حافظ CRAZY
عضو جدید
به راستي به دنبال چيستي؟ ....همانند پادشاهان پرغرور و سلطه جو روي تخت روياهايت لميده اي......پاهايت را دراز كرده اي و شكمت را كه پر از زباله است به هوا مينشاني......و تنها اين را مي گويي : دلغكان را بگوييد وارد شوند.....شاعران را هم وارد كنيد تا كمي از من تمجيد كنند......اما ديگر اينگونه نيست.....من اين نويسنده ديوانه با زشت ترين كلمات تو را خطاب خواهم كرد تا خود را بشناسي........روح تو راخواهم خراشيد ....غرورت را خواهم شكست و در گوشت فرياد خواهم زد : تو پليدترين موجوداتي
بار ديگر از تو سوال مي كنم : به دنبال چيستي ؟ در آن انتها ؟.......خود را مي آرايي......تا همسري برگزيني و گمان مي كني تو خوشبختترين انسان ها خواهي بود......اما باز بعد از ازدواج خود را مي آرايي......براي كه؟ پس آن انتها چه شد ؟.......براي خود سرمايه مي اندوزي.........سال ها و سال ها........و با خود مي گويي.....دنيا براي من خواهد بود......انبارت پر مي گردد وجيب هايت از اسكناس آكنده.......اما آن زمان هيچ رغبتي نخواهي داشت.............درآن انتها چيزي بود؟
درود بر كسي كه گفت : مقصد هيچ لذتي ندارد هر لذتي كه هست درميانه راه است.........كسي باآن مخالفت دارد؟............. و به من دنيايي ديگر را مژدگاني مي دهيد؟ ......به چه اميدي؟..............اين انتها چگونه خواهد بود؟....... هان ؟
عاشق مي شوي و معشوقه خود را چون ماه مي پنداري......اما بعد از وصول به او , او به يك خاطره مكرر و منجمد تبديل خواهد شد........خسته كننده و رقت انگيز........پس عشقت چه شد ؟.......انتهايش اين بود ؟....وه كه نرسيدن عاشق به معشوق چه زيبا سر انجامي است.......به انتها نرسيدن چه خوب است....چون در آن چيزي نيست........تنها پوچي است..........و لذات ما تنها از روياهاي ميانه ي راه ما سرچشمه مي گيرد......... و اين است اعتقاد يك پوچگرا...........يك نيهيليست.......و اكنون به من مژدگاني دنيايي ديگر مي دهي ؟
تو چطور؟............. پوچ گرايي يا رويا پرست ؟ .............اكنون شايد بداني يك پوچ گرا چه مي كشد
اكنون شايد درك كني نيچه چه رنجي مي كشيد كه در اواخر عمر ديوانه شد و خود را زرتشت مي پنداشت .......بودا مي پنداشت
اكنون شايد درك كني صادق هدايت چه غمي داشت كه نيمه شب فلكه گاز راباز گذاشت و صبح از خواب برنخاست..............اين است يك نيهيليست واقعي........و يا شايد يك نيهيليست افراطي...........اما اي انسان تو چگونه اي ؟........... وبه دنبال چيستي ؟
نمي خواهم در گرداب پوچ گرايي بماني و غرقه در آن شوي...........خواستم تنها آن را بداني و دركش كني.......ماندن صحيح نيست در اين ورطه هولناك.....پس بگريز............گاه گريز هم راه چاره است (اين دليل خوبي براي رد شدن از مسائل گوناگون است براي آن كسي كه ...............) فقط بدان و بس
مبادا خرده بگيري كه اين نويسنده ي ديوانه ناخن هاي برنده اش را برديواره روحم كشيد و پتك كلماتش را به من كوبيد.............من در يك جمله پاسخت ميدهم :
نازنين من , اي پليد و دوست داشتني تا خراشيده نشوي هرگز تراشيده نميشوي
بار ديگر از تو سوال مي كنم : به دنبال چيستي ؟ در آن انتها ؟.......خود را مي آرايي......تا همسري برگزيني و گمان مي كني تو خوشبختترين انسان ها خواهي بود......اما باز بعد از ازدواج خود را مي آرايي......براي كه؟ پس آن انتها چه شد ؟.......براي خود سرمايه مي اندوزي.........سال ها و سال ها........و با خود مي گويي.....دنيا براي من خواهد بود......انبارت پر مي گردد وجيب هايت از اسكناس آكنده.......اما آن زمان هيچ رغبتي نخواهي داشت.............درآن انتها چيزي بود؟
درود بر كسي كه گفت : مقصد هيچ لذتي ندارد هر لذتي كه هست درميانه راه است.........كسي باآن مخالفت دارد؟............. و به من دنيايي ديگر را مژدگاني مي دهيد؟ ......به چه اميدي؟..............اين انتها چگونه خواهد بود؟....... هان ؟
عاشق مي شوي و معشوقه خود را چون ماه مي پنداري......اما بعد از وصول به او , او به يك خاطره مكرر و منجمد تبديل خواهد شد........خسته كننده و رقت انگيز........پس عشقت چه شد ؟.......انتهايش اين بود ؟....وه كه نرسيدن عاشق به معشوق چه زيبا سر انجامي است.......به انتها نرسيدن چه خوب است....چون در آن چيزي نيست........تنها پوچي است..........و لذات ما تنها از روياهاي ميانه ي راه ما سرچشمه مي گيرد......... و اين است اعتقاد يك پوچگرا...........يك نيهيليست.......و اكنون به من مژدگاني دنيايي ديگر مي دهي ؟
تو چطور؟............. پوچ گرايي يا رويا پرست ؟ .............اكنون شايد بداني يك پوچ گرا چه مي كشد
اكنون شايد درك كني نيچه چه رنجي مي كشيد كه در اواخر عمر ديوانه شد و خود را زرتشت مي پنداشت .......بودا مي پنداشت
اكنون شايد درك كني صادق هدايت چه غمي داشت كه نيمه شب فلكه گاز راباز گذاشت و صبح از خواب برنخاست..............اين است يك نيهيليست واقعي........و يا شايد يك نيهيليست افراطي...........اما اي انسان تو چگونه اي ؟........... وبه دنبال چيستي ؟
نمي خواهم در گرداب پوچ گرايي بماني و غرقه در آن شوي...........خواستم تنها آن را بداني و دركش كني.......ماندن صحيح نيست در اين ورطه هولناك.....پس بگريز............گاه گريز هم راه چاره است (اين دليل خوبي براي رد شدن از مسائل گوناگون است براي آن كسي كه ...............) فقط بدان و بس
مبادا خرده بگيري كه اين نويسنده ي ديوانه ناخن هاي برنده اش را برديواره روحم كشيد و پتك كلماتش را به من كوبيد.............من در يك جمله پاسخت ميدهم :
نازنين من , اي پليد و دوست داشتني تا خراشيده نشوي هرگز تراشيده نميشوي
آخرین ویرایش: