عصيان سراسري هواداران بابك خرمدين در سال 842 ميلاديهواداران «بابك خرم دين» و پيروان عقايد اجتماعي ـ اقتصادي او از دهه سوم نوامبر 842 ميلادي (آذر ماه221 خورشيدي)
درآذربايجان، اصفهان، فارس و كرمان بر ضد حكومت خليفه عباسي دست به يك عصيان گسترده زدند كه به نوشته مورخان، در بيداركردن ايرانيان موثر واقع شد
اين شورش پنج سال پس از قتل فجيع بابك به دست المعتصم (خليفه وقت) كه در سامرا صورت گرفته بود، روي داده بود. المعتصم مازيار و افشين دو سردار ايراني ديگر را هم كه در دست او گرفتار بودند
متعاقب قتل بابك كشته بود. معتصم به افشين هم كه با او از در مسالمت وارد شده بود رحم نكرد
22 نوامبر سال 1963 جان اف. كندي سي و پنجمين رئيس جمهور آمريكا در يكهزار و سي امين روز زمامداري اش در اثناي عبور، باخودرو روباز از خيابانهاي شهر پرجمعيت دالاس (واقع در ايالت تكزاس آمريكا)
از داخل ساختمان يك مدرسه هدف گلوله
قرار گرفت و كشته شد و «لي هاروي اسوالد» متهم به قتل وي نيز پس از بازداشت به دست فردي ديگر به نام «جک روبي» در راهرو ساختمان محافظت شده پليس به قتل رسيد و جک روبي هم بعدا در زندان درگذشت
ليندن جانسون معاون [تکزاسي] کندی همان روز سوگند يادكرد و رئيس جمهوري آمريكا شد. هنوز انگيزه و اسرار اين قتل دقيقا روشن نشده است.
كندي نخستين كاتوليك ايرلندي تبار بود كه به رياست جمهوري آمريكا انتخاب شده بود. قبلا سران اين كشور از پروتستانهاي انگليسي تبار بودند.
وي كه از حزب دمكرات بود قبلا نماينده مجلس و سناتور بود و در زمان خود
دهم نوامبر 1674 با امضاي سازشنامه وست مينستر ميان هلند و انگلستان، نيو آمستردام در آمريکاي شمالي به انگلستان تعلق گرفت
. مهاجران هلندي سالها پيش از آن زميني را در دهانه رود هادسن به مبلغي معادل 24 سکه طلا از سرخپوستان خريداري کرده و در آنجا شهري بندري به نام نيو آمستردام براي خود ساخته بودند که آن را به انگليسی
ها باختندو انگليسي ها نام اين شهر را به «نيويورک» تغيير دادند که اينک بزرگترين شهر ايالات متحده است
. نيو آمستردام قبلا مورد تهديد چهار کشتي توپدار انگليسي قرار گرفته بود. هلندي ها که تنها يک کشتي مسلح و دويست تفنگدار داشتند
تسليم شده بودند. در قرون هفدهم و هجدهم ميلادي ميان هلند و انگلستان که باهم رقابت استعماري داشتند چهار جنگ روي داده بود. پيش از اين دو؛ پرتغال، اسپانيا و جمهوري ونيز برتري دريايي داشتند و قدرت هاي استعمارگر اروپايي بودند.
اليزابت اول پادشاه انگلستان براي اين کشور ناوگاني نيرومند به وجود آورد و در يک نبرد به برتري دريايي اسپانيا پايان داد که بعدا با رقيبي همچون هلند رو به رو گرديد.
نوروز 1291 يکي از سخت ترين عيدهاي ايرانيان در طول تاريخ بوده است. ايرانيان سال ها بود که از تعديات همسايه شمالي رنج مي بردند و دربار و دولت و مجلس همگي خاموش و تعطيل شده بودند.
روس تزاري در ابتداي آبان ماه سال 1390 به دولت ايران اولتيماتوم داد. مورگان شوستر آمريکايي که چند ماهي بود مسئوليت امور مالي ايران را به دست گرفته بود، دستور توقيف اموال شعاع السلطنه به جرم عدم
پرداخت ماليات را صادر کرد. هنگامي که ژاندارم ها به فرمان شوستر به محل باغ شعاع السلطنه رفتند با مقاومت قزاق هاي روس مواجه شدند و روس ها نيز به بهانه اينکه املاک شعاع السلطنه در گرو بانک روس
است از واگذاري آن خودداري کردند و در همين جا خشم روس ها از حضور شوستر در ايران آغاز شد.
يک ماه بعد پس از ماجراي باغ شعاع السلطنه، دولت روسيه توسط وزير مختار خود در تهران، اخطار داد که چنانچه ظرف مدت 48 ساعت دولت ايران نسبت به پيشنهادهاي روسيه ترتيب اثر ندهد، تمام روابط خود
را با دولت ايران قطع خواهد کرد و هر نوع اقدامي که براي حفظ منافع خود لازم بداند، انجام مي دهد.
سرانجام در 25 آبان ماه روابط سياسي دو کشور قطع شد و 4 هزار نيروي نظامي روس از طريق قفقاز وارد خاک ايران شدند. سپس ايران در مقابل شرايط پيشنهاد شده روس ها کوتاه آمد، اما اين پايان ماجرا نبود
و بار ديگر روس ها اولتيماتوم جديدي تعيين کرده و تهديد کردند که اگر شرايط مطرح شده پذيرفته نشود، قشون روس به مناطق مرکزي ايران حمله خواهند کرد.
مجلس با اين شرايط تحقير آميز مخالفت کرد. در اين شرايط قشون روس با اقدامات تنش زا به جنگ حاميان مجلس و دولت رفت.
اين شرايط باعث شد تا ايران شرايط روسيه را بپذيرد و مجلس دوم منحل و اولتيماتوم مورد پذيرش قرار گرفت. مورگان شوستر هم ايران را به مقصد آمريکا ترک کرد. اما اين موضوع نيز سبب نشد که جنايات روس ها
پايان يابد. آنان به درگيري هاي خود ادامه دادند و در ماه محرم، تبريز را به خاک و خون کشيده و در عاشورا، ثقه الاسلام تبريزي را به دار آويختند.
