلاً بزرگ‌‌مردی، دد‌منشانه.

اقسام صفت بیانی​

همان‌طور که پیش‌تر گفتیم، صفت بیانی خود پنج دسته است. در این بخش بیان می‌کنیم که اقسام این صفت چیست و به چه دسته‌هایی تقسیم می‌شود.

صفت ساده​

صفتی بیانی ساده، صفتی است که بر چگونگی و ویژگی موصوف دلالت دارد و مفهوم فاعلی یا مفعولی یا نسبی یا... آن را نمی‌رساند، مانند آسمان زیبا، پدر مهربان و... .

صفت فاعلی​

صفت فاعلی کننده کار یا دارنده معنی را نشان می‌دهد و به هفت صورت زیر ساخته می‌شود:
  • بن مضارع + -َنده: مانند خواننده، بافنده. این صفت معمولاً‌ برای انجام‌دهنده کار یا دارنده حالت مطلق به کار می‌رود.
  • بن مضارع + ان: مانند پرسان، خواهان. این صفت‌ها بیشتر برای بیان حالت فاعل به کار می‌روند.
  • بن مضارع + ا: مانند گویا، خوانا. این نوع صفت‌ها بیشتر حالت دوام فعل را در فاعل نشان می‌دهند.
  • بن ماضی + ار: مانند خواستار، خریدار.
  • بن ماضی یا مضارع + گار: مانند آموزگار، پروردگار.
  • اسم معنی + کار: مانند ستمکار، دغل‌کار.
  • اسم معنی + گر: مانند دادگر، خنیاگر.

صفت مفعولی​

صفت مفعولی بر آنچه فعل بر او واقع شده باشد دلالت می‌کند، مانند پوشیده و برده. صفت مفعولی معمولاً‌ از بن ماضی به علاوه کسره «ه» ساخته می‌شود و گاهی «شده» هم همراه آن می‌آید. مانند «نشست + ه» که صفت مفعولی «نشسته» را می‌سازد.

صفت نسبی​

صفت نسبی همان‌گونه که از نامش برمی‌آید، صفتی است که به کسی یا چیزی نسبت داده می‌شود. اغلب صفت‌های نسبی با افزودن پسوند به آخر اسم، صفت یا به ندرت ضمیر به دست می‌آیند. چند مثال از این موارد به شرح زیر است:
  • ی: مانند همدانی، گیاهی و...
  • ین: مانند نمادین، زیرین و...
  • ینه: مانند بیشینه، پشمینه و...
  • ه: مانند چندکاره، سه‌لایه و...
  • گان: مانند رایگان، شایگان و...
  • انه: مانند شبانه، زنانه و...
  • انی: مانند ظلمانی، روحانی و...
  • چی: مانند گیوه‌چی، توتون‌چی و...
  • گانه: مانند سه‌گانه و...

صفت لیاقت​

صفت لیاقت نیز همان‌گونه که از نامش پیداست، بیانگر لیاقت و شایستگی موصوف است. این نوع صفت با اضافه کردن «ی» به پایان مصدر ساخته می‌شود. مثلاً صفت لیاقت «شنیدنی» در «آهنگ شنیدنی» منظور آهنگی است که شایسته «شنیدن» است.

درجات صفت بیانی​

صفت‌های بیانی از نظر درجات به سه دسته مطلق، برتر و برترین تقسیم می‌شوند. در ادامه، بیان می‌کنیم که درجات این صفت چیست و به چه دسته‌هایی تقسیم می‌شود.

صفت عادی یا مطلق​

صفت بیانی گاهی عادی یا مطلق است، یعنی بدون سنجش و بدون بیان اندازه صفت را بیان می‌کند. مثلاً کتاب قطور، هوای روشن، درخت تناور. صفتی عادی، خود گاهی مثبت است و گاهی منفی. از ترکیب‌های زیر صفت منفی ساخته می‌شود (البته گاهی پسوند نیز اضافه می‌شود):
  • نا + صفت: ناپاک، نااهل، ناخواسته
  • بی + اسم: بی‌دین، بی‌خرد
گاهی صفت علاوه بر مفهوم خود، بر مقدار نیز دلالت دارد که این صفت‌ها را مقداری می‌نامیم، مثلاً بسیار کم، خیلی زیاد.

صفت تفضیلی یا برتر​

گاهی منظور از بیان صفت این است که کسی یا چیزی را نسبت به کسان یا چیزهای دیگر بسنجیم و بگوییم نسبت به آن‌ها چگونه است. در این صورت پس از صفت مطلق پسوند «تر» می‌آوریم. مثلاً می‌گوییم «کیف بزرگ‌تر را بیاور». در جمله بالا، کلمه بزرگ‌تر علاوه بر بزرگ بودن کیف، آن را با کیف‌های دیگر نیز می‌سنجد و به نوعی برتری آن را در بزرگ بودن بیان می‌کند.

صفت عالی یا برترین​

صفت عالی یا برترین، برای بیان برتر بودن موصوف نسبت به همه هم‌نوعان یا هم‌جنسانش بیان می‌شود. برای مثال، وقتی می‌گوییم «هیمالیا مرتفع‌ترین قله جان است» به قله هیمالیا صفت عالی داده‌ایم. موصوف در این مواقع معمولاً به صورت مفرد می‌آید. اما اگر بخواهیم به دلایلی چون استعمال در متون ادبی موصوف را جمع ببندیم، این‌گونه خواهد بود: «هیمالیا مرتفع‌ترینِ قله‌ها است». صفت‌های برتر و برترین را صفت سنجشی می‌گویند.

سوالات رایج درباره صفت و موصوف​

در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار درباره مبحث صفت و موصوف در فارسی به اختصار پاسخ می‌دهیم.

صفت‌ها از نظر معنا و مفهوم به چند دسته تقسیم می‌شوند؟​

توصیفی، شمارشی، پرسشی، اشاره تعجبی، مبهم و بیانی

صفت بیانی چیست؟​

به صفتی که بعد از اسم قرار بگیرد صفت بیانی یا توصیفی می‌گویند.

تمرین مربوط به مبحث صفت و موصوف​

برای ارزیابی عملکرد خود در رابطه با «صفت چیست | موصوف چیست و انواع آن کدامند؟ — به زبان ساده»، می‌توانید از تمرین‌هایی که در ادامه در اختیار شما قرار گرفته است استفاده کنید. تمرین شامل ۵ سؤال است و پس از پاسخ دادن به تمامی پرسش‌ها و ظاهر شدن دکمه «دریافت نتیجه آزمون»، می‌توانید نمره عملکردتان را مشاهده کنید و جواب‌های درست و نادرست را نیز ببینید. پاسخ سؤالات نیز بعد از هر آزمون آمده است.

۱. کدام ترکیب موصوف و صفت است؟
دریای خروشان
جهل جوانی
راز زندگی
آواز گنجشکان
مشاهده جواب

۲. کدام گزینه موصوف و صفت است؟
پسر شجاع
مرد هیزم شکن
دختر کبریت فروش
جور تبر
مشاهده جواب

۳. کدام گزینه ترکیب وصفی است؟
متن دشوار
مسیر رودخانه
اطلاعات لغتنامه
پهلوانان ایران
مشاهده جواب

۴. کدام گزینه صفت ندارد؟
یار بی‌رحم و بی‌محبت او
روزی از روزهای پایانی
کاج همسایه گفت با تندی
سالیان دراز رهگذارن
مشاهده جواب

۵. در کدام گزینه اسم و صفت نیامده است؟
آسمان رنگ خدایی می‌زند
قطره تنها چرا بی رنگ ماند
با خود آهنگ خدایی می‌زند
رنگ دریاهای آبی از کجاست
مشاهده جواب

جمع‌بندی​

در این مطلب درباره موصوف و صفت در زبان فارسی مطالبی آموختیم. فهمیدیم که از صفا برای بیان چگونگی و حالت یک است استفاده می‌شود. بر همین اساس می‌توان صفت‌ها را به انواع مختلفی تقسیم کرد. صفت بیانی، صفت تعجبی، صفت اشاره، صفرد مفرد، صفت مرکب و... از جمله انواع صفت محسوب می‌شوند.
 
آخرین ویرایش:

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

فعل چیست و انواع آن کدامند؟ | به زبان ساده​


فعل چیست و انواع آن کدامند؟ | به زبان ساده


اگر بخواهیم جمله را به دو قسمت تقسیم کنیم، «نهاد» و «گزاره» را خواهیم داشت. نهاد بخشی از جمله است که درباره آن خبر می‌دهیم و گزاره آن خبری است که درباره نهاد گفته می‌شود. مثلاً اگر بگوییم «فارسی زبان رسمی ایران است.» درباره «فارسی» خبرِ «زبان رسمی ایران است» را گفته‌ایم. بنابراین، «فارسی» نهاد و «زبان رسمی ایران است» گزاره است.

فعل چیست و چه نقشی در جمله دارد؟​

در مطالب قبلی با تعریف نهاد و گزاره آشنا شدیم، به سه جمله زیر توجه کنید:
  1. «احمد» «در دوران مدارسه دانش‌آموز خوبی بود
  2. «آب» «ریخت
  3. «من» «قصد دارم به جایی دوردست بروم


در گزاره‌های بالا، واژه‌هایی وجود دارند که نمی‌توان آن‌ها را حذف کرد. «بود»، «ریخت» و «بروم» بخش‌هایی هستند که نمی‌توان آن‌ها را حذف کرد، زیرا در این صورت، معنی جمله ناقص می‌شود. این اجزا را «فعل» (Verb) می‌گوییم. این کلمات کار یا حالتی را بیان می‌کنند که در گذشته، حال یا آینده روی داده، می‌دهد یا خواهد داد.
بنابراین، در پاسخ به این پرسش که فعل چیست می‌توان گفت که فعل واژه‌ای است که بر انجام دادن کاری یا اتفاق افتادن چیزی یا داشتن حالتی در گذشته، حال و آینده دلالت می‌کند. فعل معمولاً در آخر جمله می‌آید. عبارتی که در آن فعل وجود نداشته باشد، جمله نیست.

ساختمان فعل​

فعل‌های زبان فارسی از نظر ساختمان به سه دسته ساده، پیشوندی و مرکب تقسیم می‌شوند.


فعل ساده​

«فعل ساده» فعلی است که از یک بن مشخص ساخته شده و قابل تجزیه نیست. بردن، رفتن، آمدن، خوردن و... از این دسته فعل‌ها هستند.

فعل پیشوندی​

گاهی فعل از یک پیشوند به علاوه یک فعل که از یک بن اصلی تشکیل شده به دست می‌آید؛ به گونه‌ای که افزودن پیشوند معنی فعل اصلی را تغییر می‌دهد. مثلاً فعل ساده «آمدن» را در نظر بگیرید. با این فعل، می‌توان فعل‌های پیشوندی زیر را ساخت:
  • در آمدن: وارد شدن
  • فرود آمدن: پیاده شدن
  • باز آمدن: بازگشتن
  • و...

فعل مرکب​

فعل‌های مرکب از ترکیب یک اسم یا صفت با یک فعل ساخته می‌شوند، به گونه‌ای که مجموع کلمات آن‌ها تنها یک معنی واحد خواهد داشت:
  • نام + نهادن: نامیدن
  • سؤال + کردن: پرسیدن
  • آسوده + شدن: آسودن
  • و...

حالت های فعل​

حالت‌های فعل را می‌توان از دو دیدگاه زمان و شخص بیان کرد.


حالت‌های فعل از نظر زمان​

همان‌طور که می‌دانیم، زمان سه حالتِ گذشته، حال و آینده دارد و بر همین اساس، فعل نیز در حالت کلی به این سه دسته تقسیم می‌شود. حال وقتی است که جمله را بیان می‌کنیم. گذشته یا ماضی مرحله‌ای قبل از بیان جمله و آینده یا مستقبل مربوط به بعد از ادای جمله است.

حالت‌های فعل از نظر شخص​

فعل همیشه بر یک از سه شخص «گوینده»، «شنونده» و «شخص دیگر» دلالت می‌کند. مثلاً فعل «رفتم» را گوینده آن ادا کرده است، فعل «می‌روی» خطاب به شنونده است و «شنید» درباره دیگر شخص است. بنابراین، می‌توان گفت که هر فعل، زمان، شخص و مفهوم کار را نشان می‌دهد.

فعل مفرد و جمع​

همان‌طور که گفتیم، فعل را به خودمان، طرف مقابلمان یا فردی که حضور ندارد نسبت می‌دهیم.
این‌ها را به ترتیب، اول شخص، دوم شخص و سوم شخص می‌نامیم. مثلاً داریم:
  1. «رفتم» اول شخص است.
  2. «بخوابید» دوم شخص است.
  3. «خوردند» سوم شخص است.
فعل‌های اول شخص، دوم شخص و سوم شخص می‌توانند درباره یک نفر بیان شوند یا چند نفر. فعلی را که فقط برای یک نفر بیان می‌شود، «فعل مفرد» می‌نامیم و در مقابل، فعلی که به بیش از یک نفر نسبت داده می‌شود، «فعل جمع» گفته می‌شود.
بنابراین، همان‌طور که پی برده‌اید، با این شش صورت روبه‌رو خواهیم بود: اول شخص مفرد، دوم شخص مفرد، سوم شخص مفرد، اول شخص جمع، دوم شخص جمع، سوم شخص جمع.
برای مثال، فعل «خواندن» به این شش صورت نوشته می‌شود: خواندم، خواندی، خواند، خواندیم، خواندید، خواندند.

ساخت فعل​

شش صورت بالا را می‌توانیم به شکل «می‌خوانم، می‌خوانی، می‌خواند، می‌خوانیم، می‌خوانید، می‌خوانند» یا «خواهم خواند، خواهی خواند، خواهد خواند، خواهیم خواند، خواهید خواند، خواهند خواند» نیز بنویسیم. همان‌طور که متوجه شده‌اید، در دو مورد اخیر، زمان‌ها تغییر کرده‌اند. این صورت‌های مختلف را که از آن‌ها می‌توان زمان یا شخص فعل را دریافت، صیغه یا ساخت می‌نامیم.
بنابراین، می‌توانیم این‌گونه بنویسیم:
  • «نوشتم» صیغه ماضی اول شخص مفرد از «نوشتن» است.
  • «می‌رود» صیغه مضارع (حال و آینده) سوم شخص مفرد از «رفتن» است.

بن و شناسه فعل چیست ؟​

اما بن و شناسه فعل چیست ؟ برای پاسخ به این پرسش، بار دیگر، شش صورت فعل «خواندن» را در نظر بگیرید: خواندم، خواندی، خواند، خواندیم، خواندید، خواندند. می‌بینیم که جزء ثابت «خواند»‌ در همه صورت‌ها بدون تغییر وجود دارد. به جزء ثابت، «بن فعل» یا «ماده فعل» می‌گوییم. در واقع، بن فعل حاوی معنی اصلی فعل است.



اما آن بخش از شش صورت فعل بالا که تغییر می‌کنند و از روی آن‌ها می‌توانیم شخص و مفرد یا جمع بودن فعل را تشخیص دهیم، «شناسه فعل» نام دارند.

بن ماضی و بن مضارع فعل چیست ؟​

دیدیم که بن فعل در صیغه‌های مختلف یکسان است و تغییر نمی‌کند. هر فعل دو بن دارد که با هریک از آن‌ها یک دسته صیغه ساخته می‌شود.
مثلاً فعل «خواندن» را در نظر بگیرید. چند صیغه این فعل به شرح زیر است:
  • دسته اول: خواندم، می‌خواندم، خوانده باشم، خوانده بودم
  • دسته دوم: می‌خوانم، بخوان، بخوانم
همان‌گونه که می‌بینیم، در فعل‌های دسته اول «خواند» و در فعل‌های دسته دوم «خوان» ثابت هستند. «خواند» فعل‌های ماضی را می‌سازد و «خوان» برای فعل‌های زمان‌های حال و آینده به کار می‌رود. بنابرین، بن فعل‌های دسته اول را «بن ماضی» و بن فعل‌های دسته دوم را «بن مضارع» می‌نامیم. بن ماضی همان سوم شخص مفرد ماضی فعل است. بن مضارع نیز با امری کردن فعل و حذف «بـ» از ابتدای آن به دست می‌آید.
در نهایت، در بعضی صیغه‌های فعل یک «جزء پیشین» دارد که «می» و «بـ» هستند. بنابراین، اگر بخواهیم ساختار صیغه «می‌نوشتم» و «بخوانم» را بنویسیم، این‌گونه است:
  • می‌نوشتم: (می‌: جزء پیشین) + (نوشت: بن) + (ـم: شناسه)
  • بخوانم: (خوان: بن) + (ـم: شناسه) + (بـ: جزء پیشین)

وجوه فعل​

اما وجوه مختلف فعل چیست و چه مفهومی دارد؟ در ادامه، وجوه مختلف فعل را معرفی می‌کنیم.


وجه اخباری و التزامی فعل چیست ؟​

گاهی فعل برای خبر دادن در مورد کار یا حالتی آورده می‌شود. در این حالت، فعل را «اخباری» می‌گوییم یا به بیان بهتر، می‌گوییم وجه فعل اخباری است. در وجه اخباری، گوینده به رخ دادن فعل یا حالت اطمینان دارد. مثلاً فعل این جملات وجه اخباری دارد:
  • باران بارید.
  • علی به مدرسه رفت.
  • دیروز شنبه بود.
  • تهران پایتخت ایران است.
اما اگر وقوع فعل قطعی نباشد، وجه آن التزامی است. در واقع، وجه فعل التزامی دلالت بر کاری است که باید انجام بگیرد یا شاید انجام گرفته باشد یا می‌خواهیم انجام شود. در این وجه، وقوع فعل التزامی وابسته به وقوع یک فعل دیگر است و به همین دلیل به آن التزامی می‌گوییم. التزام به معنی وابسته بودن است. مثلاً فعل‌های این جملات همه وجه التزامی دارند:
  • می‌خواهم بخرم.
  • باید دیده باشی.
  • بهتر است نیاید.
  • حواست باشد داستان را نگویی.

وجه امری و شرطی فعل چیست ؟​

گاهی فعل به گونه‌ای است که بر فرمان دادن دلالت دارد:
  • فردا به بازار برو.
  • این کلید را برای او ببر.
  • با دوستت مشورت کن.
  • کتاب‌هایتان را باز کنید.
فعل‌های جملات بالا «وجه امری» دارند.

گاهی فعل به گونه‌ای است که به شرط رخ دادن فعل دیگر انجام می‌شود. فعل‌هایی که این چنین کاری را بیان کنند، دارای «وجه شرطی» هستند:
  • اگر تلاش کنی، موفق می‌شوی.
  • اگر دروغ بگویی، به جایی نخواهی رسید.
  • اگر هوا گرم آفتابی باشد، گرم می‌شود.
  • اگر ورزش کنی، سالم می‌مانی.

فعل ماضی​

در این بخش، به این پرسش پاسخ می‌دهیم که فعل ماضی چیست و انواع آن چه هستند. به طور خلاصه، فعل‌هایی که بر گذشته دلالت می‌کنند، پنج مورد زیر هستند: ماضی ساده، ماضی نقلی، ماضی استمراری، ماضی بعید و ماضی التزامی.


به جملات زیر دقت کنید:
  • محمود به مدرسه رفت.
  • محمود به مدرسه رفته است.
  • محمود هر روز به مدرسه می‌رفت.
  • وقتی من رسیدم، محمود رفته بود.
  • محمود باید مدرسه رفته باشد.
همان‌طور که می‌بینیم، همه جمله‌ها ساخت‌هایی از فعل «رفتن» هستند و از طرفی، بر انجام کاری در گذشته دلالت دارند.

ماضی ساده یا مطلق​

وقتی فعل بر عملی که یک بار در گذشته انجام شده و پایان پذیرفته است دلالت کند، فعل «ماضی مطلق» یا «ماضی ساده» نام دارد.
ماضی ساده

ماضی نقلی​

گاهی فعل به گونه‌ای است که در گذشته انجام شده، اما اثر آن کار تا زمان حال باقی است. مثلاً وقتی می‌گوییم «محمود به مدرسه رفته است»، منظورمان این است که محمود به مدرسه و هنوز آنجاست. یا وقتی می‌گوییم «من این شعر را شنیده‌ام» یعنی این شعر را شنیده و هنوز آن را به خاطر دارم. این صیغه را «ماضی نقلی» می‌گویند.
ماضی نقلی

ماضی استمراری​

در جمله «محمود هر روز به مدرسه می‌رفت»، ساخت «می‌رفت» بیان کننده کاری است که در گذشته انجام شده و تکرار نیز داشته است. اما لحظه تمام شدن فعل را نمی‌دانیم. این فعل را «ماضی استمراری» می‌نامیم.

ماضی استمراری

ماضی بعید​

در جمله «وقتی من رسیدم، محمود رفته بود»، از فعلی خبر می‌دهیم که قبل از وقوع فعل گذشته دیگری رخ داده باشد. این صیغه را «ماضی بعید» می‌نامیم.
ماضی بعید

ماضی التزامی​

در جمله «محمود باید به مدرسه رفته باشد» درباره فعلی صحبت می‌کنیم که وقوع آن در گذشته لازم بوده، اما یقین نداریم انجام شده باشد. این صیغه را «ماضی التزامی» می‌نامیم.
ماضی التزامی

فعل حال و آینده​

وقتی کسی از شما می‌پرسد: «چه می‌خوانی؟»، در واقع، منظور گوینده این است که در همین لحظه چه می‌خوانید. زمانی که شما پاسخ می‌دهید: «کتاب می‌خوانم»، مقصودتان این است که در همین لحظه مشغول به این کار هستید.


در حقیقت، با فعل «می‌خوانم» درباره کاری صحبت می‌کنید که کمی قبل‌تر از زمان کنونی آغاز شده و هنگام گفتن جمله نیز دوام دارد و هنوز به پایان نرسیده است.
زمان حال

در جمله «زمین به دور خودش می‌چرخد»، فعلی وجود دارد که دائمی است. یعنی اگر گوینده آن را به کار ببرد، مانند این است که آن خبر در همان زمان انجام می‌شود.
فعل حال

جمله «الآن می‌روم» فعلی را مشخص می‌کند که در آینده انجام می‌شود، اما آغاز آن پس از گفتن جمله است.
فعل مضارع

اما هنگامی که جمله «روزی به دیار خودم برمی‌گردم» را به کار می‌برید، از کاری سخن می‌گویید که در آینده رخ خواهد داد.
آینده

بنابراین، می‌توان به طور خلاصه گفت که در زبان فارسی یک صیغه فعل هم بر زمان حال و هم بر زمان آینده دلالت دارد و می‌توان آن را در هر دو مورد به کار برد. این صیغه «مضارع» نام دارد.

مضارع اخباری​

گاهی فعل مضارع خبری را بیان می‌کند که در حال یا آینده رخ می‌دهد و آن را «مضارع اخباری» می‌نامیم. مثلاً می‌روم، می‌خواند، می‌شنویم، می‌بندید و... مضارع اخباری هستند.
مضارع اخباری

مضارع التزامی​

هنگامی که مضارع فعلی را بیان کند که وقوع آن حتمی نیست، اما قصد انجام آن وجود دارد یا ممکن است انجام شود، آن صیغه را «مضارع التزامی» می‌گوییم. دلیل استفاده از واژه التزامی این است که فعل وابسته به وقوع فعل دیگری است. «شاید بروم» مثالی از کاربرد این فعل است.
مضارع التزامی

مضارع مستقبل یا آینده​

صیغه دیگری که وجود دارد، «مضارع مستقبل» است. این فعل تنها بر آینده دلالت دارد و مفهوم حال در آن وجود ندارد. مضارع آینده با فعل «خواستن» همراه است. یعنی می‌گوییم: خواهم رفت، خواهم برد، خواهم پوشید و... .
مضارع مستقبل



فعل لازم و متعدی​

به دو جمله زیر دقت کنید:
  1. رضا رفت.
  2. رضا خرید.
فعل «رفت» در جمله اول معنی کاملی دارد و شنونده آن با شنیدنش مفهوم آن را در می‌یابد. اما در جمله دوم، فعل «خرید» وجود دارد که مخاطب با شنیدن آن، اولین پرسشی که در ذهنش ایجاد می‌شود این است که «چه چیزی خرید؟».


اما جمله «رضا کیف خرید» معنی کاملی دارد. در این جمله، «کیف» مفعول است. به بیان ساده، فعل‌هایی که برای کامل شدن به مفعول نیاز ندارند، «فعل لازم» یا «فعل ناگذر» نامیده می‌شوند و فعل‌هایی را که با مفعول معنی پیدا می‌کنند، «فعل متعدی» یا « فعل گذرا» می‌نامیم.
در هر دو جمله «رضا رفت» و «رضا کیف خرید»، فاعل وجود دارد که «رضا» است. اما در جمله دوم که فعل متعدی دارد، اثر کار از فاعل گذشته و به مفعول می‌رسد.
نکته جالبی که وجود دارد، این است که بعضی فعل‌ها هم لازم هستند و هم متعدی. برای مثال، فعل «ریخت» را می‌توان به دو صورت زیر به کار برد:
  1. آب ریخت.
  2. علی آب را ریخت.
فعل «ریخت» در جمله اول لازم و در جمله دوم متعدی است. این فعل‌ها را «دووجهی» می‌نامیم.

فعل معلوم و مجهول​

به دو جمله زیر دقت کنید:
  1. نرگس سیب را از درخت چید.
  2. سیب از درخت چیده شد.
در جمله اول، تأکید بر فاعل بودن نرگس است و به صورت آشکارا به فاعل اشاره شده است. فعل‌هایی را که این‌گونه به فاعل نسبت داده می‌شوند، «فعل معلوم» می‌گوییم. در جمله‌ای که فعل آن معلوم باشد، نهاد فاعل است.
اما در جمله دوم، تأکید بر مفعول است و فعل به مفعول نسبت داده شده است. این‌گونه فعل‌ها «فعل مجهول» نامیده می‌شوند. در جمله‌ای که فعل آن مجهول باشد، نهاد مفعول است.

فعل امر و فعل دعا​

«فعل امر» فعلی است که با به کار بردن آن، انجام کاری یا پذیرفتن حالتی را می‌خواهیم. فعل امر معمولاً به دو صورت دوم شخص مفرد و دوم شخص جمع بیان می‌شود. مثلاً بنویس، ببر، بیاورید، بخوانید و... .
«فعل دعا» به صورت امر یا مضارع التزامی به کار می‌رود. مثلاً «خداوند ایشان را بیامرزد.» یا «سلامت باشید.»

فعل تام و اسنادی​

اما تعریف فعل تام و اسنادی و تفاوت این دو فعل چیست ؟ اغلب فعل‌هایی که به کار می‌بریم، از قبیل رفتن، بردن، خوردن و مانند این‌ها، انجام کاری خاص یا حالتی خاص را بیان می‌کنند. این فعل‌ها «فعل تام» یا «فعل خاص» نامیده می‌شوند.



دسته دیگری از فعل‌ها وجود دارند که معنی کاملی ندارند و برای نسبت دادن چیزی به چیز دیگر به کار می‌روند. از این فعل‌ها می‌توان به «است»، «شدن» و «بودن» و منفی آ‌ن‌ها اشاره کرد. به این فعل‌ها «فعل ربطی» یا «رابطه» یا «فعل عام» یا «فعل اسنادی» می‌گویند.

فعل کامل و ناقص​

فعلی را که همه ساخت‌ها یا همان صیغه‌های آن رایج نیست، «فعل ناقص» می‌نامیم. مثلاً فعل «است» به صورت‌هایِ «هستم، هستی، هست، هستیم، هستید، هستند» و منفی آن‌ها به کار می‌رود و ساخت‌های دیگر این فعل وجود ندارد.
در مقابلِ فعل ناقص، «فعل کامل» قرار دارد که همه ساخت‌ها و زمان‌های آن وجود دارند و از آن‌ها استفاده می‌شود، مانند خوردن، رفتن و... .

فعل وصفی​

فعل وصفی فعلی است که آن را با صفت مفعولی به کار می‌برند و فعل دیگری را در آخر می‌آورند. مثال زیر این فعل را به خوبی نشان می‌دهد:
«احمد به بازار رفته کتاب خرید.» این جمله در واقع به این صورت است: «احمد به بازار رفت و کتاب خرید.»

سوالات متداول درباره فعل فارسی و انواع آن​

در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار مربوط به مبحث فعل فارسی و انواع آن به صورت مختصر پاسخ می‌دهیم.


فعل در جمله چه نقشی دارد؟​

کار یا حالتی را بیان می‌کنند که در گذشته، حال یا آینده روی داده، می‌دهد یا خواهد داد.

بن فعل چیست؟​

بن فعل در واقع همان معنی اصلی فعل است که در دو زمان ماضی و مضارع یکسان است.

تمرین مربوط به انواع فعل فارسی و انواع آن​

برای ارزیابی عملکرد خود در رابطه با «فعل چیست و انواع آن کدامند؟»، می‌توانید از تمرین‌هایی که در ادامه در اختیار شما قرار گرفته است استفاده کنید. تمرین شامل ۵ سؤال است و پس از پاسخ دادن به تمامی پرسش‌ها و ظاهر شدن دکمه «دریافت نتیجه آزمون»، می‌توانید نمره عملکردتان را مشاهده کنید و جواب‌های درست و نادرست را نیز ببینید.

۱. زمان فعل در کدام گزینه صحیح نیست؟
ايرانيان همواره برای وطن تن را سپر كرده اند.( ماضی نقلی)
همه نام او را بر زبان می‌راندند.( مضارع اخباری)
شايد او مرا اهلی كرده باشد.(ماضی التزامی)
دارم برای تابستان برنامه ريزی می‌كنم.( مضارع مستمر)

۲. ماضی استمراری دوم شخص مفرد «می‌پیوندد» کدام است؟
می پیوندید


می پیوستی


می پیوسته اید


می پیوستید


۳. فعل ماضی استمراری سوم شخص مفرد از کدام مصدر با فعل دوم شخص جمع مضارع اخباری آن یکسان است؟
رفتن
خندیدن
گفتن
ساختن

۴. کدام گزینه مضارع التزامی است؟
برو
بنویس
بخواند
بخوان


۵. بن ماضی چگونه به دست می‌آید؟
فعل امر بدون ب
مصدر بدون ن

جمع‌بندی​

در این نوشته درباره فعل در زبان فارسی و انواع آن مطالبی آموختیم. فهمیدیم که برای ساختن فعل ابتدا باید بن فعل را به دست بیاوریم و با توجه به وجوه زمان و شخص انواع مختلفی از آن را بسازیم. برای به دست آوردن بن ماضی باید از حرف «ن» را از مصدر آن حذف کنیم و برای بن مضارع باید به سراغ فعل امر از همان مصدر بدون حرف «ب» ابتدایی آن برویم. در میان فعل‌های زبان فارسی گروهی هستند که انجام شدن کاری را نشان نمی‌دهند، بلکه وظیفه آنها ربط دادن موضوعی به موضوع دیگر است. به این فعل‌ها، افعال اسنادی می‌گویند.
 
آخرین ویرایش:

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

فاعل چیست؟ | راه تشخیص فاعل — به زبان ساده​


فاعل چیست؟ | راه تشخیص فاعل — به زبان ساده

. در این آموزش، می‌خواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که فاعل چیست و چه تفاوتی با نهاد دارد.


قبل از پرداختن به مفهوم فاعل در زبان فارسی، تعریف نهاد را یادآوری می‌کنیم.

نهاد چیست؟​

ما با هر جمله‌ای که بر زبان می‌آوریم، درباره کسی یا چیزی خبری می‌دهیم. با توجه به چنین تعریفی می‌توان گفت جملاتی که به کار می‌بریم، از دو بخش تشکیل شده‌اند: یک بخش همان کس یا چیز است که درباره آن خبر می‌دهیم و به آن نهاد می‌گوییم و بخش دیگر خبر است که آن را گزاره می‌نامیم. بدین ترتیب، می‌توان چنین گفت که نهاد کلمه یا گروهی از کلمات است که درباره آن خبری می‌دهیم.


نهاد معمولاً‌ نقش فاعل دارد یا مسند الیه. همان‌طور که در آموزش «مسند و مسند الیه چیست؟ | به زبان ساده و با مثال» دیدیم، مسند الیه آن نهادی است که خبری از وضعیت و حالت آن می‌دهیم. فاعل نیز آن نهادی است که کننده کار است و گزاره خبری درباره آن بیان می‌کند. در بخش بعد با جزئیات بیشتری از فاعل آشنا می‌شویم.

فاعل چیست؟​

فاعل واژه‌ای عربی به معنای «به ‌جا آورنده» و «کُننده کاری» است و در دستور زبان به کلمه‌ای گفته می‌شود که انجام فعل یا کاری را به آن نسبت می‌دهیم. برای مثال، در جمله «علی شیشه را شکست» کننده کار «علی» است که کار شکستن شیشه را انجام داده است. بنابراین، «علی» فاعل است. یا در جمله «دانش‌آموزان پایه سوم به خانه رفتند»، «دانش‌آموزان پایه سوم» فاعل هستند که عمل رفتن به خانه را انجام داده‌اند. بنابراین، به خاطر داشته باشید که فاعل کسی یا چیزی است که کاری انجام داده است.


مفعول چیست؟​

مفعول، برعکس فاعل، کسی یا چیزی است که کاری روی آن انجام شده است. برای مثال، در همان جمله «علی شیشه را شکست» که فاعل آن «علی» بود، «شیشه» مفعول است؛ زیرا عمل شکستن روی آن انجام شده و فاعل این کار را انجام داده است. اما در مورد جمله «شیشه شکست» چه می‌توانیم بگوییم؟ آیا «شیشه» مفعول است؟ خیر. در اینجا می‌گوییم «شیشه» نهاد است که درباره آن خبر شکستن را بیان کرده‌ایم. در واقع، فعل «شکست» در جمله اول گذارست و در جمله دوم ناگذر. در بخش بعد درباره این فعل‌ها بحث می‌کنیم.

فعل چیست؟​

فعل کلمه‌ای است که انجام دادن کاری یا اتفاق افتادن چیزی یا داشتن حالتی در گذشته، حال و آینده را بیان می‌کند. فعل معمولاً در آخر جمله می‌آید و عبارتی که فعل نداشته باشد، جمله نیست. یکی از دسته‌بندی‌هایی که برای فعل‌ها بیان می‌شود، قرار دادن آن‌ها در دو نوع گذرا و ناگذر است. فعل‌هایی که برای کامل شدن به مفعول نیاز ندارند، «فعل لازم» یا «فعل ناگذر» نامیده می‌شوند و فعل‌هایی را که با مفعول معنی پیدا می‌کنند، «فعل متعدی» یا « فعل گذرا» می‌نامیم. برای مثال، در جمله «احمد کتاب را خرید» فعل «خریدن» گذراست و در جمله «احمد آمد»، فعل «آمدن» ناگذر است.
.

تفاوت نهاد و فاعل چیست؟​

همان‌طور که گفتیم، فاعل کننده کار است و می‌تواند نقش نهاد جمله را داشته باشد. به یاد داشته باشید که هر نهادی لزوماً فاعل نیست. مثلاً‌ در جمله «هوا سرد بود»، «هوا» نهاد جمله است، اما کاری انجام نمی‌دهد. در واقع، ما با این جمله وضعیت هوا را بیان می‌کنیم و خبری از انجام دادن کاری توسط آن نمی‌دهیم. در اینجا «هوا» مسند الیه است، زیرا با توجه به آنچه گفتیم، «بود» یک فعل اسنادی است و با استفاده از این فعل، وضعیت و حالت هوا را بیان کرده‌ایم.

روش تشخیص فاعل و مفعول در جمله​

آنچه در بالا گفتیم، خود راهی برای تشخیص فاعل است. در واقع، بهترین کار برای تشخیص فاعل در جمله، همان تعریفش است. یعنی کافی است ببینیم که آیا در جمله خبری درباره کسی یا چیزی که کاری را انجام داده است بیان می‌کنیم یا خیر. در فارسی معیار، فاعل معمولاً در ابتدای جمله می‌آید.
مفعول نیز با توجه به تعریفش شناخته می‌شود. البته یک راه متداول که معمولاً از آن برای تشخیص مفعول استفاده می‌شود، این است که مفعول قبل از «را» می‌آید. مثلاً‌ در جمله «احمد ماشین را شست»، مفعول «ماشین» است که عمل شستن روی آن انجام شده است و می‌بینیم که قبل از «را» نیز آمده است. البته دقت کنید همیشه این‌گونه نیست که مفعول همراه با «را» بیاید. از طرفی، گاهی نیز «را» علامت مفعول نیست. این مورد به ویژه در متون قدیمی قابل مشاهده است.

یکی از آموزش‌های دوره متوسطه، فیلم آموزش فارسی پایه هشتم است که همه ۱۷ درس را پوشش می‌دهد و در ۷ ساعت و ۱۰ دقیقه تدوین شده است. در این آموزش، با آرایه های ادبی از قبیل تشبیه، واج‌آرایی، کنایه، جناس، قالب‌های شعر فارسی، ادبیات تعلیمی و... با مثال‌های متنوع آشنا می‌شوید. همچنین در بخش دانش‌های زبانی، نکات فراوانی را درباره اجزای جمله، گروه‌های اسمی و انواع وابسته‌های پیشین و پسین یاد می‌گیرید. علاوه بر این، با داستان‌هایی از زندگی شاعران و نویسندگان آشنا می‌شوید و ابیات و اصطلاحات مهم شعرها را به سادگی فرا می‌گیرید..

سوالات متداول درباره فاعل در زبان فارسی​

در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار در زمینه فاعل در زبان فارسی به اختصار پاسخ می‌دهیم.

فاعل چیست؟​

به کلمه‌ای گفته می‌شود که انجام فعل یا کاری را به آن نسبت می‌دهیم.

نهاد چه تفاوتی با فاعل دارد؟​

فاعل کننده کار است و می‌تواند نقش نهاد جمله را داشته باشد اما هر نهادی لزوماً فاعل نیست.


جمع‌بندی​

در این نوشته درباره فاعل در زبان فارسی مطالبی را یاد گرفتیم. فهمیدیم که فاعل واژه‌ای عربی به معنای «به ‌جا آورنده» و «کُننده کاری» است و در دستور زبان به کلمه‌ای گفته می‌شود که انجام فعل یا کاری را به آن نسبت می‌دهیم. همچنین یاد گرفتیم که فاعل کننده کار است و می‌تواند نقش نهاد جمله را داشته باشد اما هر نهادی لزوماً فاعل نیست. برای تشخیص فاعل و مفعول یک راه متداولی وجود دارد و آن توجه به کلمه «را» است که معمولا بعد از مفعول می‌آید.
 
آخرین ویرایش:

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

جمله چیست؟ | انواع جمله به زبان ساده و با مثال​


جمله چیست؟ | انواع جمله به زبان ساده و با مثال

در آموزش‌های پیشین ، با برخی از اجزای جمله مانند صفت و فعل و انواع آن‌ها آشنا شدیم. در این آموزش قصد داریم به این پرسش پاسخ دهیم که جمله چیست و چه انواعی دارد.


جمله چیست ؟​

برای آنکه به خوبی دریابیم جمله چیست ، یک مثال ساده را بررسی می‌کنیم. متن زیر را بخوانید:
«احمد صبح زود از خواب بیدار شد. او پس از خوردن صبحانه برای رفتن به مدرسه آماده شد. در راه دوستش را دید و با هم پیاده راه مدرسه را در پیش گرفتند. در گذر از کوچه و پس‌کوچه‌ها بودند که احمد ناگهان یادش آمد دفترش را که دیشب روی طاقچه گذاشته بود، در کیفش نگذاشته است. اما اگر می‌خواست به خانه بازگردد، به مدرسه دیر می‌رسید. مانده بود بین دیر رسیدن و نیاوردن تکالیف. جریمه کدام‌یک کمتر بود؟»


اگر به شما بگویند متن بالا را به بخش‌های مختلفی تقسیم کنید که معنی‌دار باشد، آیا می‌توانید چنین کاری انجام دهید؟ مسلماً‌ پاسخ مثبت است و برای مثال، می‌توان به این دو مورد اشاره کرد: «احمد صبح زود از خواب بیدار شد» و «در راه دوستش را دید».
واضح است که هنگام خواندن متن، هریک از موارد بالا یک معنی و مفهوم مشخص، کامل و مستقل دارند که برای فهمش با مشکل روبه‌رو می‌شویم و از نویسنده انتظار نداریم توضیحی برای آن ارائه دهد.
اما در مورد «او پس از خوردن صبحانه» یا «بین دیر رسیدن و نیاوردن تکالیف» چه می‌توانید بگویید؟ از این‌ها معنی و مفهوم خاصی دریافت می‌کنید؟ واضح است که خیر. با خواندن این مجموعه کلمات منتظرید کسی آن را تکمیل کند تا معنای مستقل و مشخصی داشته باشد.
به مجموعه واژه‌هایی که معنی آن‌ها کامل و مستقل است، «جمله» می‌گوییم. البته شاید ناخودآگاه نیز می‌دانستید که جمله چیست و احتمالاً بگویید ما منظورمان را در قالب جملات مختلف بیان می‌کنیم که سخنی کاملاً درست است. به این نکته توجه کرده‌اید که در پایان جملات بالا نقطه گذاشته‌ایم.

نهاد و گزاره​

جمله به دو قسمت «نهاد» و «گزاره» تقسیم می‌شود. نهاد بخشی از جمله است که خبری درباره آن می‌دهیم و گزاره همان خبر است که درباره نهاد می‌گوییم. برای مثال، اگر بگوییم «فارسی زبان رسمی ایران است.» درباره «فارسی» خبرِ «زبان رسمی ایران است» را گفته‌ایم. بنابراین، «فارسی» نهاد و «زبان رسمی ایران است» گزاره است.

حذف نهاد یا گزاره​

آیا ممکن است نهاد یا گزاره، حذف شوند؟ پاسخ مثبت است. در ادامه، این موضوع را بررسی می‌کنیم.

حذف به قرینه لفظی​

مجموعه «من به مدرسه رفتم و به خانه برگشتم» را در نظر بگیرید. در واقع، دو جمله «من به مدرسه رفتم» و «به خانه برگشتم» داریم. در جمله دوم، نهاد که «من» است، حذف شده، اما مخاطب با توجه به جمله اول درمی‌یابد که منظور از کسی که به خانه برگشته «من» است. دلیل این حذف جلوگیری از تکرار است. واضح است که ما نمی‌گوییم «من به مدرسه رفتم و من به خانه برگشتم.» در این حالت، می‌گوییم من در جمله دوم به «قرینه لفظی» حذف شده است، زیرا لفظ آن در جمله قبلی آمده و ما از آن اطلاع داریم.
اما گاهی بخشی از گزاره نیز ممکن است به قرینه لفظی حذف شود. برای مثال، مصراع «دردم از یار است و درمان نیز هم» در واقع این‌گونه است: «دردم از یار است و درمان نیز هم از یار (است).» در اینجا «است» دوم به قرینه لفظی حذف شده است.

حذف به قرینه معنوی​

گاهی پیش می‌آید که قرینه لفظی وجود ندارد و با توجه به معنی جمله، بخشی از آن را حذف می‌کنیم. مثلاً این جملات را در نظر بگیرید: «دیروز برای خرید کتاب به بازار رفتم، اما نشانی کتابفروشی را نمی‌دانستم. مردی را دیدم که روی نیمکتی نشسته بود. پیش رفتم و نشانی کتابفروشی را پرسیدم.» همان‌طور که می‌بینیم، جمله «آدرس کتابفروشی را پرسیدم» در اصل «آدرس کتابفروشی را از او پرسیدم» است. می‌بینیم که در جملات قبل، لفظ «از او» نیامده است، اما خود مخاطب منظور جمله را می‌فهمد و نیازی به گفتن آن نیست. در واقع، این معنی و مفهوم جمله است که منجر به حذف آن بخش شده است. در این حالت می‌گوییم آن بخش با «قرینه معنوی» حذف شده است.
برای آشنایی با مباحث دستور زبان فارسی دبیرستان و پاسخ به این پرسش که جمله چیست و چه انواعی دارد، پیشنهاد می‌کنیم به مجموعه آموزش‌های دروس دبیرستان و پیش دانشگاهی مراجعه کنید که لینک آن در ادامه آورده شده است..

انواع جمله از نظر مفهوم​

جمله را از نظر مفهوم و مقصودی که بیان می‌کند، می‌توانیم به چهار دسته تقسیم کنیم: جمله خبری، جمله پرسشی، جمله امری و جمله عاطفی.


جمله خبری​

جمله خبری، همان‌طور که از نامش مشخص است، خبری را بیان می‌کند. برای مثال، جمله «احمد آمد» خبر آمدن احمد را می‌گوید یا «دیروز کتاب خریدم» خبر خریدن کتاب را اعلام می‌کند. در پایان جمله خبری نقطه (.) می‌گذاریم.

جمله پرسشی​

در جمله پرسشی یک پرسش وجود دارد. در پایان این جملات از علامت سؤال (؟) استفاده می‌کنیم. جملات پرسشی را گاهی با کلمات پرسشی موجود در آن‌ها می‌توان تشخیص داد و گاهی با آهنگ بیان جمله. در واقع اگر بخواهیم جملات پرسشی را تقسیم‌بندی کنیم، می‌توانیم آن‌ها را به چهار دسته تقسیم کنیم.
اول اینکه ظاهر برخی از جمله‌های پرسشی شبیه جمله خبری است و تنها آهنگ آن‌ها تفاوت دارد. برای مثال، دو جمله «احمد کتاب زبان فارسی را خرید.» و «احمد کتاب زبان فارسی را خرید؟»، به ترتیب، خبری و پرسشی هستند و از آنجا که جمله دوم را با لحن پرسشی ادا می‌کنیم، مخاطب درمی‌یابد جمله پرسشی است. همان‌طور که احتمالاً دریافته‌اید، لحن بیان جمله پرسشی و تکیه بر هر کلمه خود معنی پرسش را تغییر می‌دهد.
در نوع دوم جمله پرسشی، آمدن کلمه «آیا» قل از جمله خبری آن را پرسشی می‌کند. در این مورد، می‌توان جمله خبری «احمد کتاب زبان فارسی را خرید.» و جمله پرسشی «آیا احمد کتاب زبان فارسی را خرید؟» را مثال زد. می‌بینیم که در ابتدای جمله دوم از کلمه «آیا» استفاده و پرسشی شده است.
در شکل سوم جملات پرسشی، در مواردی، استفاده از واژه‌های پرسشی جمله را پرسشی می‌کند. برخی از این واژه‌ها عبارت‌اند از که، چه، چرا، کدام، چگونه، کِی و... . مثلاً «احمد کی کتاب خرید؟» و «کدام کتاب را خریدی؟».
اما پرسش نوع چارم جالب‌ است. شاید بد نباشد بدانید که برخی جمله‌های پرسشی هستند که گوینده جوابشان را می‌داند و جوابی مشخص و واضح دارد. مثلاً شخصی بگوید «تو عاطفه نداری؟» یا «مگر دیوانه‌ام؟» در واقع برای تأکید بر منظور خود جملات خبری را پرسشی کرده است. به این جملات «پرسش تأکیدی» می‌گوییم.

جمله امری​

جمله امری، همان‌گونه که از نامش برمی‌آید، حاوی یک دستور است. در جملات امری معمولاً‌ به مخاطبمان امر می‌کنیم و بدین سبب است که در چنین جملاتی نهاد ذکر نمی‌شود. مثلاً:« بخواب (تو بخواب).» یا «آرام باش (تو آرام باش)».
البته گاهی پیش می‌آید که قبل از جمله امری نام کسی را که به او امر می‌کنیم، می‌آوریم. برای مثال می‌گوییم «احمد، کتاب را بخوان.» یا با تأکید بیشتر «ای احمد! درست را بخوان.». در این صورت این نام ندا نام دارد. کلمه‌ای که ندا کرده می‌شود، مستقل و خود جانشین جمله است.

جمله عاطفی​

جمله عاطفی جمله‌ای است که عواطف را انسان از قبیل تعجب، شادی، خشم، نفرت دعا و... بیان می‌کند. در انتهای جملات عاطفی از علامت تعجب (!) استفاده می‌کنیم. برای مثال «چه سری! چه دمی! عجب پایی!» یا «عجب هوای خوبی!». در جملات عاطفی، برخلاف جمله پرسشی، گونده انتظار ندارد. جمله عاطفی اغلب با چه آغاز می‌شود. گاهی یک صوت نیز جای جمله عاطفی را می‌گیرد. مثلاً می‌گوییم: آفرین که در واقع منظورمان این است: «آفرین بر تو می‌کنم»

میرزا حبیب اصفهانی


میرزا حبیب اصفهانی؛ او را بنیانگذار و پدر دستور زبان فارسی می‌دانند.

انواع جمله از نظر فعل​

جمله از نظر فعل به سه دسته تقسیم می‌شود: جمله فعلی، جمله اسنادی و جمله بدون فعل.


جمله فعلی​

جمله فعلی جمله‌ای است که فعل آن تام یا غیراسنادی است. برای مثال، جملات «احمد کتاب خرید» یا «رضا آمد» فعل‌های تام یا غیراسنادی دارند و جمله فعلی هستند.

جمله اسنادی​

جمله اسنادی، همان‌گونه که از نامش مشخص است، دارای فعل اسنادی است. در این جملات صفت یا کلمه‌ای دیگر به نهاد نسبت داده می‌شود. مثلاً جملات «احمد درس‌خوان است»، «هوا سرد شد» و «آیا او احمد است؟» اسنادی هستند.

جمله بدون فعل​

جمله بی‌فعل نیز همان‌گونه که نامش نشان می‌دهد، در ظاهر فعل ندارد. البته یک جمله بی‌فعل در پس خود فعلی اسنادی یا تام دارد و به قرینه لفظی یا معنوی حذف شده است. مثلاً وقتی شخصی از ما بپرسد «چه خریدی؟» و ما بگوییم «کتاب»، در واقع منظورمان این است که «کتاب خریدم». می‌بینیم که «خریدم» حذف شده است و جمله بی‌فعل است.


انواع جمله از نظر ساختمان​

در این بخش، با انواع جملات از نظر ساختار آشنا می‌شویم.

جمله ساده​

جمله ساده جمله‌ای است که تنها یک فعل دارد. برای مثال، «من دیروز به کتابخانه رفتم» یا «هوا سرد شد» تنها یک فعل دارند و جمله‌هایی ساده هستند.

جمله مرکب​

جملاتی را که بیش از یک فعل دارند، جمله مرکب می‌نامیم. در واقع، این جملات از چند جمله ساده تشکیل می‌شوند. جمله «وقتی به خانه برگشتم، احمد هنوز نیامده بود» را در نظر بگیرید. این جمله دو فعل دارد و جمله‌ای مرکب است.