ايران در چنين شرايطي به نوروز 1391 رسيد اما هر روز خبرهاي سياه و تلخ تري به گوش مي رسيد.
قشون روس که در دي ماه سال قبل و پس از حمايت قاطع مردم مشهد از پايداري مجلس در مقابل اولتيماتوم دو گانه
به مشهد وارد شده بودند مترصد گرفتن زهر چشمي از مردم اين ديار شدند. تا عصر دهم فروردين ماه، وضعيت مشهد به صورت هميشگي است
که ناگهان دو ساعت مانده به غروب، غرش توپها از منطقه جنوبي شهر، مردم را به هراس مي اندازد.
مردم از زن و کودک و پير و جوان، براي حفظ جان به حرم امام هشتم شيعيان پناه مي برند، اما قشون روس شعور درک اينگونه حريم ها را نداشت.
روکو، رئيس سالدات هاي روسي با بررسي دقيق نقشه گنبد مطهر و عمارت هاي آستان قدس، دستور شليک به آن مکان مقدس را صادر مي کند.
تمام توپ هاي شرپنل و گرناد يکباره به طرف گنبد مطهر شليک مي شود، ولي هيچ يک کارگر نيفتاده و بر گنبد نمي نشيند
. شليک هاي بعدي هم بي اثر مي ماند، در اين هنگام روو دستور مي دهد گلوله ها را به روغن اندود کنند تا قابل نشستن بر گنبد باشند.
هجوم دوم توپخانه روس ها آغاز مي شود و بازهم گنبد حرم مطهر فرو نمي ريزد. بيش از 45 گلوله توپ ديگر نيز به ساير نقاط حرم و مسجد گوهر شاد اصابت کرد اما به گنبد حرم آسيبي نرسيد.
بنابراسناد تاريخي تعداد مقتولين اين جنايت بيش از شصت و نه تا چهار صد و سي و شش نفر فهرست شده است
قزاق هاي روس پس از کشتار مردم و تخريب بي رحمانه، با اسب وارد صحن مطهر شده و بسياري از آثار هنري و اموال خزانه حرم را به سرقت بردند.
خبر اين جنايت خيلي زود به شهرهاي مختلف ايران رسيد و خون مردم را به جوش آورد. اما از بي کفايتي دولت و دربار، ايرانيان نوروز را مستاصل از جور بيگانگان و با روحي تحقير شده گذراندند.
28 نوامبر سال 1943 روزولت، استالين و چرچيل رهبران سه کشور آمريکا، شوروي و انگلستان مذاكرات چهار روزه خودرا در تهران آغاز كردند تا استراتژي مشترک «پس از جنگ» را تعيين کنند
. اين نخستين بار بود که استالين در چنين کنفرانسي شرکت مي کرد. قبلا وزيران امور خارجه سه کشور در مسکو مقدمات کار و زمينه مذاکرات را آماده کرده بودند که بايد در آن سرنوشت جهان پس از شکست آلمان و روابط في مابين قدرتهاي فاتح تعيين و ترسيم مي شد.
طبق اسنادي که سالها بعد انتشار يافت در اين مذاکرات که يکم دسامبر آن سال پايان يافت و اعلاميه پاياني آن هشت روز بعد انتشار يافت قرار شده بود لهستان تحت نفوذ شوروي قرار گيرد و قسمتي از آلمان به لهستان داده شود
بر سر جزاير واقع در شمال ژاپن که استالين خواهان آنها بود توافق صورت گرفت. استالين نقشه جغرافيايي بالکان پس از عقب نشيني آلماني ها را مطرح ساخت و قرار شد که در اين منطقه حرف اول را شوروي بزند.
استالين در مذاکرات تهران تاکيد کرده بود که شکست آلمان، مگر در صورت دستيابي به سلاحهاي جديدتر [سلاح هسته اي] حتمي است و قبل از 15 ماه ديگر از ميان مي رود و از شرکاء نظامي خود خواست که با گشودن جبهه تازه اي در غرب، بار جنگي روسيه را کاهش دهند که تا اين لحظه ميليون ها تَن تلفات داشته بود. استالين پافشاري کرده بود که آلمان پس از جنگ ميان نيروهاي فاتح تقسيم شود که شرکاء او موافقت ضمني کرده بودند. طبق اسناد ديگر، در کنفرانس تهران توافق بر سر انهدام آلمان شده بود، نه وادار کردن اين کشور به تسليم شدن و استدلال اين بود که به دليل عدم انهدام آلمان در پايان جنگ جهاني اول، اين کشور موفق شد که آتش جنگ دوم را روشن سازد.
در اعلاميه (علني) پاياني مذاکرات، سه رهبر بار ديگر استقلال و حاکميت ايران را تضمين و تاکيد کردند که پس از جنگ، نظاميان سه کشور ايران را ترک خواهند گفت. سران سه كشور در اعلاميه خود اعتراف كرده بودند كه جنگ، براي ايرانيان مشكلات اقتصادي فراوان به بار آورده كه بايد به صورتي جبران شود. در اين اعلاميه از ايران به عنوان يكي از كشورهاي متفق نام برده شده بود و بكار بردن اين عبارت به اين معنا بود كه ايران از آن پس، در اصل يك كشور اشغالي نيست، متحد است و حاكميت ملي دارد.
مطالب غير محرمانه كه در اعلاميه پايان كنفرانس آمده بود (كه سالها بعد اسناد تازه آنها را تكميل كرد) از اين قرار بود: كمك همه جانبه به پارتيزانهاي يوگوسلاوي، تشويق تركيه به پيوستن به مساعي متفقين، و تحكيم تماس دائمي سران
ستادهاي نيروهاي مسلح سه كشور. در اين اعلاميه همچنين اشاره مبهم به مرزهاي لهستان، گشايش جبهه زميني در فرانسه و غرب اروپا، ورود شوروي به جنگ برضد ژاپن شده بود. سالها بعد معلوم شد كه در كنفرانس تهران بر سر مرز
«اودِر ـ نايسِه» و «كرزن لاين» ميان آلمان و لهستان و نيز آغاز حمله زميني از فرانسه از ماه مي 1944 توافق شده بود. تا گشايش اين جبهه، شوروي به تنهايي در زمين (نه هوا و دريا) با آلمان مي جنگيد.
یکی از موارد توافق های غیر علنی سه رهبر در تهران که به اصرار چرچیل حاصل شد، ابقاء سلطنت در ایران بود و در خاندان پهلوی. پس از اشغال نظامی ایران در شهریور 1320 (که با خریدن چند افسر ارشد و سیاستمدار، تقریبا بدون دفاع صورت گرفت)
و مجبور کردن رضاشاه به کناره گیری و فرستادن او به تبعید، در آن گیر و دار که ارتش هیتلر تقریبا در دروازه های مسکو بود به مصلحت دو دولت اشغالگر تغییر سریع رژیم نبود و قرار شده بود که ایران ـ در پایان جنگ جهانی دوم ـ موقتا توسط یک
شورا و یا هیات مدیره اداره شود و تکلیف نظام حکومتی (سلطنتی باشد و یا جمهوری) را مردم در یک رفراندم تعیین کنند و آمریکا پس از ورود به جنگ در دسامبر (آذرماه) آن سال و مشارکت در اشغال نظامی ایران از این نظریه جانبداری کرده
بود. طبق آن توافق شفاهی، قرار شده بود که شاه تا انجام رفراندم و در صورت آراء اکثریت به جمهوری شدن، و سپس تغییر چند اصل قانون اساسی، همچنان باقی باشد با اختیارات بسیار محدود. به اشاره چرچیل، شاه در جریان کنفرانس
تهران به دیدار سران سه کشور رفته بود ولی با او مذاکره ای صورت نگرفته بود. سران سه کشور شاه را که جواني 23 ساله بود براي دو ـ سه دقيقه پذيرفته بودند که ضمن بيان خير مقدم به آنان، درخواست کرده بود که تبعيدگاه پدرش را تغيير دهند
زيرا که آب و هواي جزيره موريس براي او سازگار نبوده است. اين درخواست پذيرفته شد و رضاشاه به يوهانسبورگ آفريقاي جنوبي انتقال يافت و در همانجا درگذشت.
اين بزرگترين کنفرانسي بود که تا آن تاريخ در ايران تشکيل شده بود و به همين مناسبت شهرداري تهران 3 خيابان را در پايتخت به نام رهبران 3 کشور نامگذاري کرد.
30 نوامبر سال 642 ميلادي شهر يزد از كانونهاي بزرگ زرتشتيانيسم به دست عرب افتاد. اعراب قبلا اصفهان را تصرف كرده بودند. شهر يزد كه در دهه اول قرن چهارم ميلادي به تصميم يزدگرد يکم ساخته شده بود
شهري دويست و چهل ساله بود كه تصرف شد. شاهان ساساني پس از يزدگرد تلاش بسيار كرده بودند كه اين شهر حاشيه كوير كه بر سر راههاي كارواني قرارداشت به يك كانون بزرگ زرتشتيانيسم تبديل شود و هنوز
هم شمار زرتشتيان يزد بيش از ساير شهرهاي ايران است. در سال 642 که يزد سقوط کرد، هنوز يزدگرد سوم زنده بود و مقاومت مي کرد. ترور او در سال 651 و در مرو خراسان اتفاق افتاد.
در همان سال (سال 642 ميلادي) بسياري از شهرهاي آذربايجان و خراسان توسط اعراب تصرف شدند. در پي شكست نهاوند در سال 641 ميلادي، هر يك از سرداران عرب مامور تصرف يكي از شهرها و ايالات ايران
شده بود. جز شوشتر، ري و شهرهاي جنوبي ايران ساير شهرها مقاومت شديد از خود نشان ندادند. شوشتر يك سال و نيم ايستادگي كرد
. به نوشته بسياري از مورخان، در برخي از نقاط ايران نيروهاي محلي به اين سبب مقاومتي چشمگير از خود نشان نداده بودند که اعراب مي گفتند قصد آنان تصرف و حكومت كردن نيست و سعي آنان، تنها گسترش
كنستانتين یکم معروف به کنستانتین بزرگ (272 ـ 337 میلادی) امپراتور روم پس از دستگيري و اعدام شريك حكومتي خود ـ لوسيوس و اعلام حود به عنوان امپراتور همه قلمرو روم، دوم دسامبر سال 324 ميلادي
در اردوي ارتش روم در كنار تنگه بُسفور تصميم گرفت كه شهر بيزانتيوم ــ مهاجرنشين قديمي يونان ــ را با ساختن بناهاي تازه تكميل كند و آن را پايتخت دوم امپراتوري قرار دهد كه به ايران نزديكتر باشد. کنستانتين
گفته بود که مراقب حركات ايران
بودن از آنجا آسانتر است و در صورت تصميم به مقابله نظامي، هزينه سنگين لشكركشي از راه دور را ندارد
كنستانتين پس از اعدام لوسيوس اجازه نداد كه سناي روم براي او شريك حكومتي ديگري انتخاب كند
شهر بيزانتيوم در سال 330 ميلادي از هر لحاظ آماده شد و به نام كنستانتين، كنستانتينوپل (قسطنطنيه ـ استانبول) تجدید اسم گذاری شد و تا سال 1918 به مدت 1588 سال از مهمترين مراكز تصميمگيري در جهان بود
كنستانين یکم 22 ماه می سال 337 ميلادي درگذشت و جنگ جانشينان او با شاپور دوم (ذولاكتاف) شاه وقت ايران از دودمان ساساني در«سنگره» و شكست روميان ثابت كرد كه پايتخت روم، دور و يا نزديك ايران
باشد در سرنوشت جنگ بي تاثير است و ارتش ايران هميشه پيروز خواهد بود.
29 ماه می سال 1453 ميلادي كنستانتينوپل به دست عثماني ها افتاد كه آن را به اسلامبول تغيير نام دادند كه پس از تبديل حروف الفباي عربي به لاتين در تركيه در قرن 20 به صورت استانبول نوشته و خوانده مي شود.
دهکدهی مصنوعی نوادا برای آزمایش هستهای ایجاد شده بود.