جمله پایه یا هسته​

دیدیم که جمله «وقتی به خانه برگشتم، احمد هنوز نیامده بود» مرکب است. این جمله مرکب از دو جمله ساده «وقتی به خانه برگشتم» و «احمد هنوز برنگشته بود» تشکیل شده است. به نظرتان هدف اصلی گوینده کدام جمله بوده است؟ مشخص است که هدف اصلی گوینده این بوده که بگوید احمد هنوز برنگشته بوده و جمله ناقص اول را برای بیان توضیح جمله دوم بیان کرده است. به جمله ساده اصلی در جمله مرکب، جمله پایه یا جمله هسته می‌گوییم. این نوع جمله‌ها در واقع یکی از از انواع هسته در فارسی به شمار می‌آیند.


جمله پیرو یا وابسته​

جمله یا جملات ساده یک جمله مرکب را که برای تکمیل و توضیح جمله پایه به کار می‌روند، جمله پیرو یا وابسته می‌گوییم. جمله پیرو مفهومی مانند شرط، زمان، علت و نتیجه را به جمله پایه نسبت می‌دهد. مثلاً «به دیگران کمک کن تا خداوند کمکت کند» و «اگر کارهایم را انجام دهم، به مهمانی می‌روم».
نقاشی خانه قدیمی ایرانی

انواع جمله از نظر استقلال معنا​

جمله می‌تواند معنای کاملی داشته باشد یا معنای آن به جمله دیگری وابسته باشد. در این بخش، انواع جملات را از نظر استقلال معنا بیان می‌کنیم.

جمله مستقل یا کامل​

جملات ساده‌ای را که معنی و مفهوم مستقل و کاملی داشته باشند، جمله مستقل یا کامل می‌گوییم.
گاهی جمله‌های مستقل پس از یکدیگر می‌آیند و پیوند آن‌ها می‌تواند لفظی یا معنوی باشد. پیوند لفظی با کلماتی مانند و، اما، زیرا و... برقرار می‌شود و پیوند معنوی زمانی است که دو جمله از نظر معنی با هم ارتباط داشته باشند و در پی هم بیایند.

جمله ناقص​

جمله ناقص یا ناتمام جمله ساده‌ای است که معنی کامل و مستقلی ندارد و برای تمام کردن معنی سایر جملات می‌آیند. برای مثال، جمله «وقتی به خانه برگشتم» معنی کاملی ندارد و یک جمله ناقص است. همه جمله‌های پیرو ناقص هستند.

انواع جمله از نظر اثبات و انکار​

یک جمله می‌تواند مثبت یا منفی باشد.

جمله مثبت​

جمله مثبت جمله‌ای است که خبر انجام کاری یا داشتن حالتی را اعلام می‌کند یا درخواست می‌کند. مثلاً «احمد قوی است»، «برخیز» و «هوا گرم است» جملاتی مثبت هستند.

جمله منفی​

برعکس جمله مثبت، جمله منفی یا سلبی، انجام کار یا داشتن حالت را نفی می‌کند یا عدم آن را درخواست می‌کند. برای مثال، «باران نبارید»، «احمد به مسافرت نرفت» و «چیزی نگو» جملاتی منفی‌اند.

شبه جمله چیست ؟​

شبه‌جمله، همان‌گونه که از نامش پیداست، شبیه جمله است. شبه‌جمله گروهی از کلمات است که مفهوم جمله در آن نهفته است. شبه‌جمله‌ها را می‌توان به انواع مختلفی تقسیم کرد.
مثلاً شبه‌جمله‌‌ها برای بیان احساسات و عواطف، امید و آرزو و دعا، تشویق و تحسین، درد و تأسف، تعجب، تنبیه و پرهیز، امر، احترام و قبول، و جواب و تصدیق به کار می‌روند؛ مانند «احسنت»، «امان»، «کاش»، «آه»، «شگفتا» «به چشم»، «خموش»، «آری» و... .
دسته‌ای از شبه‌جمله‌ها انسان را مخاطب قرار می‌دهند و شبه‌جمله منادا نام دارند. مثلاً‌ «سعدیا» در «سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز»
البته اصواتی نیز وجود دارند که به ویٰژه برای حیوانات به کار می‌روند؛ مانند «کیش کیش» برای دور کردن پرندگان.

جمله معترضه چیست؟​

معترضه واژه‌ای عربی و به معنی «قرار گرفته بین دو چیز» است. جمله معترضه نقشی در مفهوم جمله اصلی ندارد و برای توضیح می‌آید. یعنی اگر جمله معترضه را حذف کنیم، خللی در معنی جمله اصلی وارد نمی‌شود. مثلاً در «استاد شجریان، روانش شاد باد، در آواز کم‌نظیر بود»، جمله معترضه «روانش شاد باد» برای دعا آمده و تأثیری در مفهوم جمله اصلی ندارد. به عنوان مثالی دیگر، در «احمد، برخلاف آنچه ظاهرش نشان می‌دهد، جوان مهربانی است» جمله معترضه «برخلاف آنچه ظاهرش نشان می‌دهد» را می‌توان بدون ایجاد مشکل در مفهوم جمله اصلی حذف کرد. جمله معترضه را درون دو علامت تیره (-) نیز قرار می‌دهند.

سوالات متداول درباره جمله در فارسی​

در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار مربوط به مبحث جمله در زبان فارسی به اختصار پاسخ می‌دهیم.

جمله چیست؟​

به مجموعه واژه‌هایی که معنی آن‌ها کامل و مستقل است، «جمله» می‌گوییم.

از نظر مفهومی چند نوع جمله وجود دارد؟​

جمله امری، پرسشی، عاطفی و خبری.


جمع بندی​

در این نوشته درباره جمله و انواع آن در زبان و ادبیات فارسی مطالبی آموختیم. فهمیدیم به مجموعه واٰژه‌هایی که معنای مستقلی را انتقال دهند، جمله می‌گویند. جمله‌ها بر حسب نوع فعل، مفهوم، ساختمان و استقلال معنا به دسته‌های مختلفی تقسیم‌بندی می‌شوند که هر یک از آنها را همراه به مثال بررسی کردیم.
 
آخرین ویرایش:

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

مضاف و مضاف الیه چیست؟ — به زبان ساده​


مضاف و مضاف الیه چیست؟ — به زبان ساده

در آموزش‌های پیشین با جمله و انواع آن، فعل، نهاد و گزاره و صفت و موصوف آشنا شدیم. در این آموزش درباره مضاف و مضاف الیه بحث می‌کنیم.


مضاف و مضاف الیه چیست؟​

همان‌گونه که در آموزش «صفت چیست و انواع آن کدامند؟ | به زبان ساده» دیدیم، صفت اسم را توصیف می‌کند. برای مثال، گفتیم که در عبارت «کیف قهوه‌ای»، واژه «قهوه‌ای» صفتی برای اسم «کیف» است.
اما احتمالاً کلمات دیگری را دیده‌اید که به اسم اضافه می‌شوند و صفت نیستند. مثلاً در عبارت «کیفِ احمد» واژه «احمد» صفت کیف نیست و خودش یک اسم خاص است و توضیحی درباره آن می‌دهد. یا در عبارت «کیفِ من» واژه «من» ضمیری است که پس از اسم آمده و معنی آن را کامل می‌کند. اما این دو واژه «احمد» و «من» که صفت نیستند، چه هستند؟


این دو واژه و امثال آن‌ها را «مضاف الیه» می‌نامیم. اما چرا مضاف الیه؟ مضاف الیه، همان‌گونه که از نامش برمی‌آید، عبارتی عربی به معنی «اضافه شده به آن» یا «نسبت یافته به آن» است. کلمه‌ای نیز که مضاف الیه به آن نسبت داده می‌شود، «مضاف» نام دارد. مضاف در لغت به معنی «نسبت داده شده» و «اضافه شده» است.

تفاوت صفت و مضاف الیه​

اما تفاوت صفت و مضاف الیه چیست؟‌ دو عبارت «کیف قهوه‌ای» و «کیف احمد» را در نظر بگیرید. همان‌طور که گفتیم عبارت اول وصفی (موصوف و صفت) و عبارت دوم اضافی (مضاف و مصاف الیه) است. دو کلمه «قهوه‌ای» و «احمد» چه تفاوتی دارند؟ «قهوه‌ای» خود وجود مستقلی ندارد، اما «احمد» خود وجودی جدا از کیف دارد.
مضاف الیه که به آن متمم اسم نیز می‌گویند، معمولاً پس از مضاف می‌آید. در این حالت، معمولاً پس از مضاف حرف نشانه «کسره» یا «یِ» می‌آوریم. مثلاً «دیوارِ همسایه»، «برادرِ احمد»، «خانه‌‌یِ ما»، «گویِ دانش»، «میوه‌یِ باغ» و... .
بلبل در میان گل ها

معمولاً با راه‌های ساده زیر می‌توانیم صفت را از مضاف الیه تشخیص دهیم.
۱. اگر بین موصوف و صفت «ی» وحدت بیاوریم، معنی تغییر نخواهد کرد. برای مثال در ترکیب وصفی «باغ زیبا» می‌توانیم بگوییم «باغی زیبا» و معنی آن دارای مفهوم است. اما در ترکیب اضافی «باغ همسایه» گفتن «باغی همسایه» معنی خاصی را نمی‌رساند.
۲. یک راه دیگر برای تشخیص صفت از مضاف الیه، گذاشتن علامت صفت برتر، یعنی «تر»، پس از صفت یا مضاف الیه است. همان‌طور که می‌دانیم، «تر» پس از صفت معنی دارد، اما پس از مضاف الیه خیر. برای مثال، در ترکیب «چاقوی تیز» می‌توان ترکیب بامعنی «چاقوی تیزتر» را بیان کرد. اما برای ترکیب اضافی «چاقوی زنجان» نمی‌توان گفت «چاقوی زنجان‌تر».
۳. به آخر ترکیب فعل «است» را اضافه می‌کنیم. اگر موصوف و صفت داشته باشیم، جمله حاصل بامعنی خواهد بود و اگر ترکیب مضاف و مضاف الیه باشد، جمله معنی خاصی نخواهد داشت. برای مثال، برای ترکیب وصفی «کوچه باریک» جمله «کوچه باریک است» معنی دارد. اما برای ترکیب اضافی «کوچه همسایه» واضح است که جمله «کوچه همسایه است» بی‌معنی است.

انواع مضاف و مضاف الیه​

همان‌طور که در این مطلب اشاره کردیم، ترکیب اضافی همان مضاف و مضاف الیه است. در واقع، در دستور زبان مضاف و مضافه الیه را «ترکیب اضافی» و صفت و موصوف را «ترکیب وصفی» می‌نامند. در ادامه، انواع ترکیب‌های اضافی را بیان می‌کنیم.


اضافه ملکی​

ترکیب اضافی ملکی یا تعلقی، تعلق اسم را به کسی یا چیزی نشان می‌دهد. مثلاً در ترکیب‌های «مداد او»، «درخت جنگل»، «پیراهن حسن» و «شیشه پنجره» تعلقی هستند. برای ترکیب‌های اضافی تعلقی می‌توانیم به ترتیب، این جمله‌ها را بنویسیم: «جنگل درخت دارد»، «حسن پیراهن دارد» و «پنجره شیشه دارد».

اضافه تخصیصی​

در اضافه تخصیصی، کلمه‌ای که به عنوان مضاف می‌آید، مخصوص مضاف الیه است. برای مثال، در ترکیب‌های «کلاس درس» و «زمین ورزش» اضافه تخصیصی داریم.

اضافه توضیحی​

در اضافه توضیحی، همان‌گونه که از نامش بر می‌آید، مضاف الیه توضیحی برای مضاف است. در این اضافه، مضاف یک اسم عام و مضاف الیه نام آن است. برای مثال، ترکیب‌های «خلیج فارس» و «کتاب شاهنامه» توضیحی هستند.

اضافه بیانی​

در اضافه بیانی یا جنسی، مضاف الیه جنس و ماهیت مضاف را بیان می‌کند. برای مثال، «گردنبند طلا» یا «لباس حریر».

اضافه تشبیهی​

در اضافه تشبیهی، مضاف و مضاف الیه یک رابطه شباهت را بیان می‌کنند. در این حالت ممکن است مضاف را به مضاف الیه یا برعکس تشبیه کنند. برای مثال، «ماهِ رخ» یا «لبِ لعل».

اضافه استعاری​

در اضافه استعاری نوعی تشبیه وجود دارد و مضاف در معنای غیرحقیقی خود به کار می‌رود. مثلاً در «رخ مهتاب»، مهتاب به موجودی تشبیه شده که داری رخ است.

اضافه اقترانی​

در اضافه اقترانی، میان مضاف و مضاف الیه رابطه مقارنت و همراهی برقرار است. مثلاً‌ در جمله «با چشم رحمت بر ما نظر کن»، ترکیب اضافی «چشم رحمت» یعنی چشمی به نشانه رحمت یا چشمی همراه با رحمت.

اضافه فرزندی​

در اضافه فرزندی یا بُنُوّت، مضاف فرزند مضاف الیه است. مثلاً «رستمِ زال» یعنی «رستم پسر زال».

چند نکته درباره مضاف و مضاف الیه​

در بخش انتهایی از این مطلب چند نکته را درباره مضاف و مضاف الیه بیان می‌کنیم.


نکته ۱: گاهی متمم اسم یا همان مضاف الیه قبل از مضاف می‌آید و در این حالت در آخر اسم (مضاف) کسره نمی‌آید. مثلاُ دریاکنار (به معنی کنارِ دریا) یا مسافرخانه (به معنی خانه مسافر).
نکته ۲: گاهی مضاف الیه بدون نشانه کسره پیش از مضاف می‌آید که به آن «اضافه گسسته» می‌گوییم. مثلاً در جمله «احمد کیفش قهوه‌ای است» منظور «کیف احمد قهوه‌ای است» است.
نکته ۳: گاهی یک اسم چند متمم دارد. مثلاً «کیف معلم احمد» یا «دیوار خانه همسایه».
نکته ۴: گاهی یک اسم هم صفت دارد و هم متمم (مضاف الیه). در این موارد معمولاً صفت بین اسم و متمم قرار می‌گیرد. برای مثال، در عبارت «مداد مشکی حسن» متمم «حسن» پس از صفت «مشکی» آمده است.
نکته ۵: ضمایر پس از اسم می‌توانند ترکیب مضاف و مضاف الیه بسازند. مثلاً «کتاب او» و «کیف من» ترکیب‌های اضافی هستند.
نکته 6: گاهی ضمایر پس از اسم پیوسته‌اند و ترکیب اضافی می‌سازند. برای مثال «کتابش» یا «خانه‌شان» ترکیب‌های اضافی هستند.

سوالات رایج درباره مضاف و مضاف الیه​

در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار مربوط به مبحث مضاف و مضاف الیه به اختصار پاسخ می‌دهیم.

مضاف الیه چیست؟​

به کلمه‌ای که همراه کلمه‌ای دیگر آمده باشد اما آن را توصیف نکند مضاف الیه می‌گویند.

مضاف الیه چه تفاوتی با صفت دارد؟​

هرگاه بعد از ترکیب وصفی کلمه «است» بگذاریم و معنا بدهد، باید بدانیم که با موصوف و صفت سر و کار داریم. اما اگر معنا ندهد، آن دو کلمه ترکیب اضافی ساخته‌اند.

جمع‌بندی​

در این نوشته درباره مضاف و مضاف الیه در ادبیات فارسی مطالبی یاد گرفتیم. فهمیدیم که مضاف الیه نقطه مقابل صفت است و به ترکیبی که این کلمه در آن حضور داشته باشد، «ترکیب اضافی» می‌گویند. برای تشخیص میان ترکیب وصفی و اضافی می‌توانیم از دو راه استفاده کنیم. یکی از راه‌ها این است که پسوند «تر» را در ترکیب‌ها به کار ببریم. اگر معنی داد، یعنی با ترکیب وصفی رو به رو هستیم و اگر معنی نداد، یعنی آن ترکیب از مضاف و مضاف الیه ساخته شده است. استفاده از فعل «است» دومین راهی است که می‌توانیم به وسیله آن صفت و مضاف الیه را از هم تشخیص بدهیم. در صورتی که با وجود «است» ترکیب ما معنادار باشد، باید بدانیم که با یک ترکیب وصفی سر و کار داریم.
 
آخرین ویرایش:

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

نهاد و گزاره چیست؟ | به زبان ساده​


نهاد و گزاره چیست؟ | به زبان ساده

در آموزش‌های پیشین ، با جمله و انواع آن آشنا شدیم و گفتیم که هر جمله از دو بخش نهاد و گزاره تشکیل شده است. در این آموزش، جزئیات بیشتری را درباره نهاد و گزاره بیان می‌کنیم.



جمله چیست؟​

در مطلب «جمله چیست؟ | انواع جمله به زبان ساده و با مثال» از سری مطالب گفتیم که جمله مجموعه‌ای از کلمات است که در کنار یکدیگر یک معنی و مفهوم مستقل و کامل دارند. مثلاً عبارت «احمد به مدرسه رفت» یک جمله است، زیرا معنی و مفهوم مشخص، مستقل و کاملی دارد. اما عبارت‌های «احمد کیف» و «آورد» ناقص‌اند و مفهوم آن‌ها مشخص نیست و هر کدام چیزی کم دارند. در یکی مشخص است درباره چه کسی یا چه چیزی صحبت می‌کنیم، اما خبر را نمی‌دانیم. در دیگری می‌دانیم خبر چیست، اما نمی‌دانیم درباره چه کسی یا چه چیزی است. مفهوم نهاد و گزاره همان چیزی است که در این مثال‌ها وجود دارد.

نهاد و گزاره چیست؟​

هر جمله‌ای که می‌شنویم یا می‌خوانیم، از دو بخش تشکیل شده است که نهاد و گزاره نام دارند. به طور کلی، هر جمله خبری را درباره کسی یا چیزی بیان می‌کند. با توجه به همین نکته می‌توان نقش نهاد و گزاره را در جمله تعیین کرد. «نهاد» همان چیزی یا کسی است که درباره آن خبر می‌دهیم. «گزاره» نیز آن خبری است که درباره نهاد بیان می‌کنیم. در جدول زیر، نهاد و گزاره چند جمله را مشاهده می‌کنید.


نهادگزاره
علی (هسته گروه)آمد (هسته)
احمد (هسته)به خانه برگشت (هسته + وابسته)
دانش‌آموزان پایه هفتم (هسته + وابسته)آمدند (هسته)
هوای بیرون از خانه (هسته + وابسته)کمی سرد است (هسته + وابسته)
اگر دقت کنید، می‌بینید که بخش اصلی یا هسته نهاد یک اسم یا گروه اسمی است و به همین ترتیب، هسته گزاره فعل یا گروه فعلی است. در کنار این هسته‌ها، وابسته‌هایی نیز وجود دارند. با توجه به همین هسته‌ها و وابسته‌ها نهاد و گزاره را می‌توان به چهار دسته تقسیم کرد:
  1. نهاد و گزاره هر دو تنها از هسته تشکیل شده‌اند. مثلاً در جمله «علی آمد» نهاد و گزاره تنها از هسته اسمی و فعلی تشکیل شده‌اند.
  2. نهاد فقط از هسته و گزاره از هسته و وابسته تشکیل شده است. مثلاً در جمله «احمد به خانه برگشت» نهاد از هسته و گزاره از هسته و وابسته تشکیل شده است.
  3. نهاد از هسته و وابسته و گزاره فقط از هسته تشکیل شده است. مثلاً‌ در جمله «دانش‌آموزان پایه هفتم آمدند» نهاد و گزاره این شرایط را دارند.
  4. نهاد و گزاره هر دو هم از هسته و هم وابسته تشکیل شده‌اند. جمله «هوای بیرون از خانه کمی سرد است» مثالی از این مورد است.
هسته و وابسته نهاد یک گروه اسمی و هسته و وابسته گزاره یک گروه فعلی را تشکیل می‌دهند.

تشخیص نهاد و گزاره​

نهاد و گزاره را می‌توان از تعریفی که برای آن‌ها بیان کردیم تشخیص دهیم. وقتی می‌خواهیم نهاد و گزاره یک جمله را مشخص کنیم، باید از خودمان بپرسیم که این جمله درباره چه کسی یا چه چیزی است یا چه کسی و چه چیزی است که کاری را انجام داده است. بعد از آنکه نهاد را مشخص کردیم، بقیه جمله می‌شود گزاره.


مثلاً در جمله «هوای بیرون خانه سرد است» مشخصاً آنچه گفته‌ایم درباره «هوای بیرون خانه» است و بنابراین نقش نهاد در جمله را دارد و «سرد است» گزاره جمله خواهد بود. در واقع اگر از خودمان بپرسیم «چه چیزی سرد است؟» می‌گوییم: «هوای بیرون خانه». یا در جمله «علی کتاب را خرید» مشخصاً پاسخ به «چه کسی کتاب را خرید؟»، «علی» است که نقش همان نهاد جمله را دارد.
دقت کنید که نهاد معمولاً‌ در ابتدای جمله می‌آید. همچنین، به یاد داشته باشید که هسته گزاره یک فعل است.
کتاب باز روی میز زیر نور چراغ مطالعه

حذف نهاد و گزاره​

گاهی نهاد و گزاره در جمله حذف می‌شوند و مشکلی در مفهوم جمله به وجود نخواهد آمد. در ادامه، موارد حذف نهاد و گزاره را بررسی می‌کنیم.

حذف نهاد و گزاره به قرینه لفظی​

عبارت «احمد به بازار رفت و یک دفتر خرید» را در نظر بگیرید. دو جمله «احمد به بازار رفت» و «یک دفتر خرید» وجود دارد. همان‌طور که مشخص است، در جمله دوم، نهاد که «احمد» است، حذف شده است. اما با وجود این حذف، ما با توجه به آگاهی از جمله اول، نهاد در جمله دوم را تشخیص می‌دهیم که «احمد» است. نهاد جمله دوم را برای جلوگیری از تکرار حذف می‌کنیم. مثلاً فرض کنید بگوییم «احمد به بازار رفت و احمد یک دفتر خرید»؛ واضح است که چنین چیزی هم برای گوینده و هم شنونده ملال‌آور خواهد بود. این حذف را «حذف به قرینه لفظی» می‌نامیم، زیرا لفظ آن کلمه حذف‌شده در در جمله قبلی وجود دارد و ما از آن آگاهیم.
مانند نهاد، بخشی از گزاره را نیز می‌توان به قرینه لفظی حذف کرد. برای مثال، مصراع «دل فدای او شد و جان نیز هم» در اصل این‌گونه بوده است: «دل فدای او شد و جان نیز هم فدای او شد» و «فدای او شد» در جمله دوم قرینه لفظی حذف شده است.

حذف نهاد و گزاره به قرینه معنوی​

نوعی دیگر از حذف نهاد و گزاره وجود دارد که به قرینه لفظی نیست. در این موارد قرینه لفظی وجود ندارد و با توجه به معنا و مفهوم جمله، بخشی از آن حذف می‌شود. مثلاً به این جمله‌ها دقت کنید: «دیروز به خانه احمد رفتم و کتاب را پس دادم.» همان‌طور که مشخص است، جمله «کتاب را پس دادم» در اصل «کتاب را به او پس دادم» است. می‌بینیم که در جملات قبل، لفظ «به او» نیامده است، اما خود مخاطب منظور جمله را درک می‌کند و نیازی به ذکر آن نیست. در واقع، این معنی جمله است که منجر به حذف آن بخش شده است. در این حالت، «حذف به قرینه معنوی» داریم.

انواع نهاد​

نهاد در دو قالب فاعل و مسند الیه ظاهر می‌شود.
فاعل نهادی است که کننده کار است. مثلاً در «احمد آمد» احمد فعل آمدن را انجام می‌دهد یا در جمله «احمد کتاب خرید» احمد خریدن کتاب را انجام داده است و نهاد جمله است. در واقع گزاره خبری درباره فاعل می‌دهد.


مسند الیه نیز نهادی است که از وضعیت و حالت آن خبر می‌دهیم. مثلاً وقتی می‌گوییم «احمد خوشحال است» درباره وضعیت احمد که نهاد (مسند الیه) است، خبر می‌دهیم.
در این دو مورد، آشنایی با انواع فعل‌های لازم و متعدی و همچنین اسنادی و غیراسنادی می‌تواند مفید باشد.

چند مثال از نهاد و گزاره​

به جمله‌های زیر دقت کنید:
  1. می‌آیند روزهای خوب.
  2. کم گوی و گزیده گوی چون دُر
  3. فردا به زاهدان می‌روم.
  4. با همه سختی‌ها انسان زندگی می‌کند و به آینده امیدوار است.
  5. شیشه پنجره شکسته است.
می‌خواهیم درباره نهاد و گزاره این جملات بحث کنیم.
در جمله (۱) خبرِ آمدن «روزهای خوب» را می‌دهیم. بنابراین، «روزهای خوب» نهاد جمله و «می‌آیند» گزاره آن است. همان‌طور که می‌بینیم، نهاد از هسته «روزها» و وابسته «خوب» تشکیل شده است. در واقع، «خوب» صفتی برای «روزها» است. این مثال نشان می‌دهد که ممکن است در مواردی، از جمله در متون ادبی، نهاد در ابتدای جمله نیاید.
در جمله (۲) نهاد حذف شده است. در واقع جمله این‌گونه بوده است: «تو گم گوی و تو گزیده گوی چون دُر». در واقع، خبر دستوری درباره «تو» است که توصیه شده گزیده سخن بگوید. اگر کسی این جمله را به کار ببرد، مخاطب با توجه به معنی می‌فهمد منظور چیست و به همین دلیل گوینده «تو» را نمی‌گوید. بنابراین، نهاد جمله به قرینه معنوی حذف شده است.
در جمله (۳) نیز مانند مثال قبل، نهاد که «من» بوده به قرینه لفظی حذف شده است. اما چرا لفظی؟ چون شناسه «ـَم» خود گویای نهاد بودن «من» است.
جمله (۴)، در واقع دو جمله است: «با همه سختی‌ها انسان زندگی می‌کند» و «به آینده امیدوار است». در جمله اول، نهاد «انسان» است، زیرا درباره آن خبری را بیان می‌کنیم. باز هم دقت کنید که در این مثال نهاد در ابتدای جمله نیامده است. در جمله دوم، نهاد که باز هم «انسان» است، به قرینه لفظی حذف شده است.
در جمله (۵)، نهاد مسند الیه است. در واقع ما درباره حالت و وضعیت نهادِ «شیشه پنجره» خبری را بیان می‌کنیم. این نهاد یک ترکیب اضافی یا همان مضاف و مضاف الیه بوده که هسته آن مضاف «شیشه» و وابسته‌اش مضاف الیه «پنجره» است.

سوالات متداول نهاد و گزاره​

در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار مربوط به نهاد و گزاره به اختصار پاسخ می‌دهیم.

نهاد چیست؟​

کلمه یا گروهی از کلمات است که درباره آن خبر می‌دهیم.

گزاره چیست؟​

به آن بخش از جمله که درباره نهاد خبر می‌دهد، گزاره می‌گویند.

جمع‌بندی​

در این نوشته درباره نهاد و گزاره در ادبیات فارسی مطالبی آموختیم. فهمیدیم که نهاد به آن بخشی از جمله گفته می‌شود که درباره آن اطلاعات یا خبری را می‌رسانیم. به همین خاطر، نهاد می‌توانید فاعل یا مسند الیه باشد. از سوی دیگر، آن بخش از جمله که درباره نهاد به ما اطلاعات می‌دهد، گزاره نام دارد.
 
آخرین ویرایش:

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

مسند چیست و چگونه مسند را در جمله بیابیم؟ — با مثال و تعریف​


مسند چیست و چگونه مسند را در جمله بیابیم؟ — با مثال و تعریف

در آموزش‌های پیشین با جمله و انواع آن آشنا شدیم. همچنین در مطالب «فعل چیست و انواع آن کدامند؟ | به زبان ساده» و «نهاد و گزاره چیست؟ | به زبان ساده» به مسند و مسند الیه و فعل اسنادی اشاره کردیم. در این آموزش، جزئیات بیشتری را درباره مسند و مسند الیه بیان می‌کنیم.


قبل از آشنایی با مسند و مسند الیه، بهتر است با مفهوم نهاد و گزاره و همچنین فعل اسنادی آشنا شویم.

مسند و مسند الیه چیست؟​

به مجموعه کلماتی که معنی کامل و مستقلی را منتقل می‌کنند، «جمله» می‌گوییم. جمله‌هایی که بر زبان جاری می‌کنیم یا می‌شنویم، دو بخش دارند به نام‌های نهاد و گزاره. می‌توان چنین گفت که هر جمله خبری درباره کسی یا چیزی بیان می‌کند. با توجه به چنین تعریفی، می‌توانیم نقش نهاد و گزاره را در جمله تعیین کنیم. «نهاد» چیزی یا کسی است که درباره آن خبر می‌دهیم و «گزاره» نیز همان خبری است که درباره نهاد بیان می‌کنیم.


نهاد معمولاً‌ در یکی از دو قالب فاعل و مسند الیه بیان می‌شود. «فاعل» نهادی است که کاری انجام می‌دهد. برای مثال، در جمله «امیر رفت» امیر فعل رفتن را انجام داده یا در جمله «امیر نان آورد» امیر آوردن نان را انجام داده و نهادِ جمله است. در واقع، در این جمله‌ها گزاره خبری درباره فاعل داده است. اما «مسند الیه» نهادی است که از وضعیت و حالت آن خبر می‌دهیم. برای مثال، هنگامی که می‌گوییم «امیر شادمان است» درباره وضعیت امیر که نهاد (مسند الیه) است، خبری بیان می‌کنیم و «شادمان» مسند است.

فعل تام و فعل اسنادی چه فعل‌هایی هستند؟​

اغلب فعل‌هایی که به کار می‌بریم، مثل آمدن، گرفتن، خریدن و مانند این‌ها، بر انجام یک کار خاص یا حالت خاص دلالت می‌کنند. به این فعل‌ها «فعل تام» یا «فعل خاص» می‌گوییم. اما دسته دیگری از فعل‌ها وجود دارد که معنی آن‌ها کامل نیست و از آن‌ها برای نسبت دادن چیزی به چیز دیگر استفاده می‌کنیم. این فعل‌ها «است»، «شد» و «بود» و «گشت» و «گردید» و... و منفی آ‌ن‌ها هستند. چنین فعل‌هایی را «فعل ربطی» یا «فعل رابطه» یا «فعل عام» می‌گویند.
نکته: در مورد فعل‌هایی که ذکر کردیم، به معنی آن‌ها در جمله و اسنادی بودنشان دقت کنید. زیرا گاهی این فعل‌ها ظاهری اسنادی دارند، اما در واقع در جمله نقش فعل خاص را بازی می‌کنند.

تعریف مسند و مسند الیه​

شاید با مرور مطالب قبلی و همچنین تعاریف و مثال‌هایی که در این آموزش ارائه کردیم، با مسند و مسند الیه آشنا شده باشید. اما، برای درک بهتر و آشنایی بیشتر با مسند و مسند الیه، در این بخش تعریف آن‌ها را بیان می‌کنیم.


«مُسنَد» در لغت به معنی «اِسناد داده شده» و «نسبت داده شده» است. همچنین، «مُسنَدٌ اِلَیه» به معنی «اِسناد داده شده به او» است. بنابراین، می‌توان چنین گفت که «مسند» را با کمک «فعل اسنادی» به «مسند الیه» نسبت می‌دهیم.
تعریف رسمی مسند چنین است: «مسند کلمه یا گروهی از کلمات (اسم، ویژگی، صفت، حالت یا تعلق) را به نهاد یا همان مسند الیه نسبت می‌دهد.» همچنین، برای مسند الیه چنین تعریفی داریم: «مسند الیه کلمه‌ای است که به آن صفت يا حالتی نسبت داده می‌شود.» در واقع ساختار جمله مسندی این‌گونه است:
مسند الیه + مسند + فعل اسنادی
البته توجه کنید که با توجه به نوع متن، ترتیب فوق ممکن است تغییر کند.

کاشی های ایرانی

چگونه مسند و مسند الیه را تشخیص دهیم؟​

اگر قصد تشخیص مسند را داشته باشیم، باید ابتدا مسندی بودن جمله را بررسی کنیم. این کار با توجه به تعریفی که برای فعل اسنادی (ربطی) گفتیم و همچنین ماهیت چنین جمله‌هایی ممکن است. در ادامه، برای آنکه مسند را تشخیص دهیم، معمولاً می‌توانیم در کنار فعل اسنادیِ جمله، پرسش‌هایی را با کلماتی مانند «چطور»، «چگونه» و... بسازیم و به آن‌ها پاسخ دهیم. پاسخ این پرسش‌ها همان است.
مثلاً این جمله از شعر معروف سهراب سپهری را در نظر بگیرید: «گاوهاشان شیرافشان باد!» کلمه «باد» یک فعل اسنادی است و می‌توانیم چنین پرسشی مطرح کنیم: «گاوهاشان چگونه باد؟» و پاسخ دهیم «شیرافشان». بنابراین، مسند این جمله «شیرافشان» است و مسند الیه یا همان نهاد «گاوهاشان».


راه به دست آوردن نهاد یا همان مسند الیه در جمله اسنادی باز هم مطرح کردن پرسش است، اما این‌ بار با کلماتی مانند «چه کسی»، «چه چیزی» و... همراه با فعل اسنادی. برای مثال، در همان جمله «گاوهاشان شیرافشان باد!» این پرسش مطرح می‌شود که «چه چیزی شیرافشان باد؟» و پاسخ «گاوهاشان» است که نقش نهاد، که در اینجا مسند الیه است، را بازی می‌کند.

مثال مسند و مسند الیه​

در این بخش می‌خواهیم چند مثال را بررسی کرده و مسند و مسند الیه آن‌ها را مشخص کنیم.
به این دو جمله دقت کنید:
  1. دیروز بیرون رفتم و در پارک کنار خانه گشتم.
  2. خلوتی خیابان موجب کسالت و رخوتمان گشت.
تفاوت فعل‌های این دو جمله چیست؟ همان‌طور که مشاهده می‌کنیم، در جمله نخست فعل «گشتم» کار خاصی را بیان می‌کند (در بالا این نکته را ذکر کردیم) و در جمله دوم فعل «گشت» برای برقراری ارتباط میان «خلوتی خیابان» و «موجب کسالت و رخوتمان» آورده شده است و فعل ربطی یا همان اسنادی است. بنابراین، تنها در جمله دوم مسند وجود دارد. اکنون برای یافتن مسند، این پرسش را مطرح می‌کنیم: «خلوتی خیابان موجب چه گشت؟» و جواب می‌دهیم: «کسالت و رخوتمان». بنابراین مسند این جمله «کسالت و رخوتمان» است و مسند الیه یا همان نهاد که خبری درباره آن گفته‌ایم، «خلوتی خیابان» خواهد بود.

اکنون مصراع معروف استاد سخن، سعدی شیرازی را بررسی می‌کنیم: «تن آدمی شریف است به جان آدمیت» می‌بینیم که فعل رابط «است» در این مصراع وجود دارد. حال این پرسش را مطرح می‌کنیم که «تن آدمی چگونه است؟» و با پاسخ «شریف» مواجه می‌شویم. بنابراین، مسند «شریف» است. «تن آدمی» نقش نهاد را بازی می‌کند.
حال، یک مثال دیگر را بررسی می‌کنیم که مصراعی است از لسان‌الغیب، حافظ شیرازی: «نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد» در این مصراع، «نفس باد صبا» نهاد است که درباره آن خبری می‌دهیم. همچنین، «مشک‌فشان» مسند است که در پاسخ به این پرسش مشخص می‌شود: «نفس باد صبا چگونه خواهد شد؟» فعل اسنادی نیز «خواهد شد» است.
به عنوان یک مثال دیگر، در جمله «امیر خوش‌اخلاق است»، صفت «خوش‌اخلاق» را با فعل رابطِ «است» به «امیر» نسبت داد‌ه‌ایم. بنابراین، در این جمله «امیر» نهاد (مسند الیه) و «خوش‌اخلاق» مسند است.
حال، یک مثال چالش‌برانگیز دیگر را برای بخش پایانی مطلب بررسی می‌کنیم. نظرتان درباره جمله «امیر در کلاس است» چیست؟ آیا «است» در این جمله یک فعل اسنادی است؟ خیر. این فعل در اینجا بر یک کار خاص دلالت دارد که همان «حضور داشتن» است. در واقع، این فعل حالت امیر را بیان نمی‌کند و درباره فعل خاص حضور داشتن او در کلاس خبر می‌دهد. اما در جمله «امیر باهوش است» فعل اسنادی داریم و «باهوش» مسند آن است.

سوالات متداول مسند و مسند الیه​

در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار مربوط به مسند و مسند الیه به طور خلاصه پاسخ می‌دهیم.

مسند چیست؟​

در جملات اسنادی، به خبری که درباره مسند الیه داده می‌شود، مسند می‌گویند.

چگونه مسند را تشخیص دهیم؟​

هرگاه کلمه «چگونه» را برای جملات اسنادی به کار ببندیم و بتوانیم در جواب، از کلمه‌ای درون همان جمله استفاده کنیم، آن کلمه مسند به حساب می‌آید.

جمع‌بندی​

در این نوشته درباره مسند و روش تشخیص آن در زبان و ادبیات فارسی مطالبی آموختیم. فهمیدیم که مسند، یکی از اجزای جمله با فعل اسنادی است که درباره مسندالیه خبری را منتقل می‌کند. برای تشخیص آن بهتر است از کلمه «چگونه» استفاده کنیم. به کلمه‌ای که در جواب این کلمه پرسشی می‌آید مسند می‌گویند.
 
آخرین ویرایش:

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

ضمیر چیست و انواع آن کدامند؟ — به زبان ساده​


ضمیر چیست و انواع آن کدامند؟ — به زبان ساده

در آموزش‌های قبلی ، با برخی از مباحث زبان فارسی از قبیل جمله، فعل و فاعل آشنا شدیم. در این آموزش می‌خواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که ضمیر چیست و چه انواعی دارد.


ضمیر چیست؟​

ضمیر در لغت به معنی درون انسان و باطن نهفته است و در دستور زبان، به کلمه یا حرفی گفته می‌شود که که به جای اسم قرار گرفته و بر شخص یا شیئی دلالت کند. همچنین، به اسمی که ضمیر به جای آن آمده است، «مرجع» ضمیر می‌گوییم.

انواع ضمیر​

ضمایر را می‌توان از جهاتی به دسته‌های مختلفی تقسیم‌بندی کرد که در ادامه با آن‌ها آشنا می‌شویم.

ضمیر شخصی​

ضمایری را که به جای شخص یا اشخاص گوینده، شخص یا اشخاص شنونده و شخص یا اشخاص دیگر می‌آیند، ضمیر شخصی می‌نامیم. همان‌طور که مشخص است، ضمایر شخصی شش صیغه دارند (سه مفرد و سه جمع): من، تو، او، ما، شما، ایشان.
ضمایر شخصی خود دو نوع دارند:
  1. ضمایر شخصی جدا (منفصل): این ضمایر جدا هستند و از نظر لفظ و معنی استقلال دارند و عبارتند از: من، تو، او، ما، شما، ایشان. مثال: کتابِ من، کتابِ تو، کتابِ او، کتابِ ما، کتابِ شما، کتابِ ایشان.
  2. ضمایر شخصی پیوسته (متصل): این ضمایر، همان‌گونه که از نامشان پیداست، به کلمه پیش از خود می‌چسبند و عبارتند از: م، ت، ش، مان، تان، شان. مثال: کتابم، کتابت، کتابش، کتابمان، کتابتان، کتابشان.

ضمیر پرسشی​

ضمایر پرسشی همان کلماتی هستند برای پرسش به کار می‌بریم. اگر این کلمات در کنار اسم بیایند، صفت پرسشی هستند. آشناترین ضمیرهای پرسشی عبارتند از: که، چه، کدام، کجا، کی، چگونه، چطور؟ چند؟ چندم؟ چقدر و... .
چند مثال از ضمیرهای پرسشی به شرح زیر است:‌
  • چه می‌کنی اگر بشنوی قبول شده‌ای؟
  • کجا خواهی رفت؟
  • کو آن همه فریاد دادخواهی؟
دو ضمیر پرسشی «که» و «چه» اگر همراه به فعلِ «است» بیایند، به ترتیب، به صورت «کیست» و «چیست» نوشته می‌شوند.
کتاب باز روی میز در کنار چراغ مطالعه روشن

ضمیر مشترک​

ضمایر مشترک، سه واژه «خود»، «خویش» و «خویشتن» هستند که برای هر شش شخص به کار می‌روند. مثلاً برای ضمیر مشترکِ «خود»، عبارتند از: خودم، خودت، خودش، خودمان، خودتان، خودشان. یک مثال دیگر، ضمیر مشترکِ «خویش» در جمله «شما دانش‌آموزان باید قدر خویش را بدانید» به عنوان ضمیر دوم شخص جمع است.

ضمیر تعجبی​

ضمیر تعجبی، همان‌گونه که از نامش پیداست، برای بیان تعجب استفاده می‌شود و شامل واژه‌هایی از قبیل چه، عجب، چقدر و... است. اگر این واژه‌ها بدون همراهی اسم بیایند و مفهوم تعجب را برسانند، ضمیر تعجب هستند. مثلاً «چه» در جمله «چه زیبا!» ضمایر تعجبی اگر همراه اسم بیایند، صفت تعجبی هستند.

ضمیر اشاره​

ضمیر اشاره ضمیری است که مرجع آن به اشاره معلوم می‌شود. ضمایر اشاره «این» و «آن» و ترکیبات این دو هستند. اگر این کلمات همراه با اسم بیایند، صفت اشاره هستند. به مثال‌های زیر برای روشن شدن این موضوع دقت کنید:
  • «این» در جمله «این کیف را بردار و برو»، صفت اشاره است.
  • «این» در جمله «این را بردار و برو»، ضمیر اشاره است.

ضمیر مبهم​

ضمایر مبهم، همان‌گونه که از نامشان مشخص است، ضمیرهایی هستند که بر چیزی یا مقداری مبهم دلالت می‌کنند. از این ضمایر می‌توان به همه، هیچ، خیلی، کمی، فلان، کسی، هرکس، هرچه، بعضی، چند و... اشاره کرد.
در جملات زیر ضمیر مبهم به کار رفته است:
  • کسی حرفتان را باور نمی‌کند.
  • چون حالش خوب نبود، به او گفتم کمی به خودش استراحت بدهد.
  • همه رفتند.
البته باید دقت داشت که اگر این واژه‌ها همراه با اسم بیایند، نقش صفت مبهم خواهند داشت نه ضمیر مبهم.
برخی، ضمایر مبهم، اشاره و پرسشی را به ترتیب، اسم مبهم، اسم اشاره و اسم پرسشی می‌نامند.
طبقات کتابخانه ای پر از کتاب

نقش ضمیر در جمله​

ضمیرها، با توجه به اینکه جانشین اسم هستند، نقش‌های مختلفی در جمله می‌گیرند که در ادامه، مهم‌ترین آن‌ها را با ذکر مثال بیان می‌کنیم.


نهاد​

  • ضمیر شخصی جدا: او کتاب را نوشته است.
  • ضمیر مشترک (خود): خودش کتاب را به من داد.
  • ضمیر اشاره: این شکست.
  • ضمیر پرسشی: کجا می‌روی؟
  • ضمیر تعجبی: چه از این بهتر!
  • ضمیر مبهم: هرکس راهش را پیش گرفت و رفت.

مسند​

  • ضمیر‌ شخصی جدا: احمد من هستم.
  • ضمیر‌ مشترک (خود): دیوانه خودتی.
  • ضمیر‌ اشاره: واقعیت همین است.
  • ضمیر‌ پرسشی: حسین کدام است؟
  • ضمیر‌ مبهم: هرکس راهش را پیش گرفت و رفت.
.

مفعول​

  • ضمیر‌ شخصی جدا: من او را آوردم.
  • ضمیر‌ شخصی پیوسته: آوردمش (او را آوردم).
  • ضمیر‌ مشترک (خود): خود را سرزنش کردم.
  • ضمیر‌ مشترک (خویشتن): باید خویشتن را بشناسی.
  • ضمیر‌ اشاره: من هم همین را گفتم.
  • ضمیر‌ پرسشی: چه را می‌خواهی؟
  • ضمیر‌ تعجبی: علی چه‌ها که به احمد نگفت.
  • ضمیر‌ مبهم: همه را می‌پاییدم.

.

متمم​

  • ضمیر‌ شخصی جدا: به من کاری نداشته باش.
  • ضمیر‌ شخصی پیوسته: بهش گفتم دیگر اینجا نیاید.
  • ضمیر‌ مشترک (خود): به خودش گفتم.
  • ضمیر‌ مشترک (خویشتن): باید با خویشتن خلوت می‌کردم.
  • ضمیر‌ اشاره: به آن ضربه زد و رفت.
  • ضمیر‌ پرسشی: از کجا آمده‌ای؟
  • ضمیر‌ مبهم: باید به همه احترام بگذاری.

منادا​

  • ضمیر‌ شخصی جدا: ای من! باز هم دیوانه‌شده‌ای.
  • ضمیر‌ اشاره: ای آن که وجودم ز وجودت به وجود آمد.

قید​

  • ضمیر‌ اشاره: این‌قدر سختگیر نباش.
  • ضمیر‌ پرسشی: کی به خانه برمی‌گردی؟
  • ضمیر‌ مبهم: من خیلی خوشحالم.
  • ضمیر‌ تعجبی: چقدر مهربانی!

صفت​

  • ضمیر‌ اشاره: آن کیف را بیاور.
  • ضمیر‌ پرسشی: چند کتاب داری؟
  • ضمیر‌ مبهم: چند کیف دارم.
  • ضمیر‌ تعجبی: چه سری! چه دمی! عجب پایی!
.

مضاف‌الیه

  • ضمیر‌ شخصی جدا: دعای من همواره بدرقه راه توست.
  • ضمیر‌ شخصی پیوسته: کتابم را آورد.
  • ضمیر‌ مشترک (خود): چمدان خود را بردار و برو.
  • ضمیر‌ مشترک (خویش): از کرده خویش پشیمان شد.
  • ضمیر‌ مشترک (خویشتن): من به نوبه خویشتن از شما سپاسگزارم.
  • ضمیر‌ اشاره: صدای آن از این یکی بهتر بود.
  • ضمیر‌ پرسشی: شما فرزند که هستید؟
  • ضمیر‌ مبهم: خدا رفتگان همه را رحمت کند.
.

بدل

ضمیر مشترکِ خود و ضمایر اشاره می‌توانند در نقش بدل ظاهر شوند.
  • ضمیر مشترک: این بیت، خود بار معنایی زیادی دارد.
  • ضمیر اشاره: معلممان، همان که برایت تعریف کرده بودم، فردا به مدرسه می‌آید.

سوالات رایج درباره ضمیر و انواع آن​

در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار درباره ضمیر و انوان آن در دستور زبان فارسی به طور خلاصه پاسخ می‌دهیم.

چرا از ضمیر در جملات استفاده می‌کنیم؟​

برای جلوگیری از تکرار یک اسم در جملات از ضمیر استفاده می‌کنیم.

مرج ضمیر چیست؟​

به کلمه‌ای که ضمیر برای جلوگیری از تکرار جایگزین آن شده مرجع ضمیر گفته می‌شود.


جمع‌بندی​

در این نوشته درباره ضمیر و نقش آن در زبان فارسی مطالبی آموختیم. فهمیدیم که از ضمیر برای جلوگیری از تکرار اسم در جملات استفاده می‌شود. همچنین یاد گرفتیم که ضمیرهای شخص به دوسته ضمیر شخصی جدا و ضمیر شخصی پیوسته تقسیم‌بندی می‌شوند. ضمیر اشاره، تعجبی، مشترک و مبهم از دیگر انواع ضمیر در زبان فارسی است. همچنین ضمیر می‌تواند نقش‌هایی چون مفعول، مسند، نهاد، صفت و مضاف‌الیه در جملات فارسی بپذیرد.
 
آخرین ویرایش:

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

شبه جمله چیست؟ | به زبان ساده و با مثال​


شبه جمله چیست؟ | به زبان ساده و با مثال

در آموزش‌های قبلی با برخی از مباحث زبان فارسی از قبیل صفت و موصوف، مضاف و مضاف‌الیه و مسند و مسندالیه آشنا شدیم. در این آموزش می‌خواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که شبه جمله چیست و چه انواعی دارد.


شبه جمله چیست؟​

احتمالاً برایتان پیش آمده که جایی از بدنتان درد بگیرد و برای بیان درد خود کلماتی مانند «آه» را به کار برده باشید؟ در واقع منظور همه ما در این موقعیت این است: «درد دارم» یا چیزی شبیه این. در واقع همین کلمه «آه» که خود معنای یک جمله کامل را می‌رساند، یک «شبه جمله» است.


شبه‌جمله واژه یا گروهی از واژه‌هاست که گوینده برای بیان حالات عاطفی خود از آن‌ها استفاده می‌کند. این حالات عبارتند از تحسین، تأسف، شادی، تعجب و... .
نکته ۱: از آنجا که منادا، چه به تنهایی و چه با نقش‌نماهایی مانند ای، یا و...، مفهوم یک جمله را به مخاطب می‌رساند، یک شبه جمله است.
نکته ۲: کلماتی وجود دارند که معنای مستقلی از نظر واژگانی دارند، اما وقتی به تنهایی به کار می‌روند، معنای یک جمله کامل را می‌رسانند و نیازی به کلمه دیگری ندارند. این کلمات در این حالت شبه جمله هستند. برخی از این کلمات، عبارتند از: آزاد! افسوس! سلام! و... .
نکته ۳:‌ در برخی منابع، شبه جمله را «صوت» نیز نامیده‌اند. دلیل این امر این بوده که بعضی از شبه‌جمله‌ها شبیه اسمِ صوت هستند. مثلاً هان، به به، خه خه و... .

انواع شبه جمله​

شبه‌جمله‌ها را از نظر معنی و مفهومی که دارند، می‌توان به دسته‌های مختلفی تقسیم‌بندی کرد که در ادامه، آن‌ها را شرح می‌دهیم.