در سال 1955 میلادی، مجموعهای از 14 آزمایش هستهای با نام «عملیات تیپات» در صحرای نوادا انجام شد.
مهمترین این آزمایشها در پنجم ماه مه آن سال صورت گرفت. آزمایش اپل2 شامل ساختمانهای مسکونی و غیرمسکونی بود که در فواصل مختلف از محل حادثه قرار گرفته بودند تا آثار انفجار را نمایان سازند.
در این دهکده، مانکن اعضای خانواده، مواد غذایی سالم و دوربینهای مصنوعی قرار گرفته بود تا مشخص شود زمان آزمایش هستهای و پس از آن، چه اتفاقی خواهد افتاد.
دهکدهی موسوم به «دهکده نجات» دارای دو ساختمان دو طبقه، سه ساختمان یک طبقه، یک ایستگاه ترانسفورماتور الکتریکی، یک ایستگاه رادیو، تانکر پروپان، سکوی وزن کشی وسایل نقلیه، خودرو و چندین کابین بود.
گفتنی است برخی از ساختمانهای این دهکده همچنان پابرجا بوده و میتوان از طریق تور برای بازدید آن اقدام کرد.
در سال 189 ميلادي "مارکوس كومودوس" امپراتور وقت روم كه با اعتراض شديد مردم شهر «رم» و شورش ايشان به خاطر كمبود گندم و گران شدن نان رو به رو شده بود دست به حیله ای خبیثانه زد!
وی براي جلب نظر اتباع کشور نسبت به خود و به علاوه راحت شدن از دست معاونش كه از سوي سناي روم به او تحميل شده بود هنگامي كه شنيد رمي هاي خشمگين پشت ديوار كاخ او اجتماع كرده و تظاهرات مي كنند به اتفاق معاونش «كلياندر» به بالكن كاخ رفت و خطاب به مردم حق را به جانب آنان داد.
او گفت كه عامل كمبود گندم را تا چند لحظه ديگر به شما مي سپارم و سپس به محافظانش دستور دادكه «كلياندر» را از بالكن به ميان مردم افكنند و مردم هم اورا قطعه ــ قطعه كردند!
"كومودوس" معاون قبلي خودرا هم به جرم خيانت اعدام كرده بود و اجازه نداد كه سنا براي او معاوني ديگر انتخاب كند.
علت تعيين معاون براي امپراتور اين بود كه كومودوس بيشتر وقت خود را صرف خوشگذراني و تماشاي كارهاي گلادياتورها مي كرد و به امور كشور نمي رسيد و فساد اداري كه نمونه اش گراني نان بود نتيجه همين بي اعتنايي او به خدمات عمومي بود.
كومودوس در به جان هم انداختن گلادياتورها كه اسيران جنگ ها بودند و كشته شدن آنان به دست يكديگر به قدري افراط مي كرد كه گاهي هم خود او با ارابه به ميان گلادياتورها مي رفت و آنان را مي كشت!
وي بعدا نام خود را هم بر شهر قديمي رم نهاد و اين شهر را «كوموديانا» ناميد.
همين كارها سبب شد كه در31 دسامبر سال 192 ميلادي يك افسر گارد وارد گرمابه كومودوس شود و اورا كه سرگرم استحمام بود بكشد.
مارشل "میشل نی"؛ ژنرالی که خود به جوخه اعدامش دستور آتش داد!
مارشال «ميشل ني » ترقي خود را در ارتش مديون انقلاب فرانسه مي دانست، زيرا از يك خانواده فقير بود.
او در همه جنگهاي ناپلئون از جمله لشكر كشي به روسيه شركت داشت تا به درجه مارشالي رسيد.او یکی از ۱۸ ژنرال بزرگ دوره حکومت ناپلئون به شمار می رفت. او از جانب سربازانش سرخ چهره نامیده می شد .
پس از تبعيد ناپلئون به جزيره الب (تبعيد بار اول) در ارتش فرانسه ماند و حتي با دولت تازه فرانسه از در دوستي وارد شد زيرا كه به قول خودش سرباز بود و در خدمت ميهن.
دولتهاي اروپايي كه ناپلئون را متفقا شكست داده بودند پس از تبعيد او به «الب» به افسران فرانسوي اخطار كرده بودند كه هر گونه كمك به ناپلئون و حمايت از او را «خيانت» تلقي خواهند کرد.
طولي نكشيد كه ناپلئون به فرانسه بازگشت، پادشاه به خارج از كشور گريخت و افسران و سربازان و مردم به ناپلئون پيوستند.
دولتهاي متحد عازم جنگ با ناپلئون شدند و در «واتر لو» در بلژيك اورا شكست دادند.
مارشال ني در اين جنگ يكي از فرماندهان ارتش ناپلئون بود. وي پس از شکست واترلو حاضر به فرار به خارج نشد و هفتم دسامبر سال 1815 اورا به اتهام خيانت محاكمه و اعدام كردند.
مارشال ني در دفاع از خود تنها يك جمله را بيان داشت كه سرباز كاري جز دفاع از وطن ندارد.
ازعمل خود عذر خواهي نكرد و هنگامي كه اورا در برابرجوخه آتش قرار دادند خودش به سربازان جوخه فرمان شليك داد و فريازد: هدف؛ قلب مارشال ني، شليك.
فرانسويان با توجه به رفتار ميهندوستانه ب مارشال ني براي وي احترام فراوان قائلند و اورا يك قهرمان فرانسه و «شجاع شجاعان» مي خوانند
آخرين و بزرگترين نبرد دريايى و زميني بين امريكا و ژاپن از روز اول آوريل سال 1945م براي تصرف اوكيناوا، مهمترين پايگاه دريايى ژاپن بين جزيره تايوان و ژاپن درگرفت و 83 روز به طول انجاميد.
امريكايىها براي تصرف اين جزيره، 1300 كشتي و نزديك به ده هزار هواپيما را به خدمت گرفتند. در اين عمليات، امريكا 36 كشتي و 763 هواپيماي خود را از دست داد و 369 كشتي امريكايى نيز به شدت آسيب ديد.
بيشترين خسارات بركشتيهاي امريكايى، به وسيله "كاميكازه"ها يا خلبانان انتحاري ژاپن وارد آمد كه با هواپيما، خود را به كشتيهاي امريكايى ميزدند و آنها را منفجر يا غرق ميكردند.
از يكصد و بيست هزار نيروي مدافع ژاپني در اوكيناوا هم بيش از يكصد و ده هزار نفر كشته يا زخمي شدند و فقط 7400 نفر به اسارت امريكايىها درآمدند.
به موجب آماري كه بعداً از طرف امريكايىها منتشر شد، تنها در نبرد اوكيناوا، ژاپنيها 7830 هواپيماي خود را از دست دادند و شانزده كشتي جنگي ژاپني كه رزمناو عظيم 72 هزار تني ياماتو از آن جمله بود، در اين نبرد غرق شدند.
ياماتو در آن تاريخ، بزرگترين كشتي جنگي جهان به شمار ميآمد كه تعداد پرسنل آن از سه هزار و سيصد نفر تجاوز ميكرد. از اين عده بيش از سه هزار نفر تلف شدند و فقط سيصد نفر جان سالم به در بردند.
امريكايىها پس از تصرف اوكيناوا در تدارك حمله به خاك اصلي ژاپن بودند ولي با مشاهده مقاومت شديد ژاپنيها براي حفظ اين جزيره، پيشبيني ميكردند كه جنگ براي تصرف خاك اصلي ژاپن، تلفات و خسارات بسيار
سنگيني براي امريكا به بار خواهد آورد.
به همين جهت پس از دستيابي به بمب هستهاي، به فكر استفاده از اين سلاح درجنگ با ژاپن افتادند و اين فكر را در روزهاي ششم و نهم اوت آن سال با پرتاب بمب هسته اي بر شهرهاي هيروشيما و ناكازاكي، عملي كردند.
با كشتار وسيعي كه در نتيجه انفجار وحشتناك بمب هسته اي در اين دو شهر روي داد، ژاپن تن به تسليم سپرد و جنگ در آسيا نيز به پايان رسيد.
جنگ جهانی دوم، اقیانوس آرام مارس 1945، عکاس:یوجین اسمیت
سربازان پیاده نظام روسیه در مرز این کشور؛ آماده دفع نخستین حمله ارتش "اتریش مجارستان"
شروع جنگ جهانی اول؛ اول اوت 1914
در روز 28 ژوییه سال 1914 میلادی امپراتوری اتریش - مجارستان به كشور تازه استقلال یافته صربستان اعلان جنگ داد ، جنگی كه جنگ بزرگ نام گرفت و به نخستین جنگ جهانی تبدیل شد.
در فردای آن روز امپراتوری روسیه به امپراتوری اتریش - مجارستان اعلان جنگ داده و امپراتوری آلمان فورا به روسیه هشداری می دهد اگر اعلان جنگ را پس نگیرد ، آلمان به نوبه خود وارد جنگ خواهد شد.
روسیه تزاری پیشنهاد آلمان را رد می كند و آلمان نیز به نوبه خود در روز اول اوت به روسیه اعلان جنگ می دهد.
فرانسه در همان روز اعلام بسیج عمومی می كند و در روز 3 اوت سال 1914 میلادی امپراتور آلمان ، گیوم دوم به فرانسه اعلان جنگ داده و نیروهای ارتش آلمان وارد خاك بلژیك می شوند.
امپراتوری بریتانیا در روز 4 اوت به آلمان اولیتماتوم می دهد كه بی طرفی بلژیك را رعایت كند.آلمان اولتیماتوم بریتانیا را رد كرده و در همان روز بریتانیا به نوبه خود به آلمان اعلان جنگ می دهد.
سپس فرانسه و بریتانیا به ترتیب در روزهای 11 و 12 اوت به امپراتوری اتریش - مجارستان اعلان جنگ می دهند. ظرف 2 هفته آتش جنگ بخش اعظم اروپا را فرا می گیرد
"دوئل"ن بردی رو در رو بین دو تن است که برای تلافی توهین یا اعاده حیثیت، بر پایه مقررات و با سلاح توافق شده، برپا میشود. د
دوئل از رسمهای عمدتا اروپایی است گر چه صورتهایی از آن در دیگر نقاط جهان سابقه داشته است.
امروز دوئل در بسیاری از کشورها غیر قانونی است.
"غرب وحشی" واژه ای است برای توصیف سرحد آمریکایی مشتمل بر جغرافیا، تاریخ، فولکلور و توصیف فرهنگی زندگی در موج توسعهٔ آمریکا به سوی غرب که از سکونتگاههای اولیه استعماری تا اوایل قرن بیستم است.
توجه عظیم رسانهای بر نیمه دوم قرن نوزدهم، دورهای که گاهی غرب وحشی یا غرب قدیمی نامیده میشود متمرکز است
در روز پنجم دسامبر ۱۹۴۵ پنج بمب افکن اونجر با مجهز ترین سیستم و خلبانانی با تجربه به منظور انجام یک پرواز تمرینی که پرواز شماره نوزده نامیده میشد، از پایگاه نظامی فوت لودردی واقع در "فلوریدا" به هوا برخاستند.
در ساعت سه و چهل و پنج دقیقه ستوان "تایلور" فرمانده این اسکاداران طی تماس رادیویی با برج مراقبت فریاد زد: برج مراقبت...وضعیت اضطراری پیش آمده ... انگار ما از مسیر خود منحرف شده ایم... ما قادر نیستیم زمین را ببینیم ... تکرار میکنم ... ما قادر نیسنیم زمین را ببینیم.
مسئول برج مراقبت پرسید: حالا در چه موقعیتی هستید؟ -موقعیت خود را به درستی نمیدانیم...اصلاً نمیدانیم کجا هستیم. به نظر میرسد راه را گم کردهایم. مسئول برج مراقبت از این سخن بر خود لرزید.
چگونه ممکن یود پنج هواپیما با سرنشینان پر تجریه خود، در شرایطی که هوا کاملاً مساعد بود راه خود را گم کنند؟
برج مراقبت گفت: طاقت داشته باشید. به سوی غرب پرواز کنید. ستوان تایلور پاسخ داد: ما اصلاً نمیدانیم غرب کجاست...همه دستگاه ها از کار افتاده ... همه چیز شگفت انگیز است. هیچ جهتی را نمیتوانیم تشخیص دهیم. حتی اقیانوس شکل دیگری به خود گرفته است ...