  • شبه جمله امید و آروز: کاش، ای کاش، ان‌شاءالله، آمین و...: ان‌شاءالله سلامت باشی.
  • شبه جمله تحسین و تشویق: آفرین، بارک‌الله، مرحبا و...: آفرین تبریک می‌گویم.
  • شبه جمله سپاس: شکر، الحمدلله و...: شکر خدا حالتان نسبت به دیروز بهتر است.
  • شبه جمله تأسف و درد: افسوس، آه، دریغ، دریغا، هیهات و...: افسوس که رفت و دیگر باز نگشت.
  • شبه جمله تعجب: عجب، شگفتا، اوه، به و...: عجب! پس کامبوزیا شما هستی!
  • شبه جمله تحذیر و تنبیه: مبادا، زنهار، امان، هان و...: مبادا این راه کج را بروی.
  • شبه جمله امر: آزاد!، ساکت!، ایست! و...: بسم‌الله! شروع کن.
  • شبه جمله تعظیم و قبول: قربان، چشم، به روی چشم و...: چشم! هرچه شما بفرمایید، همان درست است.
  • شبه جمله تصدیق و ایجاب: آری، بله، البته، ای‌والله و...: صد البته، همین است که شما می‌فرمایید.
  • شبه جمله تکذیب و انکار: هرگز، نه، حاشا، ابداً و...: استغفرالله، این چه حرفی است که می‌فرمایید.
  • شبه جمله سرزنش و نفرین: تف، ننگ، زهرمار و...: ننگ بر شما که بر این همه ظلم چشم پوشانده‌اید.
  • شبه جمله تفسیر: کلمه «یعنی» گاهی کار جمله را نجام می‌دهد و نهاد و گزاره را به هم مربوط می‌کند شبه جمله است، زیرا در این موارد به معنی «عبارت است از» است. مثلاً جمله «گل یعنی زندگی»، منظور این است: «گل عبارت است از زندگی».
نکته ۴: گاهی شبه‌جمله‌ها همراه با حرف اضافه و متمم متعلق به آن می‌آید. مثلاً «مرگ بر دروغ» و «به‌به‌ از این پسر خوب.»

کاربرد شبه جمله​

شبه‌جمله‌ها معمولاً‌ در موارد زیر کاربرد دارند:
  • در جایگاه نهاد و با حرف اضافه می‌آید و متمم می‌گیرد، مثلاً در جمله «آفرین بر این همه هوش و ذکاوت». برای آشنایی با نهاد و گزاره .
  • به جای جمله پایه که همراه با حرف ربط و جله پیرو می‌آید، مثلاً در جمله «حیف که الآن دور از ما زندگی می‌کند.»
  • در نقش قید و بدون حرف اضافه و حرف ربط:
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
  • در جایگاه مسند و بدون حرف اضافه و حرف ربط:
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
به هر درش که بخوانند بی‌خبر نرود
  • در جایگاه جمله مستقل و بدون حرف اضافه و حرف ربط، مثلاً‌ در جمله «آفرین! کارت بسیار خوب بود.»



سوالات متداول درباره شبه جمله در فارسی​

در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار درباره شبه جمله و جایگاه آن در زبان و ادبیات فارسی به اختصار پاسخ می‌دهیم.

نام دیگر شبه جمله چیست؟​

در برخی منابع، شبه جمله را «صوت» نیز نامیده‌اند. دلیل این امر این بوده که بعضی از شبه‌جمله‌ها شبیه اسمِ صوت هستند. مثلاً هان، به به، خه خه و... .

شبه جمله‌ها معمولا چه نقش‌هایی می‌پذیرند؟​

می‌توانیم از شبه جمله‌ها در جایگاه مسند، قید و نهاد استفاده کنیم.


جمع‌بندی​

در این نوشته درباره شبه جمله و نقش و جایگاه آن در زبان فارسی مطالبی آموختیم. فهمیدیم که به واژه یا گروهی از واژه‌ها که گوینده برای بیان حالات عاطفی خود از آن‌ها استفاده می‌کند شبه جمله می‌گویند. بیشترین کاربرد آن برای نشان دادن تعجب، غم، شگفتی، اشتیاق و... است. علاوه بر اینها، منادا و برخی از کلماتی که به آنها «صوت» می‌گویند نیز در دسته شبه جمله‌ها قرار می‌گیرند.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

حرف چیست؟ — حرف در زبان فارسی​


حرف چیست؟ — حرف در زبان فارسی

در آموزش‌های قبلی ، با برخی از مباحث دستور زبان فارسی از قبیل شبه‌جمله، نهاد و گزاره و فاعل آشنا شدیم. در این آموزش می‌خواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که حرف چیست و چه انواعی دارد.


حرف چیست؟​

به جمله‌های زیر دقت کنید:
  1. من و احمد دوستان قدیمی هم هستیم.
  2. احمد با اتوبوس به مدرسه آمد.
  3. گفته بودم که امروز نمی‌آیم.
  4. از اینجا تا شهر آن‌ها مسافت زیادی است.
در جملات بالا کلمه‌هایی مانند «و»، «با»، «که» و «تا» وجود دارند که خود به تنهایی معنای مستقلی ندارند. اما این کلمات با اینکه خود معنای مستقلی ندارند، حضورشان در جمله لازم است. به چنین کلماتی «حرف» می‌گوییم.
در جمله اول، «و» دو شخص «من» و «احمد» را به هم ربط داده است. در جمله دوم نیز «با» برای بیان نسبت بین کلمات استفاده شده است. در جمله سوم «که» دو جمله را به هم ربط داده و در جمله چهارم، «از» و «تا» نسبت کلمات در جمله را مشخص کرده‌اند.


انواع حرف​

حروف به چند دسته تقسیم می‌شوند که در ادامه با آن‌ها آشنا خواهیم شد.

حرف ربط​

حروف ربط دسته‌‌ای از حروف هستند که دو کلمه، دو بخش از یک جمله و یا دو جمله مستقل را به هم ربط می‌دهند. در جملات زیر حرف ربط به کار رفته است:
  1. احمد و محمود برادر هستند.
  2. آمدم که تو را ببینم.
  3. زحمت بکش تا موفق شوی.
  4. امروز نمی‌آیم، زیرا که حالم خوش نیست.
  5. همین که تو بیایی، می‌رویم.
در جمله اول، «احمد» و «محمود» هر دو نقش مسندالیه جمله را دارند. این «و» که دو کلمه هم‌نقش را به هم ربط می‌دهد، «حرف ربط همپایه‌ساز» نامیده می‌شود.


اما در جمله دوم، حرف ربط «که»، «آمدم» را به جمله «تو را ببینیم» وابسته کرده است. به همین دلیل، این تنوع حرف ربط را حرف ربط وابسته‌ساز می‌نامیم. در جمله سوم نیز، «تا» «حرف ربط وابسته‌ساز» است.
اما نکته‌ای که در اینجا دانستنش خالی از لطف نیست، این است که حروف ربط از نظر ساختمان به دو دسته حروف ربط ساده و حروف ربط مرکب دسته‌بندی می‌شوند. حروف ربط ساده، مانند اگر، اما، تا، زیرا، نه، نیز، و... از یک تکواژ و حروف ربط مرکب از قبیل همین که، زیرا که، همان‌طور که و... از بیش از یک تکواژ ساخته شده‌اند. حروف ربط مرکب، گاهی علاوه بر اینکه نقش حرف ربط بودن خود را ایفا می‌کنند، نقش قیدی نیز در جمله دارند. مثلاً در جمله پنجم بالا، «همین‌ که» قیدی برای بیان زمان است.

آرامگاه قیصر امین‌پور در گتوند
آرامگاه قیصر امین‌پور در گتوند

حرف اضافه​

حروف اضافه خود معنای مستقلی ندارند و کلمه یا عبارتی را به یکی از اجزای جمله ربط می‌دهند. به عبارت دیگر، اسم یا ضمیر را در نقش متمم اسم، صفت یا فعل قرار می‌دهند.
  1. مردی از آنان برخاست.
  2. مداد را با دفتر خریدم.
در دو جمله بالا، پس از حرف‌های «از» و «با»، متمم اسم آمده است.
حرف اضافه گاهی برای بیان برتری اسمی نسبت به اسم دیگر به کار می‌رود:
  1. احمد بزرگ‌تر از محمود است.
  2. تهران از شیراز آلوده‌تر است.
در این حالت، متمم صفت برتر است.
حرف اضافه اغلب برای تشکیل متمم فعل به کار می‌رود و در این مورد، مانند قید مکان، زمان، مقدار، چگونگی و... عمل می‌کند. چند مثال از این موارد در زیر بیان شده است.
مکان:
  1. احمد پس از محمود از خانه خارج شد.
  2. در انتهای سفرمان از ایتالیا به سوئیس رفتیم.
زمان:
  1. او در یک دقیقه همه مسیر را پیمود.
  2. از فردا باران می‌آید.
چگونگی:
  1. احمد به سرعت به خانه بازگشت.
  2. او به آرامی مرا صدا زد.
وسیله:
  1. احمد با بیل زمین را کند.
  2. او با اتوبوس نزد ما آمد.
مقدار:
  1. همین‌ها را امروز به ۱۰ میلیون نمی‌توانی بخری.
  2. ماشینش را به ۱۰۰ میلیون تومان فروخت.

حرف صوت​

دسته دیگری از حروف وجود دارند که به آن‌ها صوت می‌گوییم. اصوات برای بیان احساسات و عواطفی مانند شادی، تأسف، درد، ندا و... به کار می‌روند، مثلاً آه، افسوس، به‌به، عجب، زنهار و... . چند مثال از اصوات به شرح زیر است:
  1. آه از آن رفتگان بی بازگشت!
  2. خوشا به بختِ بلندم که در کنارِ منی
  3. زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت

حرف نشانه​

حروف نشانه برای تعیین جایگاه کلمه در جمله به کار می‌روند. مثلاً ‌در جمله «کتاب را آوردم»، کلمه «را» نشانه مفعول بودن «کتاب» است و حرف نشانه محسوب می‌شود.
در جمله «ای دوست!» کلمه «ای» نشانه منادا بودن «دوست» است. در مناداهایی مانند «خدایا»، «جانا» و... که «الف» برای ندا به پایان کلمه افزوده می‌شود، «الف» حرف نشانه است.
همچنین «کسره»‌ یا «یِ» که به نشانه ارتباط بین مضاف و مضاف الیه می‌آید، حرف نشانه است. مثلاً «کتاب ـِ من» و «خانه یِ کوچک».
«نقش‌نمای» اضافه همان کسره آخر موصوف و مضاف در ترکیب‌های وصفی و اضافی است. مثلاً کسره در «کتابِ من» و «کتابِ خواندنی».

سوالات متدوال درباره حرف در زبان فارسی
در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار مربوط به مبحث حرف در زبان فارسی به اختصار پاسخ می‌دهیم.

حرف چیست؟​

به کلماتی که خود معنای مستقلی ندارند اما حضورشان باعث معنا بخشی به جمله می‌شود «حرف» می‌گویند.

حرف‌ها در زبان فارسی چند نوع هستند؟​

حروف در زبان فارسی به چهار دسته حرف ربط، حرف اضافه، حرف ندا و حرف صورت تقسیم‌بندی می‌شود.


جمع‌بندی​

در این نوشته درباره حرف در زبان فارسی مطالبی آموختیم. فهمیدیم که یک سری کلمات در زبان فارسی وجود دارد که به تنهایی معنای مستقلی نمی‌دهند اما وقتی در جمله قرار بگیرند به آن معنا می‌بخشند. به این کلمات در زبان فارسی «حرف» می‌گویند. پر کاربردترین انواع حروف زبان فارسی «حرف ربط» و «حرف اضافه» هستند. در کنار اینها می‌توانیم از حروف ندا و صوت نیز یاد کنیم.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

متمم چیست؟ — به زبان ساده​


متمم چیست؟ — به زبان ساده

در آموزش‌های پیشین ، به معرفی برخی از مباحث دستور زبان فارسی از قبیل نهاد و گزاره، ضمیر، فاعل، مفعول و مضاف و مضاف الیه پرداختیم. در این آموزش با متمم و انوع آن آشنا می‌شویم.


متمم چیست ؟​

«متمم» واژه‌ای عربی و در فرهنگ لغت به معنی «آنچه باعث تکمیل و تمام شدن چیز دیگر باشد؛ تمام‌کننده؛ کامل‌کننده» است. همین معنی در شناسایی متمم در جمله به ما کمک خواهد کرد.


معمولاً منظور از آنچه که به عنوان متمم به تنهایی در متون دستور زبان یاد می‌شود، متمم فعل است که به آن متمم اجباری نیز می‌گویند. در ادامه، این موضوع را بیشتر توضیح خواهیم داد.
در دستور زبان، با یک تعریف ساده می‌توان چنین گفت که متمم اسم یا گروه اسمی است که پس از حرف اضافه می‌آید. با این تعریف کلی، متمم را می‌توان در چند نوع دسته‌بندی کرد:
  • متمم‌ فعل
  • متمم‌ اسم
  • متمم‌ صفت
  • متمم‌ قید
  • متمم‌ شبه‌جمله

متمم فعل​

همان‌طور که می‌دانیم، بعضی فعل‌ها گذرا به مفعول هستند و برای تکمیل معنی آن‌ها باید مفعلول در جمله وجود داشته باشد. فعل‌هایی نیز وجود دارند که به آن‌ها گذرا به متمم می‌گوییم و برای کامل شدن معنای جمله به آن‌ها نیاز است. در واقع، متمم فعل در جمله‌هایی وجود دارد که در آن‌ها علاوه بر نهاد، برای تکمیل معنای فعل به متمم نیز نیاز است و به همین دلیل به آن متمم اجباری نیز می‌گویند.
نکته دیگری که دانستن آن خالی از لطف نیست، این است که متمم‌های اجباری حرف اضافه مختص به خود را دارند. برای مثال، «از» حرف اضافه اختصاصی فعل «ترسیدن» است. متمم‌ فعل معمولاً با یکی از پنج حرف اضافه «به»، «از»، «با»، «در»، و «بر» می‌آید.
نکته مهمی که باید به آن توجه داشته باشیم، تفاوت متمم قیدی و متمم فعل است. همان‌طور که می‌دانیم، متمم قیدی (متممی که قید است) نیز با حرف اضافه می‌آید و توضیحی را به جمله اضافه می‌کند. پس چرا به آن‌ها قید می‌گوییم، نه متمم؟
ظاهر متمم‌ فعل با متمم‌ قیدی یا همان گروه قیدی یکسان است و هر دو با حرف اضافه می‌آیند. تفاوت مهم متمم‌ قیدی با متمم‌ فعل این است که معنای بعضی از فعل‌ها فقط با متمم‌ کامل می‌شود و در واقع این فعل‌ها به متمم‌ نیاز دارند. اما متمم‌ قیدی را بدون اینکه معنای آن ناقص شود، می‌توان از جمله حذف کرد. دو جمله زیر را در نظر بگیرید:
  1. احمد با تاکسی از مدرسه آمد.
  2. احمد به دوستش می‌نازد.
همان‌طور که می‌بینیم در جمله اول، «با حذف متمم‌های قیدی، به «احمد آمد» می‌رسیم که معنای کاملی دارد. اما در جمله دوم، متمم‌ برای کامل شدن معنای فعل لازم است.
همان‌طور که گفتیم، متمم‌ فعل دارای حرف اضافه اختصاصی است. برای مثال، در جمله اول بالا می‌توانیم بگوییم «احمد با تاکسی به مدرسه آمد»، اما در جمله دوم نمی‌توانیم از حرف اضافه دیگری جز «به» استفاده کنیم.
بنابراین، متمم فعل دارای این دو ویژگی است:‌ وجود آن در جمله برای توضیح فعل ضروری است و حرف اضافه اختصاصی دارد.
شخصی در حال نوشتن چیزی روی کاغذ

.

متمم اسم​

گاهی اسم نیاز به متمم دارد و این نوع اسم‌ها در هر نقش و کاربردی (مانند نهاد، متمم، مفعول، مضاف‌الیه و...) این متمم را لازم دارند. در واقع، این نوع متمم در کنار اسم یک گروه اسمی را تشکیل می‌دهد. مثال‌های زیر نمونه‌هایی از متمم اسم هستند:


  • پس از پایان صحبت‌هایمان، اشاره‌ای به «احمد» کردم.
  • سرنوشت بسیاری از «پرندگان» همین است.
  • انتقاد از «دیگران» باید بر اساس اصول خاصی باشد.
به عنوان مثالی دیگر، مسند خود از اجزای اصلی جمله است و گاهی همراه با متمم‌‌ می‌آید. برای مثال در جمله «گلدان پر از گل است»، کلمه «پر» مسند است و بعد از حرف اضافه «از» کلمه «گل» آمده که همان متمم‌ مسند است.

متمم صفت​


برای مثال، در جمله «انسانی مهربان‌تر از او وجود ندارد» می‌بینیم که برای کامل شدن معنی جمله، بعد از حرف اضافه «از»، متممِ «او» آمده است. یا در جمله «گاری پر از میوه را هُل می‌دادیم»، کلمه «پُر» صفتی برای «گاری» است که برای تکمیل معنی آن متمم‌ «میوه» آورده شده است.

متمم قید​

متمم‌ قید متممی است که برای تکمیل معنای قیدهای تفضیلی و برخی قیدهای دیگر می‌آید. مثلاً در جمله «احمد سریع‌تر از حسن به خانه آمد»، کلمه «سریع‌تر» قید است که به متمم «حسن» بعد از حرف اضافه «از» نیاز دارد.

متمم شبه جمله​

بیشترِ شبه‌جمله‌ها به متمم‌ نیاز دارند. مثلاً وقتی می‌گوییم «آفرین!»، منظورمان این است: «آفرین بر تو!» یا در «آه!» شاید منظورمان این باشد: «آه از درد!».

سوالات متداول متمم در فارسی​

در این بخش به برخی از سوالات رایج و پر تکرار مربوط به مبحث متمم در زبان فارسی به اختصار پاسخ می‌دهیم.

متمم چیست؟​

متمم اسم یا گروه اسمی است که پس از حرف اضافه می‌آید.

در زبان فارسی چند نوع متمم وجود دارد؟​

متمم را می‌توان در چند نوع دسته‌بندی کرد: متمم‌ فعل، متمم‌ اسم، متمم‌ صفت، متمم‌ قید، متمم‌ شبه‌جمله


جمع‌بندی​

در این نوشته درباره متمم و نقش آن در زبان و ادبیات فارسی مطالبی آموختیم. فهمیدیم که به کلمه یا گروهی از کلماتی که بعد از حرف اضافه می‌آیند، متمم می‌گویند. وظیفه متمم این است که معنا را کامل کند. بر همین اساس انواع مختلفی از متمم وجود دارد که می‌توان آنها را در دسته‌های متمم‌ فعل، متمم‌ اسم، متمم‌ صفت، متمم‌ قید و متمم‌ شبه‌جمله قرار داد.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

مصدر چیست؟ — زبان فارسی به زبان ساده و با مثال​


مصدر چیست؟ — زبان فارسی به زبان ساده و با مثال

در آموزش‌های پیشین ، به معرفی برخی از مباحث دستور زبان فارسی از قبیل نهاد و گزاره، ضمیر، فاعل، مفعول، قید، مسند و مسندالیه، شبه‌جمله و مضاف و مضاف الیه پرداختیم. در این آموزش با مصدر و انوع آن آشنا می‌شویم.


مصدر چیست؟​

«مصدر» در لغت به معنی محل صدور و اصل و منشأ است و در دستور زبان فارسی، به طور سنتی، به کلمه‌ای گفته می‌شود که آخر آن «تَن» یا «دَن» باشد به شرط آنکه هرگاه نون را از آخر آن حذف کنند بن ماضی شود، مثل گفتن، رفتن، زدن. البته در ادامه خواهیم دید که مصدر‌ ساخت‌ها و انواع گوناگونی دارد. مصدر واژه‌ای است که بدون مشخص کردن زمان و شخص، مفهوم اصلی فعل را بیان می‌کند. در آموزش‌های پیشین دیدیم که فعل زمان و شخص دارد و به این دلیل است که مصدر فعل محسوب نمی‌شود و آن را یکی از انواع اسم شمرده‌اند.


ساخت مصدر​

مصدر‌ معمولاً از بن ماضی فعل و پسوند ـَ ن ساخته می‌شود. برای مثال، «آمدن» که از بن ماضی «آمد» به اضافه «ـَ ن» ساخته می‌شود. مصدر‌‌ شکل‌های دیگری نیز دارد که در ادامه به آن‌ها خواهیم پرداخت.

مصدر جعلی چیست؟​

وقتی از کلمه‌ای مانند اسم (یا مصدر زبان عربی) فعلی ساخته شود، مصدر آن مفل را مصدر جعلی می‌نامیم. در این صورت، این اسم (یا مصدر زبان عربی) به عنوان بن مضارع به کار رفته و بن ماضی آن با اضافه کردن «ـ ید» و مصدر آن با اضافه کردن «ـَ ن» به بن ماضی حاصل می‌شود. مثلاً جنگیدن (جنگ + ـ ید + ـَ ن).

مصدر مرخم چیست؟​

گاهی بعضی فعل‌ها هستند که بن ماضی آن‌ها همان معنی مصدر‌‌ یا اسم مصدر را دارد و در دستور زبان به مصدر مُرَخَّم یا بریده مصدر معروف است. دلیل این نامگذاری آن است که این کلمات در اصل مصدر بوده‌اند و «ن» علامت مصدر آن‌ها حذف شده است.
مثلاً می‌دانیم که مصدر مربوط به بن ماضی «دید» کلمه «دیدن» است. خود کلمه «دید» معنی مصدری دارد و مصدر مرخم است. احتمالاً ترکیب «دید و بازدید» را شنیده‌اید که به معنی همان «دیدن و بازدیدن» است.
البته بهتر است مصدر مرخم را یک بن ماضی بدانیم که مفهوم مصدر نیز پیدا کرده است، چراکه بن مضارع نیز گاهی این مفهوم را می‌رساند، مانند جوش، سوز و... .

اسم مصدر چیست؟​

گاهی اسم‌هایی در زبان فارسی وجود دارد که نشانه ظاهری مصدر را که بیان کردیم ندارند، اما معنی و مفهوم مصدر را دارند. به این اسم‌ها اسم مصدر یا حاصل مصدر می‌گویند. دیدار (دیدن)، خنده (خندیدن)، دانش (دانستن) و... از این دست هستند.


انواع اسم مصدر​

انواع اسم مصدر‌‌ و مثال‌های آن در ادامه بیان شده‌اند:
  1. بن مضارع + ـِ ش: افزایش، آموزش، پرورش، کاوش، تراوش.
  2. بن مضارع + ـِ شت: خورشت، کنشت.
  3. بن ماضی + ار: رفتار، گفتار، کشتار.
  4. بن مضارع + ه: مویه، خنده، گریه، بوسه.
  5. صفت (گاهی اسم) + ی (گی): نزدیکی، تاریکی، شاگردی، مادری، منی، مایی، رانندگی، ورزیدگی.
  6. بن مضارع برخی از فعل‌های مرکب + ان:‌ آشتی‌کنان، گذران، چراغان.
  7. اسم یا صفت عربی + یت: مرکزیت، فعالیت، انسانیت، آدمیت.
  8. بن ماضی به تنهایی یا همراه کلمه دیگر: ساخت، پیشرفت، رفت‌وآمد، بازخرید.
  9. بن مضارع یک فعل یا دو فعل جداگانه: پندار، تکاپو، فروگذار.
  10. بن ماضی یک فعل + بن مضارع همان فعل: جست‌وجو، گفت‌وگو، سوخت‌وسوز.
  11. بن ماضی یا مضارع+ ان: ساختمان، زایمان، سازمان.
  12. تکرار ساخت امر یک فعل یا ترکیب ساخت امر دو فعل جداگانه: بزن‌بزن، بزن‌بکوب (بزن‌وبکوب)، بگیرببند (بگیروببند).

سوالات رایج درباره مصدر در زبان فارسی​

در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار مربوط به مبحث مصدر در زبان فارسی به اختصار پاسخ می‌دهیم.

مصدر چیست؟​

مصدر واژه‌ای است که بدون مشخص کردن زمان و شخص، مفهوم اصلی فعل را بیان می‌کند.

مصدر چگونه ساخته می‌شود؟​

مصدر‌ معمولاً از بن ماضی فعل و پسوند ـَ ن ساخته می‌شود. برای مثال، «آمدن» که از بن ماضی «آمد» به اضافه «ـَ ن» ساخته می‌شود.


جمع‌بندی​

در این مطلب درباره مصدر در زبان فارسی مطالبی آموختیم. یاد گرفتیم که مصدر واژه‌ای است که بدون مشخص کردن زمان و شخص، مفهوم اصلی فعل را بیان می‌کند. همچنین فهمیدیم که برای ساخت مصدر معمولا از معمولاً از بن ماضی فعل و پسوند ـَ ن استفاده می‌شود. و درباره اسم مصدر فهمیدیم که گاهی اسم‌هایی در زبان فارسی وجود دارد که نشانه ظاهری مصدر را که بیان کردیم ندارند، اما معنی و مفهوم مصدر را دارند. به این اسم‌ها اسم مصدر یا حاصل مصدر می‌گویند.
 
آخرین ویرایش:

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

انواع فعل فارسی و نحوه ساخت — با مثال و به زبان ساده​


بن و شناسه فعل چیست؟​

پیش از بیان انواع فعل فارسی از جنبه‌های گوناگون، باید با دو مفهوم بن و شناسه فعل آشنا شویم. شش صورت فعل «آوردن» را در نظر بگیرید: آوردم، آوردی، آورد، آوردیم، آوردید، آوردند. می‌بینیم که بخش ثابت «آورد»‌ در همه صورت‌ها بدون تغییر وجود دارد. به این بخش ثابت، «بن فعل» یا «ماده فعل» می‌گوییم. در واقع، بن فعل حاوی معنی اصلی فعل است.




اما آن بخش از شش صورت فعل‌ بالا که تغییر می‌کنند و از روی آن‌ها می‌توانیم شخص و مفرد یا جمع بودن فعل را تشخیص دهیم، «شناسه فعل» نام دارد.

بن ماضی و بن مضارع چیست؟​

دیدیم که بن فعل در صیغه‌های مختلف یکسان است و تغییر نمی‌کند. هر فعل دو بن دارد که با هریک از آن‌ها یک دسته صیغه ساخته می‌شود.

مثلاً فعل «آوردن» را در نظر بگیرید. چند صیغه این فعل به شرح زیر است:

  • دسته اول: آوردم، می‌آوردم، آورده باشم، آورده بودم
  • دسته دوم: می‌آورم، بیاور، بیاورم
همان‌گونه که می‌بینیم، در فعل‌های دسته اول «آورد» و در فعل‌های دسته دوم «آور» ثابت هستند. «آورد» فعل‌های ماضی را می‌سازد و «آور» برای فعل‌های زمان‌های حال و آینده به کار می‌رود. بنابرین، بن فعل‌های دسته اول را «بن ماضی» و بن فعل‌های دسته دوم را «بن مضارع» می‌نامیم. بن ماضی همان سوم شخص مفرد ماضی فعل است. بن مضارع نیز با امری کردن فعل و حذف «بـ» از ابتدای آن به دست می‌آید.



در نهایت، در بعضی صیغه‌های فعل یک «جزء پیشین» دارد که «می» و «بـ» هستند. بنابراین، اگر بخواهیم ساختار صیغه «می‌گفتم» و «ببرم» را بنویسیم، این‌گونه است:

  • می‌گفتم: (می‌: جزء پیشین) + (گفت: بن) + (ـم: شناسه)
  • ببرم: (بر: بن) + (ـم: شناسه) + (بـ: جزء پیشین)

انواع فعل فارسی از نظر مفرد و جمع بودن​

فعل‌ها را می‌توانیم به خودمان، مخاطبمان یا شخصی که حضور ندارد نسبت می‌دهیم. فعل‌های مربوط به این مخاطب‌ها را، به ترتیب، اول شخص، دوم شخص و سوم شخص می‌نامیم. مثلاً داریم:




  1. «گفتم» اول شخص است.
  2. «ببرید» دوم شخص است.
  3. «بردند» سوم شخص است.
فعل‌های اول شخص، دوم شخص و سوم شخص را می‌توان درباره یک نفر بیان کرد یا چند نفر. فعلی را که فقط برای یک نفر بیان می‌شود، «فعل مفرد» نامیده می‌شود و در مقابل، فعلی که به بیش از یک نفر نسبت داده می‌شود، «فعل جمع» نام دارد.

بنابراین، با این شش صورت فعلی روبه‌رو خواهیم بود: اول شخص مفرد، دوم شخص مفرد، سوم شخص مفرد، اول شخص جمع، دوم شخص جمع، سوم شخص جمع. برای مثال، فعل «آوردن» به این شش صورت نوشته می‌شود: آوردم، آوردی، آورد، آوردیم، آوردید، آوردند.

انواع فعل فارسی از نظر زمان​

انواع فعل فارسی از نظر زمان به سه دسته فعل ماضی (گذشته)، حال و آینده دسته‌بندی می‌شود در ادامه این مطلب هریک از آن‌ها را معرفی می‌کنیم.


انواع فعل ماضی​

انواع فعل فارسی ماضی عبارت‌اند از: ماضی ساده، ماضی نقلی، ماضی استمراری، ماضی نقلی مستمر، ماضی بعید، ماضی ابعد، ماضی التزامی، ماضی مستمر (ملموس)، ماضی ملموس نقلی.



فعل ماضی ساده​

فعل ماضی ساده یا مطلق یا گذشته ساده (جز در سوم شخص مفرد که همان بن ماضی فعل و بدون شناسه است) از بن ماضی و شناسه‌ها ساخته می‌شود. این فعل‌ها به صورت زیر هستند:

صیغهساختمثال
اول شخص مفردبن ماضی + ـَ‌ مبردم
دوم شخص مفردبن ماضی + ـ یبردی
سوم شخص مفردبن ماضیبرد
اول شخص جمعبن ماضی + ـ یمبردیم
دوم شخص جمعبن ماضی + ـ یدبردید
سوم شخص جمعبن ماضی + ـَ‌ ندبردند
فعل ماضی ساده یا همان ماضی مطلق در موارد زیر به‌کار گرفته می‌شود:

  1. بیان انجام کار در زمان گذشته به‌شکل مطلق و بدون توجه به چیزهای مثل دور و نزدیک بودنِ زمان، تکرار و... آن:
    • احمد کتاب‌ها را برد.
    • دیروز به خانه آمدم.
  2. بیان انجام کار در حال یا آینده:
    • بچه‌ها شما دیگر نیایید، من کتاب‌ها را بردم (دارم می‌برم).
    • اگر تا امشب نیایند، من کتاب‌ها را بردم (خواهم برد).
  3. به جای ماضی استمراری در فعل‌های «بودن» و «داشتن»:
    • خیلی وقت بود (می‌گذشت) که به خانه‌مان نیامده بود.
    • هر روز غصه داشتم (می‌خوردم)، اما به کسی نمی‌گفتم.
  4. بیان ماضی مستمر با فعل کمکی «داشتن»:
    • داشتم می‌آمدم، داشتی می‌آمدی و...
  5. بیان ماضی بعید با فعل کمکی «بودن»:
    • گفته بودم، گفته بودی و...


فعل ماضی نقلی​

ماضی نقلی از صفت مفعولی و فعل‌های کمکی (ام، ای‌، است، ایم، اید، اند) ساخته می‌شود. صفت مفولی از بن ماضی به اضافه ه (ـه) ساخته می‌شود.
جدول ساخت فعل ماضی نقلی به صورت زیر است:‌

صیغهساختمثال
اول شخص مفردصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + امبرده‌ام
دوم شخص مفردصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + ایبرده‌ای
سوم شخص مفردصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + استبرده است
اول شخص جمعصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + ایمبرده‌ایم
دوم شخص جمعصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + ایدبرده‌اید
سوم شخص جمعصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + اندبرده‌اند
ماضی نقلی در موارد زیر مورد استعمال قرار می‌گیرد:

  1. بیان انجام کاری که در گذشته شروع شده و هنوز ادامه دارد:
    • مهمان‌ها آمده‌اند.
    • معلم در کلاس نشسته است.
    • آنچه او را صبور کرده است، چشم‌پوشی‌اش بر خطای دیگران است.
  2. بیان انجام کاری که در گذشته رخ داده و اثر آن تا اکنون باقی است:
    • خواندن کتابی که به احمد دادم، ثأثیر زیادی روی او گذاشته است.
  3. بیان کاری که انجام نشده، اما انتظار می‌رود انجام شود:
    • سعید از خانه بیرون رفته، اما هنوز برای دریافت نامه‌اش نیامده است.
    • این پروژه‌ها هنوز افتتاح نشده‌‌اند.
  4. به‌جای ماضی التزامی:
    • شاید نامه رسیده است (رسیده باشد).
  5. بیان ماضی ملموس (مستمر) نقلی با افعال کمکی از مصدر «داشتن»:
    • رضا داشته می‌آمده است.
  6. بیان ماضی ابعد با افعال کمکی مصدر «بودن»:
    • آمده بوده‌ام.
  7. در کنار فعل‌های «شنیدن»، «فهمیدن» و امثال این‌ها که گوینده به رخ دادن فعل اشراف ندارد:
    • فهمیدم که رفته و همه چیز را کف دست معلم گذاشته است.
    • دیدم کتابم را برده و آن را تحویل داده است.

فعل ماضی استمراری​

ساختار فعل ماضی استمراری شبیه ماضی مطلق است که به ابتدای آن «می‌» اضافه می‌شود.

جدول ساخت فعل ماضی استمراری به صورت زیر است:‌

صیغهساختمثال
اول شخص مفردمی + ماضی ساده (اول شخص مفرد)می‌بردم
دوم شخص مفردمی + ماضی ساده (دوم شخص مفرد)می‌بردی
سوم شخص مفردمی + ماضی ساده (سوم شخص مفرد)می‌برد
اول شخص جمعمی + ماضی ساده (اول شخص جمع)می‌بردیم
دوم شخص جمعمی + ماضی ساده (دوم شخص جمع)می‌بردید
سوم شخص جمعمی + ماضی ساده (سوم شخص جمع)می‌بردند
ماضی استمراری در موارد زیر مورد استعمال قرار می‌گیرد:

  1. بیان وقوع کاری که در گذشته رخ داده و استمرار داشته است:
    • او پس از آنکه به روستای ما سر می‌زد، مدتی استراحت می‌کرد.
  2. بیان فعلی که در گذشته چند بار تکرار شده است:
    • آن چند روزی که دور از خانه بودم، خاطرات روزانه‌ام را می‌نوشتم.
  3. بیان عادت در گذشته:
    • بعد خوردن ناهار دراز می‌کشید و می‌خوابید.
  4. بیان فعلی که در زمان رخ دادنش فعل دیگری به وقوع پیوسته است:
    • مدیر با تلفن حرف می‌زد که وارد اتاقش شدم.
  5. به‌جای مضارع التزامی:
    • کاش می‌رفتم و کتاب را می‌گرفتم.
  6. به‌‌جای فعل التزامی، همراه با بیان آرزو و امثال آن:
    • دیروز پستچی را دیدم. کاش نامه من را هم می‌‌اورد.

فعل ماضی نقلی مستمر​

فعل ماضی نقلی مستمر از «می» به اضافه فعل ماضی نقلی ساخته می‌شود.

جدول زیر ساخت فعل ماضی نقلی مستمر را برای صیغه‌های مختلف نشان می‌دهد:

صیغهساختمثال
اول شخص مفردمی + ماضی ساده (اول شخص مفرد)می‌برده‌ام
دوم شخص مفردمی + ماضی ساده (دوم شخص مفرد)می‌برده‌ای
سوم شخص مفردمی + ماضی ساده (سوم شخص مفرد)می‌برده‌ است
اول شخص جمعمی + ماضی ساده (اول شخص جمع)می‌برده‌ایم
دوم شخص جمعمی + ماضی ساده (دوم شخص جمع)می‌برده‌اید
سوم شخص جمعمی + ماضی ساده (سوم شخص جمع)می‌برده‌اند
ماضی نقلی مستمر معمولاً در مورد زیر به‌کار می‌رود:

  • این فعل معمولاً در جایی مورد استفاده قرار می‌گیرد که جمع بین موارد استفاده ماضی نقلی و ماضی استمراری مورد نظر باشد:
    • فیلسوفان درباره آن موضوع بحث می‌کرده‌اند.

فعل ماضی بعید​

فعل ماضی بعید (دور) از ترکیب صفت مفعولی (بن ماضی به اضافه ه) و ماضی ساده «بودن» ساخته می‌شود.

جدول زیر ساخت فعل ماضی بعید را برای صیغه‌های مختلف نشان می‌دهد:

صیغهساختمثال
اول شخص مفردصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + بودمبرده بودم
دوم شخص مفردصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + بودیبرده بودی
سوم شخص مفردصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + بودبرده بود
اول شخص جمعصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + بودیمبرده بودیم
دوم شخص جمعصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + بودیدبرده بودید
سوم شخص جمعصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + بودندبرده بودند

ماضی بعید در موارد زیر مورد استعمال قرار می‌گیرد:

  1. بیان کاری که در گذشته دور رخ داده است:
    • سال‌ها پیش پزشک به این دهکده آمده بود.
  2. بیان فعلی که قبل از فعل دیگر رخ داده است:
    • در اتاق انتظار نشسته بودم که آقای اکبری وارد شد.
    • هرچه سعی کردم نتوانستم چهره‌اش را به‌یاد بیاورم. او از یادم رفته بود.

فعل ماضی ابعد​

فعل ماضی ابعد (دورتر) از ترکیب صفت مفعولی (بن ماضی به اضافه ه) و ماضی نقلی «بودن» ساخته می‌شود.

جدول زیر ساخت فعل ماضی ابعد را برای صیغه‌های مختلف نشان می‌دهد:

صیغهساختمثال
اول شخص مفردصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + ماضی نقلی «بودن» (اول شخص مفرد)برده بوده‌ام
دوم شخص مفردصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + ماضی نقلی «بودن» (دوم شخص مفرد)برده بوده‌ای
سوم شخص مفردصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + ماضی نقلی «بودن» (سوم شخص مفرد)برده بوده است
اول شخص جمعصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + ماضی نقلی «بودن» (اول شخص جمع)برده بوده‌ایم
دوم شخص جمعصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + ماضی نقلی «بودن» (دوم شخص جمع)برده بوده‌اید
سوم شخص جمعصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + ماضی نقلی «بودن» (سوم شخص جمع)برده بوده‌اند
ماضی ابعد در موارد زیر مورد استعمال قرار می‌گیرد:

  • بیان رخ دادن فعلی که در گذشته دورتر اتفاق افتاده و به صورت نقل داستان گفته می‌شود:
    • گویا روزی معلم سر کلاس خوابش برده بوده است و او دزدکی وارد کلاس شده است.

فعل ماضی التزامی​


فعل ماضی التزامی​

گذشته التزامی از ترکیب صفت مفعولی (بن ماضی + ه) و مضارع ساده «باشیدن» ساخته می‌شود.

جدول زیر ساخت فعل ماضی التزامی را برای صیغه‌های مختلف نشان می‌دهد:

صیغهساختمثال
اول شخص مفردصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + مضارع ساده «باشیدن» (اول شخص مفرد)برده باشم
دوم شخص مفردصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + مضارع ساده «باشیدن» (دوم شخص مفرد)برده باشی
سوم شخص مفردصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + مضارع ساده «باشیدن» (سوم شخص مفرد)برده باشد
اول شخص جمعصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + مضارع ساده «باشیدن» (اول شخص جمع)برده باشیم
دوم شخص جمعصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + مضارع ساده «باشیدن» (دوم شخص جمع)برده باشید
سوم شخص جمعصفت مفعولی (بن ماضی + ه) + مضارع ساده «باشیدن» (سوم شخص جمع)برده باشند
ماضی التزامی در موارد زیر مورد استعمال قرار می‌گیرد:

  1. بیان رخ دادن فعلی در گذشته که همراه با شک:
    • شاید کتاب را آورده باشد.
  2. بیان فعلی در گذشته همراه با آرزو:
    • کاش کتاب را همراهش آورده باشد.
  3. بیان فعل همراه با شرط:
    • اگر کتاب را آورده باشد، می‌توانم آن را پست کنم.
  4. بیان فعل همراه با تشبیه:
    • حرفش چنان بد بود، انگار آب سرد روی صورتم پاشیده باشند.
  5. بیان فعل بعد از نشانه‌های استثنا:
    • من چیزی به آن‌ها نگفته‌ام، مگر او ماجرا را گفته باشد.
  6. بیان فعل برای بیان لزوم:
    • انسان باید آینده‌نگری داشته باشد تا موفق شود.
  7. به جای فعل مضارع التزامی در جمله‌ پیرو
    • یک نفر را همراهش آورده بود تا جدیتش را برای مسابقه نشان داده باشد.
  8. ساخت فعل امر از مصدر «داشتن»:
    • توجه داشته باشید که همراه داشتن تلفن همراه در آزمون فردا ممنوع است.

فعل ماضی مستمر​

ماضی مستمر (ملموس) در واقع همان ماضی استمراری است که با ماضی ساده «داشتن» ترکیب می‌شود.

جدول زیر ساخت فعل ماضی مستمر را برای صیغه‌های مختلف نشان می‌دهد:

صیغهساختمثال
اول شخص مفردماضی ساده «داشتن» (داشتم) + ماضی استمراریداشتم می‌بردم
دوم شخص مفردماضی ساده «داشتن» (داشتی) + ماضی استمراریداشتی می‌بردی
سوم شخص مفردماضی ساده «داشتن» (داشت) + ماضی استمراریداشت می‌برد
اول شخص جمعماضی ساده «داشتن» (داشتیم) + ماضی استمراریداشتیم می‌بردیم
دوم شخص جمعماضی ساده «داشتن» (داشتید) + ماضی استمراریداشتید می‌بردید
سوم شخص جمعماضی ساده «داشتن» (داشتند) + ماضی استمراریداشتند می‌بردند
ماضی مستمر در موارد زیر مورد استعمال قرار می‌گیرد:

  • بیان فعل در شرف اتفاق افتادن در گذشته:
    • داشتم می‌رفتم که صدایم زد.

فعل ماضی مستمر نقلی​

فعل ماضی مستمر نقلی از ترکیب ماضی نقلی «داشتن» و ماضی نقلی فعل اصلی ساخته می‌شود.

جدول زیر ساخت فعل ماضی مستمر نقلی را برای صیغه‌های مختلف نشان می‌دهد:

صیغهساختمثال
اول شخص مفردماضی نقلی «داشتن» (داشته‌ام) + ماضی نقلیداشته‌ام می‌برده‌ام
دوم شخص مفردماضی نقلی «داشتن» (داشته‌ای) + ماضی نقلیداشته‌ای می‌برده‌ای
سوم شخص مفردماضی نقلی «داشتن» (داشته است)‌ + ماضی نقلیداشته‌ (است) می‌برده (است)
اول شخص جمعماضی نقلی «داشتن» (داشته‌ایم) + ماضی نقلیداشته‌ایم می‌برده‌ایم
دوم شخص جمعماضی نقلی «داشتن» (داشته‌اید) + ماضی نقلیداشته‌اید می‌برده‌اید
سوم شخص جمعماضی نقلی «داشتن» (داشته‌اند) + ماضی نقلیداشته‌اند می‌برده‌اند

ماضی مستمر نقلی در موارد زیر مورد استعمال قرار می‌گیرد:

  • بیان فعل در شرف اتفاق افتادن در گذشته به صورت نقلی:
    • دیروز از سر کار آمده‌اند و داشته‌اند برمی‌گشته‌اند که ماشین را دیده‌اند.

فعل مضارع​

فعل مضارع به فعلی گفته می‌شود که معمولاً زمان حال یا آینده را نشان می‌دهد. فعل مضارع در زبان فارسی به سه دسته تقسیم می‌شود: مضارع اِخباری، مضارع التزامی، مضارع مستمر (ملموس).

فعل مضارع اخباری​

فعل مضارع اخباری از ترکیب «می» و بن مضارع به اضافه شناسه ساخته می‌شود.

جدول زیر ساخت فعل مضارع اخباری را برای صیغه‌های مختلف نشان می‌دهد:

صیغهساختمثال
اول شخص مفردمی + بن مضارع + شناسه (اول شخص مفرد)می‌آورم
دوم شخص مفردمی + بن مضارع + شناسه (دوم شخص مفرد)می‌آوری
سوم شخص مفردمی + بن مضارع + شناسه (سوم شخص مفرد)می‌آورد
اول شخص جمعمی + بن مضارع + شناسه (اول شخص جمع)می‌آوریم
دوم شخص جمعمی + بن مضارع + شناسه (دوم شخص جمع)می‌آورید
سوم شخص جمعمی + بن مضارع + شناسه (سوم شخص جمع)می‌آورند
مضارع اخباری در موارد زیر مورد استعمال قرار می‌گیرد:

  1. بیان رخ دادن فعل در زمان حال:
    • کتاب را کجا می‌بری؟ کتاب را به کتابخانه می‌برم.
  2. بیان فعل‌هایی که به صورت پیوسته در گذشته، حال و آینده رخ می‌دهند:
    • شب‌ها و روزها می‌آیند و می‌روند.
  3. بیان انجام کارهایی که عادت هستند:
    • هر روز پیاده به محل کار می‌روم.
  4. بیان شرط:
    • اگر می‌خوابی، چراغ‌ها را خاموش کنم.
  5. بیان رخ دادن فعل در زمان آینده:
    • دو هفته دیگر به مسافرت می‌روم.
  6. به‌جای فعل ماضی در داستان یا خبر:
    • قضیه از این قرار است که معلم به مدرسه می‌آید و می‌بیند دانش‌آموزان نیستند.
  7. برای آغاز نقل قول:
    • می‌گویند: آن زمان هم رسومات این‌چنینی وجود داشته است.

فعل مضارع التزامی​

برای ساخت فعل مضارع التزامی از ترکیب «بـ» و بن مضارع و شناسه استفاده می‌شود.

جدول زیر ساخت فعل مضارع التزامی را برای صیغه‌های مختلف نشان می‌دهد:

صیغهساختمثال
اول شخص مفردبـ + بن مضارع + شناسه (اول شخص مفرد)بیاورم
دوم شخص مفردبـ + بن مضارع + شناسه (دوم شخص مفرد)بیاوری
سوم شخص مفردبـ + بن مضارع + شناسه (سوم شخص مفرد)بیاورد
اول شخص جمعبـ + بن مضارع + شناسه (اول شخص جمع)بیاوریم
دوم شخص جمعبـ + بن مضارع + شناسه (دوم شخص جمع)بیاورید
سوم شخص جمعبـ + بن مضارع + شناسه (سوم شخص جمع)بیاورند
مضارع التزامی در موارد زیر به‌کار می‌رود:

  1. بیان انجام کار یا وقع رخداد با شک و تردید:
    • شاید امروز نامه‌ام برسد.
  2. بیان انجام کار یا وقع رخداد با آرزو:
    • کاش امروز نامه‌ام برسد.
  3. بیان شرط:
    • اگر نامه‌ام برسد، می‌گویم قضیه از چه قرار است.
  4. بیان جزای شرط:
    • اگر ماشین می‌آوری، من هم بیایم.
  5. پس از فعل‌ها و واژه‌هایی که بر اراده و لزوم و امثال آن‌ها دلالت می‌کنند:
    • باید امشب بروم.

فعل مضارع مستمر​

فعل مضارع مستمر (مضارع ملموس) از مضارع ساده «داشتن» به اضافه فعل مضارع اخباری تشکیل می‌شود.

جدول زیر ساخت فعل مضارع مستمر را برای صیغه‌های مختلف نشان می‌دهد:

صیغهساختمثال
اول شخص مفرددارم + مضارع اخباریدارم می‌آورم
دوم شخص مفردداری + مضارع اخباریداری می‌آوری
سوم شخص مفرددارد + مضارع اخباریدارد می‌آورد
اول شخص جمعداریم + مضارع اخباریداریم می‌آوریم
دوم شخص جمعدارید + مضارع اخباریدارید می‌آورید
سوم شخص جمعدارند + مضارع اخباریدارند می‌آورند
مضارع مستمر در موارد زیر مورد استعمال قرار می‌گیرد:

  1. بیان رخداد یا حالتی که در آستانه اتفاق افتادن یا در حالِ اتفاق افتادن است:
    • ماشین را دارم می‌برم تعمیرگاه.
    • دارم ماشین را تعمیر می‌کنم.

فعل آینده​

فعل مستقبل از ترکیب مضارع ساده فعل «خواستن» و بن ماضی فعل اصلی ساخته می‌شود.




جدول زیر ساخت فعل مستقبل را برای صیغه‌های مختلف نشان می‌دهد:

صیغهساختمثال
اول شخص مفردخواهم + بن ماضیخواهم برد
دوم شخص مفردخواهی + بن ماضیخواهی برد
سوم شخص مفردخواهد + بن ماضیخواهد برد
اول شخص جمعخواهیم + بن ماضیخواهیم برد
دوم شخص جمعخواهید + بن ماضیخواهید برد
سوم شخص جمعخواهند + بن ماضیخواهند برد
فعل آینده در موارد زیر مورد استعمال قرار می‌گیرد:

  1. بیان وقوع فعل در زمان آینده:
    • احمد هفته آینده به خانه ما خواهد آمد.
  2. در جمله‌های پیرو برای بیان جزای شرط:
    • اگر ماشین تعمیر شود، دو روز دیگر به شهرتان مسافرت خواهم کرد.

انواع فعل فارسی از نظر امری و دعایی بودن​

دو نوع فعل دیگر نیز داریم که یکی از آن‌ها برای امر، و دیگری برای دعاست.

فعل امر​

فعل امر، همان‌گونه که از نامش پیداست، برای بیان دستور و فرمانی است که می‌دهیم یا از کسی می‌خواهیم کاری را انجام دهد. ساخت فعل امر اغلب به دو صورت است:

  1. دوم شخص مفرد: بـ + بن مضارع: بیاور
  2. دوم شخص جمع: بـ + بن مضارع + ـ ید: بیاورید


فعل دعا​

این نوع فعل در گذشته برای بیان دعا وجود داشته است و از سوم شخص مفرد مضارع ساده یا التزامی به‌علاوه نشانه «ا» پیش از شناسه تشکیل می‌شده است. مثلاً فعل «بیامرزاد»:

  • خداوند او را بیامرزاد.

انواع فعل فارسی از نظر گذرا بودن​

انواع فعل فارسی از نظر گذرا بودن در سه دسته دسته ناگذرا (لازم)، گذرا (متعدی) و دووجهی قرار می‌گیرند.

فعل گذرا (متعدی)​


به فعلی که بدون مفعول معنای کاملی ندارد و باید مفعول داشته باشد تا معنی کاملی داشته باشد و از فاعل به مفعول گذر کند، فعل گذرا یا متعدی می‌گوییم. فعل جمله «احمد کتاب را آورد» گذرا یا متعدی است، زیرا برای کامل شدن معنی‌اش باید مفعول در جمله وجود داشته باشد.

فعل ناگذرا (لازم)​

فعلی که بدون مفعول معنا را می‌رساند و در جمله‌ای که می‌آید نیازی به مفعول نیست، فعل ناگذرا (لازم) نامیده می‌شود. در جمله «احمد آمد» فعل ناگذرا یا لازم است، زیرا، همان‌طور که می‌بینیم، به مفعول نیازی ندارد.

فعل دووجهی​

فعل دووجهی فعلی است که گاهی به‌صورت گذرا و گاهی به‌صورت ناگذر به‌کار می‌رود. برای مثال، فعل «شکستن» را در نظر بگیرید که می‌توان آن را به دو صورت زیر در جمله به‌کار برد:

  • گلدان شیشه‌ای شکست.
  • احمد با تبر سنگ را شکست.
همان‌طور که می‌بینیم، فعل «شکستن» در جمله اول ناگذرا و در جمله دوم گذرا است.

انواع فعل فارسی از نظر معلوم و مجهول بودن​

انواع فعل فارسی را با توجه به معلوم بودن یا نبودن، به دو دسته معلوم و مجهول تقسیم می‌کنند.

فعل معلوم​

فعل معلوم به فعلی گفته می‌شود که فاعل آن معلوم باشد. مثلاً در جمله‌های زیر فاعل مشخص است:

  • احمد آمد.
  • احمد کتاب را آورد.

فعل مجهول​

فعل مجهول فعلی است که در آن فاعل ذکر نمی‌شود و نهاد جمله مفعول است نه فاعل. برای مثال، جملات زیر را در نظر بگیرید:

  • کتاب آورده شد.
  • خطی روی دیوار کشیده شد.
از آنجا که تنها فعل گذراست که می‌تواند مفعول داشته باشد، می‌توان چنین نتیجه گرفت که افعال مجهول همیشه از فعل گذرا ساخته می‌شوند و خودش حکم فعل ناگذرا را دارند. از فعل ناگذرا نمی‌توانیم فعل مجهول بسازیم. برای مثال، فعل «آمد» را در نظر بگیرید. اگر بخواهیم آن را به‌‌صورت مجهول بنویسیم، «آمده شد» خواهد بود که معنی ندارد و اصلاً چنین فعلی وجود ندارد.

اما چگونه فعل مجهول را بسازیم؟ برای ساختن فعل مجهول، مراحل زیر را طی می‌کنیم:

  1. حذف نهاد جمله
  2. قرار دادن مفعول جمله در جایگاه نهاد و حذف نشانه «را» در صورت وجود
  3. تبدیل فعل جمله به صفت مفعولی
  4. استفاده از افعال کمکی «شدن»، «گشتن»، «گردیدن» برای ساخت فعل
  5. مطابقت دادن شناسه با نهاد جدید
این روند را با یک مثال بررسی می‌کنیم. جمله معلوم «احمد موز را خورد» را در نظر بگیرید. با طی مراحل بالا، جمله مجهول «موز خورده شد» را خواهیم داشت.

می‌بینیم که فعل معلوم «خورد» به فعل مجهول «خورده شد» تبدیل شده است.

فعل مجهول را در موارد زیر به‌کار می‌بریم:

  1. هنگامی که فاعل معلوم نباشد.
    • در زده شد (نمی‌دانیم چه کسی در را زده است).
  2. هنگام تمرکز گوینده بر فعل، نه فاعل:
    • کیف دزدیده شد (آنچه مورد توجه است، دزدیده شدن کیف است نه اینکه چه کسی کیف را دزدیده است).
  3. هنگامی که نخواهیم فاعل مشخص شود و اهمیت فعل و مفعول بیشتر باشد:
    • دزد حین فرار کشته شد.

انواع فعل فارسی از نظر تام و ربطی بودن​

انواع فعل فارسی را می‌توان به دو دسته فعل تام و فعل ربطی نیز دسته‌بندی کرد.

فعل تام​

فعل‌های تام معنی کاملی دارند و برای انجام گرفتن یا پذیرفتن کاری مشخص به‌کار می‌روند. از این فعل‌ها می‌توان به «خوردن»، «شنیدن» و... اشاره کرد.

فعل ربطی​

در مقابل فعل‌های تام، فعل‌های ربطی یا اسنادی قرار می‌گیرند که رایج‌ترین آن‌ها عبارتند از: بودن، شدن، گشتن، استیدن و... . این فعل‌ها معنی کاملی ندارند و تنها برای نفی و اثبات به‌کار می‌روند.

نکته: فعل‌‌های «گشتن» و «گردیدن» تنها زمانی فعل ربطی خواهند بود که معنی آن‌ها شدن باشد.

انواع فعل فارسی از نظر کامل و ناقص بودن​

یکی دیگر از جنبه‌هایی که می‌توان انواع فعل فارسی را بر اساس آن دسته‌بندی کرد، تعریف شدن یا نشدن فعل در همه زمان‌ها است.

فعل ناقص​

به فعل‌هایی که همه ساخت‌ها و زمان‌های آن وجود ندارد یا رایج نیست، فعل ناقص می‌گوییم. مثلاً فعل «استیدن» فقط برای مضارع به‌کار می‌رود (ام، ای، است، ایم، اید، اند) و برای زمان‌های دیگر مورد استفاده قرار نمی‌گیرد.

فعل کامل​

در مقابل فعل‌های ناقص، فعل‌های کامل قرار می‌گیرند که همه ساخت‌ها و زمان‌های آن‌ها رایج است و به‌کار می‌‌رود. برای مثال، فعل «خوردن» کامل است.

انواع فعل فارسی از نظر ساخت​

فعل‌های زبان فارسی از نظر ساختمان به سه دسته ساده، پیشوندی و مرکب تقسیم می‌شوند.


فعل ساده​

فعل ساده فعلی است که از یک بن مشخص ساخته شده و قابل تجزیه نیست. برای مثال، بردن، رفتن، آمدن، خوردن و… از این دسته فعل‌ها هستند.

فعل پیشوندی​

برخی فعل‌ها از یک پیشوند به اضافه یک فعل که از یک بن اصلی تشکیل شده ساخته می‌شوند؛ به گونه‌ای که افزودن پیشوند معنی فعل اصلی را تغییر می‌دهد. مثلاً فعل ساده «آمدن» را در نظر بگیرید. با این فعل، می‌توان فعل‌های پیشوندی زیر را ساخت:

  • در آمدن: وارد شدن
  • فرود آمدن: پیاده شدن
  • باز آمدن: بازگشتن
  • و…

فعل مرکب​

فعل مرکب از ترکیب یک اسم یا صفت با یک فعل ساخته می‌شوند، به گونه‌ای که مجموع کلمات آن‌ها تنها یک معنی واحد خواهد داشت:

  • نام + نهادن: نامیدن
  • سؤال + کردن: پرسیدن
  • آسوده + شدن: آسودن
  • و…

سوالات متداول درباره انواع فعل فارسی​

در آخرین بخش از این مطلب به برخی از سوالات پر تکرار در زمینه انواع فعل فارسی و نحوه ساخت آنها به اختصار پاسخ می‌دهیم.

بن فعل چیست؟​

بن فعل حاوی معنی اصلی فعل است که در تمامی اشکال صرف فعل ثابت باقی می‌ماند.

بن مضارع چگونه ساخته می‌شود؟​

بن مضارع با امری کردن فعل و حذف «بـ» از ابتدای آن به دست می‌آید.

جمع‌بندی​

در این نوشته با انواع فعل فارسی و نحوه ساخت آنها آشنا شدیم. فهمیدیم که برای ساخت فعل، چه در ماضی و چه در مضارع، به بن فعل نیاز داریم. برای ساخن بن فعل ماضی باید حرف «ن» را از مصدر آن حذف کنیم. بن مضارع نیز با ساختن فعل امر از مصدر ماضی و حذف حرف «ب» در ابتدای آن ساخته می‌شود. همچنین یاد گرفتیم که افعال فارسی از نظر زمانی، امری یا دعایی بودن و گذار یا ناگذرا بودن به دسته‌های متعددی تقسیم می‌شوند که هر یک از آنها را همراه با مثال بررسی کردیم.
 
آخرین ویرایش:

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

بدل در زبان فارسی چیست؟ — انواع و کاربرد به زبان ساده​


بدل در زبان فارسی چیست؟ — انواع و کاربرد به زبان ساده

در آموزش‌های پیشین، به معرفی برخی از مباحث دستور زبان فارسی از قبیل نهاد و گزاره، ضمیر، فاعل، مفعول، قید، مسند و مسندالیه، شبه‌جمله و مضاف و مضاف الیه پرداختیم. همچنین، با مصدر و انواع آن آشنا شدیم. در این آموزش با بدل در دستور زبان آشنا می‌شویم.

بدل چیست ؟​

«بدل» اسم یا گروه اسمی یا کلمه‌ای است که با مکث پس از هسته گروه اسمی می‌آید و توضیحی به آن اضافه می‌کند و آن را بیشتر معرفی می‌کند. بدل معمولاً اسم، عنوان، شهرت، شغل، و موقعیت اجتماعی یا نام دیگر یا توضیحی برای اسم قبل از خود است. به اسمی که بدل وابسته آن است و برای توضیح آن بیان می‌شود، «مُبْدَلٌ منه» می‌گوییم.


بدل را می‌توان از جمله حذف کرد و حذف آن در ساخت جمله مشکلی ایجاد نمی‌کند.
مثلاً در جمله زیر، نجار بدل است:
  • دیروز احمد نجار اینجا بود.
همان‌طور که می‌بینیم، در جمله بالا نجار شغل احمد را نشان می‌دهد و برای توضیح بیشتر آمده است. در این جمله احمد نهاد است.
یا در جمله زیر، حامد بدل است:
  • فردا نزد دوستم، حامد، می‌روم.
در این جمله، حامد نام دوست است که برای توضیح بیشتر آمده است.

گروه بدلی چیست؟​

به جمله‌های زیر دقت کنید:
  1. با محمد، همکار خوش‌اخلاق حسین، به مسافرت رفتیم.
  2. سعدی، شاعر بزرگ ایران، از سردمداران فرهنگ و ادب فارسی است.
در جمله ۱، محمد متمم فعل است و همکار با واژه‌های «خوش‌اخلاق حسین» آمده است که خود وابسته‌های محمد هستند. در واقع، خوش‌اخلاق صفت است و حسین مضاف‌الیه. «همکار خوش‌اخلاق حسین»، نسبت محمد با حسین را نشان می‌دهد و در واقع یک گروه بدلی است.
در جمله ۲،‌ سعدی نهاد جمله است و «شاعر بزرگ ایران» لقب و مقام او را بیان می‌کند.
چون این بدل‌ها خود با وابسته‌هایی همراه هستند، در واقع یک گروه بدلی را تشکیل می‌دهند.


ضمیر و صفت در نقش بدل​

گاهی ضمیر و صفت نیز می‌توانند در نقش بدل ظاهر شوند. برای مثال، دو جمله زیر را در نظر بگیرید:
  1. من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
  2. قانون جاذبه را نیوتن، دانشمند مشهور انگلیسی کشف کرد.
در جمله ۱، خود که یک ضمیر است نقش بدل دارد.
در جمله ۲ نیز دانشمند خود یک صفت است و نقش بدلی پیدا کرده است.

تفاوت بدل با صفت و مضاف الیه چیست؟​

تفاوت بدل با صفت در این است که موصوف با کسره همراه صفت می‌آید، اما مبدل منه بدون کسره به بدل اضافه می‌شود. در مثال‌های زیر، در جمله اول صفت داریم و در جمله دوم بدل:
  1. دانشجوی کوشا آمد.
  2. احمد، دانشجوی کوشای کلاس آمد.
اما برای تفاوت بدل و مضاف‌الیه می‌توان دو مورد را بیان کرد. اول اینکه اصولاً مضاف و مضاف‌الیه دو موجود مستقل هستند، اما بدل و مبدل منه از یک جنس هستند. دوم اینکه بین مضاف و مضاف‌الیه کسره می‌آید، اما برای بدل و مبدل منه چنین چیزی صادق نیست.
  1. کیفِ احمد را آوردم.
  2. خیام، شاعر بزرگ ایرانی در دوره سلجوقی می‌زیست.
در جمله ۱، کیف با کسره به احمد اضافه شده، اما در جمله ۲، خیام به شاعر اصافه نشده و مقصود از خیام هان شاعر است.


سوالات متداول درباره بدل در فارسی
در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار درباره بدل در زبان فارسی به اختصار پاسخ می‌دهیم.

بدل چیست؟​

«بدل» اسم یا گروه اسمی یا کلمه‌ای است که با مکث پس از هسته گروه اسمی می‌آید و توضیحی به آن اضافه می‌کند و آن را بیشتر معرفی می‌کند.

گروه بدلی چیست؟​

بدل‌هایی که خود با وابسته‌هایی همراه هستند، در واقع یک گروه بدلی را تشکیل می‌دهند.

جمع‌بندی​

در این مطلب درباره بدل در زبان فارسی مطالبی آموختیم. فهمیدیم که بدل معمولاً اسم، عنوان، شهرت، شغل، و موقعیت اجتماعی یا نام دیگر یا توضیحی برای اسم قبل از خود است. همچنین یاد گرفتیم که بدل را می‌توان از جمله حذف کرد و حذف آن در ساخت جمله مشکلی ایجاد نمی‌کند
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

صامت و مصوت چیست و چگونه آن ها را تشخیص دهیم؟​


الفبا چیست؟​

الفبا مجموعه حروفی است که در یک زبان برای نوشتن استفاده می‌شود. الفبای زبان فارسی نیز مجموعه نشانه‌هایی است که امروزه برای نشان دادن آواهای زبان فارسی به کار می‌بریم. این نشانه‌ها به صورت زیر هستند:

ا ء ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و هـ ی

هر یک از این نشانه‌ها را «حرف» می‌نامیم. به بیان دیگر، آوا با شیوه‌ای خاص از دهان برمی‌آید و بیان می‌شود و حروف نمایندگان آن‌ها برای نوشتن هستند. جملات از کلمات ساخته می‌شوند و کلمات از حروف.

نکته: هر کدام از حروف زبان فارسی را می‌توان به دو یا چند شکل نوشت: مثلاً «ه ، هـ ، ـهـ ، ـه».

واج چیست؟​

گفتیم که حروف الفبای فارسی برای بیان آواهای زبان فارسی به کار می‌روند. به هریک از این آواها «واج» (Phoneme) می‌گوییم. به طور دقیق‌تر، واج کوچک‌ترین واحد صوتی زبان است که توانایی تغییر در معنا را دارد. مفهوم توانایی تغییر در معنا را با یک مثال روشن می‌کنیم. دو واژه «سیب» و «جیب» را در نظر بگیرید. همان‌طور که می‌بینیم، تغییر واج «س» به «ج» معنای کلمه را تغییر داده است. همچنین، تغییر ضمه در «پُر» به فتحه، کلمه «پَر» را می‌سازد که معنایی متفاوت دارد.

نکته: حرف مربوط به نوشتار است و واج به گفتار.

واج‌ها را می‌توان در دو دسته قرار دارد: واج‌های صامت یا همخوان و واج‌های مصوِّت یا واکه. در ادامه، این واج‌های صامت و مصوت را معرفی خواهیم کرد. پیش از آن، بهتری است با چند اصطلاح آشنا شویم.

دستگاه تولید واج که شامل لب‌ها، لثه، دهان، نای و... را «واجگاه» یا به اصطلاح قدما «مخرج» می‌گویند. هر واجی که تولید می‌شود، واجگاه خاص خود را دارد. برای مثال، اگر به تلفظ واج «د» دقت کنیم، می‌بینیم که این واج زبانی-دندانی است، زیرا برای ادای آن نوک زبان با دندان‌ها برخورد می‌کند.

نکته مهمی که باید در نظر داشت، این است که واج‌هایی با واجگاه نزدیک را نمی‌توان بدون فاصله در کنار یکدیگر قرار داد. مثلاُ «چ، ش» را نمی‌توان با هم تلفظ کرد، مگر اینکه مصوتی بینت آن‌ها قرار گیرد. مثلاً بگوییم «چَشم» (chašm). می‌بینیم که مصوت "a" بین «چ» و «ش» قرار گرفته است.

واجگاه اصوات مختلف را می‌توان به صورت جدول زیر بیان کرد.

واجگاهنحوه تولیدواکدار‍بی‌واک
لبیانسدادیbp
دماغیm
لب و دندانیسایشیvf
دندانیانسدادیdt
دماغیn
لثویسایشیصفیریzs
پاشیدهžš
مرکبjč
نیم‌مصوتy
زنشی (لرزان)r
کناریl
کامیانسدادیgk
نرمکامیسایشیx
انسدادیq
چاکناییسایشی?
انسدادیh
مفهوم اصطلاحات واجگاه‌های جدول بالا، به صورت زیر است:

  • انسدادی به صامت‌هایی می‌گویند که مسیر هوا هنگام تولیدشان مسدود می‌شود.
  • دماغی صامت‌هایی هستند که تلفظ آن‌ها از راه بینی است.
  • سایشی به آن دسته از صامت‌هایی می‌گویند که برای تولید آن‌ها راه عبور هوای بازدم تنگ شده و با لرزش خارج می‌شود.
  • صفیری آن دسته از صامت‌هاست که با تولیدشان صدایی مانند صفیر به گوش می‌رسد.
  • پاشیده آن دسته از صامت‌هایی هستند که آوای آن‌ها مانند آن است که آب به یک سوراخ تنگ پاشیده می‌شود.
  • مرکب به صامت‌هایی می‌گویند که با انسداد آغاز شده و به صورت سایشی و با تأخیر آزاد می‌شوند.
  • نیم‌مصوت به صامت‌هایی می‌گویند که هنگام تولید آن‌ها هم زنگ یک مصوت و هم سایش یک صامت به گوش می‌رسد.
  • زنشی یا لرزان آن دسته از صامت‌ها هستند که برای تولید آن‌ها نوک زبان به صورت پی در پی می‌جنبد و به لثه یا کام برخورد می‌کند.
  • کناری آن دسته از صامت‌هایی است که وقتی آن‌ها را تلفظ می‌کنیم، نوک زبان به لثه یا کام می‌چسبد و هوای بازدم از دو طرف خارج می‌شود.
واک‌‌دار به واج‌هایی می‌گویند که هنگام تلفظ آن‌ها تارهای صوتی به لرزش در می‌آیند و اگر در هنگام ادای آن‌ها روی گلو دست خود را قرار دهید، متوجه ارتعاش آن‌ها خواهید شد. بی‌واک‌ها نیز واج‌هایی هستند که تلفظشان تارهای صوتی را به ارتعاش درنمی‌آورد.

هجا چیست؟​

هجا از ترکیب واج‌ها ساخته می‌شود. به بیان بهتر، هجا کوچک‌ترین مجموعه از واج‌هاست که در یک لحظه و بدون فاصله و قطع کردن آن‌ را ادا می‌کنیم. احتمالاً هجا کردنِ سال‌ اول مدرسه را به یاد دارید که مثلاً کلمه «الفبا» را به صورت «اَ / لِف / با» و در سه هجا بیان می‌کردیم و به آن بخش کردن می‌گفتیم. هجاها خود می‌توانند کوتاه (مانند دَر) یا بلند (مانند بافت) باشند.

صامت چیست؟‌​

صامت به دسته‌ای از آواها گفته می‌شود که وقتی آن‌ها را ادا می‌کنیم، جریان هوا پس از از آنکه از نای گلو گذشت، ناگهان در جایی بین گلو و لب متوقف می‌شود و با فشار از یک تنگنا عبور می‌کند، از خط بین دهلیز دهان منحرف می‌شود، و یا یکی از اعضای گفتار برتر از گلو را به اهتزاز در می‌آورد.

صامت» در لغت به معنی ساکت و بی‌صداست. شاید تعریف صامت کمی پیچیده به نظر برسد، اما با اندکی دقت و بررسی مثال‌ها به راحتی آن را فرا می‌گیرید.

در زبان فارسی معیار ۲۳ صامت وجود دارد. این صامت‌ها عبارتند از:

ء ب پ ت ث ج چ ح خ د ز ژ س ش ف ق ک گ ل م ن و هـ ی

در زبان فارسی، برای آنکه برخی از صامت‌ها به‌ شکل نوشتاری، چند حرف وجود دارد. مثلاً برای از چهار حرف «ز»، «ذ»، «ض» و «ظ» برای نشان دادن یک واج استفاده می‌کنیم. در جدول زیر، حرف‌ها و نشانه آوایی هر کدام از آن‌ها را همراه با نام یا نام‌هایی که به آن‌ها اطلاق می‌شود آورده‌ایم.

حرفنشانه آوایینام یا نام‌های حروف
ا-الف
ء?همزه
بbبِ، با، باء
پpپِ
تtتِ، تا
ثθثِ، ثا، ثاء
جjجِ، جیم
چčچِ
حhحِ، حا، حاء
خxخِ، خا، خاء
دdدِ، دال
ذzذِ، ذال
رrرِ، را، راء
زzزِ، زا، زاء
ژžژِ، ژی
سsسِ، سین
شšشِ، شین
صsصاد
ضzضاد
طtطا، طاء، طای دسته‌دار
ظzظا، ظاء، ظای دسته‌دار
ع?عین
غγغین
فfفِ، فا، فاء
ققِ، قاف
کkکِ، کاف
گgگِ، گاف
لlلِ، لام
مmمِ، میم
نnنِ، نون
وvوِ، واو
هـhهِـ ، هـ دو چشم، ها، هاء
یyیِ، یا، یاء
فرهنگستان زبان و ادب فارسی معادل همخوان را برای "Consonant" و صامت به کار برده و در تعریف آن، این‌گونه نوشته است: آوایی که در تولید آن نوعی مانع در مسیر جریان هوا ایجاد شود.

1713858335477.png


مصوت چیست؟​

مصوِّت (با کسره روی و) آوایی است که با لرزش تار آواها از گلو خارج می‌شود و در هنگام ادای آن، دهان گوینده باز می‌ماند، به گونه‌ای که هوا می‌تواند از گلو تا لب آزادانه حرکت کند. در زبان فارسی شش مصوت داریم.

مصوت‌ها در زبان فارسی عبارتند از:

ــَـ ــِـ ــُـ آ او ای

این مصوت‌ها را، به ترتیب از راست به چپ، با خط آوایی زیر نمایش می‌دهیم:

i ū ā o e a

سه مصوت «ــَـ ــِـ ــُـ» (o ،e ،a) را مصوت کوتاه و سه مصوت «آ، او، ای» (i ،ū ،ā) را مصوت بلند می‌گوییم.

فرهنگستان زبان و ادب فارسی واژه «واکه» را به عنوان معادل "Vowel" و مصوت پیشنهاد داده و در تعریف آن چنین آورده است: آوایی که همواره با لرزش تارآواها همراه باشد و در تولید آن مانعی در مسیر جریان هوا ایجاد نشود.

بیشتر بدانید: به زبان ساده، مصوت بلند مصوتی است که هنگام ادای آن، صدا از یک مصوت به مصوت دیگر وصل متمایل می‌شود، به طوری که می‌توان آنن را به عنوان یک مصوت واحد در نظر گرفت. برخی از زبان‌شناسان معتقدند که در زبان فارسی دو مصوت مرکب وجود دارد: یکی مصوت مرکب در کلمه‌های «میدان» (mēydān) و «دِی» (dēy) که با ēy آن را نشان داده‌اند. دیگری مصوت مرکب در واژه‌های «نوروز» (nowruz) و «فردوسی» (ferdowsi) است که آن را با ow نشان می‌دهیم. به مصوت مرکب «آواگروه» نیز می‌گویند. مصوت مرکب معمولاً در کتاب‌های درسی بیان نمی‌شود و می‌توانید آن را به عنوان موضوعی برا مطالعه بیشتر در نظر بگیرید.

نکته‌ای درباره نوشتن صامت و مصوت​

همان‌طور که گفتیم، واج مربوط به گفتار است و حرف مربوط به نوشتار. بنابراین، ممکن است حروف هم نشانه صامت باشند و هم مصوت. حروفی که چنین ویژگی‌ای را دارند، عبارتند از: ا، و، هـ ، ی. در ادامه، به تفکیک حروف، درباره این موضوع توضیح بیشتری خواهیم داد.

ا: این نشانه می‌تواند در ابتدا، میان یا پایان یک کلمه بیاید. اگر در آغاز باشد، نشان‌دهنده واج صامت همزه است به همراه یکی از مصوت‌ها. مثلاً حرف «ا» ابتدا در واژه‌های «ابر» (abr?) یا «آبی» (ābi?) به صورت «صامت + مصوت» است. اگر این حرف در میانه یا پایان کلمه بیاید، نشانه مصوت «آ» (ā) است. واژه‌های «آگاه» (āgāh?) و «زیبا» (zibā) مثال‌هایی در این مورد هستند.

و: این حرف در میانه و پایان واژه‌ها می‌تواند نشانه مصوت ū باشد. «خوب» (xūb) و «آرزو» (āreū?) مثال‌هایی از آن هستند. این حرف در ابتدای کلمه نشانه صامت v است و با هر شش مصوت می‌آید. در میانه و پایان کلمات نیز، این حرف می‌تواند به صورت صامت ساکن به کار رود، مثل «ناوگان» (nāvgān) و «ناو» (nāv). واو در برخی واژه‌ها نشانه مصوت کوتاه o است، مثل «دو» (do) و «خوراک» (xorāk). یک نوع «و» نیز وجود دارد که به صورت «خ+و=خو» در زبان فارسی قدیم به صورت یک صامت مستقل در نظر گرفته می‌شده. این واو را «واو معدوله» نامیده‌اند که امروزه تنها در نوشتن باقی مانده و تلفظ گذشته خود را از دست داده است. «خواهر» (xāhar) مثالی از این نشانه است. یک کاربرد دیگر نشانه واو به عنوان کرسی برای همزه کلمات عربی است که در زبان فارسی به کار می‌روند. در این حالت، واو نه صامت است نه مصوت، مانند مؤمن.

هـ‌: های دوچشم می‌تواند در آغاز، میانه یا انتهای کلمه نقش صامت داشته باشد. «هرگز» (hargez)، «تهران» (tehrān) و «ماه» (māh)، به ترتیب، مثال‌هایی از این نشانه‌اند. به های دوچشم مصوت انتهای کلمه، «های ملفوظ» می‌گویند، زیرا در انتهای کلمه تلفظ می‌شود. های دوچشم، در مواردی، در انتهای کلمه نشانه مصوت کوتاه است، مثلاً در واژه‌های «لانه» (lāne) و «گربه» (gorbe) های دوچشم تلفظ نمی‌شود و به همین دلیل، در اینجا، به آن های غیرملفوظ یا های بیان حرکت می‌گویند.

ی: یا در میانه و پایان واژه می‌تواند نشانه مصوت بلند i باشد، مثل «بینا» (binā) و «ماهی» (māhi). این حرف در آغاز، میانه و انتهای کلمه، گاهی نشانه واج صامت است. «یار» (yār)، «بایر» (bāyer) و «نای» (nāy) مثال‌هایی از این مورد هستند. ی در کلمه‌هایی که از زبان عربی گرفته شده‌اند، گاهی به جای مصوت بلند ā به کار می‌رود، مثل «عیسی» (isā?).

چگونه تعداد صامت و مصوت کلمات را بشماریم؟​

بهترین راه برای شمردن تعداد واج‌ها یا همان تعداد صامت و مصوت در جمله این است که واژه‌ها را هجا یا همان بخش‌بخش کنیم (دقیقاً همان چیزی که در کلاس اول ابتدایی انجام می‌دادیم)، سپس آن‌ها را بشماریم.

با چند مثال این موضوع را بررسی می‌کنیم. می‌خواهیم تعداد صامت و مصوت واژه‌ها و ترکیبات «آوا، رفت‌وآمد، انتخابات، پا، آب، معلّم» را بشماریم. ابتدا واژه‌ها و ترکیبات را به صورت زیر بخش‌بخش می‌کنیم:

  • آوا: ء (صامت) + ا (مصوت) + و (صامت) + ا (مصوت): ۲ صامت و ۲ مصوت.
  • رفت‌وآمد (rafto?āmad): ر (صامت) + ــَـ (مصوت) + ف (صامت) + ت (صامت) + ــُـ (مصوت) + ء (صامت) + ا (مصوت) + م (صامت) + ــَـ (مصوت) + د (صامت)
  • انتخابات (entexābāt?): ء (صامت) + ــِـ (مصوت) + ن (صامت) + ت (صامت) + ــِـ (مصوت) + خ (صامت) + ا (مصوت) + ب (صامت) + ا (مصوت) + ت (صامت)
  • پا (pā): پ (صامت) + ا (مصوت)
  • آب: ء (صامت) + ا (مصوت) + ب (صامت)
  • معلّم (mo?allem): م (صامت) + ــُـ (مصوت) + ء (صامت) + ــَـ (مصوت) + ل (صامت) + ل (صامت) + ــِـ (مصوت) + م (صامت)

قواعد واجی چیست؟​

قرار گرفتن واج‌ها در کنار یکدیگر منجر به ساخت تکواژ یا واژه می‌شود. قواعد واجی قواعدی هستند که بر اساس آن‌ها تکواژها یا واژه‌ها ساخته می‌شوند. به بیان ساده‌تر، واج‌های صامت و مصوت هر هجا تنها به چند شیوه‌ محدود می‌توانند در کنار یکدیگر قرار گیرند، زیرا گویش‌وران زبان فارسی تنها به این شیوه‌ها واج‌ها را در کنار یکدیگر تلفظ می‌کنند. این قواعد که موجب کنار هم قرار گرفتن واج‌ها تنها در حالت‌های خاص می‌شود، عبارتند از:

  1. صامت + مصوت: پا، سه
  2. صامت + مصوت + صامت: در، سیب
  3. صامت + مصوت + صامت + صامت: چشم، ماست
طبق قواعد بالاست که در زبان فارسی مثلاً به لوستر (صامت + مصوت + صامت + صامت + صامت) می‌گوییم لوستِر (صامت + مصوت + صامت + صامت + مصوت + صامت). اگر دقت کنید، در واژه دوم، قاعده ۲ دو بار تکرار شده است.

در کنار قواعد هجایی، قواعد هم‌نشینی، قواعد نحوی، قواعد معنایی و قواعد کاربردی نیز وجود دارند که مربوط به ترکیب و در کنار هم قرار گرفتن تکواژها، واژه‌ها و جملات در کنار یکدیگر هستند.

نکته: گاهی قواعد صامت و مصوت را با حروف ابتدای معادل انگلیسی آن‌ها، یعنی c و v (از چپ به راست) مشخص می‌کنیم. یعنی، خواهیم داشت:

  1. صامت + مصوت = cv
  2. صامت + مصوت + صامت = cvc
  3. صامت + مصوت + صامت + صامت = cvcc

مثال‌های صامت و مصوت​

در این بخش، چند واژه را بررسی می‌کنیم و صامت و مصوت آن‌ها را می‌نویسیم:

  • مبدأ (?mabda): م (صامت) + ــَـ (مصوت) + ب (صامت) + د (صامت) + ــَـ (مصوت) + ء (صامت)
  • غفران‌مآب (γofrānma?āb): غ (صامت) + ــُـ (مصوت) + ف (صامت) + ر (صامت) + ا (مصوت) + ن (صامت) + م (صامت) + ــَـ (مصوت) + ء (صامت) + ا (مصوت) + ب (صامت)
  • ایستگاه (istgāh?): ء (صامت) + ی (مصوت) + س (صامت) + ت (صامت) + گ (صامت) + ا (مصوت) + هـ (صامت)
  • دانش‌نامه (dānešnāme): د (صامت) + ا (مصوت) + ن (صامت) + ــِـ (مصوت) + ش (صامت) + ن (صامت) + ا (مصوت) + م (صامت) + ــِـ (مصوت)
  • فرمانده (farmāndeh): ف (صامت) + ــَـ (مصوت) + ر (صامت) + م (صامت) + ا (مصوت) + ن (صامت) + د (صامت) + ــِـ (مصوت) + هـ (صامت)
  • علم‌آموز (elm?āmūz?): ء (صامت) + ــِـ (مصوت) + ل (صامت) + م (صامت) + ء (صامت) + ا (مصوت) + م (صامت) + و (مصوت) + ز (صامت)
  • خورشید (xošid): خ (صامت) + ــُـ (مصوت) + ر (صامت) + ش (صامت) + ی (مصوت) + د (صامت)
  • سؤال (so?al): س (صامت) + ــُـ (مصوت) + ء (صامت) + ا (مصوت) + ل (صامت)
  • رؤیا (ro?ya): ر (صامت) + ــُـ (مصوت)‌ + ی (صامت) + ا (مصوت)
  • خیال (xiyāl): خ (صامت) + ی (مصوت) + ی (صامت) + ا (مصوت) + ل (صامت)
  • بیابان (biyābān): ب (صامت) + ی (‌مصوت) + ی (صامت) + ا (مصوت) + ب (صامت) + ا (مصوت) + ن (صامت)


سوالات متداول صامت و مصوت​

در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار درباره صامت و مصوت در زبان فارسی به طور خلاصه پاسخ می‌دهیم.

صامت چیست؟‌​

صامت به دسته‌ای از آواها گفته می‌شود که وقتی آن‌ها را ادا می‌کنیم، جریان هوا پس از از آنکه از نای گلو گذشت، ناگهان در جایی بین گلو و لب متوقف می‌شود و با فشار از یک تنگنا عبور می‌کند، از خط بین دهلیز دهان منحرف می‌شود، و یا یکی از اعضای گفتار برتر از گلو را به اهتزاز در می‌آورد.

صامت و مصون چگونه شمارش می‌شوند؟​

بهترین راه برای شمردن تعداد واج‌ها یا همان تعداد صامت و مصوت در جمله این است که واژه‌ها را هجا یا همان بخش‌بخش کنیم (دقیقاً همان چیزی که در کلاس اول ابتدایی انجام می‌دادیم)، سپس آن‌ها را بشماریم.

جمع‌بندی​

در این مطلب درباره صامت و مصوت در زبان فارسی مطالبی آموختیم. فهمیدیم که کوچک‌ترین واحد صوتی زبان را «واج» می‌گویند. واج‌ها به دسته صامت و مصوت تقسیم‌بندی می‌شوند. با استفاده از این واج‌های می‌توانیم هجا بسازیم و از ترکیب هر هجا واژه ساخته می‌شود.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

جمله پایه و پیرو چیست؟ — ادبیات فارسی به زبان ساده + مثال​


جمله پایه و پیرو چیست؟ — ادبیات فارسی به زبان ساده + مثال

در آموزش‌های پیشین ، به معرفی برخی از مباحث دستور زبان فارسی از قبیل ضمیر، قید، بدل و مضاف و مضاف الیه پرداختیم. در این آموزش با جمله پایه و پیرو آشنا می‌شویم.


جمله مستقل چیست؟​

در آموزش «جمله چیست ؟ | انواع جمله به زبان ساده و با مثال» دیدیم که جمله بزرگ‌ترین واحد زبانی است. در یک تعریف دیگر می‌توان چنین گفت که جمله باید مستقل باشد. اما این مستقل بودن یعنی چه؟ یعنی اینکه جمله به‌گونه‌ای باشد که مخاطب با دیدن یا شنیدن آن انتظارش اقناع شود و دیگر پرسشی برایش به‌وجود نیاید. البته، دقت کنید که منظور پرسش ناشی از ناقص بودن معنای جمله است. برای مثال، نمی‌توانیم بگوییم جمله‌های زیر مستقل هستند:


  • من به مغازه رفتم و... (ادامه‌اش ناقص است)
  • ۳۰۰ سال پیش در چنین روزی به دنیا آمد (چه کسی ۳۰۰ سال پیش به دنیا آمد؟).
  • امروز کتاب را (کتاب را چه؟)
  • از آنجا که احمد آمده بود (از آنجا که احمد آمده بود چه؟)
می‌بینیم که همه جملات بالا پرسشی را در ذهن خواننده یا شنونده متبادر می‌کنند و او درک درستی از آن‌ها نخواهد داشت و منظور گوینده ر کامل درک نمی‌کند.
خود جملات مستقل را به دو دسته جمله ساده و جمله مرکب تقسیم می‌کنند. این تقسیم‌بندی بر اساس تعداد فعل‌های به‌کاررفته در جمله است. در ادامه این دو نوع جمله را معرفی می‌کنیم. شکل زیر دسته‌بندی جملات مستقل را به‌خوبی نشان می‌دهد. پس از این، منظورمان از جمله، جمله مستقل است.
انواع جمله

.

جمله ساده چیست؟​



جمله مستقلی را ساده می‌گوییم که تنها یک فعل داشته باشد. برای مثال، جملات زیر ساده‌اند:
  • احمد آمد.
  • احمد کتاب را آورد.
  • احمد داستان را به من گفت.
  • هوا سرد است.
  • برگ از درخت افتاد.
جملات ساده را از نظر تعداد اجزای آن‌ها می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:
  1. جملات دوبخشی
  2. جملات سه‌بخشی
  3. جملات چهاربخشی

جملات ساده دوبخشی​

جملات دوبخشی از دو بخش نهاد و فعل تشکیل می‌شوند. مثال‌هایی از این جملات به‌شرح زیر است:
  • احمد رفت.
  • شیشه شکست.
  • باد وزید.

جملات ساده سه‌بخشی​

جملات سه‌بخشی را خود می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:
۱. جملاتی که از فاعل و مفعول و فعل تشکیل شده‌اند. جملات زیر مثال‌هایی از این گونه‌اند:
  • احمد کتاب را خرید.
  • من شیشه را شکستم.
  • احمد در را بست.
۲. جملاتی که از نهاد و مسند و فعل اسنادی تشکیل شده‌اند. جملات زیر از این دست‌اند:
  • شهر امن است.
  • هوای بیرون سرد است.
  • جعبه سنگین نبود.
3. جمله‌هایی که نهاد و متمم و فعل ساخته می‌شوند. دقت کنید که منظور از متمم، متمم الزامی است که بدون آن جمله معنای کاملی نخواهد داشت. مثال‌هایی از این جملات در ادامه آورده شده است:‌
  • احمد به دوستش می‌نازد.
  • کامبیز از سگ می‌ترسد.

جملات ساده چهاربخشی​

این جملات را می‌توان در دو دسته گنجاند که در ادامه به آن‌ها اشاره می‌کنیم.
1. جملاتی که از نهاد و مفعول و متمم الزامی تشکیل شده‌اند. جمله زیر مثالی از این نوع جملات است:
  • احمد کیف را به اصغر داد.
2. جملاتی که از نهاد و مفعول و تمیز (مسند مفعول) ساخته می‌شوند. مانند مثال زیر:
  • مردم او را قهرمان خودشان می‌دانند.
جمله پایه و پیرو

جمله مرکب چیست؟​

به جملاتی که بیش از یک فعل دارند، جمله مرکب می‌گوییم. به بیان دیگر، این جملات از چند جمله ساده تشکیل می‌شوند. برای مثال، جمله «وقتی به خانه برگشتم، احمد هنوز نیامده بود» دو فعل دارد و یک جمله‌ مرکب است.

انواع جمله مرکب​

جملات مرکب را می‌توان به دو دسته هم‌پایه و ناهم‌پایه تقسیم کرد.

جمله هم‌پایه چیست؟​

جملات هم‌‌پایه جملاتی هستند که اولاً مستقل‌اند، ثانیاً با حرف ربط هم‌پایه‌ساز به هم مربوط می‌شوند. دقت کنید که جملات هم‌پایه بخشی از جمله دیگر نیستند. جملات زیر نمونه‌هایی از جملات هم‌پایه هستند:
  • دانش‌آموزان از کلاس درس بیرون آمدند و به خانه رفتند.
  • باران شیشه را خیس کرد و شیشه تمیز شد.

حرف ربط یا پیوند هم‌پایه‌ساز چیست؟​

پیوند هم‌پایه‌ساز، همان‌گونه که نامش نشان می‌دهد، حرفی است که دو جمله هم‌پایه را به هم پیوند می‌دهد. برای مثال، در دو جمله زیر، «و» و «اما» پیوند هم‌پایه‌ساز هستند:
  • مدرسه تعطیل شد و دانش‌آموزان به خانه برگشتند.
  • خواهرم به محل کارش رفت، اما من در خانه ماندم.

جمله ناهم‌پایه چیست؟​

جملات ناهم‌پایه، همان‌طور که از نامشان پیداست، از جملاتی تشکیل می‌شوند که مستقل معنایی نیستند و خود از جملات پایه و پیرو تشکیل می‌شوند.
اکنون می‌توانیم به بحث اصلی‌مان وارد شویم که همان جمله پایه و پیرو است. می‌دانیم که جملات ساده جملات مرکب را تشکیل می‌دهند. این جمله‌های ساده را می‌توان از نظر مفهوم و منظور و نقششان، به دو دسته جمله پایه و جمله پیرو تقسیم کرد. در ادامه، بیشتر در این‌ باره بحث می‌کنیم.

جمله پایه و پیرو چیست ؟​

جمله پایه که به آن جمله هسته نیز می‌گویند، بخشی از جمله مرکب است که حاوی منظور اصلی گوینده است. برای مثال، جمله «وقتی به مدرسه آمدم، کامبیز هنوز نرفته بود» مرکب است. این جمله از دو جمله ساده «وقتی به خانه برگشتم» و «احمد هنوز برنگشته بود» تشکیل شده است. اما منظور اصلی گوینده کدام جمله بوده است؟ مشخص است که مقصود اصلی گوینده این بوده که بگوید کامبیز هنوز نرفته بوده و جمله ناقص اول را برای بیان توضیح جمله دوم بیان کرده است. به جمله ساده اصلی در جمله مرکب، جمله پایه یا هسته می‌گوییم.
جمله پیرو، که به آن جمله وابسته نیز می‌گویند، آن بخش از جمله مرکب است که همراه جمله پایه می‌آید و مواردی چون زمان و شرط و دلیل و... را به جمله پایه اضافه می‌کند. جمله پایه به‌تنهایی معنی و مفهوم کاملی ندارد. برای مثال، در جمله، «وقتی به مدرسه آمدم، کامبیز هنوز نرفته بود»، جمله «وقتی به مدرسه آمدم» جمله پیرو است که زمان جمله پایه را بیان می‌کند.

حرف ربط یا پیوند وابسته‌ساز چیست؟​

پیوند وابسته‌سازی کلمه‌ای است که دو جمله پایه و پیرو را به هم مربوط می‌کند. مثلاً در جملات زیر، کلمات زیرا و اگر پیوند وابسته‌ساز هستند:
  • باید به خانه می‌آمدم، زیرا پستچی پشت در منتظر بود.
  • اگر تلاش کنی، پیشرفت خواهی کرد.

چگونه جمله پایه و پیرو را تشخیص دهیم؟​

برای تشخیص جمله پایه و پیرو می‌توان از چند راهکار استفاده کرد که در ادامه آن‌ها را شرح می‌دهیم.

راه اول تشخیص جمله پایه و پیرو​

در این روش، از همان تعریف جمله پایه و پیرو استفاده می‌کنیم. جمله‌ای که بار اصلی و منظور نویسنده یا گوینده در آن نهفته است، همان جمله پایه است و جمله دیگر جمله پیرو است. مثلاً در جمله «وقتی به خانه رسیدم، چراغ‌ها روشن بود»، مقصود اصلی گوینده گفتن این موضوع است که چراغ‌ها روشن بوده‌اند. به همین دلیل، جمله پایه «چراغ‌ها روشن بود» و جمله پیرو «وقتی به خانه رسیدم» است که زمان را بیان می‌کند.

راه دوم تشخیص جمله پایه و پیرو​

یکی از نشانه‌های جمله پیرو این است که اغلب با یکی از حروف ربط می‌آید. از این حروف می‌توان به تا، اگر، که، زیرا و... اشاره کرد. برای نثال، جمله «زود به خانه برگشتم، زیرا مهمان‌ها آمده بودند» را در نظر بگیرید. در این جمله، حرف ربط زیرا با «مهمان‌ها آمده بودند» آمده که جمله پیرو است.

راه سوم تشخیص جمله پایه و پیرو​

فعل‌های جمله پیرو را می‌توان با به مصدر یا صفت تفسیر کرد، اما برای جمله پایه نمی‌توان چنین چیزی گفت. برای مثال، جمله «تلویزیون را که خاموش کردم، فضای اتاق آرام شد» را در نظر بگیرید. این جمله را می‌توانیم، به این صورت بنویسیم: «با خاموش کردن تلویزیون، فضای اتاق آرام شد.» می‌بینیم که جمله «تلویزیون را که خاموش کردم» را می‌توان به صورت مصدری «با خاموش کردن تلویزیون» بیان کرد. به همین دلیل، جمله «تلویزیون را که خاموش کردم» جمله وابسته است و جمله دیگر، جمله هسته. دقت کنید که جمله هسته را نمی‌توانیم به‌صورت مصدری بنویسیم.

راه چهارم تشخیص جمله پایه و پیرو​

برای جمله پیرو می‌توان چنین گفت که معمولاً معنای ناقصی دارد، اما جمله پیرو کامل و مستقل است. برای مثال، جمله «اگر ورزش کنی، بدنت سالم می‌ماند» را در نظر بگیرید. می‌بینیم که جمله «اگر ورزش کنی» معنای ناقصی دارد و به همین دلیل جمله پیرو است.
نکته ۱: اگر جمله پیرو برای شرط آمده باشد، به آن «جمله شرط» می‌گوییم. در این صورت، جمله پایه «جزای شرط» یا «جواب شرط» نامیده می‌شود.
به مثال‌های زیر دقت کنید:
  • اگر تلاش کنی، در آینده موفق می‌شوی. جمله شرط: اگر تلاش کنی؛ جواب (جزای) شرط: موفق می‌شوی.
  • اگر تو آمده بودی، بهار می‌آمد. جمله شرط: اگر تو آمده بودی؛ جواب (جزای) شرط: بهار می‌آمد.
نکته ۲: از نظر جایگاه ظاهری، جمله پیرو می‌تواند قبل یا بعد از جمله پایه بیاید.

.

سوالات متداول درباره جمله پایه و پیرو​

در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار در زمینه جملات پایه و پیرو به اختصار پاسخ می‌دهیم.

جمله مرکب چگونه ساخته می‌شود؟​

به جملاتی که بیش از یک فعل دارند، جمله مرکب می‌گوییم. به بیان دیگر، این جملات از چند جمله ساده تشکیل می‌شوند.

به کلمه‌ای که جمله پایه و پیرو را بهم مرتبط می‌کند چه می‌گویند؟​


حرف پیوند وابسته‌سازی کلمه‌ای است که دو جمله پایه و پیرو را به هم مربوط می‌کند.

جمع‌بندی​

در این آموزش دیدیم که جملات مستقل را می‌توان به دو دسته ساده و مرکب تقسیم کرد. همچنین، گفتیم که جملات مرکب به در دو گروه هم‌پایه و ناهم‌پایه قرار می‌گیرند که نا‌هم‌پایه‌ها از جمله پایه و پیرو تشکیل می‌شوند.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

انواع صفت ها در زبان فارسی — به زبان ساده + مثال​


انواع صفت ها در زبان فارسی — به زبان ساده + مثال

در آموزش‌های پیشین ، به معرفی موصوف و صفت پرداختیم. در این آموزش می‌خواهیم با جزئیات بیشتری به معرفی انواع صفت ها در زبان فارسی بپردازیم و آن‌ها را از جنبه‌های مختلف دسته‌بندی کنیم. از آنجا که صفت‌های بیانی دسته بزرگی از انواع صفت های زبان فارسی را تشکیل می‌دهند،


صفت چیست؟‌​

هر کلمه‌ای که چگونگی و حالت اسمی دیگر یا جانشین اسم را بیان کند، «صفت» نامیده می‌شود. همچنین، اسمی که صفت چگونگی و حالتش را بیان کرده است، «موصوف» نام دارد. برای مثال، در «زن دانا» زن موصوف است و دانا صفت او.
در ادامه، برخی از مهم‌ترین خصوصیات صفت را مرور می‌کنیم.
۱. گاهی صفت به‌عنوان جانشین اسم می‌آید. برای مثال، در بیت زیر از حافظ، «سیاه» که صفت است، به‌عنوان جانشین اسم آورده شده است:
خزینه دلِ حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین، حَدِّ هر سیاهی نیست
یا در بیت زیر از مخزن‌الاسرار نظامی، «ظالم« که خود صفت است، به‌عنوان جانشین اسم آمده است:
گفت: خدایا با توِ ظالم چه کرد؟
در شبت از روز مظالم چه کرد؟‌
۲. صفت همواره نکره است و موصوف گاهی نکره و گاهی معرفه.
۳. موصوف معمولاً قبل از صفت می‌آید که در این صورت آن را «صفت مستوی» می‌گویند. در این حالت، موصوف کسره می‌گیرد. برای مثال، «مردمِ نادان». گاهی نیز پیش می‌آید که صفت پیش از موصوف می‌آید که در این حالت، صفت را صفت مقلوب یا صفت معکوس می‌نامند. برای مثال، سفیددندان، سیاه‌چشم. برای مثال، در بیت زیر از حافظ، «حکمت» موصوف است و «قادر» صفت مقدم:
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست
امروزه، در زبان فارسی، صفتی را که قبل از موصوف بیاید صفت پیشین و صفت پس از موصوف را صفت پسین می‌گوییم. صفت‌های پرسشی و اشاره‌ همواره پیش از اسم می‌آیند. صفت بیانی اغلب پس از اسم واقع می‌شود، اما در قدیم گاهی پیش از اسم نیز می‌آمده است. صفت‌های عددی و مبهم قبل از اسم می‌آیند، اما گاهی در گذشته پس از اسم می‌آمده‌اند. صفت توصیفی یا بیانی اغلب پس از موصوف می‌آید. اما در گذشته و در شعر گاهی پیش از موصوف می‌آمده و می‌آید، مثلاً‌ «پروین بزرگ زنی بود».
نقاشی آبرنگ درختان پاییزی


4. در زبان فارسی، مطابق صفت با موصوف ضرورتی ندارد و صفت همواره مفرد و نکره است، حتی اگر موصوف جمع و معرفه باشد. برای مثال، «مرد دانا» و «مردان دانا». البته در جایی که موصوف حذف شود و صفت به‌جای آن بنشیند، حکم آن را می‌گیرد و باید مطابقت آن رعایت شود. برای مثال، در جمله «نیکان روزگار را دریاب»، منظور از «نیکان» مردمان نیک است.
۵. «یا»ی وحدت (مفرد) را می‌توان هم پیش از موصوف و هم پیش از صفت آورد. برای مثال، می‌توان چنین نوشت:
  • احمد پسری شجاع است.
  • احمد پسر شجاعی است.
البته این مورد برای همه صفت‌ها شدنی نیست.
۶. از نظر ساخت، صفت یا مفرد یا بسیط است و تنها یک کلمه دارد. برای مثال، پست و بلند دو صفط بسیط هستند. همچنین، صفت می‌تواند مرکب باشد که از دو کلمه یا بیشتر از آن تشکیل شده باشد.
در ادامه، دسته‌بندی انوع صفت ها را بیشتر شرح می‌دهیم.