چند لحظه بعد، دوباره صدای ستوان تایلور به گوش رسید که دیوانه وار فریاد زد: ما وارد آب های سفید میشویم ... کمک ... کمک ... و این آخرین پیام ستوان تایلور بود و صدای او برای همیشه خاموش شد.
مسئولان فرودگاه وضعیت اضطراری اعلام کردند و یک هواپیمای مارتین مرینر با سیزده سرنشین و مجهز به کلیه وسایل نجات از زمین برخاست تا به جستجوی هواپیماهای گمشده بپردازد، ولی شگفت این که این هواپیما نیز به همان سرنوشت پنج بمب افکن دچار گردید و برای همیشه ناپدید شد.
ساعاتی بعد برج مراقبت نیروی دریایی در "اوپالوکا" پیام ضعیفی دریافت کرد که مربوط به یکی از هواپیماهای پرواز شماره نوزده بود. عجیب آن بود که به موجب پیشبینی، موجودی بنزین آخرین هواپیما میبایست تقریباً دو ساعت پیش تمام شده باشد در حالی که این هواپیما هنوز در آسمان بود.
سپیده دم روز بعد ۲۴۲ فروند هواپیما و هیجده فروند کشتی به جستجوی هواپیماهای گمشده پرداختند ولی هیچ اثر یا باقیماندهای از آنها نیافتند.
از سوی دیگر هنگامی که ستوان "تایلور" وضعیت اضطراری اعلام کرد برخی از خدمه هواپیما میتوانستند به وسیله چتر نجات خود را از مهلکه رهایی بخشند یا پس از سقوط در آب از وسایل ایمنی مانند تشک های بادی و جلیقههای نجات استفاده کنند در حالی که معلوم نیست چرا هیچ یک از این اقدامات صورت نگرفت.
هواپیمای مارتین مرینر که به کمک این هواپیماها شتافته بود به گونه ای ساخته شده بود که میتوانست بر روی آب بنشیند در حالی که این هواپیما نیز بی آنکه با برج مراقبت تماس بگیرد به طرز اسرار آمیزی ناپدید شد.
واقعیت حادثه تا به امروز کشف نشده و این ماجرا همچنان در شمار یکی از اسرار حل نشده عالم باقی مانده است.
ورا رنسزی; زنی زیبا و در عین حال یکی از زیرکترین قاتلین زنجیزه ای در تاریخ است او در سال 1903 در شهر بخارست کشور رومانی در خانواده ای ثروتمند متولد شد.از 15 سالگی با مردهای زیادی ارتباط داشت واگر حس میکرد هر کدام از انها به او خیانت میکنند با ارسنیک انها را به قتل میرسانید.او به قتل دو همسر و پسرش نیز اعتراف کرد.وی در مجموع 35 نفر را به قتل رساند!
دوم دسامبر سال 1908 چين داراي يك امپراتور سه ساله شد كه او را «سوان تونگ» ناميدند. وي دهمين امپراتور از دودمان كوينگ بود و نيز آخرين امپراتور چين. نام اصلي وي «پو يي» بود.
چين با انقلاب دكتر «سون يات سن»، از سال 1912 جمهوري شد و چون امپراتورِ بركنار شده هنوز كودك بود، دكتر سون تصميم گرفت كه «پو» در قصر سلطنتي و با همان خدمه قبلی باقي بماند و برايش مقرّري تعیین كرد.
"پو "به همان صورت سالها در کاخ سلطنتی زندگی و ازدواج کرد. در 1917 تغییراتی در دستگاه حکومتی چین روی داد که سبب شد «پو» برای مدتی کوتاه امپراتور (رئیس کشور) شود.
در دهه بعد، پو اوضاع را به سود خود ندید و در سال 1324 از کاخ سلطنتی فرار کرد و به شمال چین (منچوری) رفت که خانواده او در ریشه در آنجا داشت.
ژاپني ها در دهه 1930 كه منچوري و مناطق شمال شرقي چين را تصرف كردند براي مشروعيت دادن به سلطه خود، «پو ــ يي» را امپراتور منچوري اعلام كردند و در برابر اعتراض جهاني به تصرف مناطق چين تاكيد كردند كه به خواست امپراتور چين! در اين كشور باقي مانده اند. حال آنكه امپراتور در دست آنان آلتي بيش نبود.
درسال 1945 و در آخرين روزهاي جنگ جهاني دوم كه ارتش سرخ طبق قرار قبليِ دولت مسکو با متفقين، به منچوري حمله بُرد «پو ـ يي» اسير روس ها شد و بعدا در جريان محاكمه سران سابق ژاپن برضد آنان شهادت داد.
پس از پیروزی کمونیست ها بر ملیّون چینی و استقرار در پکن، دولت مسکو «پو» را به دولت پکن تحويل داد و اين دولت اورا به اتهام همكاري با ژاپني ها (نيروي متجاوز و اشغالگر) که خیانت به وطن است به بازداشتگاه فرستاد.
يک دادگاه پکن بعدا «پو ـ يي»را به زندان محكوم كرد و به همراه سایر مقامات پیشین به بازآموزی و اصلاح اندیشه و رفتار فرستاد و باغبانی باغچه زندان به او سپرده شد!
پس از اینکه تغییر رفتار در او مشاهده شد، "مائو تسه دونگ" وي را عفو کرد و آزاد شد و تا پايان عمر به صورت يك تبعه ساده زندگي و کار باغبانی پارک عمومی شهر پکن را تقبّل كرد و اعلام داشت كه باغبانی راحت تر از کار سیاست و ریاست کردن است.
«پو ــ يي» پس از اينكه بخشوده و آزاد شد و به باغبانی پرداخت با يك پرستار بیمارستان ازدواج كرد. بانوي او پس از درگذشت شوهر- در سال 1967 و در 61 سالگي بر اثر بیماری سرطان کلیه- خاطرات اورا منتشر ساخت.