انواع صفت از نظر جایگاه قرارگیری نسبت به اسم​

از نظر قرارگیری صفت نسبت به اسم، می‌توان آن را در دو دسته صفت پیشین و صفت پسین قرار داد.
صفت‌های پیشین عبارت‌اند از:
  • صفت اشاره
  • صفت پرسشی
  • صفت تعجبی
  • صفت مبهم
  • صفت شمارشی اصلی
  • صفت شمارشی ترتیبی نوع ۱ (با پسوند ــُـ مین)
  • صفت عالی
مهم‌ترین صفت‌های پسین نیز موارد زیر هستند:
  • صفت شمارشی ترتیبی نوع ۲ (با پسوند ــُـ م)
  • صفت بیانی

انواع صفت های پیشین​

در این بخش به مهم‌ترین صفت‌های پیشین می‌پردازیم.

صفت اشاره​

از صفت‌های اشاره می‌توان به این، آن، چنین، چنان، همین، همان اشاره کرد که قبل از هسته گروه یا همان موصوف می‌آیند. نکته‌ای در رابطه با صفت اشاره وجود دارد و آن اینکه قبل از آن هیچ صفت یا وابسته دیگری نمی‌آید. برای مثال، در عبارت «آن سه نفر معلم»، «آن» صفت اشاره است و «معلم» هسته.

صفت پرسشی​

اگر کلمه‌های کدام، چند، چندمین، چه قبل از اسم بیایند و مفهوم یک پرسش را برسانند، صفت پرسشی را می‌سازند. برای مثال، جمله‌های زیر صفت پرسشی دارند:
  • کدام شهر رفتید؟
  • چند روز درس خواندی؟
  • چندمین روز هفته به اینجا می‌آیید؟
  • چه کتابی آورده بود؟
دقت کنید که کلمات چند و چندمین، اگر مفهوم پرسش را نرسانند، صفت مبهم خواهند بود. برای مثال، جملات زیر را ببینید که صفت مبهم دارند:

  • چند مداد خریدم.
  • چندمین بار است که این کار را شروع می‌کنم.


صفت تعجبی​

کلمات چه و عجب اگر پیش از اسم بیایند و مفهوم تعجب را برسانند، در دسته صفت‌های تعجبی قرار می‌گیرند. صفت‌های تعجبی معمولاً در موقعیت‌هایی که موضوعاتی از قبیل فراوانی، شگفتی، تحسین، و شدت وجود داشته باشد، به کار می‌روند. چند مثال را در ادامه آورده‌ایم.
  • چه کتابی!
  • عجب بارانی!
  • چه دوستانی!
  • چه چیزی گفت!

صفت مبهم​

صفت مبهم صفتی است که ویژگی غیرمعین بودن را به اسم اضافه می‌کند یا اسم را غیرمعین و نکره می‌کند یا اینکه تعداد را به‌طور غیردقیق نشان می‌دهد. بدین ترتیب، چگونگی، تعداد یا نوع موصوف را به صورت مبهم بیان می‌کنیم. صفت‌های مبهم عبارت‌اند از هر، هیچ، همه، فلان، خیلی، بسیار، کمی، قدری، بعضی، پاره‌ای، چند، دیگر. برای مثال، در جمله «هر میوه‌ای که دوست داری بچین» صفت مبهم به کار رفته است.

صفت شمارشی اصلی​

صفت‌های شمارشی اصلی همان اعداد اصلی هستند که اگرچه تعداد آن‌ها نامحدود است، تعداد عناصر پایه تشکیل‌دهنده آن‌ها محدود است. عناصر پایه اعداد یک، دو، ...، ده، بیست، سی، چهل، ...، صد، دویست، سیصد، ...، هزار، میلیون، میلیارد و... هستند. سایر اعداد را می‌توان از جمع و یا ضرب این اعداد به‌دست آورد.
توجه به این نکته ضروری است که اگر اعداد وابسته اسم نباشند، خودشان گروه اسمی هستند و می‌توان آن‌ها را به‌صورت جمع یا مفرد آورد. برای مثال، در جمله‌های زیر:
  • پنج از هفت کوچک‌تر است.
  • بعضی وقت‌ها یاد بیست‌هایی می‌افتم که در دوران مدرسه می‌گرفتم.
اعداد ده، صد، هزار، میلیون، میلیارد، اگر صفت‌ها باشند، می‌توان آن‌ها را جمع بست. البته در این موارد، دیگر نمایانگر یک رقم دقیق نیستند و تنها برای بیان کثرات به کار می‌روند. مثال‌های زیر این موضوع را نشان می‌دهند:
  • صدها نفر در میدان شهر جمع شده بودند.
  • ده‌ها روز طول می‌کشد پیاده به آنجا بروی.
نکته: موصوف صفت شمارشی همواره مفرد است.
نکته: بین صفت شمارشی و موصوف، برای شمارش تعداد یا اندازه و وزن آن، اسمی می‌‌آید که وابسته صفت است و به آن ممیز می‌گوییم. جمله زیر مثالی از این دست دارد:
  • ده نفری شرکت‌کننده برای روز آزمون آمده بودند.
در جمله بالا، منظور از ده نفری حدود ده نفر است.
نکته: گاهی برای بیان اعداد تقریبی از چند عدد پشت سر هم استفاده می‌کنیم که چیزی بین آن‌ها نمی‌آید. برای مثال، جمله‌های زیر را ببینید:
  • دو سه کیلو میوه خریدم.
  • چهار پنج نفر حضور داشتند.
  • دویست سیصد سال از دوران حکومت آن‌ها گذشته است.
نکته: همه صفت‌های اشاره، تعجبی، پرسشی، مبهم به‌جز چند، دیگر، همه، را می‌توان پیش از صفت‌های شمارشی آورد. برای مثال:
  • همین سه کتاب
  • آن پانزده درخت
  • هر چهار نفر
  • فلان سه شخص
نقاشی درختی با شکوفه های بهاری

صفت شمارشی نوع ترتیبی نوع ۱ با پسوند ــُـ مین​

این صفت شمارشی از ترکیب یک عدد اصلی و پسوند ــُـ مین ساخته می‌شود. برای مثال:
  • سومین خانه
  • هفتمین کوچه
نکته: به‌جای یکمین، معمولاً از اولین و نخستین استفاده می‌کنیم.
این کلمات با صفت‌های اشاره، تعجبی و مبهم می‌آیند:
  • همان چهارمین درخت
  • عجب اولین همکارانی!
  • به هیچ سومین برنده‌ای جام نمی‌دهند.

صفت عالی​

صفت عالی یا برترین از ترکیب صفت بیانی و پسوند «ترین» ساخته می‌شود. موصوف صفت‌های عالی هم می‌تواند مفرد و هم جمع باشد.
مفرد برای وقتی است یک چیز وجود داشته باشد و با سایر هم‌طبقه‌های خودش سنجیده شود:
  • تهران پرجمعیت‌ترین شهر ایران است.
جمع برای حالتی است که وقتی موصوف بیش از یکی باشد و با سایر هم‌طبقه‌های خود مقایسه شود.
  • به بهترین ورزشکاران مدال می‌دهند.
  • حافظ، سعدی، فردوسی، مولوی و نظامی معروف‌ترین شاعران پارسی‌گو هستند.
صفت عالی خود می‌تواند هسته یک گروه اسمی باشد. در این صورت باید وابسته اسم نباشد یا خودش کسره بگیرد. مانند مثال‌های زیر:‌
  • این درخت در نوع خود بلندترین است.
  • در این جمله بلندترین مسند است.
  • بزرگ‌ترین شما پرهیزگارترین شماست.
در جمله آخر، «بزرگ‌ترین» نهاد است و در مقام مضاف‌الیه قرار دارد.

انواع صفت های پسین​

در این بخش، به دو نوع صفت پسین می‌پردازیم.

صفت شمارشی نوع ترتیبی نوع ۲ با پسوند ــُـ م​

این نوع صفت‌ها از اعداد اصلی و پسوند «ــُـ م» ساخته می‌شوند. مانند «درخت پنجم»، «خانه دوم» و... .
نکته: پس از کلمه ساعت، صفت شمارشی نوع ترتیبی نوع ۲ بدون پسوند می‌آید. برای مثال:
  • ساعت ۵ عصر به خانه آمدم.

صفت بیانی​

صفت بیانی صفتی است که پس از اسم می‌آید، چگونگی و ویژگی اسم را شرح می‌دهد. حرف آخر کلمه پیش از صفت بیانی معمولاً دارای کسره (ـــِــ) است یا حرف «ی». برای مثال، مردِ دانا، زنانِ بزرگ، خانه‌ بزرگ، خدای بخشنده.
در اغلب موارد، صفت بیانی تنها به بیان چگونگی هسته (موصوف) نمی‌پردازد، بلکه از کلیت آن و شمولش کم می‌کند. برای مثال، «زن زیبای دانا» از «زن زیبا» کلیت کمتری دارد. همچنین کلیت «زن زیبا» از «زن» کمتر است.
از اقسام صفت‌های بیانی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:‌
صفت ساده: صفتی است که بر چگونگی و ویژگی موصوف دلالت دارد و مفهوم فاعلی یا مفعولی یا نسبی یا… آن را نمی‌رساند، مانند آسمان زیبا، پدر مهربان و… .
صفت فاعلی: کننده کار یا دارنده معنی را نشان می‌دهد و به صورت‌های مختلف ساخته می‌شود. از مثال‌های آن می‌توان به این موارد اشاره کرد: خواننده، بافنده، پرسان، خواهان، گویا، خوانا، خواستار، خریدار، آموزگار، پروردگار، ستمکار، دغل‌کار، دادگر، خنیاگ.
صفت مفعولی: بر آنچه فعل بر او واقع شده باشد دلالت می‌کند، مانند پوشیده و برده.
صفت نسبی: همان‌گونه که از نامش برمی‌آید، صفتی است که به کسی یا چیزی نسبت داده می‌شود. چند مثال از این نوع صفت عبارت است از همدانی، گیاهی، نمادین، زیرین، بیشینه، پشمینه، چندکاره، سه‌لایه، رایگان، شایگان، شبانه، زنانه، ظلمانی، روحانی، گیوه‌چی، توتون‌چی، سه‌گانه.https://blog.faradars.org/%D8%B5%D9%81%D8%AA-%D9%86%D8%B3%D8%A8%DB%8C/
صفت لیاقت: همان‌گونه که از نامش پیداست، بیانگر لیاقت و شایستگی موصوف است. مثلاً صفت لیاقت «شنیدنی» در «آهنگ شنیدنی» منظور آهنگی است که شایسته «شنیدن» است.


انواع صفت از نظر ساختمان​

از نظر ساختمان، صفت را می‌توان به دو دسته جامد و مشق تقسیم کرد که در ادامه آن‌ها را توضیح می‌دهیم.

صفت جامد​

صفت جامد صفتی است که از بن فعل گرفته نشده است. برای مثال،‌ بزرگ و پیر در دسته صفت‌های جامد قرار می‌گیرند.

صفت مشتق​

صفت مشتق صفتی است که از بن فعل ساخته می‌شود. صفت فاعلی، صفت مفعولی و صفت لیاقت، از نوع مشتق هستند. صفت مشتق را خود می‌توان به سه دسته صفت‌ پیشوندی، میانوندی و پسوندی تقسیم کرد.
صفت‌ پیشوندی از یک پیشوند به‌علاوه یک اسم ساخته می‌شود. از این انواع صفت های بیانی، می‌توان به بخرد، باهوش، بینوا، فرومایه، همدل، ناسپاس، نامرد، نترس، برو، نایاب، نادار و ناشایست اشاره کرد. در صفت‌های میانوندی، یک وند بین دو تکواژ می‌آید. رنگارنگ، سرازیر، جوروارجور و دلواپس از این صفت‌ها هستند. صفت پسوندی نیز صفتی مشتق است که از تکواژ به‌علاوه یک پسوند در انتهایی آن تشکیل می‌شود که شنونده، فروزان و برخوردار مثال‌هایی از آن هستند.

انواع صفت از نظر معنی و مفهوم​

از نظر معنی و مفهوم، می‌توان صفت‌ها را به دسته‌های زیر تقسیم کرد:
  • صفت بیانی یا توصیفی
  • صفت شمارشی یا عددی
  • صفت اشاره‌
  • صفت پرسشی
  • صفت مبهم
  • صفت تعجبی
در بخش‌های قبل به معرفی هریک این انواع صفت ها پرداختیم.


جمع‌بندی​

در این آموزش ، ابتدا به معرفی صفت پرداختیم، سپس از جنبه‌های گوناگون انواع صفت ها را دسته‌بندی کردیم و درباره هریک توضیحاتی دادیم و مثال‌هایی ارائه کردیم.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

صفت بیانی چیست؟ – زبان فارسی به زبان ساده + مثال​


صفت بیانی چیست؟ – زبان فارسی به زبان ساده + مثال

در آموزش‌های پیشین، با صفت و انواع آن، از قبیل صفت مبهم، آشنا شدیم. در این آموزش، با جزئیات بیشتری به صفت بیانی می‌پردازیم و، ضمن بیان مثال‌های مختلف، ویژگی‌ها و انواع آن را معرفی خواهیم کرد.


وابسته اسم​

در گفتار، تنها یک کلمه می‌تواند نقش دستوری داشته باشد. برای مثال، وقتی می‌گوییم «کتاب را خریدم»، کلمه «کتاب» به‌تنهایی نقش دستوری ایفا می‌کند. اما این جمله پایه و این کلمه «کتاب» را می‌توان با اضافه کردن وابسته‌هایی گسترش داد. در این صورت، به‌جای اسم با «گروه اسمی» روبه‌رو خواهیم بود. برای مثال، می‌‌توانیم جمله «کتاب را خریدم» به شکل‌های زیر بازنویسی کنیم:
  • کتاب قطور را خریدم.
  • کتاب خواندنی را خریدم.
  • کتاب قطور خواندنی را خریدم.
اجزای گروه اسمی با هم می‌آیند و نقش دستوری واحدی دارند. وابسته‌‌ها نیز وظیفه زیرنقشی را ایفا می‌کنند. در جملات بالا، «کتاب» هسته گروه است و کلماتی که توضیحش می‌دهند، وابسته‌اند. برخی وابسته‌ها پیش از اسم می‌آیند و برخی پس از آن. صفت یکی از وابسته‌های اسم است که می‌تواند پیش یا پس از آن بیاید. بدین ترتیب، از این نظر، می‌توان صفت را به دو دسته پیشین و پسین دسته‌بندی کرد. وابسته‌هایی که بعد از اسم می‌آیند، صفت بیانی، مضاف‌الیه، بدل، متمم اسم و جمله‌های موصولی هستند.

صفت چیست؟​

هر کلمه‌ای را که چگونگی و حالت اسم یا جانشین اسم را بیان کند «صفت» نامیده می‌شود. همچنین، اسمی که صفت حالش را بیان کرده است، «موصوف» نام دارد. برای مثال، در «مرد مهربان» مرد موصوف است و مهربان صفت او.


در اینجا به برخی از ویژگی‌های رایج صفت اشاره می‌کنیم.
۱. برخی اوقات، صفت در جایگاه جانشین اسم می‌آید. برای مثال، در بیت زیر از حافظ، «سیاه» که صفت است، به‌عنوان جانشین اسم آورده شده است:
خزینه دلِ حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین، حَدِّ هر سیاهی نیست
یا در بیت زیر از مخزن‌الاسرار نظامی، «ظالم» که خود صفت است، به‌عنوان جانشین اسم آمده است:
گفت: خدایا با توِ ظالم چه کرد؟
در شبت از روز مظالم چه کرد؟‌
۲. صفت همواره نکره است و موصوف گاهی نکره و گاهی معرفه.
۳. موصوف معمولاً قبل از صفت می‌آید که در این صورت آن را صفت مستوی می‌گویند. در این حالت، موصوف کسره می‌گیرد. برای مثال، «مردمِ نادان». گاهی نیز پیش می‌آید که صفت پیش از موصوف می‌آید که در این حالت، صفت را صفت مقلوب یا صفت معکوس می‌نامند. برای مثال، سفیددندان، سیاه‌چشم. برای مثال، در بیت زیر از حافظ، «حکمت» موصوف است و «قادر» صفت مقدم:
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست
امروزه، در زبان فارسی، صفتی را که قبل از موصوف بیاید صفت پیشین و صفت پس از موصوف را صفت پسین می‌گوییم. صفت‌های پرسشی و اشاره‌ همواره پیش از اسم می‌آیند. صفت‌های عددی و مبهم قبل از اسم می‌آیند، اما گاهی در گذشته پس از اسم می‌آمده‌اند. صفت توصیفی یا بیانی اغلب پس از موصوف می‌آید. اما در گذشته و در شعر گاهی پیش از موصوف می‌آمده و می‌آید، مثلاً‌ «پروین بزرگ زنی بود».
نقاشی مینیاتوری باغ ایرانی

4. در زبان فارسی، مطابق صفت با موصوف ضرورتی ندارد و صفت همواره مفرد و نکره است، حتی اگر موصوف جمع و معرفه باشد. برای مثال، «مرد دانا» و «مردان دانا». البته در جایی که موصوف حذف شود و صفت به‌جای آن بنشیند، حکم آن را می‌گیرد و باید مطابقت آن رعایت شود. برای مثال، در جمله «نیکان روزگار را دریاب»، منظور از «نیکان» مردمان نیک است.
۵. «یا»ی وحدت (مفرد) را می‌توان هم پیش از موصوف و هم پیش از صفت آورد. برای مثال، می‌توان چنین نوشت:
  • رضا پسری مهربان است.
  • رضا پسر مهربانی است.
البته این مورد برای همه صفت‌ها شدنی نیست.
۶. از نظر ساخت، صفت یا مفرد یا بسیط است و تنها یک کلمه دارد. برای مثال، پست و بلند دو صفط بسیط هستند. همچنین، صفت می‌تواند مشتق باشد یا مرکب باشد که از دو کلمه یا بیشتر از آن تشکیل شده باشد. در ادامه، بیشتر با این موضوع آشنا می‌شویم.

صفت بیانی چیست؟​

صفت بیانی که پس از اسم می‌آید، چگونگی و ویژگی اسم را نشان می‌دهد. حرف آخر کلمه پیش از صفت بیانی معمولاً دارای کسره (ـــِــ) است یا حرف «ی». برای مثال، مردِ دانا، زنانِ بزرگ، خانه‌ بزرگ، خدای مهربان.
در اغلب موارد، صفت بیانی تنها به بیان چگونگی هسته (موصوف) نمی‌پردازد، بلکه از کلیت آن و شمولش کم می‌کند. برای مثال، «زن زیبای دانا» از «زن زیبا» کلیت کمتری دارد. همچنین کلیت «زن زیبا» از «زن» کمتر است.


تفاوت صفت بیانی و مضاف الیه​

صفت چیزی جدا از وجود موصوف نیست و به همین دلیل است که ترکیب وصفی یا همان موصوف و صفت نها یک بار نشانه جمع می‌گیرد. برای مثال، وقتی می‌گوییم درخت زیبا، جمع آن می‌شود درختان زیبا. این در حالی است که مضاف که پیش از مضاف‌الیه می‌آید، چیزی مستقل است و مضاف‌الیه جدا از آن و به همین دلیل است که می‌توان هریک از آن‌ها را جمع بست. برای مثال، در ترکیب اضافی دیوار خانه می‌توان چنین تغییراتی را به‌وجود آورد:

  • دیوارهای خانه
  • دیوار خانه‌ها
  • دیوارهای خانه‌ها
برخی واژه‌ها هستند که در اصل اسم‌اند و وقتی برای بیان کردن چگونگی به کار رود و از خصوصیات صفت تبعیت کند، صفت به حساب می‌آید. برای مثال، شده است که در گفت‌وگوهایمان بگویین «فلان شخص مردِ انسانی است.» در اینجا، انسان یک اسم است که ویژگی مرد و چگونگی آن را بیان کرده است و حکم صفت را دارد.
هر ترکیب وصفی را می‌توان به‌شکل یک جمله کوتاه ربطی نوشت. برای مثال، «مرد دانا» را می‌توان این‌گونه نوشت: «آن مرد داناست.»

جایگاه صفت بیانی​

همان‌طور که گفتیم، صفت بیانی پس از هسته، که در اینجا موصوف است، به یکی از شکل‌های زیر می‌آید:
  • مرد دانایی دیدم.
  • مردی دانا دیدم.
  • مردی دیدم دانا.
نکته: دقت کنید که در زبان شعر، صفت بیانی ممکن است پیش از موصوف نیز بیاید. برای مثال، ممکن است چنین بیان شود: «دانا مردی را دیدم.»
به‌طور کلی، صفت بیانی در موارد زیر پیش از موصوف می‌آید:
۱. صفت‌های عالی و ترتیبی که مختوم به «ین» هستند. مثلاً داناترین مرد، چهارمین کتاب.
۲. صفت‌هایی که یگانگی و یکتایی را بیان می‌کنند. برای مثال، یگانه مرد شهر، تنها کتاب شعرم، یک دانه همکارش، یکتا کتابخانه کشور.
۳. صفت‌هایی که برای تأکید یا بیان و افزودن بُعد عاطفی پیش از هسته می‌آیند. مثال‌های زیر این مورد را نشان می‌دهند:
  • او خوب جوابی به همکارش داد (جواب خوبی).
  • احمد بد کاری کرد که دیر آمد (کار بدی).
نقاشی آبرنگ مقبره حافظ در باغ

تعداد صفت‌های بیانی​

یک هسته یا همان موصوف، می‌تواند چند صفت بیانی داشته باشد. مواردی که معمولاً چند صفت بیانی در کنار یکدیگر می‌آید، در ادامه آورده شده است.
  1. صفت‌هایی که از یک جنس نیستند، همراه با کسره، پس از صفت‌های قبلی می‌آیند. برای مثال، در جمله «جوان دانای ایرانی دیگری رفت»، کلمه «دانا» به «جوان» برمی‌گردد، «ایرانی» به «جوان دانا» و «دیگری» به «جوان دانای ایرانی».
  2. صفت‌هایی که از یک دسته‌اند و می‌توانند با حرف «و» همپایه شوند و به‌صورت وابسته هسته. برای مثال، جمله «درخت زیبا و بزرگ و پرمیوه‌ای دیدم» را در نظر بگیرید. در اینجا، صفت‌های هم‌پایه زیبا و بزرگ و پرمیوه به درخت برمی‌گردند. همچنین، این صفت‌ها می‌توانند با کسره به گروه پیش از خود وابسته شوند. برای مثال، جمله «درخت زیبای بزرگ پرمیوه‌ای دیدم.» را ببینید. در این جمله، زیبا به درخت برمی‌گردد، بزرگ به درخت زیبا و پرمیوه به درخت زیبای بزرگ.
  3. گاهی اوقات، دسته‌ای از صفت‌ها در یک مقوله هستند و دسته‌ای دیگر خیر. برای مثال، عبارت «مرد دانا و مهربان آبادانی» را در نظر بگیرید. در این عبارت، دانا و مهربان، که از یک مقوله و یک دسته‌اند، به مرد برمی‌گردند و آبادانی، که مقوله‌ای جداست، به مرد دانا و مهربان برمی‌گردد.
  4. چند صفت همگون را می‌توان به‌جای «و» ربط با ویرگول آورد و بین دو صفت پایانی «و» قرار داد. برای مثال، این جمله را در نظر بگیرید: «احمد دانش‌آموز باهوش، مهربان، مؤدب و پرتلاشی است».
  5. صفت‌ها می‌توانند به‌صورت دو به دو هم‌پایه شوند و این دسته‌های دوتایی، خود با ویرگول هم‌پایه شوند. برای مثال، این جمله را در نظر بگیرید: «احمد و رضا دانش‌آموزانی مهربان و دلسوز، پرتلاش و درسخوان، بااستعداد و باهوش هستند».
  6. صفت‌های بیانی، در صورت ضرورت، می‌توانند همراه با سایر حروف ربط هم‌پایه‌ساز مانند «یا» بیایند. برای مثال، این جمله را ببنید که در آن حرف ربط «یا» به کار رفته است: «دانش‌آموز پرتلاش یا بااستعداد درس را یاد می‌گیرد».

تعداد موصوف‌ها و همپایگی آن‌ها​

موصوف هم، مانند صفت بیانی، می‌تواند بیش از یکی باشد. در واقع، به بیان بهتر، یک صفت می‌تواند وابسته چند موصوف هم‌پایه باشد. برای مثال، عبارت «دانش‌آموزان و دانشجویان درسخوان» را در نظر بگیرید. در این ترکیب، درسخوان هم به پسران بر می‌گردد و هم به دختران. به عبارت دیگر، این ترکیب را می‌توان این‌گونه نوشت: «دانش‌آموزان درسخوان و دانشجویان درسخوان».
همچنین، ممکن است چند صفت هم‌پایه داشته باشیم که وابسته چند موصوف هم‌پایه باشند. مثلاً این جمله را ببینید: «دانش‌آموزان و دانشجویان پرتلاش و بااستعداد». در این ترکیب، پرتلاش و بااستعداد صفت‌های هم‌پایه هستند که به موصوف‌های هم‌پایه دانش‌آموزان و دانشجویان برمی‌گردند.

وابسته‌های صفت بیانی​

وابسته‌های صفت بیانی را می‌توان در چهار دسته بیان کرد که در ادامه به آن‌ها اشاره می‌کنیم.

متمم صفت بیانی​

گاهی پس از صفت بیانی متمم می‌آید. مثال‌هایی از این وابسته‌های صفت بیانی در ادامه آورده شده است.
  • آدم بی‌خبر از خدا (خدا متمم بی‌خبر است)
  • سیاستمدار متمایل به مردم (مردم متمم متمایل است)
  • نکته شایان توجه (توجه متمم شایان است)

صفت صفت بیانی​

گاهی پیش می‌آید که خود صفت بیانی صفت می‌گیرد. مثال‌های زیر نمونه‌هایی از این دسته‌اند:
  • دیوار سبز تند (تند صفت سبز است)
  • چمان آبی روشن (روشن صفت آبی است)

قید صفت بیانی​

در کنار صفت بیانی، قید نیز می‌تواند قرار گیرد. مثال‌های زیر این موضوع را به‌خوبی مشخص می‌کنند:
  • خانه بسیار بزرگ (بسیار قیدی برای بزرگ است)
  • باغ خیلی زیبا (خیلی قیدی برای زیبا است)

متمم صفت تفضیلی​

برخی از صفت‌ها هستند که سنجش‌پذیر نیستند. برای مثال، اگر ترکیب وصفی «اسب زنده» را داشته باشیم، نمی‌توانیم بگوییم «اسب زنده‌تر». اما اغلب صفت‌های بیانی سنجش‌پذیر هستند و آن‌ها را می‌توان با پسوند «تر» آورد که برتری و بیشتر بودن و امثال آن را بیان می‌کند. برای مثال، درخت بزرگ‌تر، کار پسندیده‌تر.
صفت تفضیلی معمولاً متممی دارد که با کمک حرف «از»‌ می‌آید. برای مثال، این عبارت را در نظر بگیرید: «دایه مهربان‌تر از مادر». در این عبارت، «مادر» متممِ «مهربان» است. صفت تفضیلی بیان‌کننده برتری موصوف نسبت به متمم است. برای مثال، جمله «دختری مهربان‌تر از همه» را ببنید که در آن، صفت «مهربان‌تر» برتری موصوف (دختر) را نسبت به متمم (همه) بیان می‌کند.
البته گاهی نیز نمی‌توان برای صفت تفضیلی متممی آورد. این جمله مثالی از این موضوع است: «با تلاش بیشتر می‌توان موفق شد». گاهی نیز پیش می‌آید که متمم صفت در جمله نمی‌آید و باید آن را به قرینه شناخت. برای مثال، به این جمله دقت کنید: «همیشه دانش‌آموزان پرتلاش‌تر (از دیگران) موفق‌تر (از دیگران) هستند».
اگر صفت‌های تفضیلی در جایگاه مسند در جمله قرار بگیرند، متمم آن‌ها می‌تواند با کلماتی مانند «تا» و «نسبت به» و «که» نیز بیاید. این جمله، موضوع را به‌خوبی نشان می‌دهد: «این باغ زیباتر است تا آن باغ» (آن باغ متمم زیباتر است). این جمله را می‌توان این‌گونه نوشت: «این باغ نسبت به آن باغ زیباتر است». در این جمله، «آن باغ» به «زیباتر» برمی‌گردد.
نکته: صفت‌های تفضیلی عربی، ماند ارشد، که در زبان فارسی به کار می‌روند، بدون «تر» می‌آیند و حکم صفت عادی را دارند.

انواع صفت بیانی​

از نظر ساختار، صفت بیانی را می‌توان به دسته‌های زیر تقسیم کرد:


  • ساده
  • پیشوندی
  • میانوندی
  • پسوندی
    • فاعلی
    • مفعولی
    • نسبی
    • شباهت و رنگ
    • دارندگی
    • آمیختگی و آلودگی
    • نگهبانی
    • ترتیبی
  • مرکب
  • گروهی
  • سنجش
    • مطلق
    • تفضیلی
    • عالی
در ادامه، به این انواع می‌پردازیم و مثال‌هایی از آن را بیان می‌کنیم.

صفت ساده​

صفت ساده صفتی است که از یک کلمه ساده معنی‌دار تشکیل شده است. برای مثال، جوان، پیر، تشنه، گرسنه، زیبا، گرم صفت بیانی ساده یا بسیط هستند.
صفت مشتق صفتی است که از یک تکواژ مستقل همراه با یک یا دو «وند» تشکیل می‌شود. از این صفت‌ها می‌توان به آزمند، دانشمند، بااخلاق اشاره کرد. صفت مشتق خود به صفت‌ پیشوندی، میانوندی و پسوندی تقسیم می‌شوند. در ادامه،‌ این انوع را معرفی می‌کنیم.

صفت پیشوندی​

صفت‌های پیشوند، از یک پیشوند به‌علاوه یک اسم ساخته می‌شوند. از این صفت‌های بیانی، می‌توان به بخرد، باهوش، بینوا، فرومایه، همدل، ناسپاس، نامرد، نترس، برو، نایاب، نادار و ناشایست اشاره کرد.

صفت میانوندی​

در صفت‌های میانوندی، یک وند بین دو تکواژ می‌آید. رنگارنگ، سرازیر، جوروارجور و دلواپس از این صفت‌ها هستند.

صفت پسوندی​

صفت پسوندی صفتی مشتق است که از تکواژ به‌علاوه یک پسوند در انتهایی آن تشکیل می‌شود. در ادامه، به معرفی انواع صفت‌های پسوندی می‌پردازیم.

صفت فاعلی​

صفت فاعلی صفتی است که بر کننده کار یا دارنده معنی دلالت می‌کند و به‌صورت یکی از ساختارهای زیر وجود دارد.
  1. بن مضارع + نده: پرسنده، خواهنده، شناسنده، بافنده، تابنده، شنونده.
  2. بن مضارع + ان: ترسان، پرسان، خواهان، دمان، روان، دوان، پویان، سوزان، نالان، فروزان،‌ گدازان
  3. بن مضارع + ا: شکیبا، زیبا،‌ خوانا، بینا،‌ گویا، پویا، جویا
  4. بن ماضی و به‌ندرت بن مضارع + ار: برخوردار، خریدار، خواستار، برخودار، گرفتار، فروختار،‌ پرستار
  5. بن ماضی و بن مضارع + گار: آموزگار، پرهیزگار، آمرزگار، آفریدگار، کردگار، پروردگار
  6. اسم معنی و به‌ندرت صفت یا بن فعل: دادگر، سفیدگر، درودگر، توانگر، آهنگر، کارگر، پیروزگر، بیدادگر، خنیاگر، رامشگر
  7. اسم معنی و به‌ندرت صفت یا بن فعل: درودکار، تراشکار، ورزشکار، ستمکار، فراموشکار، مسامحه‌کار
نقاشی کوچه قدیمی ایرانی

صفت مفعولی​

صفت مفعولی نوعی صفت بیانی است که بر چیزی یا کسی دلالت دارد که کاری روی آن انجام شده است.
صفت مفعولی معمولاً‌ از بن ماضی به‌علاوه «ه» ساخته می‌شود و گاهی «شده» هم همراه آن می‌آید. مانند «نشست + ه» که صفت مفعولی «نشسته» را می‌سازد. بسته، شکسته،‌ پریده مثال‌هایی از این دست هستند.
  • نکته: گاهی به ابتدای صفت مفعولی اسم یا صفت افزوده می‌شود که در این صورت، «ه» انتهای آن حذف می‌شود. برای مثال، گل‌اندوده به‌صورت گل‌اندود نوشته می‌شود یا پشم‌آلوده را به‌شکل پشم‌آلود می‌نویسیم.
  • نکته: تعدادی از صفت‌های مفعولی هستند که از فعل‌های لازم و، به‌ندرت، فعل متعدی ساخته می‌شوند و معنای صفت فاعلی دارند. ایستاده، خوابیده و رفته مثال‌هایی از این دست هستند.

صفت نسبی​

صفت نسبی یکی از انواع صفت بیانی است و همان‌گونه که از نامش پیداست، نسبت به چیزی یا مکانی را می‌رساند. با شیوه‌های زیر می‌توان صفت نسبی ساخت:
  1. اسم یا صفت یا به‌ندرت ضمیر + ی: آسمانی،‌ زمینی، دبستانی، آتشی، هوایی، خاکی، پارسی، اصفهانی، شیرازی، خانگی، گیاهی
  2. اسم یا صفت یا به‌ندرت ضمیر + «ه» غیرملفوظ: دوروزه، یک‌شبه، یک‌ساله، صده، دهه، هزاره، بهاره
  3. اسم یا صفت یا به‌ندرت ضمیر + ین: سفالین، زرین، جوین، گندمین، بلورین، گلین،
  4. اسم یا صفت یا به‌ندرت ضمیر + ینه: پشمینه، بلورینه،‌ زرینه، سیمینه، بیشینه
  5. اسم یا صفت یا به‌ندرت ضمیر + گان: گروگان، پدرگان، رایگان، شایگان
  6. اسم یا صفت یا به‌ندرت ضمیر + انه: شبانه، زنانه، مردانه
  7. اسم یا صفت یا به‌ندرت ضمیر + انی: ظلمانی، روحانی، جسمانی
  8. اسم یا صفت یا به‌ندرت ضمیر + چی: گیوه‌چی، توتون‌چی
  9. اسم یا صفت یا به‌ندرت ضمیر + گانه: سه‌گانه، دوگانه
  10. اسم یا صفت یا به‌ندرت ضمیر + و: ترسو
  11. اسم یا صفت یا به‌ندرت ضمیر + چی: انزلیچی، تماشاچی، پستچی

صفت شباهت و رنگ​

صفت شباهت (یا مشبهه) و رنگ، همان‌گونه که از نامش پیداست، به نوعی صفت بیاتی اشاره می‌کند که بیان‌کننده شباهت به یک اسم یا شباهت به یک رنگ است. برای مثال، صفت‌های بیانی مردوار، شاه‌وش، لاله‌گون، زمردفام، ابرسان، سیل‌آسا همه ار نوع شباهت یا رنگ هستند. صفت رنگ را می‌توان در دسته صفت شباهت قرار داد.

صفت دارندگی​

صفت دارندگی، از نامش پیداست که چیزی را به موصوف نسبت می‌دهد که دارنده آن است. برای مثال، هنرمند، پیشه‌ور و رنجور مثال‌هایی از صفت دارندگی هستند.

صفت آمیختگی و آلودگی​

صفت آمیختگی و آلودگی برای بیان آمیخته و آغشته بودن چیزی بیان می‌شود. زهرآگین (اسم + گین)، شرمگین و بیمناک (اسم + ناک) مثال‌هایی از این دست هستند.

صفت نگهبانی​

صفت نگهبانی برای نشان دادن شخصی یا چیزی استفاده می‌شود که از چیزی یا کسی محافظت می‌کند. باغبان و قهوه‌چی مثال‌هایی از این دست‌ هستند. صفت نگهبانی را گاهی می‌توان در دسته صفت‌های نسبی و فاعلی نیز گنجاند.

صفت ترتیبی​

گاهی صفت به گونه‌ای است که در واقع کمیت یک اسم را مشخص می‌کند. مثلاً بیانگر مقدار یا تعداد کمّی آن اسم یا ترتیبش است. برای مثال، در جمله «سه کیف خریدم» صفت «سه» تعداد کیف را مشخص می‌کند. یا در جمله «خانه ما در انتهای کوچه دوم است» صفت «دوم» ترتیب کوچه‌ را نشان می‌دهد. یا در جمله «پاییز سومین فصل سال است» صفت «سومین» بیان کننده ترتیب فصل است.

صفت لیاقت​

صفت لیاقت نیز همان‌گونه که از نامش مشخص است، لیاقت و شایستگی موصوف را بیان می‌کند. صفت بیانی با اضافه کردن «ی» به پایان مصدر ساخته می‌شود. مثلاً صفت لیاقت «شنیدنی» در «آهنگ شنیدنی» منظور آهنگی است که شایسته «شنیدن» است.
نقاشی رنگ و روغن گل و شکوفه صورتی

صفت مرکب​

صفت مرکب از دو تکواژ‌ مستقل ساخته می‌شود. از مثال‌های صفت مرکب، می‌توان به پریده‌رنگ، چیره‌دست، دورو، زودآشنا، دیرجوش، ناسازگار، تو در تو، پابرجا اشاره کرد.

صفت گروهی​

صفت‌های بیانی گروهی یا گروه وصفی، همان‌گونه که از نامشان پیداست، صفت‌هایی هستند که از گروهی از حداقل سه کلمه تشکیل می‌شوند و معنای واحد یک صفت را می‌رسانند. از مثال‌های این نوع صفت‌ها می‌توان به «سر به فلک کشیده»، «دل از دست داده»، «دست از پا درازتر»، «تازه به دوران رسیده» و «آب از سر گذشته» اشاره کرد.

صفت سنجش​

صفت‌ بیانی را از نظر درجه و سنجش به سه دسته مطلق، برتر و برترین تقسیم می‌شوند. در ادامه، بیان می‌کنیم که درجات این صفت چیست و به چه دسته‌هایی تقسیم می‌شود.

صفت مطلق​

صفت بیانی گاهی عادی یا مطلق است، بدین معنی که بدون سنجش و بدون بیان اندازه چگونگی اسم را بیان می‌کند. مثلاً ترکیب‌هایی مانند کتاب قطور، هوای روشن، درخت تناور موصوف و صفت مطلق هستند. صفت بیانی مطلق، خود، گاهی مثبت است و گاهی منفی. معمولاً از ساختارهای زیر برای منفی کردن صفت استفاده می‌شود:
  • نا + صفت: ناپاک، نااهل، ناخواسته، ناسالم
  • بی + اسم: بی‌دین، بی‌پول
البته گاهی پسوند نیز برای منفی کرن صفت مطلق به کار می‌رود.
برخی اوقات، صفت علاوه بر مفهوم خود، بر مقدار نیز دلالت دارد که این صفت‌ها را مقداری می‌نامیم، مثلاً بسیار کم، خیلی بزرگ.

صفت تفضیلی​

گاهی بیان صفت به این منظور است که کسی یا چیزی را نسبت به کسان یا چیزهای دیگر بسنجیم و بگوییم نسبت به آن‌ها چگونه است. در این صورت است که پس از صفت مطلق پسوند «تر» می‌آوریم و صفت تفضیلی یا همان صفت برتر می‌سازیم. مثلاً می‌گوییم «کیف بزرگ‌تر را بیاور». در جمله اخیر، کلمه «بزرگ‌تر» علاوه بر بزرگ بودن کیف، آن را با کیف‌های دیگر نیز می‌سنجد و به نوعی برتری آن را در بزرگ بودن بیان می‌کند.

صفت عالی​

صفت عالی یا برترین، برای بیان برتر بودن موصوف نسبت به همه هم‌نوعان یا هم‌جنسانش بیان می‌شود. برای مثال، وقتی می‌گوییم «هیمالیا مرتفع‌ترین قله جان است» به قله هیمالیا صفت عالی داده‌ایم. موصوف در این مواقع معمولاً به صورت مفرد می‌آید. اما اگر بخواهیم به دلایلی چون استعمال در متون ادبی موصوف را جمع ببندیم، این‌گونه خواهد بود: «هیمالیا مرتفع‌ترینِ قله‌ها است». صفت‌های برتر و برترین را صفت سنجشی می‌گویند.

صفت جامد و مشتق​

یکی از دسته‌بندی‌هایی که برای صفت بیانی ارائه می‌شود، قرار دادن آن در دو گروه جامد و مشتق است. صفت مشتق صفتی است که از بن فعل ساخته می‌شود. صفت فاعلی، صفت مفعولی و صفت لیاقت، از نوع مشتق هستند. در مقابل، صفت جامد صفتی است که از بن فعل گرفته نشده است. برای مثال،‌ بزرگ و پیر در دسته صفت‌های جامد قرار می‌گیرند.

مثال‌هایی از صفت بیانی​

در این بخش، به بررسی چند مثال از صفت بیانی می‌پردازیم.


در بیت زیر از سعدی، نور گیتی‌فروز موصوف و صفت بیانی است. همچنین، موشک کور نیز موصوف و صفت بیانی ساخته است.
نور گیتی‌فروزِ چشمه هور
زشت باشد به چشم موشکِ کور
در بیت زیر از حافظ، طایر قدسی،‌ به‌معنی پرنده بهشتی، موصوف و صفت بیانی است. همچنین، برای عمر بگذشته نیز می‌توان چنین چیزی را بیان کرد.
اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید
در رباعی زیر از خیام، دریای کهن و موجی نو موصوف و صفت بیانی هستند.
هر نقش که بر تخته هستی پیداست
این صورت آن‌کس است کان نقش آراست
دریای کهن که می‌زند موجی نو
موجش خوانند و در حقیقت دریاست

سوالات رایج درباره صفت بیانی در زبان فارسی​

در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار مربوط به مبحث صفت بیانی در زبان و ادبیات فارسی به اختصار پاسخ می‌دهیم.

صفت بیانی چیست؟​

صفت بیانی پس از اسم می‌آید و چگونگی و ویژگی اسم را نشان می‌دهد.

صفت بیانی چه تفاوتی با مضاف‌الیه دارد؟​

موصوف و صفت دو ترکیب وابسته هستند که برای جمع بستن تنها باید به جمع بستن موصوف اکتفا کرد. اما مضاف و مضاف‌الیه دو ترکیب مستقل هستند که می‌توان هر یک را به طور جداگانه جمع بست.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

صفت مبهم چیست؟ – در فارسی و به زبان ساده + مثال​


صفت مبهم چیست؟ – در فارسی و به زبان ساده + مثال

در آموزش‌های پیشین ، با صفت و انواع آن آشنا شدیم و به صفت مبهم نیز اشاره کردیم. در این آموزش، با جزئیات بیشتری خواهیم دید که صفت مبهم چیست و چگونه می‌توان آن را تشخیص داد. همچنین، انواع آن را معرفی می‌کنیم و مثال‌هایی را نیز ارائه خواهیم کرد.


سخنی با دانش‌آموزان​

در کتاب‌های درسی برخی مقاطع تحصیلی، معمولاً به بررسی صفت‌های مبهم از جنبه‌هایی نظیر دسته‌بندی آن‌ها، ساختمانشان و... پرداخته نمی‌شود و، تنها، آشنایی دانش‌آموزان با صفت مبهم و شناسایی آن در جمله مورد نظر است. در این آموزش، سعی کرده‌ایم، تا حد امکان، مطالب کاملی را درباره صفت مبهم بیان کنیم که ممکن است برخی از آن‌ها در کتاب‌های درسی نباشند. هرچند پیشنهاد می‌کنیم همه مطالب را برای افزایش دانش و اطلاعاتتان مطالعه کنید، اما می‌توانید مواردی را از این آموزش بخوانید که با مباحث کلاس درسی‌تان همخوانی دارد، مواردی مانند تعریف صفت مبهم و مثال‌هایی از آن در جملات مختلف.

وابسته اسم​

در کوتاه‌ترین الگوی گفتار تنها یک کلمه نقش دستوری دارد. برای مثال، وقتی می‌گوییم «قلم را خریدم»، کلمه «قلم» به‌تنهایی نقش دستوری دارد. اما این جمله پایه و این کلمه قلم را می‌توان با افزودن وابسته‌هایی گسترش داد. در این صورت، به‌جای اسم با «گروه اسمی» روبه رو خواهیم بود. برای مثال، می‌‌توانیم جمله «قلم را خریدم» به‌صورت‌های زیر بنویسیم:
  • قلم زیبا را خریدم.
  • قلم آبی را خریدم.
  • قلم آبی زیبا را خریدم.
اعضای گروه اسمی با هم می‌آیند و نقش دستوری واحدی دارند. وابسته‌‌ها نیز وظیفه زیرنقشی را ایفا می‌کنند. در جملات بالا، «قلم» هسته گروه است و کلماتی که توضیحش می‌دهند، وابسته‌اند. برخی وابسته‌ها پیش از اسم می‌آیند و برخی پس از آن. صفت یکی از وابسته‌های اسم است که می‌تواند پیش یا پس از آن بیاید. بدین ترتیب، از این نظر، می‌توان صفت را به دو دسته پیشین و پسین دسته‌بندی کرد.

صفت چیست؟​

هر واژه‌ای را که چگونگی و حالت اسمی دیگر یا جانشین اسم را بیان کند «صفت» یا «نعت» یا «وصف» یا «اسم صفت» می‌نامیم. همچنین، اسمی که صفت حالش را بیان کرده است، «موصوف» نامیده می‌شود. برای مثال، در «مرد دانا» مرد موصوف است و دانا صفت او.


در اینجا بد نیست برخی از مهم‌ترین ویژگی‌های صفت را مرور کنیم.
۱. گاهی صفت به‌عنوان جانشین اسم می‌آید. برای مثال، در بیت زیر از حافظ، «سیاه» که صفت است، به‌عنوان جانشین اسم آورده شده است:
خزینه دلِ حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین، حَدِّ هر سیاهی نیست
یا در بیت زیر از مخزن‌الاسرار نظامی، «ظالم« که خود صفت است، به‌عنوان جانشین اسم آمده است:
گفت: خدایا با توِ ظالم چه کرد؟
در شبت از روز مظالم چه کرد؟‌
۲. صفت همواره نکره است و موصوف گاهی نکره و گاهی معرفه.
۳. موصوف معمولاً قبل از صفت می‌آید که در این صورت آن را صفت مستوی می‌گویند. در این حالت، موصوف کسره می‌گیرد. برای مثال، «مردمِ نادان». گاهی نیز پیش می‌آید که صفت پیش از موصوف می‌آید که در این حالت، صفت را صفت مقلوب یا صفت معکوس می‌نامند. برای مثال، سفیددندان، سیاه‌چشم. برای مثال، در بیت زیر از حافظ، «حکمت» موصوف است و «قادر» صفت مقدم:
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست
امروزه، در زبان فارسی، صفتی را که قبل از موصوف بیاید صفت پیشین و صفت پس از موصوف را صفت پسین می‌گوییم. صفت‌های پرسشی و اشاره‌ همواره پیش از اسم می‌آیند. صفت بیانی اغلب پس از اسم واقع می‌شود، اما در قدیم گاهی پیش از اسم نیز می‌آمده است. صفت‌های عددی و مبهم قبل از اسم می‌آیند، اما گاهی در گذشته پس از اسم می‌آمده‌اند. صفت توصیفی یا بیانی اغلب پس از موصوف می‌آید. اما در گذشته و در شعر گاهی پیش از موصوف می‌آمده و می‌آید، مثلاً‌ «پروین بزرگ زنی بود».
4. در زبان فارسی، مطابق صفت با موصوف ضرورتی ندارد و صفت همواره مفرد و نکره است، حتی اگر موصوف جمع و معرفه باشد. برای مثال، «مرد دانا» و «مردان دانا». البته در جایی که موصوف حذف شود و صفت به‌جای آن بنشیند، حکم آن را می‌گیرد و باید مطابقت آن رعایت شود. برای مثال، در جمله «نیکان روزگار را دریاب»، منظور از «نیکان» مردمان نیک است.
۵. «یا»ی وحدت (مفرد) را می‌توان هم پیش از موصوف و هم پیش از صفت آورد. برای مثال، می‌توان چنین نوشت:
  • احمد پسری شجاع است.
  • احمد پسر شجاعی است.
البته این مورد برای همه صفت‌ها شدنی نیست.
۶. از نظر ساخت، صفت یا مفرد یا بسیط است و تنها یک کلمه دارد. برای مثال، پست و بلند دو صفط بسیط هستند. همچنین، صفت می‌تواند مرکب باشد که از دو کلمه یا بیشتر از آن تشکیل شده باشد.

صفت مبهم چیست؟​

اکنون که صفت را مرور کردیم، به نوعی صفت می‌پردازیم، که شاید خیلی مشابه آنچه از صفت در ذهنمان است، نباشد. همان‌طور که گفتیم، صفت کلمه‌ای است که اسم را توضیح می‌دهد. صفت مبهم صفتی است که ویژگی غیرمعین بودن را به اسم اضافه می‌کند یا اسم را غیرمعین و نکره می‌کند یا اینکه تعداد را به‌طور غیردقیق نشان می‌دهد. بدین ترتیب، چگونگی، تعداد یا نوع موصوف را به صورت مبهم بیان می‌کنیم.

در جمله «چند کتاب دارم» صفت «چند» تعداد نامعین کتاب‌ها را بیان می‌کند. در جمله «بعضی کتاب‌ها کیفیت لازم را ندارند.» صفت «بعضی»، تعداد نامشخص کتاب‌ها را بیان می‌کند. یا در جمله «هیچ کس را ندیدم.» صفت «هیچ» در واقع درباره کسی نامشخصی است.


انواع صفت مبهم​

شاید دسته‌بندی صفت مبهم ار جنبه‌های مختلف شدنی نباشد، اما در یک دسته‌بندی ساده می‌توان آن‌ها را به دو دسته منفی و مثبت گنجاند.

صفت مبهم منفی​

منفی‌ها صفت‌هایی مانند «هیچ‌گونه» و «هیچ» هستند. برای مثال، در جمله‌های «هیچ کتابی نخریدم» یا «هیچ‌گونه حرفی با او نزدم» از این نوع صفت‌های مبهم داریم. «هیچ‌نوع» را نیز می‌توان در این دسته گنجاند.

صفت مبهم مثبت​

مثبت‌ها را خود می‌توان به چهار دسته تقسیم کرد.
  1. آن‌هایی که برای بیان وحدت به کار می‌روند، مانند یک و فلان. برای مثال، یک شبی و فلان مرد.
  2. آن‌هایی که برای بیان تعداد و شماره و مقدار به کار می‌روند، مانند چند، چندتن، این‌همه، این‌قدر، آن‌همه، خیلی، مقداری، تعدادی، عده‌ای، قدری، بعضی، بسیاری، کمی و... . برای مثال، چندین مرد، این‌همه مردانگی، این‌قدر کار.
  3. آن‌هایی که برای بیان شمول مورد استفاده قرار می‌گیرند. این دسته خود برای دو دسته تقسیم می‌شوند. اول آن‌هایی که بر توزیع دلالت می‌کنند و تنها کلمه «هر» در این دسته قرار می‌گیرد. برای مثال، در عبارات هر هفته، هر شب، هر ده نفر. دوم نیز دسته‌ای است که کلیت را بیان می‌کنند، مانند همه و کلیه.
  4. آن‌هایی که برای بیان کیفیت و اشاره به کار می‌روند. مانند چنین، این‌گونه، این‌طور، چان، این‌چنین و... . مثلاً در ترکیب‌های «چنین مردی»، «این‌طور آدم‌ها» و... .
صفت مبهم از نظر ساختمان به سه دسته بسیط و مشتق و مرکب تقسیم می‌شود.

صفت مبهم ساده​

از صفت‌های مبهم ساده یا بسیط، می‌توان به چند، هیچ، همه، هر و... اشاره کرد.

صفت مبهم مشتق​

«چندین» (چند+ین) و «یکی» (یک+ی) از انواع صفت‌های مبهم مشتق هستند.

صفت مبهم مرکب​

اغلب صفت‌های مبهم مرکب از کلمات «این» و «آن» و واژه‌های دیگر ساخته شده‌اند. چنین (چون+این)، چنان (چون+آن)، آن‌همه (آن+همه)، این‌همه (این+همه)، این‌گونه (این+گونه)، این‌طور (این+طور) و... مثال‌هایی از صفت مبهم مرکب هستند.

صفت‌های مبهم رایج​

اما با توجه به محدود بودن تعداد این نوع صفت‌ها، می‌توان هریک از آن‌ها را با توجه به کاربردش بررسی کرد. از صفت‌های مبهم می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:‌
اندک، بسا، بسیار، جمله، چند، چندان، چندین، دیگر، فلان، هر، همه، هیچ
در ادامه، رایج‌ترین صفت‌های مبهم را معرفی می‌کنیم و به کاربرد آن‌ها اشاره خواهیم کرد.

هر​

این صفت مبهم دو کاربرد دارد.
۱. برای نشان دادن یک یا چند چیز غیرمعین از آن استفاده می‌شود. برای مثال: هر کتاب، هر کس. برای مثال، این جمله را در نظر بگیرید: «هر چهار کتاب.» کلمه «چهار» صفتی برای کتاب است و هر صفتی برای «چهار کتاب».
۲. برای نشان دادن شمول استفاده می‌شود. برای مثال، در جمله «هر دو مداد را آوردم»، «هر» صفت برای دو و «هر دو» صفتی برای مداد است. یک مثال دیگر از این صفت مبهم در جمله «هر شب، برنامه فارسی راديو لندن را به‌دقت گوش می‌داد» یافت می‌شود.
نکته: با صفت مبهم «هم» می‌توان کلمات مبهم هرچه، هرکجا و هریک را ساخت.
دستان یک فرد در حال لمس صفحات یک کتاب در نور آفتاب

هیچ​

از صفت مبهم «هیچ» برای نشان نفی اسم استفاده می‌شود و وقتی در کنار اسم می‌آید، فعل جمله منفی می‌شود. برای مثال، جمله «هیچ انسانی ندیدم» را در نظر بگیرید. در این جمله، «هیچ» صفتی برای انسانی است.
نکته: هیچ با کلماتی مانند «گونه» و «نوع» و... می‌آید و مجموع آن‌ها صفتی برای اسم می‌شوند. برای مثال، به جمله «هیچ‌گونه میوه‌ای نیافتم.» در این جمله، «هیچ» به «گونه» برمی‌گردد و هیچ‌گونه به میوه‌ای. به‌عبارت دیگر، «هیچ» صفتی برای «گونه» و «هیچ‌گونه» صفتی برای میوه‌ای است.
در جمله «می‌دانستم که هیچ چیز در خانه به هم نمی‌رسد»، صفت مبهم به کار رفته است.

همه​

«همه» نیز یک صفت مبهم از نوع پیشین است که در دو مورد به کار می‌رود.
۱. معنای مشابهی با «هر» دارد. در این حالت، روی کلمه بعد از «همه» تأکید قوی‌تری وجود دارد. برای مثال، به جمله «همه خودرویی را نمی‌توان آورد» دقت کنید. در این حالت، «همه» به «خودرویی» برمی‌گردد. می‌توانستیم بگوییم «هر خودرویی را نمی‌توان آورد.»
۲. برای بیان شمول از آن استفاده می‌شود. در این حالت، روی خود کلمه «همه» تأکید بیشتری می‌شود. در این مورد، «همه» قبل از کلماتی مانند جا، کس و گونه می‌آید و این ترکیب‌ها را تشکیل می‌دهد: همه کس، همه چیز، همه جا، همه گونه، همه وقت، همه روز، همه شب.
نکته: همه با کلماتی مانند گونه، نوع، جور و... ترکیب می‌شود و مجموع آن‌ها وابسته اسم خواهد بود. برای مثال، در «همه گونه سبزی»، «همه» به «گونه» برمی‌گردد و «همه‌گونه» به «سبزی».

نکته: اگر کلمه «همه» به‌تنهایی در جمله بیاید یا خود هسته یک گروه باشد، حکم ضمیر را خواهد داشت. برای مثال، به جمله‌های زیر دقت کنید:
  • همه رفتند.
  • همه دانشجویان رفتند («دانشجویان» به «همه» برمی‌گردد).
  • دانشجویان همه رفتند («همه» به «دانشجویان» برمی‌گردد).

فلان​

«فلان» صفتی است که معمولاً پیش از اسم مفرد می‌آید و به کنایه آن را بیان می‌کند. اسم مذکور از نظر گوینده معرفه محسوب می‌شود و شنونده نیز آن را می‌شناسد. برای مثال، فلان کس، فلان جا، فلان شرکت، فلان خانه.
دقت کنید که کلمه «فلان» در جایگاه اسم مبهم نیز به‌ کار می‌رود. برای مثال، نقش «فلان» در جمله‌های زیر اسم مبهم است:
  • فلان از همکاران من بود.
  • صدای فلانی را شنیدم.
  • از فلان و بهمان صحبت به میان نیاور.

دیگر​

کلمه دیگر تنها در صورتی صفت مبهم است که پیش از اسم بیاید و بدون کسره باشد. برای مثال، «دیگر شخص»، «دیگر شهر». البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که معمولاً امروزه کلمه «دیگر» بعد از اسم و به‌صورت صفت بیانی به کار می‌رود. مثلاً «افراد دیگر»، «کشورهای دیگر».
نکته: گاهی کلمه «دیگر» یا مضاف‌الیه می‌گیرد یا به‌صورت نکره می‌آید که در این صورت حکم اسم یا ضمیر مبهم را دارد. جمله‌های زیر نمونه‌هایی از این کاربرد هستند.
  • دیگری رفت.
  • دیگرِ دانشجویان مانده‌‌‌اند.

چند​

کلمه «چند» شماره و تعداد مبهم و نامشخصی را بیان می‌کند. برای مثال، «چند سیب چیدم» یا «اتفاق افتاد که چند کلمه‌ای با حاجی صحبت کردم.»

تفاوت صفت مبهم و ضمیر مبهم​

ضمیر کلمه‌ای است که به‌جای اسم می‌آید. ضمیر مبهم نیز کلمه‌ای است که به‌جای اسم شخص یا چیز یا مقدار مبهمی می‌آید. در واقع، مرجع این ضمیر، فرد یا گروه مشخصی نیست. از مهم‌ترین ضمیرهای مبهم می‌توان به این موارد اشاره کرد: هر، یکی، کس، دیگری، هم، همه، همگی، هرکس، هرگونه، هرچه، هیچ، هیچکس، فلان، فلانی، بهمان، بهمانی، بیستار.
جمله‌های زیر مثال‌هایی از ضمیر مبهم دارند:
  • همه رفتند و برگشتند.
  • کسی به یاری آن‌ها نرفت.
  • باید کمی استراحت کنم.
اما تفاوت ضمیر مبهم و صفت مبهم چیست؟ اگر ضمیر مبهم همراه با اسم بیاید، صفت اشاره می‌سازد. با یک مثال این تفاوت را روشن‌تر می‌کنیم. فرض کنید احمد و رضا به یک کتاب‌فروشی رفته‌اند. احمد می‌گوید چند کتاب، از هر نوعی بخرند. اما رضا موافق نیست. رضا می‌تواند به دو شکل گفته خود را بیان کند:
  1. همه کتابی را نمی‌توان خرید.
  2. همه را نمی‌توان خرید.
در جمله اول، «همه» صفت مبهم و «کتابی» موصوف است. اما در جمله دوم اسم (کتابی) حذف شده و ضمیر مبهم «همه» به‌جای آن آورده شده است.
نقاشی آبرنگ مسجد ایرانی

مثال‌هایی از صفت مبهم در ادبیات فارسی​

در این بخش، مثال‌هایی از صفت مبهم در شعر و نثر فارسی را ارائه می‌کنیم.
در بیت زیر از فردوسی، «اندک» صفت مبهم است و «سپاه» موصوف:
ز زابل برانم من اندک سپاه
نمانم به توران سرِ تخت و گاه

در بیت زیر که از گلستان سعدی است، ترکیب «بس نامور» صفت مبهم و موصوف هستند:
بس نامور به زیر زمین دفن کرده‌اند
کز هستیش به روی زمین بر نشان نماند
در بیت زیر از رودکی، «بسا کسا» به‌معنی بسیار کس، صفت مبهم و موصوف‌ است:
به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری
بسا کسا که به روز تو آرزومند است
«بسیار» در بیت زیر ار سعدی، صفت مبهم است:
بسیار سال‌ها به سر خاک ما رود
کاین آب چشمه آید و باد صبا رود
در بیت زیر از منطق‌الطیر عطار، کلمه «جمله» به‌معنی «همه»، صفت مبهم است:
جمله شب در خون دل چون مانده‌ام
پای تا سر غرقه در خون مانده‌ام
در جمله زیر از گلستان سعدی، ترکیب «چند مجاهده»، به‌معنی رنج و تلاش بسیار، صفت مبهم و موصف است:
شبی به چند مجاهده به روز آوردم
در جمله زیر، باز هم از گلستان سعدی، «چندان» صفت مبهم است:‌
قول و فعل عوام‌الناس را چندان اعتباری نیست
در بیت زیر از حافظ، «چندین جرس»، به‌معنی زنگ‌های بسیار، صفت مبهم و موصوف است:
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
وه که بس بی‌خبر از غلغل چندین جرسی
در جمله زیر از گلستان سعدی، «دیگر حیوانات»، به‌معنی جانوران دیگر، صفت مبهم و موصوف است:
کژدم را ولادت معهود نیست چنانکه دیگر حیوانات را
«فلان» در جمله زیر از گلستان سعدی، در ترکیب‌های «فلان انباز» (فلان شریک)، «فلان بضاعت» و «فلان زمین» صفت مبهم است:
فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستانست و این قباله فلان زمین است.
در بیت زیر از حافظ، «هر» صفت مبهم است:
با خرابات‌نشینان ز کَرامات مَلاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
«همه» در بیت زیر از سعدی صفت مبهم است:
در همه چشمی عزیز و نزد تو خوارم
در همه عالم بلند و پیش تو پستم
«هیچ» در کلام زیر از تفسیر ابوالفتوح، صفت مبهم است:
در آنجا آن باشد که هیچ چشم چنان دیده نباشد و هیچ گوش چنان شنیده نباشد.

سوالات رایج درباره صفت مبهم در زبان فارسی​

در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار مربوط به مبحث صفت مبهم در زبان و ادبیات فارسی به اختصار پاسخ می‌دهیم.

کارایی صفت مبهم در جملات فارسی چیست؟​

صفت مبهم صفتی است که ویژگی غیرمعین بودن را به اسم اضافه یا اسم را غیرمعین و نکره می‌کند.

چند نوع صفت مبهم داریم؟​

در یک دسته‌بندی ساده می‌توان صفت مبهم را به دو دسته منفی و مثبت گنجاند.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

صفت نسبی چیست؟ — ادبیات به زبان ساده + مثال​


صفت نسبی چیست؟ — ادبیات به زبان ساده + مثال

در آموزش‌های پیشین ، با برخی از انواع صفت، مانند صفت مبهم و صفت بیانی آشنا شدیم. در این آموزش، به یکی دیگر از انواع صفت‌ها در زبان فارسی، یعنی صفت نسبی می‌پردازیم.


صفت چیست؟​

صفت کلمه یا گروهی از کلمات است که اسم یا یک گروه اسمی را توصیف می‌کند. به کلمه‌ای که صفت آن را توصیف می‌کند و درباره آن توضیح می‌دهد، موصوف می‌گوییم. برای مثال، وقتی می‌گوییم «زن دانا»، کلمه «زن» موصوف و «دانا» صفت است.


مروری بر انواع صفت​

صفت را از جهات گوناگون می‌توان دسته‌بندی کرد که در ادامه، آن‌ها را اجمالاً مرور می‌کنیم.
از نظر معنی و مفهوم، صفت‌ها به انواع زیر تقسیم می‌شوند:
  • صفت بیانی: برای بیان و توصیف موصوف به کار می‌رود، مانند زیبا، بزرگ و... .
  • صفت شمارشی: برای مشخص کردن کمیت یک اسم استفاده می‌شود، مثلاً دوم، بیستم.
  • صفت اشاره: برای مشخص کردن اسم هنگام اشاره به آن استفاده می‌شود. برای مثال، «این» و «آن» صفت اشاهر هستند.
  • صفت پرسشی: برای بیان پرسش درباره موصوف استفاده می‌شودو برای مثال، در «کدم کتاب؟» کلمه کدام صفت پرسشی است.
  • صفت مبهم:‌ برای بیان چگونگی، تعداد یا نوع موصوف به‌صورت مبهم استفاده می‌شود. از این صفت‌ها که قبل از اسم می‌آیند، می‌توان به هیچ، بعضی و... اشاره کرد.
  • صفت تعجبی: این صفت، تعجب نسبت به موصوف را نشان می‌دهد.
از نظر جایگاه قرارگیری صفت نسبت به موصوف، دو دسته صفت پیشین و صفت پسین را داریم.
صفت‌های پیشین این موارد هستند:
  • صفت اشاره
  • صفت پرسشی
  • صفت تعجبی
  • صفت مبهم
  • صفت شمارشی اصلی
  • صفت شمارشی ترتیبی با پسوند ــُـ مین
  • صفت عالی
از مهم‌ترین صفت‌های پسین نیز می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:‌
  • صفت شمارشی ترتیبی با پسوند ــُـ م
  • صفت بیانی

صفت نسبی

صفت بیانی و انواع آن​

همان‌طور که دیدیم، صفت بیانی یک صفت پسین است که پس از اسم می‌آید و آن را توضیح می‌دهد. خود صفت بیانی به اقسام مختلفی تقسیم می‌شود:
  • صفت ساده: برای بیان چگونگی یا ویژگی موصوف به کار می‌رود و مفهوم فاعلی یا مفعولی یا نسبی یا... ندارد. مانند درخت بزرگ، مادر مهربان و...
  • صفت فاعلی: صفت فاعلی صفتی است که کننده کار را نشان می‌دهد. خواننده، بافنده، پرسان، خواهان، گویا، خوانا، خواستار، خریدار، آموزگار، پروردگار، ستمکار، دغل‌کار، دادگر، خنیاگر و... مثثال‌هایی از صفت فاعلی هستند.
  • صفت مفعولی: صفت مفعولی آنچه فعل بر او واقع شده باشد را نشان می‌دهد، مانند پوشیده و برده.
  • صفت لیاقت: این صفت برای بیان شایستگی موصوف به کار می‌رود. شنیدنی و و خواندنی از مثال‌های این نوع صفت هستند.
  • صفت نسبی:‌ همان‌گونه که از نامش برمی‌آید، صفت نسبی صفتی است که به کسی یا چیزی نسبت داده می‌شود. چند مثال از این نوع صفت عبارت است از همدانی، گیاهی، نمادین، زیرین، بیشینه، پشمینه، چندکاره، سه‌لایه، رایگان، شایگان، شبانه، زنانه، ظلمانی، روحانی، گیوه‌چی، توتون‌چی، سه‌گانه.
در ادامه، توضیحات بیشتری برای صفت نسبی ارائه خواهیم کرد.


صفت نسبی چیست؟​

در بخش قبل اشاره کردیم که صفت نسبی یکی از انواع صفت بیانی است که با افزودن پسوند به کلمه ساخته می‌شود و اصطلاحاً آن را صفت پسوندی می‌نامند. این صفت، همان‌گونه که از نامش پیداست، نسبت به چیزی یا مکانی را می‌رساند.

انواع صفت نسبی از نظر ساختار​

با توجه به پسوندی که به کلمه افزوده می‌شود و صفت نسبی می‌سازد، می‌توان دسته‌های مختلفی برای صفت نسبی بیان کرد که در ادامه آن‌ها را معرفی می‌کنیم.


صفت نسبی با پسوند «ی»​

باید دقت کنیم که پسوند «ی» همان‌طور که می‌تواند از اسم صفت بسازد، با اضافه کردن آن به صفت، به اسم تبدیلش کرد.
حرف «ی» به انتهای اسم اضافه می‌شود و آن را به صفت تبدیل می‌کند. این صفت‌ها عبارت‌اند از:
  1. نسبت به مکان: مشهدی، ایرانی، تبریزی، همدانی.
  2. نسبت به چیزی: زعفرانی، شیری، قلمی.
  3. نسبت به شخصی از اشخاص: حسینی، احمدی، محمدی.
  4. سازندگی و فروشندگی و با اشاره به مکان (در اینجا، پسوند «ی» به انتهای صفت نیز می‌چسبد): کبابی، بقالی، برقی.
  5. دارندگی (معادل با صفت‌هایی با پسوندهای «وَر» و «مند»): هنری، نامی.
  6. در معنی صفت فاعلی: جنگی (جنگنده)، خونی (خونریز).
  7. در معنی صفت مفعولی: زندانی، نهانی، قرضی.
  8. در پایان مصدر یا غیر از آن، گاهی برای بیان لیاقت: خوردنی، گفتنی، شنیدنی، خوراکی، پوشاکی.
  9. در پایان مصدر، برای بیان غیر از لیاقت:‌ رفتنی، ماندنی، آمدنی.
  10. «ی» در پایان صفت برای بزرگداشت: حضرتِ صاحبقرانی.
  11. در پایان اسم و در معنی اسم (پسوند زائد): ارمغانی (از ارمغان).
  12. برای نسبت خاندان: حسینی، موسوی، قشقایی.
  13. برای بیان نسبت و ساختن اسم آلت: زیرسیگاری، دم‌پایی.
  14. برای بیان نسبت همراه با تحقیر: عوضی.
  15. برای بیان نسبت همراه با آلودگی: گِلی، روغنی.
  16. برای بیان مناسبت: کت‌وشلواری، سفری.
  17. برای بیان دوستداری و طرفداری: فوتبالی.
  18. برای بیان جنس چیزی: چرمی، کاغذی.
  19. در پایان اسم یا صفت برای ایجاد صفتی که به‌جای قید هم به‌ کار می‌رود: انتخابی، دروغی، ماشینی.
  20. همراه با قید و صفت‌ساز: ناگهانی.
  21. در پایان اسم، صفت و قید و عدم تغییر آن‌ها از نظر معنی و نقش دستوری: انباری، زودی.
  22. برای بیان نسبت و فاصله: نزدیکی، دو قدمی.
  23. با پیشوند «نا» و اسم و «ی» نسبت: ناپدری، نامادری.
  24. در پایان واژه‌های تکراری برای ساخت صفت یا قید: سرسری، فرفری.

صفت نسبی با پسوند «ه» غیرملفوظ​

گاهی با افزودن «ه» به پایان کلمه می‌توانیم صفت نسبی بسازیم. در ادامه، انواع این صفت‌ها را معرفی می‌کنیم.
  1. در پایان اسم برای ساخت صفت نسبی: پاییزه، تابستانه.
  2. در آخر بن مضارع برای ساخت صفت نسبی: بنده (در بند و غلام)، گنده (گندیده).
  3. همراه با اسمی که صفت پیشین دارد و به‌عنوان صفت نسبی استفاده می‌شود: چندکاره، چندنفره.
  4. همراه با برخی واژه‌های بدون ایجاد تغییر: جاودانه، شادمانه، روانه.
  5. همراه با کلمات جمع: مردانه، روزانه، شبانه، دیوانه.
  6. پس از عدد و معدود: دو روزه، چهار ماهه.
  7. در آخر کلمه، اما اسم‌ساز به‌جای صفت‌ساز: روزه،
  8. معنی تشبیه و در اسم‌ساز: دهانه، دماغه، دندانه.
  9. در پایان عدد و برای نشان دادن زمان: دهه، سده، هزاره.
  10. پس از عدد و معدود برای بیان مقدار: دو مرده، دو دره.
  11. در پایان صفت نسبی مختوم به «ین»: زرینه، سیمینه.
انواع صفت نسبی

صفت نسبی با پسوند «و»​

صفت نسبی با پسوند «و» شامل موارد زیر است:‌
  1. در پایان اسم و برای ساخت صفت نسبی در معنای دارندگی: ریشو، سبیلو.
  2. در انتهای اسم برای ساخت صفت نسبی با معنی مبالغه: ریغو.
  3. در پایان بن مضارع برای ساخت صفت نسبی با معنی مبالغه: ترسو.
  4. ساخت صفت نسبی به‌جای صفت فاعلی و صفت مفعولی: زائو، کرمو.
  5. در پایان اسم و برای ساخت صفت نسبی با معنی مبالغه: شکمو.
  6. برای ساخت اسم:‌ دارو.
  7. برای ساخت اسم و بیان مشابهت: کاهو (شبیه کاه)
  8. برای بیان وسیله کاری:‌ بازو.
  9. برای بیان مؤنث: بانو.
  10. تبدیل حرف «ا» پایان کلمه به حرف «و»: بابو.

صفت نسبی با پسوند «ین»​

پسوند «ین» نیز از اسم صفت نسبی می‌سازد و موارد زیر را شامل می‌شود:
  1. در آخر اسم برای ساختن صفت نسبی: رنگین، زرین، سنگین، سفالین، جوین، گندمین، بلورین، گلین.
  2. گاهی «ه» نیز در پایان آن می‌آید: پشمینه، بلورینه،‌ زرینه، سیمینه، بیشینه.

صفت نسبی با پسوند «گان»​

پسوند «گان» نیز برای ساختن صفت به کار می‌رود.
  1. بعد از اسم برای ساختن صفت نسبی: گروگان، بازارگان (بازرگان)، راهگان (رایگان).
  2. اسم یا صفت یا به‌ندرت ضمیر همراه با گانه: سه‌گانه، دوگانه.

صفت نسبی با پسوند «انه»​

مثال‌هایی از این صفت نسبی، شبانه، زنانه و مردانه است که از اسم یا صفت به‌علاوه پسوند «انه» ساخته شده‌اند.

صفت نسبی با پسوند «انی»​

در این صفت، اسم یا صفت یا به‌ندرت ضمیر همراه با پسوند «انی» می‌آید، مانند ظلمانی، روحانی و جسمانی.

صفت نسبی با پسوند «چی»​

در این صفت، اسم یا صفت یا به‌ندرت ضمیر همراه با پسوند «چی» می‌آید، مانند گیوه‌چی و توتون‌چی.

انواع صفت نسبی از نظر معنی​

از نظر معنی، صفت نسبی را می‌توان به انواع متنوعی دسته‌بندی کرد که در ادامه به برخی از آن‌ها برای آشنایی بیشتر اشاره می‌کنیم.


  • تعلق به جایی یا چیزی: این نوع صفت نسبی برای بیان تعلق به جغرافیا، ملیت، نژاد، زبان و امثال این‌ها بیان می‌شود. از مثال‌های آن می‌توان به این موارد اشاره کرد: اصفهانی، ساسانی، فرنگی، آسیايی، اروپايی، زنگی، پارسی، هخامنشی، رازی، سلجوقی و طبری.
  • ارتباط و وابستگی به چیزی: این نوع، از گسترده‌ترین کاربردهای صفت نسبی است که یک اسم عام به موصوف نسبت داده می‌شود. برای مثال، می‌توان به این صفت‌ها اشاره کرد:‌ گیاهی، کوهی، دريايی، حیوانی، زمینی، آسمانی، جهانی، داستانی، دولتی، پستی، پلیسی و ماهیچه‌ای.
  • شباهت در رنگ یا شکل: گاهی صفت نسبی برای بیان شباهت در رنگ و شکل به کار می‌رود.
  • برای رنگ می‌توان این مثال‌ها را زد: ارغوانی، گندمی، خردلی، دودی، سربی، زعفرانی، زمردی، زيتونی، آبیِ آسمانی، آجری، بلوطی، کِرِمی، سورمه‌ای، لاجوردی، لیمويی، شرابی، نارنجی، صورتی، بنفشه‌ای، قهوه‌ای، کاهی، عسلی، سبز يشمی، زنگاری، نقره‌ای، طلايی، روناسی، زيره‌ای، مغز پسته‌ای، پوست‌پیازی، لاک الکلی، گل باقلايی، پرطاووسی، گیلاسی، آلبالويی، لاکی، شطرنجی، خرمايی، آبی، مشکی، نیلی.
    برای شباهت در شکل این مثال‌ها قابل بیان‌اند: سوزنی، گلابی شکل، استوانه‌ای، بیضوی، حلقه‌ای، هلالی، مخروطی، چرخی، دلتايی، سنبلی، مارپیچی، فرفره‌ای، چلیپايی، گنبدی، ترنجی، تخم‌مرغی، نعل‌اسبی، صلیبی، دُمِ‌اسبی، چشم‌بلبلی، آب‌دوغ‌خیاری، قلوه‌ای، بادامی، کمانی، انجیری، عقابی، موشی، چخماقی، آکاردئونی، خرگوشی، کاردی، لانه‌زنبوری، طاووسی.
  • جنس یک چیز: گاهی از صفت نسبی برای بیان جنس و ماده تشکیل‌دهنده یک چیز استفاده می‌شود. برای مثال، می‌توان به این موارد اشاره کرد: پلاستیکی، سفالی، چوبی، شیش‌های، فلزی، طلايی، نقره‌ای، غضروفی، قلعی، رويی، ابريشمی، مومی، لیفی، متقالی، نخی، برنجی، چوب‌پنبه‌ای.
  • آیین یا اندیشه: گاهی برای بیان دین، آیین یا اندیشه و کتب افراد از صفت نسبی استفاده می‌شود. مانند این مثال‌ها: بودايی، حنفی، شیعی، سنّی، زردشتی، مانوی، چپی، راستی، مادی، صلیبی، صوفی، مزدکی، فاطمی، اسماعیلی، نصرانی، کلیمی، آشوری، دوازده‌امامی، رواقی، حروفی، اخباری.
  • شغل و تخصص:‌ شغل و تخصص یکی دیگر از کاربردهای صفت نسبی است. مثال‌هایی از این نوع عبارت‌اند از: نحوی، منطقی، فلکی، اصولی، جوهری، حمامی، صابونی، نفتی، بانکی، مطبوعاتی.
  • دارندگی: گاهی صفت نسبی برای بیان دارندگی است. این مثال‌ها از این دست است: کرکی، کاکلی، عینکی، کِشويی، پروتئینی، کنجدی، وسواسی، چهارديواری، سه‌ضربی، پنج‌ضلعی، هفت‌قفلی، شش‌انگشتی، دوکلمه‌ای، قندی.
  • قابلیت و شایستگی: این مثال‌ها مربوط به این نوع صفت‌ است: همايونی، سلطانی، تماشايی، ارتجاعی، سواری، باری، مردنی، ماندنی، خوردنی، نوشیدنی، شدنی، خواندنی، بويیدنی، پلاسیدنی، کشیدنی، بخشودنی، دادنی، گرفتنی و حفظ‌شدنی.
  • اختصاص: گاهی برای بیات اختصاصی بودن چیزی و معادل با «برای و خاصِ» از این صفت استفاده می‌شود، مانند این مثال‌ها:‌ صادراتی، اجاره‌ای، فروشی، مشورتی، سَفَری، نمايشی، تحريری، نذری.
  • ابتلا به بیماری: این مثال‌ها این نوع صفت را نشان می‌دهند: يرقانی، تراخمی، کرمکی، آسمی، هپاتیتی، ديابتی، صرعی.
  • قیدی بودن: گاهی صفت نسبی معنی قیدی دارد، اما در کارکرد صفت تابع موصوف است. مانند این مثال‌ها: مفتی، موقتی، مجانی، استشهادی، اشتباهی، تصاعدی، جهشی، حضوری، غیابی، ناگهانی، شفاهی، کتبی، ضمنی، درونی، علنی، نهانی، فوری، چارچشمی، يک‌چشمی، زيرسبیلی، زيرچشمی، نوبتی، فردی، جمعی، راستکی، دروغکی، زورکی، يواشکی، خرکی، شانسی، اتفاقی، جدی، نقدی، قسطی، اجتهادی، انفرادی، تصنعی، تلفنی، کیلويی، سرپايی، موروثی، الله‌بختی، عددی و دانه‌ای.
  • نام خانوادگی:‌ یکی دیگر از کاربردهای صفت نسبی در معنی نام خانوادگی و علم شخصی است. از مثال‌های آن می‌توان به این موارد اشاره کرد: شفیعی، کزّازی، خرّمشاهی، يوسفی، گُرجی، مجتبايی، رجايی و آيتی.
  • محل سکونت: از مثال‌های این نوع صفت نسبی می‌توان به این موارد اشاره کرد: بیابانی، روستايی، شهری، خیابانی، شمال شهری، کوهستانی، بندری، چاهی، خراباتی.

سوالات رایج درباره صفت نسبی در ادبیات فارسی​

در این به برخی از سوالات پر تکرار مربوط به مبحث صفت نسبی در زبان و ادبیات فارسی به اختصار پاسخ می‌دهیم.

صفت نسبی چیست؟​

صفت نسبی یکی از انواع صفت بیانی است که با افزودن پسوند به کلمه ساخته می‌شود.

با کدام پسوندها صفت نسبی ساخته می‌شود؟​

پسوند ی، ه غیر ملفوظ، چی، انه، انی، گان، ین، و
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

انواع را در فارسی — ادبیات به زبان ساده + مثال و تمرین​


انواع را در فارسی — ادبیات به زبان ساده + مثال و تمرین

دستورنویسان همواره معانی و کاربردهای متفاوتی برای انواع را در فارسی بیان کرده‌اند. در این آموزش ، به این موضوع چالش‌برانگیز و جذاب زبان فارسی می‌پردازیم.


سخنی با دانش‌آموزان​

اغلب دستورنویسان زبان فارسی حرف «را» را حرف نشانه در نظر گرفته‌اند. برخی نیز آن را نقش‌نما پنداشته‌اند. عده دیگری این حرف را حرف اضافه دانسته‌اند. برخی دیگر نیز چنین گفته‌اند که با توجه به نقشی که «را» در جمله می‌تواند ایفا کند، می‌توان آن را حرف مفعولی در نظر گرفت. اگر کتاب‌های شعر و نثر فارسی را از آغاز تا کنون واکاوی کنیم، خواهیم دید که «را» در جایگاه حروف اضافه متنوعی از جمله از، به، با، بر، تا، در، درباره، در برابر، نزد و... آمده است. البته، مهم‌ترین کاربرد «را» که همه با آن آشناییم و بسیار آن را به کار می‌بریم، «را»ی مفعولی است.
همان‌طور که دیدیم، در منابع مختلف، گاه تعاریف متفاوتی برای انواع را در فارسی بیان می‌شود که گاهی این تعدد دانش‌آموزان را سردرگم می‌کند. در این آموزش، سعی کرده‌ایم انواع را در فارسی را در دو بخش شرح دهیم. بخش اول مباحث مدرسه کتاب‌های درسی مدرسه را پوشش می‌دهد و در بخش دوم، با جزئیات بیشتری که از مقاله‌های پژوهشی این زمینه اقتباس شده است، انواع را در فارسی را معرفی می‌کنیم. پیشنهاد می‌کنیم برای تسلط بیشتر بر موضوع، بخش دوم و مثال‌های آن را نیز مطالعه کنید. در ادامه، به معرفی مهم‌ترین انواع را در فارسی می‌پردازیم.


انواع را در فارسی مدرسه​

در کتاب‌های مدرسه انواع را در فارسی به دسته‌های زیر تقسیم شده است:‌
  • رای مفعولی
  • رای متممی
  • رای فک اضافه
  • رای مالکیت

رای مفعولی​

رای مفعولی، همان‌گونه که از نامش پیداست، بعد از مفعول می‌آید. برای مثال، وقتی می‌گوییم «احمد کتابم را آورد»، در اینجا «را» رای مفعولی است. یا در بیت زیر از حافظ، رای مفعولی به کار رفته است:‌
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
در این بیت شاعر می‌گوید آن ترک شیرازی دل ما را به دست آورد که دل ما مفعول است. همچنین، در ادامه این بیت، سمرقند و بخارا مفعول هستند که را بعد از آن‌ها آمده است.

رای متممی​

رای متممی یکی از انواع را در فارسی است که در اصل معنای متممی دارد.
برای مثال، در بیت زیر از حافظ، «آن غزال رعنا را» معادل «به آن غزال زیبا» است.
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را
یا بیت زیر که باز هم رای متممی دارد و در واقع، منظور از «خدا را»، به خدا، برای خدا یا به‌خاطر خدا است:
دل می‌رود ز دستم، صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
این نوع را در واقع در جایگاه حرف اضافه آمده است و به آن رای حرف اضافه نیز می‌گویند.

رای فک اضافه​

رای فک اضافه شاید ظاهر سختی داشته باشد، اما درک آن آسان است. رای فک اضافه در ترکیب‌های اضافی (یعنی مضاف و مضاف‌الیه) می‌آید. با یک مثال ساده این موضوع را شرح می‌دهیم.
همان‌طور که می‌دانیم، ترکیب «باغِ احمد» یک ترکیب اضافی است که چنین ساختاری دارد:
باغ + کسره اضافه (ـــَــ) + احمد
وقتی رای فک اضافه داشته باشیم، ساختار بالا این‌گونه خواهد شد:
احمد + را + باغ
بنابراین، می‌بینیم که مضاف‌الیه به ابتدا جابه‌جا می‌شود و مضاف به انتها جابه‌جا خواهد شد.
بیت زیر از ایرج میرزا رای فک اضافه دارد. می‌بینیم که «او را آرنگ» معادل «آرنگ او» است.
از قضا خورد دم در به زمین
و اندکی سوده شد او را آرَنگ
نکته‌ای که باید به آن توجه داشته باشیم، این است که گاهی ممکن است بین مضاف‌الیه و مضاف در فک اضافه فاصله ایجاد شود.
برای مثال، در بیت زیر از عطار، با کمی دقت می‌بینیم که منظور از مصراع اول «گفت اگر جام جمِ تو شکست» است.
گفت اگر جام جم شکست تو را
ديگرى به از آنت بفرستم
نقاشی گل های رنگارنگ

رای مالکیت​

رای مالکیت یکی دیگر از انواع را در فارسی است که معمولاً در جملات اسنادی می‌آید و همان‌طور که از نامش مشخص است، در جملاتی به کار می‌رود که به داشتن چیزی اشاره می‌شود.
برای مثال، جمله زیر را در نظر بگیرید:
هیچ‌کس را در حضورش راه نیست
می‌بینیم که معنی این جمله این است: «هیچ‌کس در حضورش راه ندارد.»
یا بیت زیر از مولوی که در آن، «عزم تماشا که راست» به‌معنی «چه کسی عزم تماشا دارد» است:
ما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست

انواع را در فارسی (بیشتر بدانید)​

در این بخش، با جزئیات بیشتری انواع را در فارسی را بررسی می‌کنیم. لازم به ذکر است که این بخش از مقاله «کاربردهای خاص «را» در برخی متون فارسی» نوشته «اصغر باباسالار» اقتباس شده است.

رای مفعولی​

امروزه «را»ی مفعول صریح رایج‌ترین نوع از انواع را در فارسی است که در مکالمه و متون فارسی به‌وفور استفاده می‌شود. «را»ی مفعول صریح را به‌خوبی می‌شناسیم که پس از مفعول می‌آید. این نوع «را»ی مفعولی در جملاتی می‌آید که فعل آن‌ها گذرا یا متعدی است. فعل گذرا فعلی است که برای کامل شدن معنایش به مفعول نیاز دارد.

جمله‌های زیر مثال‌هایی از «را»ی مفعول صریح را نشان می‌دهند:
  • احمد را دیدم.
  • خانه را خریدم.
  • میوه‌ها را آوردم.
  • کتابِ تو را آورد.
بیت زیر از فردوسی را ببینید که در آن رای مفعولی به‌ کار رفته است:
ز تخت اندر آورد ضحاك را
سپردش سر و تاج او، خاك را
در بیت زیر از حافظ نیز «را»ی مفعولی دارد:
به خواری منگر ای مُنعِم، ضعیفان و نحیفان را
که صدرِ مجلسِ عشرت گدای رهنشین دارد
یا بیت زیر از خواجوی کرمانی را ببینید که در آن، «خواب خوش» گروه مفعولی (خواب مفعول و خوش صفت) است.
خواب خوش را به خواب می‌بینم
از غم چشم ناتوان شما
در بیت زیر نیز «را»ی مفعولی به کار رفته است:
یکی را به سر برند تاج بخت
یکی را به خاک اندر آرد ز تخت

رای حرف اضافه​

در آموزش «حرف چیست؟ — حرف در زبان فارسی» درباره حرف در زبان فارسی مطالبی را بیان کردیم. دیدیم که حرف اضافه یک اسم یا گروهی اسمی را متمم یک کلمه دیگر می‌کند.
در گذشته، حرف «را» بیش از آنکه نشانه مفعول صریح باشد، در جایگاه حرف اضافه به کار رفته است. گاهی نیز همراه با حروف اضافه دیگر گروه‌های گسسته حرف اضافه می‌ساخته است. اما منظور از گروه گسسته حرف اضافه چیست؟ منظور این است که در گذشته، یک حرف اضافه قبل از اسم یا گروه اسمی می‌آمده و یک حرف اضافه بعد از آن. این امر برای تأکید بوده است.
در ادامه، مثال‌هایی از گروه گسسته حرف اضافه را آورده‌ایم.
به نظم اندر آري دروغ و طمع را
دروغ است سرمایه مر کافري را
(ناصرخسرو قبادیانی)
***
من از بهر این نامه شاه را
به فرمان به سر بسپرم راه را
(فردوسی)
***
از قضا را بود عالی منظري
بر سر منظر نشسته دختري
(عطار)‌
در ابیات بالا می‌بینیم که بین یک حرف اضافه و «را»، اسم آمده است.
نقاشی مینیاتوری گل با قاب سبزرنگ

مثال‌هایی از رای حرف اضافه​

در ادامه، به مهم‌ترین نمونه‌های «را»ی حرف اضافه می‌پردازیم.
در جمله زیر از تاریخ بیهقی، «را» در نقش حرف اضافه «در برابر» (محنت را = در برابر محنت) آمده است:
سوم پیراهن صبر پوشیده‌ام که محنت را هیچ چیزي چون صبر نیست
در جمله زیر، «را» به‌معنی «درباره» است:
فرمان آنکه احوال گذشته را بحث و استکشاف رود
در بیت زیر از مسعود سعد سلمان، «را» به‌معنی «به» (این روزگار شیفته را = به روزگار شیفته) است:
مسعود سعد دشمن فضل است روزگار
این روزگار شیفته را فضل کم نماي
در بیت زیر از فرخی سیستانی، «را» در جایگاه حرف اضافه و به‌معنی «تا» (شبانگاه را نماند = تا شبانگاه نماند) است:
روزي به رزمگاه شبانگاه را نماند
ناکشته هیچ دشمن او در دیار او
در بیت زیر از فردوسی، «را» به‌معنی «در» (اگر شب رسی روز را = اگر در شب رسی) است:
اگر شب رسی روز را بازگرد
بگویش که تنگ اندر آمد نبرد
در بیت زیر از نظامی، «را» به‌معنی «بر» (آب بریز آتش بیداد را = بر آتش بیداد آب بریز) به‌ کار رفته است:
آب بریز آتش بیداد را
زیرتر از خاك نشان باد را
فرخی سیستانی، در بیت زیر «را» را به‌جای حرف اضافه «با» (مرا باش = با من باش) به کار برده است:
نگارا من از آزمایش به آیم
مرا باش تا بیش از این آزمایی
در بیت زیر از حافظ، «را» در نقش حرف اضافه «با»ی قسم (خدای را = به خدا قسم) به کار رفته است:
طریق خدمت و آیین بندگی کردن
خداي را که رها کن به ما و سلطان باش
در بیت زیر از انوری، «را» در نقش حرف اضافه «از» (بیش سه دم را = بیش از سه دم) آمده است:
جمره است مگر خصم تو زیرا که نپاید
در هیچ عمل منصب او بیش سه دم را
یکی از کاربردهای جالب «را» برای مقابله است. در بیت زیر از فخرالدین اسعد گرگانی می‌بینیم که با به کار بردن را مقابله برداشت می‌شود (جفا دیدی جفا را = در مثابل جفا جفا دیدی):
جفا کردي جفا دیدي جفا را
وفا کن تا وفا بینی وفا را
گاهی «را» معنی موافق بودن و مطابق بودن را می‌رساند. بیت‌های زیر، به‌ترتیب، از انوری و مولوی، به‌خوبی این موضوع را نشان می‌دهند:
اینجا ز صواب راي عالیت
یک شغل نمی رود خطا را
(انوری)
***
قاعده هر روز را می‌جست شاه
که ببیند مسجد اندر نوگیاه
(مولوی)
گاهی «را» در نقش حرف اضافه برای بیان دلیل آوردن به کار می‌رود. بیت زیر از فردوسی این معنی را نشان می‌دهد:
یکی تازیانه بر آن تیزرو
بزد، خشم را نامبردار گو
در جمله زیر از تاریخ بیهقی نیز، این معنی مورد نظر بوده است:‌

گفتم وفا را تا قلعت رویم و چون وي را آنجا رسانند بازگردیم
یک مورد دیگر که «را» در آنجا نقش حرف اضافه دارد، در معنای «اختصاص» است. در بیت‌های زیر از فردوسی، این مورد به‌خوبی مشخص است:
جهان را چنین است ساز و نهاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
بپوشید جوشن همه کینه را
بسازید نو کین دیرینه را
بیت زیر از سعدی نیز همین نشان می‌دهد که «را» در نقش حرف اضافه اختصاص آورده شده است:
حکمت محض است اگر لطف جهان‌آفرین
خاص کند بنده‌اي مصلحت عام را

رای حرف اضافه در فارسی امروز​

در فارسی امروز هم گاهی رای حرف اضافه به کار می‌رود. در این مواقع، را پس از اسمی می‌آید که نقش قید زمان یا مکان را ایفا می‌کند. برای مثال، وقتی می‌گوییم «روز را در کتابخانه می‌مانم»، حرف اضافه «را» پس از اسم «روز» آمده که قید زمان است.
گاهی نیز را پس از فاعل یک جمله می‌آید و آن فاعل در نقش متمم قرار می‌گیرد. برای مثال، جملات زیر و تغییراتشان را ببینید.
  • این جنگل گریزی ندارد.
  • این جنگل را گریزی نیست.
  • دانش‌آموزان را بگویید درسشان را بخوانند.

رای کسره اضافه​

از دستور زبان فارسی می‌دانیم که اسم‌ها می‌توانند وابسته پیشین و پسین داشته باشند. اگر این وابسته‌ها بدون واسطه و بلافاصله در کنار اسم قرار بگیرند، گروه اسمی پیوسته می‌سازند، در غیر این صورت، گروه اسمی گسسته را تشکیل می‌دهند.
همان‌گونه که در آموزش‌های پیشین دیدیم، وابسته‌های اسم می‌توانند صفت‌هایی مانند صفت بیانی، مضاف‌الیه و... باشند.
همان‌طور که می‌دانیم، در فارسی امروز، ابتدا مضاف می‌آید و پس از آن مضاف‌الیه. برای مثال، وقتی می‌گوییم «باغِ احمد»، باغ که مضاف است، قبل از احمد که مضاف‌الیه است آمده است. در گذشته، مضاف‌الیه پیش از مضاف می‌آمده است و پس از مضاف نیز حرف «را». این «را» را «رای فک اضافه» نامیده‌اند. اما دستورشناسان جدید، این «را» را نشانه مضاف‌الیه در نظر می‌گیرند و در حکم کسره اضافه قرار می‌دهند.
اغلب پژوهشگران دستور زبان فارسی، چنین بیان می‌کنند که وقتی مضاف‌الیه پیش از مضاف بیاید و «را» پس از آن قرار گیرد، بهتر آن است که گروه اسمی را گسسته و «را» را نشانه حرف اضافه در نظر بگیریم.
در ادامه، نمونه‌هایی از این نوع «را» را بیان می‌کنیم.
در بیت زیر از جمال‌ادین عبدالرزاق، «حرص را میدان» معادل «میدانِ حرص» و «رزق را روزن» معادل «روزنِ رزق» است:
بس فراخ است حرص را میدان
سخت تنگ است رزق را روزن
در بیت زیر از حافظ، منظور از «دیده را روشنی» ترکیب اضافی «روشنیِ دیده» است:
یاد باد آنکه سر کوي توام منزل بود
دیده را روشنی از نور رخت حاصل بود
معادل «مرا نوبت» در بیت زیر از فردوسی، «نوبتِ من» است:‌
مرا بود نوبت، برفت آن جوان
ز دردش منم چون تنی بی‌روان
عبارت «بختیان را آوا» در بیت زیر از خاقانی، معادل ترکیب اضافی «آوایِ بختیان» است:
مقصد اینجاست نداي طلب اینجا شنوند
بختیان را ز جرس صبحدم آوا شنوند
در بیت زیر از حافظ، «مرا همت بلند» معادل «همتِ بلندِ من است. همچنین، «مرا طبع غم‌زدای» معادل ترکیب اضافی «طبعِ غم‌زدایِ من» است:
پست گشت مرا همّت بلند
زنگار غم گرفت مرا طبع غم‌زداي
«فلک را سقف» در بیت معروف زیر از حافظ، معادل «سقفِ فلک» است:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

رای فک اضافه​

«رای فکّ اضافه» که به آن «رای فصل» نیز گفته می‌شود، از دستور زبان عربی وارد دستور زبان فارسی شده است. «فکّ» به‌معنی تفکیک و جدایی است. «را»ی فک اضافه یز به نوعی «را» گفته می‌شود که بین مضاف و مضاف‌الیه فاصله می‌اندازد و آن‌ها را از حالت اضافه خارج می‌کند.


رای فک اضافه نشانه مفعول صریح​

در ابیات زیر، «را»ی فک اضافه و نشانه مفعول صریح به کار رفته است:
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
گویی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا
(ناصرخسرو قبادیانی)
***
گویی که حجتی تو و نالی به راه من
از نال خشک خیره چه بندي کمر مرا
(ناصرخسرو قبادیانی)
***
ز بهر زن و زاده و دوده را
بپیچد روان مرد فرسوده را
(فردوسی)

رای فک اضافه نشانه مفعول غیرصریح​

در دو بیت زیر نیز «را» فک اضافه نشانه مفعول غیرصریح است:
در حال خویشتن چو همی ژرف بنگرم
صفرا همی برآید از انده به سر مرا
(ناصرخسرو قبادیانی)
***
با خاطر منور روشن‌تر از قمر
ناید به کار هیچ مقرّ قمر مرا
(ناصرخسرو قبادیانی)

رای فک اضافه نشانه مسندالیه​

ابیات زیر «را»ی فک اضافه دارند که نشانه مسندالیه است.
هرچند مسکنم به زمین است روز و شب
بر چرخ هفتم است مجال سفر مرا
(ناصرخسرو قبادیانی)
***
دانم که نیست جز که به سوي تو اي خدا
روز حساب و حشر مفرّ و وزر مرا
(ناصرخسرو قبادیانی)

***
زمزم اگر ز آب‌ها چه پاك‌تر است
پاك‌تر از زمزم است ازار مرا
(ناصرخسرو قبادیانی)
***
چون نکنم جان فداي آنکه به حشر
آسان گردد بدو شمار مرا
(ناصرخسرو قبادیانی)
***
دل ز خرد گشت پر ز نور مرا
سر ز خرد گشت بی خمار مرا
(ناصرخسرو قبادیانی)

رای فک اضافه نشانه مسند​

ابیات زیر «را»ی فک اضافه دارند که نشانه مسند است.
یار من امروز علم و طاعت بس
شاید اگر نیستی تو یار مرا
(ناصرخسرو قبادیانی)
***
هر کس همی حذر ز قضا و قدر کند
وین هر دو رهبرند قضا و قدر مرا
(ناصرخسرو قبادیانی)
***
چون نکنم بر کسی ستم نبود
حشمت آن محتشم به کار مرا
(ناصرخسرو قبادیانی)
***
هست بدو گشتم و زبان و سخن
هر دو بدو گشت پیشکار مرا
(ناصرخسرو قبادیانی)
نکته: دقت کنید که گاهی پیش می‌آید که بین مضاف و مضاف‌الیه گسست وجود دارد و «را» نیز در پایان قرار می‌گیرد، اما این «را» را نمی‌توان «را»ی فک اضافه در نظر گرفت، زیرا گاهی جمله به‌گونه‌است که کلمات دیگری مثل قید و فعل و... گروه‌های گسسته به‌وجود می‌آوردند. دو بیت زیر از صفای اصفهانی مثالی برای این موضوع است:
شهباز عشق پر فکند پر بند
این صعوه تخیل و تخمین را
سنگی که پاي بنده او ساید
دندان شکست رفعت و پروین را
نقاشی گل های صورتی

رای زاید و تأکید​

«را»ی زاید یکی از نواع را در فارسی است و همان‌گونه که از نامش برمی‌آید، در گذشته برای تأکید به کار می‌رفته است.
بیت‌های زیر از شاهنامی فردوسی «را»ی زاید دارند:
جهاندار هوشنگ باهوش گفت
بداریدشان را جدا جفت جفت
ببوسید پاي و رکیب ورا
همی خیره گشت از نهیب ورا
یا بیت زیر از منوچهری:
رسم ناخفتن است و من از بهر تو را
بی وسن باشم همه شب، روز باشم با وسن
در بیت‌های زیر از سعدی نیز «را»ی زاید به کار رفته است:
من نیز اگرچه ناشکیبم
روزي دو براي مصلحت را
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله کار خویش گیرم
نمونه دیگری از «را» آن است که «را»ی مفعولی برای تأکید تکرار می‌شود. دو بیت زیر از فردوسی مثال‌هایی برای این موضوع هستند:
از این پس برد بوم و مرز تو را
نیازارم از بهر ارز تو را
ز بهر یکی باز گم بوده را
برانداختم میهن و دوده را

رای همراه نهاد​

در گذشته، گاهی «را» پس از نهاد می‌آمده است. ابیات زیر مثال‌هایی از این کاربرد را را نشان می‌دهند.
گر کرد این عزم کسی را ز تفکّر
نفرین کندي هرکس بر آزر بتگر
(ناصرخسرو قبادیانی)
***
چو دید آن درخشان درفش مرا
به گوش آمدش بانگ رخش مرا
(فردوسی)
***
یکی تاج با او بد و مهر
شاه شبان زاده را آرزو کرد گاه
(فردوسی)

رای همراه با فعل مجهول​

در جملاتی که فعل مجهول داریم، در واقع فاعل حذف شده و مفعول در جایگاه نایب فاعل قرار گرفته است و «را»ی مفعول به‌طور طبیعی حذف می‌شود. اما در گذشته گاهی حرف «را» همراه با فعل مجهول استعمال می‌شده است.
در مثال زیر از کلیله و دمنه، این نوع را به کار رفته است:
اگر هنر کسی به مهمی که مقلّد آن باشد، خللی راه خواهد داد، او را از سر کار دور کرده شود و جانب مهمات را از آن خیانت صیانت نموده آید.