«پو ـ يي» در یکی از یادداشت هایش که در اين کتاب مندرج است نوشته است که:
" يك لحظه بدون غم و در سادگي زيستن از صد بار امپراتور بودن بهتر بوده است
"فلیکس دادائف" رقصنده و شعبده باز جوان اهل شوروی به طور اتفاقی توسط سیستم اطلاعاتی شوروی "کا گ ب" در حالی که زخمی شده بود شناسایی شد و وظیفه مهمی بر دوشش گذاشته شد؛ بازی در نقش استالین!
در سال 1942 "کا گ ب" جسد فرد کشته شده دیگری را به جای او دفن کردند و به خانواده اش اطلاع دادند که وی در جنگ کشته شده است.
با آنکه سن وی از استالین خیلی کمتر بود؛ اما باید مانند یک مرد 60 ساله رفتار می کرد. آنها "فلیکس" را گریم کردند و برای بار اول به یکی از سازمان های جزئی ارتش بردند؛ دیدن او در میان نظامیان بلند مرتبه آن سازمان باعث ترس و اظطراب آنها شد.
پس از مقداری تمرین راه رفتن و تقلید صدای استالین؛ "فلیکس" را به کرملین بردند. حتی دستیاران "استالین" نیز گاهی اورا تشخیص نمی دادند. "فلیکس" نیز همواره توسط ماموران زبده "کا گ ب" همراهی می شد و همواره زیر نظر بود.
او در روز "رژه ورزشکاران" در میدان سرخ مسکو به جای استالین حاضر شد؛ اما مهمترین نقش وی در کنفرانس مشهور یالتا در سال 1945 بود.
او در طول این دوران فقط یکبار استالین را ملاقات کرد که در آن ملاقات "استالین" به او لبخند زد و با سر او را تایید نمود.
سرانجام فلیکس در سن 80 سالگی این اطلاعات را فاش کرد و اعلام نمود به کار خویش هم افتخار میکندو قصد دارد کتابی را درباره آن دوران منتشر نماید.
همه ما با این علامت به خوبی آشنا هستیم. نشانه انگشت وسط که امروزه تبدیل به ابزاری برای فحاشی شده است. ولی اصل موضوع اینست:
انگلستان و فرانسه در سالهای 1337 تا 1453 میلادی جنگهای زیادی را با هم انجام دادند که به جنگهای صد ساله موسوم است. در خلال این جنگها و در سال 1415 در جنگی معروف به نام نبرد آگینکورت، سپاه فرانسه شکست سختی از سپاه انگلستان خورد.
بعد از این شکست فرانسوی ها طرحی را برای ناکارآمد کردن سپاه انگلستان ارائه دادند. از جانب مقامات فرانسوی دستور رسید تا در صورت دستگیر کردن هر انگلیسی، فورا انگشت وسط او را قطع کنند. به این ترتیب آنها دیگر قادر به پرتاب تیر نخواهند بود.
چون بخش بسیار کارآمد سپاه انگلستان را تیراندازان ماهر انگلیسی و ولزی شامل میشد. همانطور که میدانید کمانداران، زه کمان را با استفاده از انگشت وسط میکشند و تیر را رها میکنند.
با فاش شدن این قضیه از آن پس در هنگام جنگها سربازان انگلیسی از دور انگشت وسط خود را به سربازان فرانسوی نشان میداند و با این حرکت به آنها می فهماندند که من هنوز انگشت وسط خود را دارم و با همین انگشت به سمت تو تیر پرتاب خواهم کرد و تو را خواهم کشت.
دست خط امیر کبیر در نامه معروف او به پادشاه قاجار !
قربانت شوم
الساعه که در ایوان منزل با همشیره همایونی به شکستن لبه نان مشغولیم، خبر رسید که شاهزاده موثقالدوله حاکم قم را که به جرم رشا و ارتشا معزول کردهبودم به توصیه عمه خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان راندهاید. فرستادم او را تحتالحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که اداره امور مملکت به توصیه عمه و خاله نمیشود.
زیاده جسارت است، تقی
.
.
.
.
از این نامه این مطلب برداشت می شود که امیرکبیر وزیر مستقلی بود و دربرابر شاه نیز اقتدار کافی داشت.
کودک ده ساله ژاپنی که جنازه برادر کوچکش را کیلومترها بر دوش کشیده تا به محل سوزاندن اجساد در قبرستان "کرم شب تاب" برساند
ناکازاکی؛ 1945
عکاس این عکس" جو اودانل" در باره این عکس اینگونه توضیح می دهد:
بهت انگیز بودن تصویر نه در گردن افتاده نوزاد است و نه در قامت راست و کشیده برادر بزرگتر!
نکته ای که عکس را #حیرت انگیز میکند؛ فشاری است که کودک بر لب های خود وارد می کند. جنازه ای که فرسنگ ها کودک بر دوش کشیده و حالا نیز اجازه گریه کردن به خود نمی دهد.
عکاس می افزاید: این کودک پس از تحویل و سوزانده شدن برادرش تا غروب در آنجا به نظاره خاکستر برادرش نشست و پس از آن از راهی که آمده بود بازگشت.
ادوارد براون شرق شناس نامی که سفرهای زیادی به ایران داشته مینویسد:
در روزی که حافظ در میگذرد، برخی از مردم کوچه و بازار به فتوای مفتی شهر شیراز به خیابان میریزند و مانع دفن جسد حافظ در مصلی شهر میشوند.
به این دلیل که او شراب خوار و بی دین بوده و نباید در این محل دفن شود.
فرهیختگان و اندیشمندان شهر با این کار به مخالفت بر میخیزند،
بعد از بگو مگوی و جر و بحث زیاد، یک نفر از آن میان پیشنهاد میدهد که کتاب او را بیاورند و از آن فال بگیرند، هر چه آمد بدان عمل کنند.
کتاب شعر را به کودکی میدهند، او آن را باز میکند و این غزل نمایان میشود:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دِروَد عاقبت کار که کشت
همه از این شعر حیرت زده میشوند و سرها را بزیر می افکنند، بالاخره جسد حافظ در گورستان شهر دفن میشود و از آن زمان حافظ "لسان الغیب" نامیده میشود...