مثال‌‌هایی از انواع را در فارسی​

در این بخش، مثال‌هایی از انواع را در فارسی را بررسی می‌کنیم.
ابیات زیر از پروین اعتصامی است و نوع رای به‌کاررقته در آن‌ها مشخص شده است.
  • رای فک اضافه:
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانه خمار نیست
  • رای حرف اضافه:
گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
  • رای مفعولی:
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
  • رای حرف اضافه:‌
گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هوشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
نقش کاشی ایرانی

مثال رای مفعولی​

ابیات زیر، مثال‌هایی از رای مفعولی هستند.
جور خود را بر ضعیفان آزماید روزگار تیغ را
دائم برای امتحان بر مو زنند
(محمد قلی تسلیم)
***
ز چشم خویشتن آموختم رسم رفاقت را
که هر عضوی به درد آید به جایش دیده می‌گرید
(هادی رنجبر)
***
دل را به کف هرکه نهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
(پژمان بختیاری)
***
ندانستیم فرصت را بدل نیست
ز دام این مرغ وحشی را پراندیم
(پروین اعتصامی)
***
ز جای گرم به تلخی زخواب می خیزند
مساز گرم در این تیره خاک دان جا را
(صائب تبریزی)
***
فریاد، که در کنج لب، آن خال سیه را
دل دانه گمان کرد و ندانست که دام است
(صافی اصفهانی)
***
عنان به دست فرومایگان مده زنهار
که در مصالح خود خرج می کنند تو را
(صائب تبریزی)
***
به پیری خاک بازیگاه طفلان می‌کنم بر سر
که شاید بشنوم زان خاک، بوی خردسالی را
(میرزا حسن راهب)
***
ز دست برد دلم را صفای ساعد او
گواه عاشق صادق در آستین باشد
(مخلص نراقی)

مثال رای فک اضافه​

چند نمونه از رای فک اضافه نیز در ادامه آورده شده است.
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از نور رخت حاصل بود
(حافظ)
***
و اگر جا پایی دیدیم، مسافر کهن را از پی برویم
(سهراب سپهری)‌
***
تا سلسله ی ایوان بگسست مداین را
در سلسله شد دجله چون سلسله شد پیچان
(خاقانی)
***
پرسید آن چنار که تو چند روزه‌ای
گفتا چنار سال مرا بیشتر ز سی است
(ناصرخسرو)
***
ساقيا برخيز و دردِه جام را
خاك بر سر كن غمِ ايام را
(حافظ)
***
گفتمش جام جم به دستم بود
طفل بودم ز جهل بشکستم
گفت اگر جام جم شکست تو را
دیگری به از آنت بفرستم
(عطار)
***
کسی را که همت بلند اوفتد
مرادش کم اندر کمند اوفتد
(سعدی)

مثال رای حرف اضافه​

چند نمونه از رای حرف اضافه در ادامه آورده شده است.
هدیه می‌داد هر درویش را
تابیابد نطق مرغ خویش را
(مولوی)
***
حکیمی را پرسیدند که دوست بهتر یا برادر؟ گفت: برادر نیز دوست به
(عنصرالمعالی)
***
بدو گفت خندان که نام تو چیست
تن بی‌سرت را که خواهد گریست
(فردوسی)
***
مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید ازآن چشم و از آن ابرو
(حافظ)

مثال رای مالکیت​

در ادامه، مثال‌هایی برای رای مالکیت بیان شده است.
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
(حافظ)
***
کافری را غلامی بود مسلمان صاحب گوهر
(مولوی)
***
مشنو اي دوست كه غير از تو مرا ياري هست
یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست
(سعدی)

سوالات متداول درباره انواع را در فارسی​


در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار مربوط به مبحث انواع را در فارسی به طور خلاصه پاسخ می‌دهیم.

رای فک اضافه چیست؟​

«را»ی فک اضافه نیز به نوعی «را» گفته می‌شود که بین مضاف و مضاف‌الیه فاصله می‌اندازد و آن‌ها را از حالت اضافه خارج می‌کند.

در کدام جملات به رای مفعولی نیاز داریم؟​

«را»ی مفعولی در جملاتی می‌آید که فعل آن‌ها گذرا یا متعدی است. فعل گذرا فعلی است که برای کامل شدن معنایش به مفعول نیاز دارد.

جمع‌بندی​

در این آموزش ، با انواع را در فارسی آشنا شدیم و ویژگی‌های هریک را همراه با مثال‌های متنوعی بیان کردیم. فهمیدیم که «را»ی مفعول صریح رایج‌ترین نوع از انواع را در فارسی است که در مکالمه و متون فارسی به‌وفور استفاده می‌شود. این نوع «را»ی مفعولی در جملاتی می‌آید که فعل آن‌ها گذرا یا متعدی است. فعل گذرا فعلی است که برای کامل شدن معنایش به مفعول نیاز دارد. همچنین درباره «رای فکر اضافه» مطالبی آموختیم و فهمیدیم که به آن «رای فصل» نیز گفته می‌شود و از دستور زبان عربی وارد دستور زبان فارسی شده است. «فکّ» به‌معنی تفکیک و جدایی است. «را»ی فک اضافه نیز به نوعی «را» گفته می‌شود که بین مضاف و مضاف‌الیه فاصله می‌اندازد و آن‌ها را از حالت اضافه خارج می‌کند.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

چه زمانی از نیم فاصله استفاده کنیم؟ — موارد استفاده از نیم فاصله + مثال​


چه زمانی از نیم فاصله استفاده کنیم؟ — موارد استفاده از نیم فاصله + مثال

فاصله‌گذاری درست واژه‌‌ها در زبان فارسی، به شناخت هویت دقیق دستورزبان و اجزای جمله بستگی دارد. نیم‌فاصله در متن، باعث خوانایی و یکدستی می‌شود، زیرا از چسبیدن دو کلمه به هم جلوگیری می‌کند. با یاد گرفتن چند قاعده دستوری می‌توانیم واژه‌ها یا عبارت‌ها را فاصله‌گذاری کنیم و متن ویراسته‌ای داشته باشیم. در این آموزش به کمک مثال‌های مختلف به استفاده از نیم فاصله و نقش آن در جمله اشاره خواهیم کرد.


دلایل استفاده از نیم فاصله​

استفاده از نیم فاصله به دو دلیلِ نگارشی و فنی است. درواقع می‌خواهیم خواننده را متوجه این مسئله کنیم که آنچه می‌بیند، یک واژه است نه دو واژه. بنابراین دلیل نگارشی استفاده از نیم‌فاصله به معنا و شکل ظاهری آن مربوط می‌شود. اما اگر فاصله‌ای میانِ واژه ایجاد کنیم، نرم‌افزارهای واژه‌پرداز آن را دو واژه مستقل در نظر می‌گیرند و ممکن است جایگاه آن در جمله به هم بریزد. بنابراین، از نظر فنی متن دچار مشکل ویرایشی خواهد شد.
به نیم‌فاصله، «فاصله درون‌کلمه‌ای» نیز گفته می‌شود و کاربرد آن به‌عنوان ویژگی استاندارد و شناخته‌شده در متون فارسی، امری ضروری است. اگر از نیم‌فاصله به‌درستی استفاده نشود، نشان از نادرست بودن واژه است. مهم‌ترین دلایل استفاده از نیم‌فاصله عبارتند از:
  • ایجاد یکدستی در متن
  • زیباتر شدن متن از نظر نگارشی و فنی
  • جلوگیری از به هم ریختن واژه‌ها در سطر
  • بهبود کیفیت متن
  • خوانایی بهتر


موارد استفاده از نیم فاصله​

به‌طور کلی، استفاده از نیم فاصله را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد.
  • پیشوند «می-» در نوشتار معیار و شکسته‌نویسی: می‌روم، می‌نویسد، برمی‌گردیم، می‌خواهم بروم، می‌گه، می‌اومد، می‌خواد، برمی‌گردونه
  • واژ‌ه‌هایی با پیشوند «بی-»: بی‌خردان، بی‌کس‌‌وکار، بی‌عرضه، بی‌شیله‌پیله، بی‌کلاس، بی‌‌نمک، بی‌دغدغه
  • ترکیب‌های عطفی واژگانی: حمل‌ونقل، کسب‌وکار، رفت‌وآمد، پرت‌وپلا
  • حرف اضافه «به» + اسم: به‌آسانی، به‌درستی، به‌حق، به‌خصوص، به‌خوبی، به‌دقت، به‌زودی، به‌سلامتی، به‌شدت، به‌وفور، به‌ویژه، به‌سختی، به‌اصطلاح، به‌موقع
  • حرف اضافه «در» + اسم: دراصل، درواقع، درضمن، درکل، درنتیجه، درنهایت، درحقیقت (بی‌فاصله)
  • سوم‌شخص مفرد ماضی نقلی: آمده‌ام، آمده‌ای، آمده‌است، آمده‌ایم، آمده‌اید، آمده‌اند
  • واژه «درهم» (حرف اضافه + ضمیر) در ترکیب با واژه‌های مرکب به‌عنوان اسم یا صفت: درهم‌آمیختگی، درهم‌آمیخته، درهم‌برهم، درهم‌پیچیده، درهم‌تنیدگی، درهم‌تنیده، درهم‌فرورفته، درهم‌فشرده
  • در کلمه‌های مختوم به «ها» به‌‌نشانه جمع: کتاب‌ها، خانه‌ها، باغ‌ها، ایرانی‌ها، حساسیت‌ها
  • «هیچ‌» در پیوند با برخی از واژ‌ه‌ها: هیچ‌جا، هیچ‌یک، هیچ‌کدام، هیچ‌کس
  • ترکیب‌های اضافی (موصوف و صفت، مضاف و مضاف‌الیه): دست‌کم، صرف‌نظر، سیب‌زمینی، آب‌میوه، آب‌لیمو
  • «تان»، «مان»، «شان» بعد از کلمه: کتاب‌تان، خانه‌شان، سخن‌تان، دوست‌مان
  • جزء دوم کلمه با «الف» آغاز شود: دل‌انگیز، عقب‌افتادگی، کم‌احساس
  • حرف آخر جزء اول با حرف اول جزء دوم همانند یا هم‌مخرج باشد: آیین‌نامه، پاک‌کن، کم‌مصرف، چوب‌‌پرده
  • یک جزء از واژه مرکب، عدد باشد: پنج‌تن، هفت‌گنبد، هشت‌بهشت، دوچرخه
  • کلمه‌های طولانی که باعث دشوارخوانی شود: عافیت‌طلبی، مصلحت‌بین، پاک‌ضمیر، حقیقت‌جو
  • یک جزء واژه مرکب، صفت مفعولی یا صفت فاعلی باشد: نمک‌پرورده، اخلال‌کننده، پاک‌کننده
  • «که» بعد از بسیاری از واژه‌ها: چنان‌که، آن‌که، این‌که (به‌جز بلکه)
  • «یک» قبل از برخی از واژه‌های پرکاربرد در گفت‌وگوهای داستان: یک‌جور، یک‌ریزه، یک‌سِری، یک‌عالم، یک‌عالمه، یک‌کم، یک‌مقدار، یک‌وقتی، یک‌وقت، یک‌وقت‌ها
  • در واژه‌هایی که کسره خفیف دارند: قطع‌عضو، قطع‌امید، قطع‌رابطه، قطع‌نظر
  • در واژه‌هایی که «شیر»، «شیرین» یا «شیرینی» به‌کار رفته است: شیرین‌زبان، شیرینی‌پزی، شیرینی‌جات، جوش‌شیرین، شیرین‌بیان، آب‌شیرین‌کن، شیشه‌شیر، سیراب‌شیردان
  • پیشوندواره «قابلِ» و «غیرقابلِ-» که با واژه پس از خود صفت می‌سازند: قابل‌قبول، قابل‌شمارش، غیرقابل‌شمارش، غیرقابل‌قبول
  • دو عدد با معدود بیایند: سه‌چهار بار
  • جمله‌ها یا فعل‌هایی با واژه «به‌خیر»: وقت به‌خیر، سفر به‌خیر، به‌خیر گذشتن («ختم‌ به خیر» بافاصله و «عاقبت‌به‌خیر» نیم‌فاصله نوشته می‌شود).
  • صفت شمارشی (عدد) + اسم + «ه»: یک‌روزه، یک‌شبه، یک‌تنه، دوزبانه، دوکاره، چندمنظوره، چندماهه
  • چندحرفی‌های انگلیسی: بی‌ام‌و، ال‌سی‌‌دی، سی‌دی، پی‌دی‌اف
  • عنوان‌ها و القاب: ننه‌بلقیس، شازده‌کوچولو، خاله‌سارا
  • عدد + «به» + عدد: یک‌به‌یک، سه‌به‌سه
  • عدد + «تا» + عدد: دوتادوتا، سه‌تاسه‌تا
  • واژه‌ + صفت مفعولی: آموزش‌دیده، تثبیت‌شده، جان‌باخته، دل‌سوخته، زبان‌بسته، قوام‌یافته، منتشرشده
  • صفت مفعولی + شده: دیده‌شده، ربوده‌شده، شسته‌شده، شنیده‌شده، گفته‌شده، نوشته‌شده
  • صفت + تر/ترین: بزرگ‌تر، کوچک‌تر، کمرنگ‌تر، پررنگ‌ترین، سیاه‌تر، دلنشین‌تر، کوتاه‌ترین
  • واژه + شناسی: روان‌شناسی، زبان‌شناسی
  • ترکیب «واژه + بُن مضارع + ی» که اسم می‌سازد: آب‌رسانی، آدم‌فروشی، اتوشویی، خانه‌داری، دروغ‌گویی، دوست‌یابی، فرصت‌طلبی، قالی‌شویی، عقب‌نشینی، فرصت‌طلبی، کتاب‌خوانی، ملی‌گرایی، نامه‌رسانی، همه‌پرسی (بن مضارع: فعل دستوری منهای «بـ»)
استفاده از نیم فاصله

نکته اول: اگر «درهم» جزء پیشین فعل مرکب باشد، با فعل خود بافاصله می‌آید: درهم آمیختن، درهم پیچیدن، درهم ریختن، درهم تنیدن، درهم کشیدن، درهم کوبیدن
نکته دوم: فعل‌هایی که مصدر آن‌ها با «ا»‌ آغاز می‌شوند، در ترکیب با پیشوند «بِـ» و «نَـ»، فقط «ا» آن‌ها به «ی» تبدیل می‌شود و همواره پیوسته نوشته می‌شوند. به مثال‌های زیر و شکل درست و نادرست آن‌ها توجه کنید.
درست: بیندیشد، بیفتد/ نیندیشد، نیفتد
نادرست: بی‌اندیشد، بی‌افتد/ بیاندیشد، بیافتد
نکته سوم: «بی هیچ» یک گروه حرف‌اضافه‌ای در نقش قید است و بنابراین همیشه بافاصله نوشته می‌شود: بی هیچ گزندی، بی هیچ کلامی
نکته چهارم:‌ پسوند «وار» از نظر پیوسته‌نویسی از قانون خاصی پیروی نمی‌کند. در بعضی واژه‌ها نیم‌فاصله و در برخی دیگر پیوسته نوشته می‌‌شود: طوطی‌وار، فردوسی‌وار، پری‌وار، بزرگوار، سوگوار، خانوار

نکته پنجم: واژه‌هایی که با «دل» شروع می‌شوند، معمولاً هم پیوسته و هم نیم‌فاصله نوشته می‌شوند: دلسرد/د‌لسرد، دلسوز/دل‌سوز، دلگشا/دل‌گشا، دلگرمی/دل‌گرم، دلخور/دل‌خور، دلواپس/دل‌واپس
نکته ششم: بهتر است از نوشتن واژه‌هایی با پیشوندواره «غیرقابلِ-» در نوشتار معیار پرهیز کرد، زیرا این پیشوندواره از زبان انگلیسی و ترجمه «un-» یا «in-» وارد زبان فارسی شد‌ه‌اند. برای مثال، به‌جای «غیرقابل قبول» یا «غیرممکن» می‌توانیم بگوییم «نپذیرفتنی» یا «امکان‌ناپذیر».
نکته هفتم: سوم‌شخص مفرد ماضی نقلی، نیم‌فاصله نوشته می‌شود. بنابراین می‌نویسیم «نوشته‌است»، مانند «نوشته‌ام، نوشته‌ای، نوشته‌اند، نوشته‌ایم، نوشته‌اید، نوشته‌اند». اما در برخی از شیوه‌نامه‌ها، آن را جدا می‌نویسند: «نوشته است».
نکته هشتم: از میان صفت‌های تفضیلی و عالی، چهار کلمه پیوسته نوشته می‌شوند: بیشتر، کمتر، بیشترین، کمترین.

استفاده از نیم فاصله در ورد​

هنگامی که واژه‌ای را در Word یا Excel تایپ می‌کنیم، باید بدانیم که چگونه از نیم‌فاصله استفاده کنیم. یکی از روش‌های مرسوم نیم‌فاصله‌گذاری در ورد، استفاده از کلیدهای ترکیبی «Ctrl + Shift + 2» است. اما در صورتی که صفحه‌کلید استاندارد فارسی را روی ویندوز خود نصب کرده باشید، به‌راحتی می‌توانید با استفاده از کلید میان‌بر «Shift + Space» نیم‌فاصله ایجاد کنید. اگر کیبورد استاندارد را نصب نکرده‌اید، می‌توانید از روش زیر برای نصب آن کمک بگیرید.
“Settings” > “Change PC Settings” > “Time & Language” > “Region & Language.” > “Add a Language” > “Persian (Iran).

سایر کاربردهای نیم‌فاصله​

کاربرد نیم‌فاصله در زبان فارسی متعدد است. علاوه بر مواردی که ذکر شد، در ادامه به سایر کاربردهای آن اشاره خواهیم کرد.

استفاده از نیم فاصله در مرکب‌های اتباعی​

مرکب‌های اِتباعی ترکیب‌هایی هستند که بر اثر تکرار قسمتی از واژه پایه ساخته می‌شوند. این بخش معنی خاصی ندارد و هرگز به‌تنهایی به‌کار نمی‌رود. چنین واژگانی، در زبان محاوره رایج است و در داستان‌های عامیانه بیشتر دیده می‌شود.
مرکب‌های اتباعی، از قرن سیزدهم و به‌علت رواج واژگان عربی در زبان فارسی و عادت گفتاری مردم به مترادف‌گویی، در زبان گفتار متداول شد. با تحول در نثر فارسی و گرایش نویسندگان به ساده‌نویسی و به‌کار بردن الفاظ عامیانه، این ترکیب‌ها به متون فارسی و آثار داستانی با مایه‌های طنز وارد شد.
تمام مرکب‌های اتباعی (با واو یا بدون واو) همواره نیم‌فاصله یا بی‌فاصله نوشته می‌شوند، مانند مثال‌های زیر:
  • دک‌ودهن
  • دم‌ودستگاه
  • گل‌وگشاد
  • چاله‌چوله
  • قاتی‌پاتی
  • ریزه‌میزه

استفاده از نیم فاصله در عبارت فعلی​

عبارت فعلی، نوعی فعل مرکب است که از دو بخش فعلی و غیرفعلی تشکیل شده است، مانند «به‌دست آمدن»‌ یا «به‌کار بردن». بخش غیرفعلیِ عبارت فعلی معمولاً با حرف اضافه یا اسم شروع می‌شود. بخش فعلی آن نیز با فعل ساده می‌آید.
عبارت‌های فعلی در حالت مصدری و صرف‌شده، همواره بافاصله نوشته می‌شوند، مانند مثال‌های زیر:
مصدری: افشاگری او درباره در اختیار داشتن سلاحی خاص، همه را بهت‌زده کرد.
صرف‌شده: امیدوارم این بیماری، او را از پا درنیاورَد.
اما عبارت‌های فعلی که با حرف اضافه «به» شروع می‌شوند، معمولاً بخش غیرفعلی آن‌ها نیم‌فاصله نوشته می‌شود، مانند مثال‌های زیر:
موفقیت یعنی به‌دست آوردن آنچه می‌خواهی.
خوشبختی یعنی خواستن آنچه به‌دست می‌آوری.


استفاده از نیم فاصله در حروف ربط​

حرف ربط به عبارتی گفته می‌شود که باعث ایجاد پیوند میان دو یا چند واژه یا حتی گروهی از واژه‌ها یا جمله‌ها می‌شود، مانند «و»، «که»، «اگر»، «اما»، «زیرا»، «چراکه»، «چنان‌که»، «با وجود این» و غیره. حروف ربط در زبان فارسی به دو دسته ساده و مرکب تقسیم می‌شوند. حرف ربط مرکب از دو یا چند تکواژ تشکیل شده که برخی از آن‌ها بافاصله و برخی نیم‌فاصله نوشته می‌شوند. در جدول زیر می‌توانید تعدادی از حروف ربط کاربردی را که بافاصله یا نیم‌فاصله نوشته می‌شوند مشاهده کنید.
حروف ربطی که بافاصله نوشته می‌شوند
از آنجا کهاز زمانی کهاز وقتی که
از هنگامی کهاین‌طور کهآن‌طور که
با این‌که/با اینکهبا آن‌که/با آنکهبا وجود این
با وجود اینکهبا وجود آنکهبرای اینکه
برای آنکهبعد از اینکهبعد از آنکه
تا اینکهتا آنکهجایی که
تا زمانی کهتا وقتی کهجز اینکه
جز آنکهدر حالی که/درحالی‌کهدر صورتی که
صرف‌نظر از اینکهصرف‌نظر از آنکهمگر اینکه
مگر آنکهوقتی کههروقت که
هر وقتی کههرچند کههرکجا که
هرگاه کههنگامی کهاگر چناچه
در جدول زیر می‌توانید حروف ربطی که نیم‌فاصله نوشته می‌شوند را مشاهده کنید.
حروف ربطی که نیم‌فاصله نوشته می‌شوند
ازاین‌رواگرچه/گرچهبنابراین
چراکهچنانچهچنان‌که
چندان‌کهچون‌کهحال‌آنکه
زیراکهوگرنههرچند
همان‌کههمچنان‌کههمین‌که

استفاده از نیم فاصله در واژه‌هایی که با «این» شروع می‌شوند​

بسیاری از واژه‌هایی که با «این» شروع می‌شوند، نیم‌فاصله نوشته می‌شوند. در جدول زیر به تعدادی از آن‌ها اشاره شده است.
واژه‌های «این»‌دار که نیم‌‌فاصله نوشته می‌شوند
اینجا/این‌جااین‌جوریاینجانب/این‌جانب
این‌جوراین‌چنیناین‌چنینی
این‌ریختیاین‌سواین‌سان
این‌شکلیاین‌قدراین‌طرف
این‌طوراین‌طوریاین‌که
این‌کارهاین‌گونهآن‌گونه
این‌‌وآناین‌وَراون‌وَراین‌ها
این‌و‌آناین‌همهآن‌همه
این‌یکی (ضمیر)این‌قدرهااین‌همانی
نکته: «این جانب» به معنای «این طرف»، گروه اسمی است و بافاصله نوشته می‌شود، اما «اینجانب/این‌جانب» به معنای «من» (بنده)، یک واژه در نظر گرفته می‌شود که می‌توان آن را پیوسته یا نیم‌فاصله نوشت.

استفاده از نیم فاصله در واژه‌‌هایی که با «تک» شروع می‌‌‌شوند​

بسیاری از واژه‌هایی که با «تک» شروع می‌شوند، نیم‌فاصله نوشته می‌شوند. در جدول زیر می‌توانید تعدادی از این واژه‌ها را مشاهده کنید.
واژه‌های «تک»‌دار که نیم‌‌فاصله نوشته می‌شوند
تک‌آهنگتک‌بافتک‌برگ
تک‌بندتک‌بیتتک‌بیتی
تک‌پَرتک‌‌پسر/تک‌دخترتک‌پوش
تک‌تازتک‌تکتک‌تیر
تک‌تیراندازتک‌جدارهتک‌چرخ
تک‌خالتک‌درختتک‌سایز
تک‌ضربتک‌سرفهتک‌سرنشین
تک‌سوارتک‌فرزندتک‌وتنها
تک‌وتوکتک‌نفریتک‌گویی

قیدهای حرف‌اضافه‌ای که نیم‌فاصله نوشته می‌‌شوند​

برخی از قیدهای حرف‌اضافه‌ای همواره نیم‌فاصله نوشته می‌شوند. در ادامه، به تعدادی از آن‌ها اشاره شده است.
به‌آسانی، به‌اجبار، به‌اشتباه، به‌اندازه، به‌‌تدریج، به‌تنهایی، به‌خصوص، به‌خوبی، به‌درستی، به‌دقت، به‌راستی، به‌روشنی، به‌زحمت، به‌زودی، به‌زیبایی، به‌سادگی، به‌سختی، به‌سرعت، به‌سلامتی، به‌شدت، به‌ظاهر، به‌علاوه، به‌قاعده، به‌مرور، به‌موقع، به‌ناگاه، به‌نسبت، به‌وضوح، ‌به‌وفور، به‌ویژه
نکته: در زبان عربی، ۵ قید وجود دارد که همواره پیوسته نوشته می‌شوند و نباید با «به» نوشته شوند. به مثال‌‌های زیر توجه کنید.
درست: بذاته، برأی‌العین، بشخصه، بعینه، بنفسه.
نادرست: به‌ذاته، به‌رأی‌العین، به‌شخصه، به‌عینه، به‌نفسه.

کاربرد نیم فاصله

فاصله‌گذاری «هیچ»​

هیچ در نقش صفت، همواره با واژه بعد از خود بافاصله نوشته می‌شود، مانند مثال زیر:
هیچ گربه‌ای محض رضای خدا موش نمی‌گیرد.
هیچ رفتاری بی‌دلیل نیست.
اما اگر «هیچ» در ترکیب با برخی از واژه‌‌ها یک واژه مرکب تشکیل دهد، در آن صورت نیم‌فاصله نوشته می‌شود، مانند مثال‌‌های زیر:
هیچ‌کس، هیچ‌کدام، هیچ‌جور، هیچ‌جوره، هیچ‌چیز، هیچ‌گاه، هیچ‌یک، هیچ‌وقت

فاصله‌گذاری «هم»​

«هم» همواره جدا از کلمه پس از خود و نیم‌فاصله نوشته می‌شود، مگر در موارد زیر:
  • کلمه بسیط‌گونه باشد: همشهری، همشیره، همدیگر، همسایه، همچنین، همچنان
  • جزء دوم، تک‌هجایی باشد: همدرس، همسنگ، همکار، همراه
  • جزء دوم با مصوت «آ» شروع شود: همایش، هماورد، هماهنگ
نکته اول: «هم» در صورتی نیم‌فاصله نوشته می‌شود که پیوسته‌ نوشتن آن با کلمه بعد از خود باعث دشوارخوانی شود: هم‌صنف، هم‌صوت، هم‌تیم.
نکته دوم: در صورتی که قبل از «آ» همزه در تلفظ ظاهر شود، «هم» نیم‌فاصله نوشته می‌شود: هم‌آرزو، هم‌آرمان
نکته سوم: «هم» بر سر کلمه‌هایی که با «الف» یا «م» شروع می‌شوند، نیم‌فاصله نوشته می‌شود: هم‌اسم، هم‌مرز، هم‌مسلک

نیم‌فاصله یا بی‌فاصله؟​

برای بسیاری از افراد همواره این سؤال مطرح بوده است که نیم‌فاصله چه فرقی با بی‌فاصله دارد. بسیاری از واژگان فارسی پیوسته نوشته می‌شوند، برخی دیگر بافاصله و بسیاری نیم‌فاصله و بی‌فاصله نوشته می‌شوند. برای درک بهتر این موضوع، مثال‌های زیر را در نظر بگیرید.
  • سوگواری: این واژه اسم است و پیوسته نوشته می‌‌شود.
  • تا وقتی که: این واژه حرف ربط است و بافاصله نوشته می‌شود.
  • تمام‌وقت: این واژه قید یا صفت است و نیم‌فاصله نوشته می‌شود.
  • غیرممکن: این واژه صفت است و بی‌فاصله نوشته می‌شود.


نیم‌فاصله یا کسره خفیف؟​

کسره خفیف نشانه اضافه‌ای است که گروه نحوی را به واژه مرکب تبدیل می‌کند. به همین دلیل، نیم‌فاصله یا بی‌فاصله نوشته می‌شود. به مثال‌های زیر دقت کنید.
  • مهدِکودک
  • دست‌ِکم
  • آب‌زیرِکاه
در تمام این واژه‌ها کسره خفیف به‌کار رفته است. در زبان فارسی با واژه‌های بی‌شماری روبه‌رو می‌شویم که کسره آن‌ها خفیف است، بنابراین همواره نیم‌فاصله نوشته می‌شوند. برای مثال، کسره واژه «پشتِ‌پرده» خفیف است و به همین دلیل نیم‌فاصله نوشته می‌شود. در این حالت، گذاشتن کسره خفیف الزامی نیست.
پانزده واژه که با «پشت» شروع می‌شوند و کسره آن‌ها خفیف است عبارتند از:
  • پشت‌بام/پشت‌بوم
  • پشت‌پا
  • پشت‌پرده
  • پشت‌جلد
  • پشت‌چشم نازک کردن
  • پشت‌سر کسی صفحه گذاشتن
  • پشت‌سر گذاشتن
  • پشت‌سرهم
  • پشت‌کنکوری
  • پشت‌کوهی
  • پشت‌گوش
  • پشت‌میزنشین
  • پشت‌هم

حرف اضافه در زبان فارسی

نیم‌فاصله واقعی یا کاذب؟​

در برخی موارد ممکن است با متنی مواجه شوید که نیم‌فاصله کاذب داشته باشد. برای این‌که بفهمید نیم‌فاصله شما واقعی است یا کاذب، موارد زیر را امتحان کنید:
  1. در Word، کلیدهای «Ctrl + Shift + 8» را بزنید. اگر نیم‌فاصله داخل واژه چیزی را نشان نداد و مانند حالت قبل از زدن کلیدها بود، نیم‌فاصله درست است. اگر علامتی شبیه گونیا یا مربع توخالی یا توپُر نشان داده شد، نیم‌فاصله کاذب است.
  2. در Word، واژه حاوی نیم‌فاصله را انتهای سطر ببرید. آن‌قدر در همان سر بنویسید تا واژه به سطر بعدی برود. اگر کل واژه به سطر پایین منتقل شد، نیم‌فاصله‌اش درست است، اما اگر واژه شکست و نیمی از آن در سطر ماند و نیم دیگرش به سطر بعدی رفت، کاذب است.
  3. واژه نیم‌فاصله‌دار را در محیط‌های دیگری غیر از Word ببرید (بخش ارسال ایمیل، نوت‌پد، تلگرام، فوتوشاپ و...). اگر واژه درست نوشته شده بود، نیم‌فاصله‌اش هم درست است. در غیر این صورت، کاذب است.

استفاده از نیم‌فاصله برای شاخص‌ها​

شاخص‌ها، القابی هستند که معمولاً قبل از اسم می‌آیند. اما چون ممکن است به‌صورت اضافه خوانده شوند، بهتر است با اسم بعدشان نیم‌فاصله نوشته شوند. به مثال‌های زیر دقت کنید.
دیروز خاله‌ مریم را دیدم.
دیروز خاله‌مریم را دیدم.

در جمله اول، منظور گوینده این است که مریم خاله‌ای دارد و من خاله‌ی او را دیدم. درحالی‌‌که در جمله دوم، گوینده خاله‌‌ای به نام مریم را دیده است. بنابراین، استفاده از نیم‌فاصله برای شاخص‌ها به درک بهتر جمله کمک خواهد کرد.

غلط ننویسیم​

املای برخی از کلمه‌ها میان مردم به‌اشتباه رواج یافته است. از آنجا که این واژه‌ها در زبان فارسی کاربرد زیادی دارند، بهتر است با املای درست آن‌ها آشنا شویم. در برخی موارد نیازی به نیم‌فاصله نیست، اما به‌‌اشتباه از آن استفاده می‌کنیم. درحالی‌که در بسیاری از واژه‌ها ضرورت استفاده از نیم‌فاصله حس می‌شود. طبق دستورخط فرهنگستان، املای درست و نادرست برخی از واژه‌های پرکاربرد، در جدول زیر آمده است.
املای درست و نادرست برخی از واژه‌ها
املای درستاملای نادرست
آن‌قدرآنقدر
آنگاهآن‌گاه
شست‌وشوشستشو
گفت‌وگوگفتگو
علاقه‌مندعلاقمند
بیندیشبیاندیش
سپاس‌گزار/سپاسگزارسپاس گذار/سپاسگذار
مسئلهمسأله
بلیتبلیط
یک نکته بسیار مهم: «گذاشتن» مصدر است و فعل آن به صورت زیر صرف می‌شود:
می‌گذارم/می‌گذاری/می‌گذارد
می‌گذاریم/می‌گذارید/می‌گذارند
در شکسته‌نویسی شکل درست فعل به صورت زیر صرف می‌شود:
می‌ذارم/می‌ذاری/می‌ذاره
می‌ذاریم/می‌ذارید/می‌ذارن
بنابراین «میزارم» و «می‌زارم» صددرصد اشتباه است و نباید آن را به این شکل به‌کار برد.

چه واژه‌هایی با نیم‌فاصله نوشته نمی‌شوند؟​

در کتاب فرهنگ املایی خط فارسی، تعدادی از واژه‌ها نیم‌فاصله یا بی‌فاصله نوشته شده‌اند، حال آن‌که گروه‌های نحوی باید بافاصله نوشته شوند. در ادامه به تعدادی از آن‌‌ها اشاره کرده‌ایم تا هنگام ویرایش متن خود، اگر از فرهنگ املایی خط فارسی به عنوان منبع کمک می‌گیرید، آن‌ها را بافاصله بنویسید.
  • به احتمال قریب به یقین
  • به این ترتیب
  • به این علت
  • به این مفتی‌ها
  • به روی چشم
  • به شرط چاقو
  • به عبارت دیگر
  • به عناوین مختلف
  • به مجرد این‌که
  • به مرور زمان
  • به نحوی که
  • به وقت تهران
  • به دلایلی چند
  • به احتمال قوی
  • به مرحمت شما
  • به مرور زمان

رعایت یکدستی در استفاده از نیم فاصله​

مهم‌ترین اصل در ویرایش، رعایت اصل یکدستی است، بدین معنا که متنی که نوشته می‌شود، از ابتدا تا انتها باید واژه‌هایی داشته باشد که نحوه نگارش آن‌ها در تمام متن یکدست باشد. برای مثال، شاید تفاوت چندانی میان نحوه نوشتن «آن‌ها»‌ یا «آنها» وجود نداشته باشد، اما مهم‌تر از نیم‌فاصله یا بی‌فاصله نوشتن این واژه، یکدست بودن آن در تمام متن است. به بیان ساده‌تر، اگر قرار است بی‌فاصله (آنها) نوشته شود، در تمام متن باید به همین شکل نوشته شود یا اگر قرار است نیم‌فاصله (آن‌ها) نوشته شود، در کل متن باید آن را به همین شکل بنویسیم.
برخی از واژه‌ها در دستورزبان فارسی باید همواره نیم‌فاصله نوشته شوند، اما شیوه نوشتن برخی از آن‌ها به‌صورت نیم‌فاصله و بی‌فاصله درست است. در چنین مواقعی اصل یکدستی مطرح می‌شود تا اجزای متن با هم هماهنگ باشند و خواننده چهره‌ای منسجم از متن ببیند و با لذت بیشتری به خواندنش ادامه دهد.

جدول صرف فعل در زمان حال​

بسیاری از دانشجویان، هنگام صرف فعل با مشکلاتی مواجه می‌شوند. برای مثال نمی‌دانند که صورت‌های متصل فعل‌های فارسی در زمان حال به چه صورتی نوشته می‌شود. برای رفع این مشکل، در ادامه این مطلب، جدولی تهیه کرده‌ایم که صورت‌های متصل چند فعل را در زمان حال نشان می‌دهد.
استفاده از نیم فاصله
برای مشاهده تصویر در ابعاد بزرگ‌تر روی آن کلیک کنید.
  1. کلمه‌های ستاره‌دار در این جدول از قاعده مستثنا هستند.
  2. چنانچه کلمه‌ای مختوم به مصوت باشد و جزء پس از آن نیز با مصوت آغاز شده باشد، می‌توان در فاصله میان دو مصوت از دو نوع صامت میانجی استفاده کرد؛ یکی صامتِ «ی» و دیگری صامت «همزه»؛ نظیر دانایید؛ زیبایی/زیبائی؛ تنهایی/تنهائی، که در بعضی همزه غلبه دارد و در بعضی دیگر «ی» و از کلمه‌ای به کلمه دیگر فرق می‌کند. در اینجا برای حفظ یکدستی و سهولت آموزش، صامت میانجی «ی» انتخاب شده است.
  3. چون «تواید» معنا ندارد، «مترواید» آورده شده است.
ضمایر ملکی و مفعولی، در حالت‌های شش‌گانه، همراه با واژه‌های پیش از خود به صورت‌های زیر نوشته می‌شود:
راهنمای استفاده از نیم فاصله
برای مشاهده تصویر در ابعاد بزرگ‌تر روی آن کلیک کنید.


جمع‌بندی​

در این آموزش به کاربرد نیم‌فاصله در زبان فارسی اشاره کردیم و روش‌های استفاده از نیم فاصله را توضیح دادیم. همچنین به‌کمک مثال، مواردی را برشمردیم که نباید از نیم‌فاصله استفاده کنیم. فاصله‌گذاری در زبان فارسی اهمیت زیادی دارد، زیرا باعث خوانایی متن و درست‌نویسی می‌شود. یکی از راه‌هایی که برای تمرین نیم‌فاصله مفید است، خواندن کتاب‌های آموزشی و رمان‌های ویراسته است. هر چقدر با چنین واژه‌هایی بیشتر سروکار داشته باشیم، یادگیری آن ساده‌تر و لذت خواندن متن دوچندان خواهد شد.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

صفت فاعلی چیست؟ – نحوه ساخت در ادبیات فارسی + مثال​


صفت فاعلی چیست؟ – نحوه ساخت در ادبیات فارسی + مثال

در آموزش‌های پیشین، با صفت و انواع صفت آن آشنا شدیم. همچنین، به برخی از آن‌ها، از قبیل صفت بیانی، صفت مبهم و صفت نسبی پرداختیم. در این آموزش، با صفت فاعلی در فارسی آشنا می‌شویم و مثال‌هایی از آن را بررسی می‌کنیم.




مروری بر صفت و انواع آن​

در دستور زبان، «صفت» لفظی است که چگونگی و حالت اسم یا جانشین اسم را بیان کند. همچنین، اسمی که صفت چگونگی و حالتش را بیان می‌کند، «موصوف» نامیده می‌شود. برای مثال، در «دزد دانا» دزد موصوف است و دانا صفت او.
اما انواع صفت چه هستند و از نظر معنی چگونه دسته‌بندی می‌شوند؟ در ادامه، انواع صفت را از نظر معنی مرور می‌کنیم.
  • صفت بیانی: گاهی صفت حالت یک اسم را بیان می‌کند. مثلاً در جمله «یک کفش چرمی خریدم» صفت «چرمی» بیان‌کننده جنس کفش است. یا در جمله «آن دفتر بزرگ را بیاور» صفت «بزرگ» بیانگر اندازه دفتر است. در جمله «کفش قهوه‌ای زیباست» نیز، «قهوه‌ای» رنگ کفش را توصیف می‌کند. صفت‌هایی از این نوع را صفت توصیفی یا بیانی می‌نامیم. در واقع، این صفت‌ها حالت و چگونگی اسم را بیان می‌کنند.
  • صفت شمارشی: گاهی صفت به گونه‌ای است که کمیت یک اسم را بیان می‌کند. مثلاً ممکن است نشان‌دهنده مقدار یا تعداد آن اسم یا ترتیبش است. برای مثال، در جمله «چهار کتاب خریدم» صفت «چهار» تعداد کتاب را مشخص می‌کند. یا در جمله «مدرسه ما در کوچه چهارم است» صفت «چهارم» ترتیب کوچه‌ را نشان می‌دهد. یا در جمله «بهار اومین فصل سال است» صفت «اولین» بیان کننده ترتیب فصل است.
  • صفت اشاره‌: گاهی برای مشخص کردن اسم، به آن اشاره می‌کنیم. مثلاً می‌گوییم: «آن کیف را بیاور» یا «آن مرد معلم است» در این جملات، کلمات «این» و «آن» به اسمی که در بر دارنده موصوف است اشاره می‌کنند و صفت اشاره‌ نام دارند.
  • صفت پرسشی: گاهی پیش می‌آید که درباره اسم پرسشی داریم و با یک صفت پرسشی آن را مطرح می‌کنیم. در جمله «کدام کیف را آوردی؟» صفت «کدام» پرسش درباره نوع کیف است. یا در جمله «چند کیف داری؟» صفت «چند» پرسش است از تعداد کیف. این صفت‌ها را صفت پرسشی می‌گوییم.
  • صفت مبهم: صفت مبهم صفتی است که ویژگی غیرمشخص بودن اسم را بیان می‌کند یا اسم را غیرمعین و نکره می‌کند یا اینکه تعداد را به‌طور غیردقیق نشان می‌دهد. صفت‌های مبهم عبارت‌اند از هر، هیچ، همه، فلان، خیلی، بسیار، کمی، قدری، بعضی، پاره‌ای، چند، دیگر. برای مثال، در جمله «هر کتابی که دوست داری بخر» صفت مبهم به کار رفته است.
  • صفت تعجبی: کلمات چه و عجب اگر پیش از اسم بیایند و مفهوم تعجب را برسانند، در دسته صفت‌های تعجبی قرار می‌گیرند. صفت‌های تعجبی معمولاً در موقعیت‌هایی که موضوعاتی از قبیل فراوانی، شگفتی، تحسین، و شدت وجود داشته باشد، به کار می‌روند.


صفت بیانی چیست؟​

گفتیم که چگونگی و ویژگی اسم را نشان می‌دهد. از نظر ساختار، صفت بیانی به دسته‌های زیر تقسیم می‌شود:
  • ساده
  • پیشوندی
  • میانوندی
  • پسوندی
    • فاعلی
    • مفعولی
    • نسبی
    • شباهت و رنگ
    • دارندگی
    • آمیختگی و آلودگی
    • نگهبانی
    • ترتیبی
  • مرکب
  • گروهی
  • سنجش
    • مطلق
    • تفضیلی
    • عالی
بنابراین، می‌بینیم که صفت فاعلی یکی از انواع صفت بیانی است که در ادامه به آن می‌پردازیم.

صفت فاعلی مشتق​

صفت فاعلی صفتی است که بر کننده کار یا دارنده معنی دلالت می‌کند و در یکی از ساختارهای زیر ساخته می‌شود. دقت کنید که این ساختارها صفت فاعلی مشتق هستند.


  1. بن مضارع + نده: پرسنده، خواهنده، شناسنده، بافنده، تابنده، شنونده.
  2. بن مضارع + ان: ترسان، پرسان، خواهان، دمان، روان، دوان، پویان، سوزان، نالان، فروزان،‌ گدازان
  3. بن مضارع + ا: شکیبا، زیبا،‌ خوانا، بینا،‌ گویا، پویا، جویا
  4. بن ماضی و به‌ندرت بن مضارع + ار: برخوردار، خریدار، خواستار، برخودار، گرفتار، فروختار،‌ پرستار
  5. بن ماضی و بن مضارع + گار: آموزگار، پرهیزگار، آمرزگار، آفریدگار، کردگار، پروردگار
  6. اسم معنی و به‌ندرت صفت یا بن فعل: دادگر، سفیدگر، درودگر، توانگر، آهنگر، کارگر، پیروزگر، بیدادگر، خنیاگر، رامشگر
  7. اسم معنی و به‌ندرت صفت یا بن فعل: درودکار، تراشکار، ورزشکار، ستمکار، فراموشکار، مسامحه‌کار

صفت فاعلی مرکب​

صفت فاعلی مرکب به سه دسته تقسیم می‌شود: صفت مرکب هسته‌دار، صفت مرکب متوازن و صفت مرکب بی‌هسته. در ادامه، هریک را توضیح می‌دهیم.
لوازم التحریر روی میز

صفت فاعلی مرکب هسته‌دار​

صفت مرکب هسته‌دار از دو بخش ساخته شده است: اسم + صفت. در این نوع صفت‌ها، بخش صفت، یکی از انواع هسته است، زیرا به‌گونه‌ای می‌توان گفت که کل صفت مرکب از آن صفت هسته گرفته شده است. برای مثال، صفت مرکب «خوش‌اخلاق» را در نظر بگیرید. برای این صفت، می‌توان چنین بیان کرد که کل صفت مرکب از «خوش» گرفته شده است. از مثال‌های صفت مرکب هسته‌دار، می‌توان به ساده‌دل، نیک‌سیرت و... اشاره کرد.
یک ویژگی دیگر صفت مرکب هسته‌دار، این است که صفتی کلی دارد و معنایش با اسمی که بعد از آن قرار می‌گیرد، خاص می‌شود. برای مثال، همان صفت فاعلی مرکب «خوش‌اخلاق» را در نظر بگیرید. با صفت «خوش» می‌توانیم این صفت‌های مرکب را بسازیم: خوش‌آهنگ، خوش‌تراش، خوش‌اندام، خوش‌مزه، خوش‌فکر، خوش‌رو و...

در همه صفت‌های بالا، «خوش» هسته معنایی نام دارد و اسمی که معنای این صفت کلی را محدود می‌کند، وابسته نام دارد. بنابراین، در صفت مرکب هسته‌دار، یک صفت ساده داریم که معنایش را یک اسم محدود می‌کند.

صفت فاعلی مرکب متوازن​

صفت مرکب متوازن از دو صفت ساخته می‌شود و، همان‌طور که از نامش برمی‌آید، این دو صفت توازن دارند و در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند، بدین صورت که معنی نهایی صفت مرکب از مجموع معنی دو صفت ساخته می‌شود.
از مثال‌های این نوع صفت مرکب، می‌توان به فنی-اقتصادی، سیاسی-اجتماعی، ملی-مذهبی و... اشاره کرد. دقت کنید که تعداد صفت‌های تشکیل‌دهنده صفت مرکب متوازن می‌تواند بیش از دو مورد نیز باشد، مثلاً سیاسی-اقتصادی-فرهنگی.

صفت فاعلی مرکب بی‌هسته​

این نوع صفت‌های مرکب، دو ترکیب ممکن دارند:
  • اسم + اسم: دل‌رحم، گل‌اندام
  • ضمیر + اسم: خودرأی
صفت‌های مرکب بی‌هسته به این دلیل هسته ندارند که هیچ‌کدام از اجزای آن‌ها کل صفت را با خود هم‌مقوله نکرده است. به عبارت دیگر، کل صفت از نظر معنایی نمی‌تواند در ذیل یکی از اسم‌ها قرار بگیرد.
اغلب صفت‌های مرکب زبان فارسی از نوع هسته‌دار هستند.
برخی از مثال‌های صفت فاعلی به‌صورت زیر است:
  • اسم/ ضمیر/ قید/ صفت+ بن حال فعل+ تَ نده: پاک‌کننده، آزاردهنده
  • اسم/ ضمیر/ قید/ صفت+ بن حال فعل: پیشتاز، مهمان‌نواز
  • اسم/ ضمیر/ قید/ صفت+ بن ماضی فعل+ ه: پیشتاخته، خودفروخته

سوالات رایج درباره صفت فاعلی در فارسی​

این بخش به برخی از سوالات پر تکرار مربوط به مبحث صفت فاعلی به طور خلاصه پاسخ می‌دهیم.

صفت فاعلی چگونه صفتی است؟​

صفت فاعلی صفتی است که بر کننده کار یا دارنده معنی دلالت می‌کند.

صفت در زبان فارسی چند نوع دارد؟​

صفت بیانی، شمارشی، مبهم، اشاره، تعجبی و پرسشی
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

صفت فاعلی مرکب مرخم – به زبان ساده + مثال​


صفت فاعلی مرکب مرخم – به زبان ساده + مثال

در آموزش‌های پیشین ، با صفت و انواع آن آشنا شدیم. همچنین، به برخی از صفت‌ها مانند صفت بیانی و صفت مبهم پرداختیم. در این آموزش، با یکی دیگر از انواع صفت‌ها، یعنی صفت فاعلی مرکب مرخم خواهیم پرداخت.


صفت چیست؟‌​

در دستور زبان، هر واژه‌ای که چگونگی و حالت اسم یا جانشین اسم را بیان کند، «صفت» نامیده می‌شود. همچنین، به اسمی که صفت چگونگی و حالتش را بیان می‌کند، «موصوف» می‌گوییم. برای مثال، در «کودک زیرک» کودک موصوف است و زیرک صفت او.