از خسرو پرويز سوال شد كه چرا شطرنج را به تخته نرد ترجيح دهد، پاسخ داد:
در بازی نرد سرنوشت من در دست استخوان حيوانی مُرده باشد (تاس) اما شطرنج بازی من است، چرا كه در آن سرنوشت را در دست خودم ميدانم.
از مامون خلیفه عباسی پرسیدند که چرا نرد را به شطرنج ترجیح دهد وى پاسخى زيركانه داد:
گر در نرد ببازم توانم بخت و اقبال را ملامت كنم اما گر در شطرنج ببازم جز ملامت خويش چاره ای نخواهم داشت....
امیر کبیر صدر اعظم ایران در زمان ناصر الدین شاه که با دسیسه هاى عده ای وطن فروش در حمام فین کاشان به قتل رسید ، در شهر کربلا به خاک سپرده شد.
اینکه چرا او را به کربلا بردند، سوال است و شاید یکی از دلایل این اتفاق احتمالا براى دور ماندن مردم از مزارش وجلوگیرى از تبدیل آن به میعادگاه مظلومان، او را از ایران و ایرانى دور کردند!
اما چیزى که بیش از همه مایه شرمندگی میباشد ، این است که اکثر قریب به اتفاق ایرانیها نمى دانند مزار این اسطوره تاریخ کجاست!
امروزه با سفرهاى متعدد مردم ایران به عراق و کربلا جاى بسى تاسف است که حتى یکى از کسانی که از عراق بر میگردد نمیداند که امیر کبیر هم در آنجا دفن شده است.
۱۶۸ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻭﺍﮐﺴﯿﻨﺎﺳﯿﻮﻥ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮﮐﺒﯿﺮ خبر ﺩﺍﺩﻧﺪ بعضی از افراد صاحب نفوذ، ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺷﺎﯾﻌﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﮐﺴﻦ ﺯﺩﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﻭﺭﻭﺩ ﺟﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ!
این تنها روزی نبود که امیرکبیر گریست؛ ایشان هزار و صد و هشتاد و هشت روز نخست وزیری خود را، هر شب از جهل و خرافات مردم ایران گریست...
امیرکبیر برای انجام تمام اصلاحات خود که در کتاب "امیرکبیر" فریدون آدمیت، که بهترین کتاب در باره امیرکبیر است، گریسته است.
در کنش تاریخی، امیرکبیر در ایران و "میجی" امپراتور ژاپن، برنامه اصلاحات خود را همزمان آغاز کردند.
برنامه اصلاحات امیرکبیر بسیار مفصل تر از میجی بود. مردم ژاپن با میجی همراهی کردند، مطالعه کردند، کار کردند، منافع مردم را برمنافع خود برتری دادند، تا امروز ژاپن سومین کشور دنیا از نظر اقتصادی و بهترین کشور دنیا در تمام پارامترهای زندگی باشد
لکن مردم ایران با جهل و خرافات بسیار عمیق، 1188 روز امیرکبیر را گریاندند.
سالانه 30 میلیون نفر از مردم ژاپن به آرامگاه میجی در توکیو می روند و از اصلاحات او سپاسگزاری می کنند. ولی مردم ایران حتی نمی دانند که آرامگاه امیرکبیر روبروی صحن امام حسین در کربلاست!
در سال 1393 بیش از 30 میلیون نفر از مردم ایران از کربلا بازدید کرده اند ولی اصلا سری به آرامگاه امیرکبیر که درست در حجره جنوب شرقی روبروی صحن امام حسین ع است نزده اند!
داستان زیر مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت احمدشاه قاجار برای تحصیل به آلمان رفته بودند و آقای دکتر جلال گنجی فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجی نیشابوری» این را نقل کرده اند:
«ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد احمد شاه قاجار تحصیل میکردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام نمود که همۀ دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملی کشورشان را بخوانند. ما بهانه آوریم که عدۀمان کم است. گفت: اهمیت ندارد.از برخی کشورها فقط یک دانشجو اینجا تحصیل میکند و همان یک نفر پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد و سرود ملی خواهد خواند.
چارهای نداشتیم دور هم جمع شدیم و گفتیم ما که سرود ملی نداریم و پس چه باید کرد؟ وقت هم نیست که از نیشابور و از پدرمان بپرسیم.
به راستی عزا گرفته بودیم که مشکل را چگونه حل کنیم. یکی از دوستان گفت: اینها که فارسی نمیدانند. چطور است شعر و آهنگی را سر هم بکنیم و بخوانیم و کسی هم که اینجا فارسی بلد نیست که بداند و اعتراض کند.
اشعار مختلفی از سعدی و حافظ با هم تبادل کردیم. اما این شعرها آهنگین نبود و نمیشد بهصورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجی] گفتم:
بچهها، عمو سبزیفروش را همه بلدید؟ گفتند: آری. گفتم هم آهنگین است و هم ساده. بچهها گفتند: آخر عمو سبزیفروش که سرود نمیشود. گفتم: بچهها گوش کنید و خودم با صدای بلند و خیلی جدی شروع به خواندن کردم: عمو سبزیفروش... بله. سبزی کمفروش... بله. سبزی خوب داری؟ ... بله. فریاد شادی از بچهها برخاست و شروع به تمرین نمودیم.
با توافق همدیگر، «سرود ملی» به این صورت تدوین شد:
عمو سبزیفروش... بله
سبزی کمفروش... بله
سبزی خوب داری...بله
خیلی خوب داری؟... بله
عمو سبزیفروش... بله
سبزی کم فروش ... بله
سبزیت گِل داره ... بله
درد دل داره... بله
سیب کالک داری... بله
من و دوسم داری... بله
عمو سبزیفروش... بله
من نعنا میخوام... بله
تو رو تنها میخوام... بله
خلاصه این را چند بار تمرین کردیم. روز رژه با یونیفورم یک شکل و یک رنگ از مقابل امپراطور آلمان عمو سبزیفروش خوانان رژه رفتیم. پشت سر ما که دانشجویان ایرلندی در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هیجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، بهطوری که صدای «بله» در استادیوم طنینانداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان بهخیر گذشت.