در ادامه، برخی از مهم‌ترین ویژگی‌های صفت را مرور می‌کنیم.
۱. گاهی صفت به‌عنوان جانشین اسم می‌آید. برای مثال، در بیت زیر از حافظ، «سیاه» که خود یک صفت است، به‌عنوان جانشین اسم آورده شده است:
خزینه دلِ حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین، حَدِّ هر سیاهی نیست
یا در بیت زیر از مخزن‌الاسرار نظامی، صفت «ظالم» به‌عنوان جانشین اسم آمده است:
گفت: خدایا با توِ ظالم چه کرد؟
در شبت از روز مظالم چه کرد؟‌
۲. صفت همواره نکره است و موصوف گاهی نکره و گاهی معرفه.
۳. موصوف معمولاً قبل از صفت می‌آید که در این صورت آن را «صفت مستوی» می‌گویند. در این حالت، موصوف کسره می‌گیرد. برای مثال، «مردمِ نادان». گاهی نیز پیش می‌آید که صفت پیش از موصوف می‌آید که در این حالت، صفت را صفت مقلوب یا صفت معکوس می‌نامند. برای مثال، سفیددندان، سیاه‌چشم. برای مثال، در بیت زیر از حافظ، «حکمت» موصوف است و «قادر» صفت مقدم:
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست
امروزه، در زبان فارسی، صفتی را که قبل از موصوف بیاید صفت پیشین و صفت پس از موصوف را صفت پسین می‌گوییم. صفت‌های پرسشی و اشاره‌ همواره پیش از اسم می‌آیند. صفت بیانی اغلب پس از اسم واقع می‌شود، اما در قدیم گاهی پیش از اسم نیز می‌آمده است. صفت‌های عددی و مبهم قبل از اسم می‌آیند، اما گاهی در گذشته پس از اسم می‌آمده‌اند. صفت توصیفی یا بیانی اغلب پس از موصوف می‌آید. اما در گذشته و در شعر گاهی پیش از موصوف می‌آمده و می‌آید، مثلاً‌ «پروین بزرگ زنی بود».

صفت مرکب چیست؟​

صفت مرکب صفتی است که حداقل دو واژه تشکیل شده باشد. مثلاً صفت‌های بداخلاق، خوش‌فکر، شمالی-جنوبی، دل‌نازک، خودرأی و... .
صفت‌های مرکب را از نظر رابطه بین اجزایشان، به سه دسته هسته‌دار، بی‌هسته و متوازن تقسیم می‌کنند.


صفت مرکب هسته‌دار​

صفت مرکب هسته‌دار از دو بخش تشکیل شده است: اسم + صفت. در این نوع صفت‌ها، بخش صفت، یکی از انواع هسته است، زیرا به‌گونه‌ای می‌توان گفت که کل صفت مرکب از آن صفت هسته گرفته شده است. برای مثال، صفت مرکب «خوش‌اخلاق» را در نظر بگیرید. برای این صفت، می‌توان چنین بیان کرد که کل صفت مرکب از «خوش» گرفته شده است. از مثال‌های صفت مرکب هسته‌دار، می‌توان به ساده‌دل، نیک‌سیرت و... اشاره کرد.
یک ویژگی دیگر صفت مرکب هسته‌دار، این است که صفتی کلی دارد و معنایش با اسمی که بعد از آن قرار می‌گیرید، خاص می‌شود. برای مثال، همان صفت مرکب «خوش‌اخلاق» را در نظر بگیرید. با صفت «خوش» می‌توانیم صفت‌های مرکب زیر را بسازیم:
خوش‌آهنگ، خوش‌تراش، حوش‌اندام، خوش‌مزه، خوش‌فکر، خوش‌رو و...
در همه صفت‌های بالا، «خوش» هسته معنایی نام دارد و اسمی که معنای این صفت کلی را محدود می‌کند، وابسته نام دارد.
بنابراین، در صفت مرکب هسته‌دار، یک صفت ساده داریم که معنایش را یک اسم محدود می‌کند.
دستی در حال نوشتن چیزی روی کاغذ با قلم قدیمی

صفت مرکب متوازن​

صفت مرکب متوازن از دو صفت ساخته می‌شود و، همان‌طور که از نامش برمی‌آید، این دو صفت توازن دارند و در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند، بدین صورت که معنی نهایی صفت مرکب از مجموع معنی دو صفت ساخته می‌شود.
از مثال‌های این نوع صفت مرکب، می‌توان به فنی-اقتصادی، سیاسی-اجتماعی، ملی-مذهبی و... اشاره کرد.
دقت کنید که تعداد صفت‌های تشکیل‌دهنده صفت مرکب متوازن می‌تواند بیش از دو مورد نیز باشد، مثلاً سیاسی-اقتصادی-فرهنگی.

صفت مرکب بی‌هسته​

این نوع صفت‌های مرکب، دو ترکیب ممکن دارند:
  • اسم + اسم: دل‌رحم، گل‌اندام
  • ضمیر + اسم: خودرأی
صفت‌های مرکب بی‌هسته به این دلیل هسته ندارند که هیچ‌کدام از اجزای آن‌ها کل صفت را با خود هم‌مقوله نکرده است. به عبارت دیگر، کل صفت از نظر معنایی نمی‌تواند در ذیل یکی از اسم‌ها قرار بگیرد.
اغلب صفت‌های مرکب زبان فارسی از نوع هسته‌دار هستند.


صفت فاعلی مرکب مرخم​

اکنون که با انواع صفت‌های مرکب آشنا شدیم، می‌توانیم درباره صفت فاعلی مرکب مرخم بحث کنیم.


«مُرَخَّم» در لغت به‌معنی بریده‌شده و کوتاه‌شده است و در دستور زبان، کلمه‌ای است که حرفی از آخر آن را در تلفظ یا در نوشتن بیندازند. همین معنی کلمه مرخم به ما می‌گوید که یک صفت فاعلی مرکب داریم که کوتاه شده است.
برای آشنایی بهتر با صفت فاعلی مرکب مرخم، صفت‌های زیر را در نظر بگیرید.
میهن‌پرست، مردم‌فریب، آب‌گریز، خنده‌آور
صفت‌های بالا هسته‌دار هستند، زیرا یک صفت دارند که معنای آن توسط یک کلمه دیگر محدود می‌شود. برای مثال، صفت «مردم‌فریب» را در نظر بگیرید. مردم‌فریب، در واقع، به‌معنی فریبنده مردم است. واضح است که در این ترکیب، هسته «فریب» است و وابسته «مردم». دلیل این امر آن است که فریب یا همان فریبنده مفهومی کلی دارد و معنای آن توسط فریب محدود شده است. برای مثال، همین کلمه فریب را می‌توانیم در ترکیب‌های دل‌فریب و عوام‌فریب نیز استفاده کنیم.

مثال‌هایی که در این بخش بیان کردیم، صفت فاعلی مرکب مرخم هستند، زیرا اولاً صفت فاعلی مرکب هستند، ثانیاً کوتاه شده‌اند. در واقع، کلمه‌ای مانند «مردم‌فریبنده» به «مردم‌فریب» تبدیل شده است.
در صفت فاعلی مرکب مرخم، پسوند «ــَـنده» وجود داشته و مرخم (کوتاه) یا به‌عبارتی مستتر شده است.
ساختار صفت فاعلی مرکب مرخم را می‌توان به‌صورت زیر بیان کرد:
اسم یا ضمیر مشترک یا قید + صفت فاعلی مرخم
صفت فاعلی مرخم یک صفت فاعلی است که کوتاه یا همان مرخم شده است. صفت فاعلی کننده کار یا دارنده معنی را نشان می‌دهد و به هفت صورت زیر ساخته می‌شود:
  • بن مضارع + -َنده: مانند خواننده، بافنده. این صفت معمولاً‌ برای انجام‌دهنده کار یا دارنده حالت مطلق به کار می‌رود.
  • بن مضارع + ان: مانند پرسان، خواهان. این صفت‌ها بیشتر برای بیان حالت فاعل به کار می‌روند.
  • بن مضارع + ا: مانند گویا، خوانا. این نوع صفت‌ها بیشتر حالت دوام فعل را در فاعل نشان می‌دهند.
  • بن ماضی + ار: مانند خواستار، خریدار.
  • بن ماضی یا مضارع + گار: مانند آموزگار، پروردگار.
  • اسم معنی + کار: مانند ستمکار، دغل‌کار.
  • اسم معنی + گر: مانند دادگر، خنیاگر.
نقاشی آبرنگ خانه قدیمی ایرانی

مثال‌های صفت فاعلی مرکب مرخم​

مثال‌های زیر، نمونه‌هایی از صفت فاعلی مرکب مرخم را نشان می‌دهند که در آن‌ها ترکیب این‌گونه است:
قید + صفت فاعلی مرخم
  • زودرنج: زودرنجنده
  • تندرو: تندرونده
  • زودپز: زودپزنده
  • تیزرو: تیزرونده
  • دیررس: دیررسنده
  • تندنویس: تندنویسنده
  • کندفهم: کندفهمنده
  • جوان‌گرا: گراینده به جوانان
  • ظاهربین: بیننده ظاهر
  • خوش‌خرام: خوش‌خرامنده
  • سخت‌گیر: سخت‌گیرنده
  • شیک‌پوش: شک‌پوشنده
  • کم‌فروش: کم‌فروشنده
  • آسان‌گیر: آسان‌گیرنده
  • خوش‌خنده:خوش‌خندنده
  • ساده‌اندیش: ساده‌اندیشنده
در ادامه، مثال‌هایی از صفت فاعلی مرکب مرخم آورده شده است که ترکیب آن‌ها به‌صورت زیر است:
اسم + صفت فاعلی مرخم
  • دانش‌جو: جوینده دانش
  • دل‌خراش: خراشنده دل
  • مال‌اندوز: اندوزنده مال
  • خود‌فریب: فریبنده خود
  • مر‌دم‌آزار: آزارنده مردم
  • شهرآشوب: آشوبنده شهر
  • روان‌پریش: پریشنده روان
  • جان‌بخش: بخشنده جان
  • صلح‌طلب: طلبنده صلح
  • آسیب‌پذیر: پذیرنده آسیب
  • جگرسوز: سوزنده جگر
  • خداجو: جوینده خدا
  • علم‌آموز: آموزنده علم
  • ننگ‌آور: آوردنده ننگ
  • دانش‌پژوه: پژوهنده دانش
  • خیال‌باف: بافنده خیال
  • خون‌آشام: آشامنده خون
  • مردافکن: افکنده مرد
  • دل‌ربا: رباینده دل
  • حرف‌شنو: شنونده حرف
  • عیب‌پوش: پوشنده عیب
  • مردم‌گریز: گریزنده از مردم
  • خداترس: ترسنده از خدا

سوالات رایج درباره صفت فاعلی مرکب مرخم​

در این بخش به برخی از سوالات پر تکرار درباره صفت فاعلی مرکب مرخم در زبان و ادبیات فارسی به اختصار پاسخ می‌دهیم.

صفت فاعلی مرخم چیست؟​

صفت فاعلی مرخم یک صفت فاعلی است که کوتاه یا همان مرخم شده است. صفت فاعلی کننده کار یا دارنده معنی را نشان می‌دهد

صفت فاعلی مرخم چگونه ساخته می‌شود؟​

صفت مضارع به هفت روش ساخته می‌شود که پر کاربردترین آنها به این شرح است: بن مضارع + نده، ان، ا، ار

جمع‌بندی​

در این نوشته ، به صفت فاعلی مرکب مرخم پرداختیم و ضمن بیان ویژگی‌های آن، مثال‌هایی را نیز بررسی کردیم. صفت فاعلی مرکب مرخم بر اساس یکی از دو الگوی اصلی زیر ساخته می‌شود:

  1. قید + صفت فاعلی مرخم: زودرنج، سهل‌گیر
  2. اسم + صفت فاعلی مرخم: دانشجو، مردم‌گریز
برخی نیز، الگوهای فرعی دارند، مانند دست‌باف (بافته دست) و مردم‌پسند (پسندیده مردم).
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

صفت مفعولی چیست؟ + نحوه ساخت در ادبیات فارسی + مثال​


صفت مفعولی چیست؟ + نحوه ساخت در ادبیات فارسی + مثال

در آموزش‌های پیشین ، با صفت و انواع آن آشنا شدیم. همچنین، با جزئیات بیشتر به برخی از صفت‌ها مانند صفت بیانی و صفت مبهم پرداختیم. در این آموزش، صفت مفعولی را معرفی می‌کنیم.


صفت چیست؟​

به زبان ساده، صفت کلمه‌ای است که اسمی را توضیح می‌دهد و توصیف می‌کند. برای مثال، وقتی می‌گوییم «آسمان آبی»، کلمه «آبی» صفتی است که درباره اسم «آسمان» توضیح می‌دهد و کیفیت و چگونگی آن را بیان می‌کند. صفت در زبان فارسی ویژگی‌هایی دارد که در ادامه برخی از مهم‌ترین آن‌ها را مرور می‌کنیم.


۱. در مواقعی، پیش می‌آید که صفت به‌عنوان جانشین اسم قرار گیرد. برای مثال، ممکن است صفت یک مرد «دانا» باشد و بگوییم «دانا آمد.» در این صورت، صفت را به‌عنوان جانشین اسم آورده‌ایم. یا مثلاً اگر «پادشاه ظالم» را داشته باشیم، می‌توانیم بگوییم «ظالم دستور داد.»
۲. صفت همواره نکره است و موصوف می‌تواند گاهی نکره و گاهی معرفه باشد. بنابراین، وقتی می‌گوییم «مرد دانا»، کلمه دانا نکره است.
۳. در فارسی، موصوف معمولاً قبل از صفت قرار می‌گیرد که در این صورت آن را «صفت مستوی» نیز می‌گویند. طبق قواعد زبان فارسی، در این حالت، موصوف کسره‌دار می‌شود. برای مثال، در «مردمِ مهربان»، مردم کسره گرفته است. مواقعی نیز پیش می‌آید که صفت پیش از موصوف می‌آید که در این حالت، صفت را «صفت مقلوب» یا «صفت معکوس» می‌نامند. برای مثال، سفیدمو و سیاه‌چشم از این دست هستند. اگر بخواهیم یک مثال در ادبیات فارسی را بررسی کنیم، می‌توانیم بیت زیر از حافظ را نام ببریم که در آن، «حکمت» موصوف است و «قادر» صفتی است که پیش از موصوف آمده است:
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست
امروزه، در زبان فارسی، به صفتی که پیش از موصوف قرار گیرد، صفت پیشین و صفت پس از موصوف را صفت پسین می‌نامیم. صفت‌های پرسشی و اشاره‌ همواره پیش از اسم می‌آیند. صفت‌های بیانی غالباً پس از اسم واقع قرار می‌گیرند، اما در قدیم گاهی پیش از اسم نیز می‌آمده‌اند. صفت‌های عددی و مبهم قبل از اسم می‌آیند، اما گاهی در گذشته پس از اسم می‌آمده‌اند. صفت توصیفی یا بیانی اغلب پس از موصوف می‌آید. اما در گذشته و در شعر گاهی پیش از موصوف می‌آمده و می‌آید، مثلاً‌ «حافظ بزرگ شاعری بود».
4. باید دقت کرد که در زبان فارسی، تطابق صفت و موصوف ضروری نیست و صفت همواره مفرد و نکره است، حتی اگر موصوف جمع و معرفه باشد. برای مثال، «زن زیبا» و «زنان زیبا». البته در جایی که موصوف حذف شود و صفت به‌جای آن قرار گیرد، حکم آن را می‌گیرد و باید مطابقت آن رعایت شود. برای مثال، در جمله «ضعیفان روزگار را دریاب»، منظور از «ضعیفان» مردمان ضعیف است.
۵. «یا»ی وحدت (مفرد) را می‌توان هم پیش از موصوف و هم پیش از صفت آورد. برای مثال، می‌توانیم این‌گونه بنویسیم:
  • نرگس دختری باهوش است.
  • نرگس دختر باهوشی است.
البته باید دقت کنید که این مورد برای همه صفت‌ها شدنی نیست.
۶. از نظر ساخت، صفت یا مفرد یا بسیط است، یعنی تنها یک کلمه دارد. برای مثال، پست و بلند دو صفت بسیط هستند. از طرفی، صفت می‌تواند مرکب باشد که از دو کلمه یا بیشتر از آن تشکیل شده باشد.
نقاشی دیجیتال لوازم التحریر روی میز

صفت بیانی چیست؟​

صفت بیانی یا توصیفی یکی از انواع صفت‌های پسین است، یعنی پس از اسم می‌آید، و چگونگی و خصوصیت اسم را بیان و توصیف می‌کند. حرف آخر کلمه پیش از صفت بیانی معمولاً دارای کسره (ـــِــ) است یا حرف «ی». برای مثال، مردِ دانشمند، زنانِ کوشا، خانه‌ زیبا، خدای بخشنده.
در اغلب موارد، صفت بیانی تنها به بیان چگونگی هسته (موصوف) نمی‌پردازد، بلکه از کلیت آن و شمولش کم می‌کند. برای مثال، «زن زیبای دانا» از «زن زیبا» کلیت کمتری دارد. همچنین کلیت «زن زیبا» از «زن» کمتر است.
انواع صفت‌های بیانی را می‌توان به‌صورت زیر دسته‌بندی کرد:
  • ساده
  • پیشوندی
  • میانوندی
  • پسوندی
    • فاعلی
    • مفعولی
    • نسبی
    • شباهت و رنگ
    • دارندگی
    • آمیختگی و آلودگی
    • نگهبانی
    • ترتیبی
  • مرکب
  • گروهی
  • سنجش
    • مطلق
    • تفضیلی
    • عالی
همان‌طور که می‌بینیم، صفت مفعولی یکی از انواع صفت بیانی است که می‌توان آن را در دسته صفت‌های پسوندی دسته‌بندی کرد. البه آن را می‌توان در دسته صفت‌های مرکب نیز گنجاند. در ادامه، با صفت مفعولی آشنا می‌شویم.

صفت مفعولی چیست؟​

در زبان فارسی، واژه‌های جدید معمولاً از دو طریق اشتقاق و ترکیب ساخته می‌شود. صفت فاعلی و صفت مفعولی از آن دسته صفت‌هایی هستند که ابتدا با اشتقاق ساخته می‌شوند و به عبارت دیگر، مشتق هستند. البته، پس از آن، نیز می‌توانند در فرایند ترکیب نیز شرکت کنند و به همین دلیل آن‌ها را در دسته صفت‌های مرکب نیز قرار داد.


صفت مفعولی نوعی صفت بیانی است که اسمی را توصیف می‌کند که کاری روی آن انجام شده یا حالتی را پذیرفته باشد. در واقع، صفت مفعولی بر آنچه فعل بر او واقع شده باشد دلالت می‌کند، مانند پوشیده و برده.

در واقع، صفت مفعولی به‌گونه‌ای است که علاوه بر بیان ویژگی‌های موصوف، عمل مربوط به فعلی را بیان می‌کند که از آن مشتق شده است.
درخت پاییزی با برگ های زرد

صفت مفعولی مشتق​

این صفت‌ها صفت مفعولی هستند: خورده، برده، آشامیده، گرفته، داده. همان‌طور که مشخص است، این صفت‌های مفعولی از از بن فعل ماضی و «ـه» تشکیل شده‌اند. بنابراین، می‌توان چنین بیان کرد که صفت مفعولی مشتق ساختاری این‌چنینی دارد:
صفت مفعولی: بن ماضی فعل + ـه
هرچند صفت مفعولی معمولاً‌ از بن ماضی به علاوه کسره «ه» ساخته می‌شود و گاهی «شده» هم همراه آن می‌آید. مانند «نشست + ه» که صفت مفعولی «نشسته» را می‌سازد. نکات زیر را باید درمورد صفت مفعولی در نظر داشته باشیم.
  • می‌توان گفت که هر فعلی از نظر ساخت صفت مفعولی دارد و داشتن این صفت مفعولی، ارتباطی با گذرا بودن یا نبودن فعل ندارد.
  • ساختار صفت مفعولی مشتق، یعنی بن ماضی و ـه، می‌تواند از نظر صرفی در جایگاه اسم یا صفت یا هردو قرار گیرد.
  • صفت‌ مفعولی، از نظر معنا، عملی را بیان می‌کنند که که در جهان خارج رخ می‌دهد. برای مثال، صفت‌های خورده، برده، آشامیده و گرفته، به‌ترتیب، عمل‌هایی مانند خوردن، بردن، آشامیدن و گرفتن را نشان می‌دهند و نقش توصیف‌کنندگی دارند.

صفت مفعولی مشتق مرکب​

گاهی صفت‌های مفعولی ساختار مشتق‌مرکب دارند. از صفت مفعولی مشتق مرکب نیز برای بیان کنش استفاده می‌شود که باز هم در جهان خارج رخ می‌دهد. در ادامه، به ساختارهای صفت مفعولی مشتق مرکب اشاره می‌کنیم.
ساختار نخست به‌صورت زیر است:
اسم + صفت مفعولی مشتق
از مثال‌های این ساختار، می‌توان به این موارد اشاره کرد: رنج‌دیده، ستم‌دیده، تحصیل‌کرده، نم‌کشیده، زنگ‌زده، سفرکرده، آموزش‌دیده.
یک ساختار دیگر، این‌گونه است:
صفت + صفت مفعولی مشتق
از مثال‌های این نوع صفت مفعولی، می‌توان این موارد را بیان کرد: مطرح‌شده، گران‌شده، پنهان‌کرده، خاموش‌شده، نورسیده،
ساختار دیگری که برای صفت مفعولی مشتق مرکب وجود دارد، به‌‌صورت زیر است:‌
ضمیر مشترک + صفت مفعولی مشتق
مثال‌های آن عبارت‌اند از: خودکرده، خودشیفته، خودباخته، خودساخته، خودآموخته.
یکی دیگر از این ساختارها، به‌شکل زیر است:
قید + صفت مفعولی مشتق
مثال‌های آن، این موارد هستند: دیرآمده، زودرسیده، عقب‌افتاده، عقب‌مانده.
  • نکته: گاهی به ابتدای صفت مفعولی اسم یا صفت افزوده می‌شود که در این صورت، «ه» انتهای آن حذف می‌شود و صفت مفعولی، مرکب مرخم می‌شود. برای مثال، گل‌اندوده به‌صورت گل‌اندود نوشته می‌شود یا پشم‌آلوده را به‌شکل پشم‌آلود می‌نویسیم.
  • نکته: تعدادی از صفت‌های مفعولی هستند که از فعل‌های لازم و، به‌ندرت، فعل متعدی ساخته می‌شوند و معنای صفت فاعلی دارند. ایستاده، خوابیده و رفته مثال‌هایی از این دست هستند.

تفاوت صفت فاعلی و صفت مفعولی​

علاوه بر معنی، صفت فاعلی و صفت مفعولی تفاوت‌های ساختاری نیز دارند. صفت فاعلی کننده کار یا دارنده معنی را نشان می‌دهد و به هفت صورت زیر ساخته می‌شود:


  • بن مضارع + -َنده: مانند خواننده، بافنده. این صفت معمولاً‌ برای انجام‌دهنده کار یا دارنده حالت مطلق به کار می‌رود.
  • بن مضارع + ان: مانند پرسان، خواهان. این صفت‌ها بیشتر برای بیان حالت فاعل به کار می‌روند.
  • بن مضارع + ا: مانند گویا، خوانا. این نوع صفت‌ها بیشتر حالت دوام فعل را در فاعل نشان می‌دهند.
  • بن ماضی + ار: مانند خواستار، خریدار.
  • بن ماضی یا مضارع + گار: مانند آموزگار، پروردگار.
  • اسم معنی + کار: مانند ستمکار، دغل‌کار.
  • اسم معنی + گر: مانند دادگر، خنیاگر.

سوالات رایج درباره صفت مفعولی​

در ادامه سعی کرده‌ایم به تعدادی از پرسش‌های رایج در خصوص صفت مفعولی پاسخ دهیم.

کاربرد صفت مشتق چیست؟​

ساختار صفت مفعولی مشتق، یعنی بن ماضی و ـه که می‌تواند از نظر صرفی در جایگاه اسم یا صفت یا هر دو قرار بگیرد. به بیان دیگر، صفت مفعولی از ریشه کلمه دیگری، یعنی ریشه فعل مشتق شده است، مانند: دونده، نشسته.

تفاوت صفت فاعلی و صفت مفعولی چیست؟​

صفت فاعلی برای کننده کار با دارنده معنی دلالت دارد و عملی را به موصوف نسبت می‌دهد، برای مثال، «نده» که به انتهای فعل امری اضافه می‌شود، آن را به صفت فاعلی تبدیل می‌کند. اما صفت مفعولی مفهوم وقوع فعلی را به موصوف خودش نسبت می‌دهد. برای مثال، «بن ماضی + ه» صفت فاعلی را تشکیل می‌دهد، مانند نوشته، گفته.

جمع‌بندی​

در این نوشته ، درباره صفت مفعولی، نحوه ساخت و تفاوت آن با صفت فاعلی مطالبی آموختیم. فهمیدیم که صفت مفعولی نوعی صفت بیانی است که اسمی را توصیف می‌کند که کاری روی آن انجام شده یا حالتی را پذیرفته باشد. در واقع، صفت مفعولی بر آنچه فعل بر او واقع شده باشد دلالت می‌کند، مانند پوشیده و برده.
برای ساخت صفت مفعولی باید به بن ماضی حرف «ه» اضافه کنیم. در مقابل آن صفت فاعلی را داریم که برای کننده کار با دارنده معنی دلالت دارد و عملی را به موصوف نسبت می‌دهد، برای مثال، «نده» که به انتهای فعل امری اضافه می‌شود، آن را به صفت فاعلی تبدیل می‌کند.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

صفت اشاره چیست؟ – فارسی به زبان ساده + مثال و تمرین​


صفت اشاره چیست؟ – فارسی به زبان ساده + مثال و تمرین

صفت اشاره، یکی از انواع صفت در زبان فارسی است که برای اشاره به دور یا نزدیک استفاده می‌شود. اما برای شناختن درست نقش و معنی‌ انواع صفت‌های اشاره، در مطلب پیش رو با صفت آشنا می‌شویم، انواع صفات اشاره را در جمله‌های محاوره، نثر و نظم فارسی بررسی می‌کنیم و با مثال و تمرین و سوالات متداول به خوبی با نحوه کاربرد صفت اشاره آشنا خواهیم شد.


صفت اشاره چیست؟​

پیش از آن‌که صفت اشاره را بشناسیم لازم است با صفت، کمی آشنا شویم. می‌توان برای اسم یک وابسته پیشین انتخاب کرد که قبل از اسم قرار می‌گیرد. به کمک این وابسته خصوصیتی را به اسم نسبت می‌دهیم. این واژه‌ها را صفت می‌نامیم. برای مثال به جمله‌های زیر دقت کنید.


مرد دانا رفت.
(در این جمله «دانا» خصوصیتی به «مرد» اضافه می‌کند.)
شیشه نازک شکست.
(در این جمله نازک خصوصیتی را درباره شیشه بیان می‌کند.)
بنابراین صفت کلمه‌ای است که به اسم وابسته است و خصوصیتی را به اسم نسبت می‌دهد. یکی از وابسته‌های پیشین اسم، صفت اشاره است. با کمک دو مثال زیر این وابسته پیشین را به شما معرفی خواهیم کرد.
آن قهرمان، هرگز به خانه بازنگشت.
این کتاب، برای کتابخانه است.
در جمله‌های بالا دو گروه اسمی «آن قهرمان» و «این کتاب» برجسته شده است. در هر دو گروه اسمی مشخص شده، کلمه این و آن پیش از اسم، صفت اشاره است که درباره دوری و نزدیکی اسم توضیح می‌دهد. چون صفت اشاره قبل از اسم می‌آید، وابسته پیشینِ اسم خوانده می‌شود. در جدول زیر این دو گروه اسمی را به دسته‌های وابسته و هسته گروه تقسیم کرده‌ایم.
گروه اسمی
وابسته پیشینهسته
صفت اشاره
آنقهرمان
اینکتاب

مفاهیم و صورت های مختلف صفت‌ اشاره​

صفت اشاره در اصل دو لفظ «این» و «آن» است، این برای اشاره به نزدیک و آن برای اشاره به دور. در جمله‌های زیر کاربرد این دو را مشاهد خواهید کرد.
آن کلاس تعطیل شد.
این میز پایه‌اش شکسته است.
این دریای بزرگ همیشه در جزر و مد است.
بعد از طوفان دیشب، آن درخت سرو، قامتش شکست.
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
(در این بیت حافظ، الف دومین «این» برای زیبایی شعر حذف شده است.)
اما صفات اشاره این و آن گاهی با کلمات و اجزایی از قبیل «چون»، «هم» و «همه» ترکیب می‌شوند و در این صورت علاوه بر مفهوم اشاره، مفاهیم دیگری را نیز بیان می‌کنند. در ادامه صورت‌ها و معانی مختلف صفت‌های اشاره را ذکر کرده‌ایم.

صفت اشاره این و آن​

«این» و «آن» گاهی به‌تنهایی و بدون همراهی اجزای دیگر می‌آیند که فقط مفهوم اشاره را بیان می‌کنند. برای مثال به جمله‌های زیر توجه کنید.


مکن ما را از این درگاه محروم
چو گنجشکان مران ما را ازین بوم
(در این بیت خواجوی کرمانی، الف دومین «این» برای زیبایی شعر حذف شده است.)
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد
(امیر خسرو دهلوی، دیوان اشعار)
صفت در زیان فارسی

همین و همان​

گاهی این و آن با لفظ «هم» در ابتدا دیده می‌شوند. در این صورت مفهوم اشاره و تأکید را با هم می‌رسانند. برای مثال نمونه‌های زیر را مشاهده کنید.


زندگی همین لحظه‌هاست که داری آن را تلف می‌کنی.
معلم با همان لحن گرمش ادامه می‌دهد: «‌خیلی عالی است، نظامی در آرایش صحنه‌های شعرش استاد بی‌نظیری است.»
(نیما، محمد حسن حسینی)
همان رنگ و همان روی،
همان برگ و همان بار،
همان خنده خاموش در او خفته بسی راز، همان شرم و همان ناز
همان برگ سپید به مثل ژاله، ژاله به مثل اشک نگونسار
همان جلوه و رخسار
(مهدی اخوان ثالث)

چنین و چنان​

این و آن در ترکیب با الفاظی مانند نمونه‌هایی که در ادامه لیست کرده‌ایم برای اشاره و بیان تشبیه در ادبیات فارسی و چگونگی، به کار برده می‌شوند.
  • چون
  • گونه
  • سان
  • طور
برای مثال «چنین» از ترکیب «چون» و «این» و به همین ترتیب «چنان» از ترکیب «چون» و «آن» ساخته شده است. از نمونه‌های دیگر می‌توان به این‌سان، آن‌طور و این‌گونه اشاره کرد.
افسوس که تأثیر این‌گونه دارو‌ها موقت است.
(بوف کور، هدایت)
در این واژه‌ها نوعی نزدیکی آوایی وجود دارد. به این‌گونه نزدیکی آوایی واژه‌ها که شعر و نثر را زیباتر و خوش آهنگ‌تر می‌کند، «جناس» می‌گویند.
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
(سعدی)

همچنین و همچنان​

گاهی با افزودن هم به اول الفاظ «چنین» و «چنان» به ترتیب «همچنین» و «همچنان» می‌سازند. گاهی به جای چنین، چنان، این‌چنین و آن‌چنان، لفظ «همچون» که بیشتر در نقش قیدی کاربرد دارد و یا مخفف آن «همچو» به کار می‌رود.
همچون دردی توی سرم پیچید که نتوانستم جاده را به خوبی ببینم.

در شعر زیر از هلالی جغتایی نیز کاربرد «همچو» را خواهید دید.
ای همچو پری از من دیوانه رمیده
صد بار مرا دیده و گویی که ندیده

این چنین و آن‌ چنان​

گاهی بر سر «چنین» لفظ «این» و بر «چنان»، «آن» اضافه می‌کنند. گاهی به این ترکیب‌های جدید «ی» در آخر هم می‌افزایند و ترکیب‌های «آن‌چنانی» و «این‌چنانی« را می‌سازند. از این ترکیبات برای اشاره، تشبیه و تاکید استفاده می‌کنند. نمونه‌هایی از کاربرد آن‌ها را در چند مثال ببینیم.


این‌چنین مهرورزی از او بعید بود.
در شعر شیخ اجل، سعدی هم کاربرد «این‌چنین» را خواهید دید.
گر گویمت که سروی سرو این‌چنین نباشد
ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد
آن‌چنان نعره‌ای زد که گویی پرده گوشم پاره شد.
نکته: به غیر از صفات اشاره گفته شده نمونه‌های دیگری مانند این‌اندازه، این‌قدر، این‌همه، همین‌قدر و همین‌اندازه نیز در گروه صفت‌های اشاره جا می‌گیرند. پیام این صفت‌ها اندازه‌ مبهم موصوف است. برای مثال به نمونه‌ زیر توجه کنید.
این‌همه کتاب می‌خواهی چکار؟
***
آن‌همه درس خواندی که آخرش چه شود؟

شمار در صفت اشاره این و آن​

این و آن وقتی با موصوف همراهند همیشه مفرد می‌آیند، چه موصوف مفرد باشد و چه موصوف جمع باشد. در جدول زیر برای صفت اشاره این و آن در برابر موصوف جمع یا مفرد نمونه آورده‌ایم.


صفت اشارهموصوف
اینکتاب
اینکتاب‌ها
آنقلم
آنقلم‌ها
نکته: این‌ها، آن‌ها، اینان و آنان ضمیر اشاره‌‌اند و نه صفت اشاره.
اشاره در زبان فارسی

تفاوت ضمیر اشاره و صفت اشاره​

ضمیر اشاره ضمیری است که مرجع آن به اشاره معلوم می‌شود. ضمایر اشاره «این» و «آن» و ترکیبات این دو هستند. درحالی‌که صفت اشاره همواره همراه یک موصوف بعد از خودش می‌آید. برای درک بهتر این تفاوت در جملات زیر چند مثال از ضمیر اشاره مشاهده می‌کنید.
من با این‌ها کاری ندارم، دنبال علی می‌گردم.
ملخ دو پای داس‌مانند دارد که با آن‌ها اشیا را برمی‌دارد.
شاعر شعری سراییده است که در آن به مفاهیم انسانی زیادی اشاره کرده است.

سوالات متداول​

برای درک بهتر دستور صفت اشاره در ادامه مطلب به تعدادی از پرسش‌های رایج در این زمینه پاسخ داده‌ایم.

مفهوم و پیام حضور صفت‌های اشاره در جمله چیست؟​

صفت‌های اشاره برای اشاره به دور و نزدیک، بیان تشبیه و چگونگی و تاکید در ترکیب وصفی قرار می‌گیرند.

اگر صفت اشاره به جای موصوف بنشیند جمع بسته می‌شود؟​

به طور کلی این و آن به همراه موصوف همیشه مفرد ظاهر می‌شوند. اما جمع این دو، یعنی این‌ها، آن‌ها، اینان و آنان ضمیر اشاره است و قابلیت جمع بسته شدن دارد. باید دقت کنید که در این حالت این و آن از حالت وصفی خارج شده‌اند.

نقش این و آن در جمله چیست؟​

«این» و «آن» اگر با یک اسم بعد از خودشان همراه بشوند و دوری یا نزدیکی آن اسم را توضیح بدهند، صفت اشاره برای آن اسم یا موصوف هستند. اما اگر به‌تنهایی در جمله بیایند و مرجع آن‌ها به اشاره دیده شود یا به شکل جمع آن‌ها را ببینیم، ضمیر اشاره‌اند.


در جدول زیر صفت‌های اشاره را به همراه شیوه ساخت و مفهوم و پیام مشاهده می‌کنید.
صفات اشارهالفاظی که به این و آن افزوده می‌شودمفهوم و پیام
اینآناشاره
همینهمانهماشاره، تاکید
چنینچنانچوناشاره، تشبیه و چگونگی
این‌چنینآن‌چناناینچوناشاره، تشبیه و چگونگی، تاکید
این‌چنانیآن‌چنانیاینچون + یاشاره، تشبیه و چگونگی، تاکید
همچونهمچوهمچون (چو)اشاره، تشبیه و چگونگی
این‌قدر
این‌همه
همان‌اندازه
آن‌همه
هماندازه (یا قدر...)اشاره، مقدار مبهم
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

نشانه مفعول چیست؟ – توضیح کامل + مثال و تمرین​


نشانه مفعول چیست؟ – توضیح کامل + مثال و تمرین

مفعول در زبان فارسی معمولا با یک نشانه همراه می‌شود که به آن نشانه مفعول می‌گویند. ما در این مطلب قصد داریم به کمک جمله و مثال‌هایی از شعر و نثر فارسی به این پرسش پاسخ بدهیم که نشانه مفعول چیست، با مفعول و انواع آن آشنا شویم، رای فک اضافه را بشناسیم، محل قرار گرفتن نشانه مفعول را بدانیم و به سوالات رایج در این زمینه پاسخ دهیم. در انتهای این مطلب تمرین‌هایی نیز برای یادگیری بهتر قرار داده شده است.


مفعول چیست؟​

پیش از این که بدانیم نشانه مفعول چیست، لازم است با مفعول در زبان فارسی آشنا شویم. با کمک دو نوع جمله در فارسی، مفعول را به شما معرفی خواهیم کرد، به جمله‌های «الف» و «ب» که در ادامه آورده شده است، دقت کنید.


الف: مریم آمد.
زهرا رفت.
ب: فاطمه نامه را خواند.
حسن ناهارش را خورد.
همان‌طور که می‌دانید، فعل در زبان فارسی اصلی‌ترین بخش جمله است، فعل‌های جملات اول به ترتیب «آمد» و «رفت» هستند. فعل‌های جملات دوم نیز «خواند» و «خورد» هستند. در جمله‌های اول و دوم تنها با اضافه شدن نهاد به فعل، معنی جمله کامل می‌شود. اما معنی جمله‌های بخش «ب» با نهاد، تمام نمی‌شود. در این جمله‌ها وقتی شما بگویید «خورد»، شنونده می‌پرسد «چه چیزی را خورد؟» در واقع چیزی خورده شده است، بنابراین برای تمام شدن معنی جمله، لازم است بخشی به فعل اضافه شود. این بخش که معمولا با کلمه «را» به کار می‌رود، مفعول است. در زبان فارسی معیار امروز، «را» نشانه مفعول است. برای مقایسه جملات نیازمند به مفعول و جملات بی‌نیاز به آن، به جدول زیر توجه کنید.
نهادمفعول و نشانه آنفعل
زهراــــــــــــآمد
دوستمسیبراخورد
برای آشنایی بیشتر با مفعول به مثال‌های زیر دقت کنید، مفعول برجسته شده است.
سپاهیان دشمن را از خاک میهن تاراندند.
عشق او را چنان گرداند. که همه جهان آتش بیند.
مادران فرزندانشان را دوست می‌دارند.
مغولان با همه تباهکاری‌ها و ویرانگری‌های خود در قلمرو تاریخ، خویش را از زبان فارسی، بی‌نیاز ندیدند.
مفعول گاهی به‌تنهایی معنی جمله را تمام می‌کند، مانند نمونه‌هایی که تاکنون بررسی کردیم، و گاهی با وابسته‌هایی همراه می‌شود، به عبارتی گروه مفعولی است. در جمله‌های زیر مفعول با وابسته همراه شده است و به صورت گروه مفعولی است.
هم‌کلاسی خوش‌خلقم را در قلبم جا دادم.
صاحب‌خانه خیلی زود مستاجران پرسروصدا را بیرون انداخت.

روش تشخیص مفعول در جمله​

برای این‌که نقش مفعول را راحت‌تر تشخیص بدهید، ابتدا فعل جمله را پیدا کنید و از فعل سوال «چه کسی را؟» و «چه چیز را؟» بپرسید، پاسخ همان مفعول است، اما اگر سوال پاسخی نداشت، فعل «ناگذر» است و به مفعول احتیاجی ندارد. فعلی که برای کامل کردن معنی خود به مفعول احتیاج دارد، «گذرا» است. هم‌چنین مفعول در جمله معمولا با نشانه مفعولی یا «را» همراه است. در مثال‌های زیر نمونه‌هایی از فعل گذرا و مفعول را مشاهده می‌کنید، می‌توانید از فعل این جملات چه‌ کسی را یا چه چیز را بپرسید و در پاسخ مفعول را ببینید که برجسته شده است.


هرگز روز تولد مادرم را فراموش نمی‌کنم.
برای این که گم نشوید، دست همدیگر را بگیرید.
ما امروز اینجا گرد هم آمدیم تا یاد و خاطره آن قهرمان را گرامی بداریم.
برای کاشتن نهال تازه جان گرفته، زمین را با بیلچه‌ای کوچک، کندند.
از این بی‌رحم هر دم خواری من بیشتر گردد
خدا را رحم کن مپسند خواری بیش از این بر من
(در این مثال پس از برگرداندن شعر به زبان فارسی امروز، به عبارت تو خواری را مپسند می‌رسیم، در جواب چه چیز را مپسند؟ پاسخ خواری می‌دهیم و نشانه مفعول را هم می‌توانیم اضافه کنیم، بنابراین «خواری» مفعول است.)
بی‌گمان منوچهری در مسمط معروف خود با توجه به کاربرد کلمات، رابطه میان تصور خزان و آواز برگ‌های خشک را در ذهن شنونده در می‌یابد.

انواع مفعول​

حالت اسم در زبان فارسی چهار گونه است. در جدول زیر این چهار حالت را مشاهده خواهید کرد.


حالات اسم در زبان فارسی
فاعلیمفعولی
ندااضافه
در این تقسیم‌بندی حالت مفعولی گونه‌ای از اسم است که مفعول یا متمم در زبان فارسی واقع شود، و معنای فعل را این مفعول یا متمم کامل کند. در این‌صورت مفعول بر دو صورت است، مفعول مستقیم یا بی‌واسطه و مفعول باواسطه. در ادامه این دو مفعول را با ذکر مثال بررسی کرده‌ایم.

مفعول بی‌ واسطه یا مستقیم​

مفعول بی‌واسطه یا مفعول مستقیم مفعولی است که برای کامل کردن معنی فعل به واسطه‌گری حرف اضافه محتاج نیست. به زبان ساده این نوع مفعول با حرفی از حروف اضافه همراه نمی‌شود. برای نمونه به مثال‌های زیر از مفعول بی‌واسطه که برجسته شده است، دقت کنید.

آرزو تمام کلوچه‌ها را خورد.
من مهم‌ترین درس زندگی‌ام را از تو آموختم.
پدر، فرزندانش را از مدرسه به خانه برگرداند.
هفته پیش همسرش را به خاک سپردند.
ز آزادگان بردباری و سعی بیاموز
آموختن عار نیست
همي تا كند پيشه، عادت همي كن
جهان مر جفا را تو مر صابري را
نشانه مفعول بی‌واسطه چیست؟
برای پاسخ به این سوال به نکته زیر توجه کنید.
نکته: بنا بر تعریف مفعول بی‌واسطه، نشانه مفعول بی‌واسطه همان است که به طور کلی برای مفعول برشمرده‌ایم، نشانه مفعول بی‌واسطه «را» است.
نشانه مفعولی در دستور فارسی

مفعول با واسطه​

مفعول باواسطه بر خلاف مفعول مستقیم معنی فعل را با کمک حرف اضافه کامل می‌کند. این نوع دسته‌بندی در دستور گذشته فارسی بوده است و امروز آنچه به عنوان مفعول در کتاب‌های درسی می‌بینیم، همان مفعول مستقیم است. بنابراین وجود حرف اضافه برای تشخیص این قسم از مفعول‌ ضروری است. در ادامه نمونه‌ای از کاربرد این مفعول را در نمونه‌ای به قلم ادیب پیشاوری خواهیم دید. مفعول باواسطه به همراه حرف اضافه برجسته شده است.
از بدان بپرهيز و با نيكان درآميز. مردمان را به زبان زيان مرسان. با رفیقان پاکدامن و خوشخوی معاشرت کن.
هر آنکو ز دانش برد توشه‌ای
جهانی است بنشسته در گوشه‌ای

نشانه مفعول چیست؟​

در زبان فارسی برای نشان دادن حالت مفعولی از نشانه مفعولی «را» استفاده می‌شود. در نتیجه «را» در این حالت یک نقش دستوری دارد و خبر از وجود مفعول یا به تعبیری مفعول مستقیم می‌دهد.


نکته: «را» به غیر از نقش دستوری خود، معنی سبب، علت و توجه هم می‌دهد. برای مثال به بیت زیر از مولانا توجه کنید.
سر من از ناله من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
(معنی بیت فوق این است که راز من از ناله من جدا نیست، اما چشم و گوش ظاهر برای درک حقیقت آن راز مناسب نیست.)
به نمونه‌های زیر دقت کنید. در این جمله‌ها مفعول و نشانه مفعول یعنی «را» برجسته شده است.
زنگ تفریح مدرسه را ساعت ده صبح زدند.
دیروز در کوچه پر درخت روبرو معلم را دیدم.
با بال شکسته پر گشودن، هنر است
این را همه پرندگان می‌دانند
من به غیر تو کسی یار نگیرم آری
همت آن است که الا تو نگیرد یاری
(در معنی این شعر به زبان فارسی امروز در جواب چه کسی را یار نگیرم؟ باید گفت «کسی را» بنابراین با آن که نشانه «را» در ظاهر حذف شده است، اما کماکان در معنی شعر وجود دارد.)
دوستان گویند سعدی خیمه بر گلزار زن
من گلی را دوست می‌دارم که در گلزار نیست
نکته: در زبان فارسی امروز، مفعول به چهار صورت زیر می‌آید.
محمد را دیدم.
(در این مثال مفعول همراه «را» آمده است و معرفه است.)
***
کتابی آورده‌ام.
(در این مثال مفعول همراه «ی» آمده است و نکره است.)
***
کتاب آورده‌ام.
(یعنی آنچه آورده‌ام کتاب است نه چیز دیگر. در این مثال مفعول بدون «را» و «ی» آمده است و معمولا زمانی این اتفاق می‌افتد که منظور بیان جنس باشد.)
***
امروز دوستی را در خیابان دیدم که مدت‌ها بود از او بی‌خبر بودم.
(در این مثال مفعول همراه «را» و «ی» آمده است.)

کاربرد مر به همراه نشانه مفعول​

در شعر و نثر قدیم ادبیات فارسی، در ابتدای مفعولی که با نشانه مفعول یعنی «را» همراه می‌شده است، برای تاکید بیشتر واژه «مر» را می‌افزودند. برای مثال می‌توانید نمونه زیر را که از گلستان سعدی انتخاب شده است، مشاهده کنید. مفعول‌ها برجسته شده‌اند.
بی‌هنران مر هنرمندان را نتوانند دید، هم‌چنان‌که سگان بازاری مر سگ صید را.
در بیت زیر نیز که متعلق به بوشکور است، «مر» پیش از مفعول صریح و با وجود «را» آمده است.
بیاموز تا بد نیایدت روز
چو پروانه مر خویشتن را مسوز
در بیت زیر نیز که از فردوسی است، مفعول صریح با مر و نشانه «را» همراه شده است.
ز گیتی مر او را ستایش کنید
شب و روز او را نیایش کنید
را نشان مفعولی

رای فک اضافه چیست؟​

در دستور زبان فارسی یک «را» وجود دارد که وقتی در در ترکیب اضافی، یعنی مضاف و مضاف‌الیه در زبان فارسی، قرار می‌گیرد، مضاف‌الیه را از مضاف جدا می‌کند. برای درک بهتر این کاربرد را به بیت زیر از پروین اعتصامی توجه کنید.
گفت نزدیک است والی را سرای آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانه خمار نیست؟
(والی را سرای در اصل سرای والی بوده است که در حضور رای فک اضافه جای مضاف و مضاف‌الیه عوض شده است و کسره برداشته شده است.)
در شعر زیر از سهراب سپهری هم کاربرد این «را» قابل‌مشاهده است.

و اگر جا پایی دیدیم، مسافر کهن را از پی برویم.
در شعر حافظ هم می‌توان کاربرد رای فک اضافه را مشاهده کرد. در مثال زیر نمونه‌ای از کاربرد رای فک اضافه را در شعر لسان‌الغیب خواهید دید.
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از نور رُخَت حاصل بود
شاعر بزرگ ادبیات حماسی، فردوسی هم از این «را» در شعر خود استفاده کرده است، در ادامه در دو بیت از فردوسی رای فک اضافه را ببینید.
مرا مادرم نام مرگ تو کرد
زمانه مرا پُتک ترگ تو کرد
مرا بود نوبت، برفت آن جوان
ز دردش منم چون تن بی روان
همانطور که در مثال‌های بالا مشاهده کردید، رای فک اضافه به زیبایی شعر کمک زیادی کرده است.

محل قرار گرفتن نشانه مفعول​

در متون معتبر ادبیات فارسی «را» بی‌فاصله پس از مفعول صریح می‌آمده است. برای مثال به نمونه‌های زیر توجه کنید.


آن موجود را که وجود او به خود است واجب‌الوجود خوانند... و آن موجود را که وجود او به غیر است ممکن‌الوجود خوانند. (چهار مقاله، 7)
من امروز تو را که حاکمی و پلنگ را که مهتر این قوم است... می‌گویم که از شمار آخرت یاد آورید و از هیبت روز عذاب براندیشید. (داستان‌های بیدپای، 148 تا 149)
به طور کلی بهتر است که نشانه مفعول صریح را تا می‌توانیم به آن نزدیک کنیم. حتی باید از اینکه متمم‌های دیگری میان «را» و مفعول صریح بگذاریم‌، دوری کنیم. مثلا جمله زیر که در آن «را» پس از مفعول غیرصریح آمده، غلط است، صورت صحیح را در ادامه خواهید دید.
نادرست:
سودان استرداد نمیری از مصر را تقاضا می‌کند. (روزنامه اطلاعات شماره 16 تیر 1364، صفحه 16)
***
درست:
به جای آن باید گفت سودان استرداد نمیری را از مصر تقاضا می‌کند.
بنابراین استعمال را پس از فعل به خلاف سنت هزار و دویست ساله زبان فارسی است و در همه حال باید از آن پرهیز کرد.

سوالات متداول درباره نشانه مفعول​

برای درک بهتر مطلب «نشانه مفعول چیست؟» در ادامه این مطلب به تعدادی از پرسش‌های رایج در این خصوص پاسخ داده‌ایم.


نشانه مفعول بی واسطه چیست؟​

دسته‌بندی مفعول به دو گروه بی‌واسطه و باواسطه یک دسته‌بندی قدیمی است و منظور از مفعول بی‌واسطه همان مفعولی است که امروز می‌شناسیم. بنابراین نشانه مفعول بی‌واسطه همان «را» است و بی‌فاصله بعد از مفعول می‌آید.

مترادف و متضاد کلمه مفعول چیست؟​

معانی ذکر شده برای مفعول در لغت‌نامه دهخدا کرده شده، ساخته شده و عمل شده است. بنابراین مترادف مفعول، كنش‌پذير و متضاد آن کنش‌گر یا فاعل است.
 
بالا