hekayatevafa
عضو جدید
آسمان را بنگر ،که هنوز ،بعد صدها شب و روزمثل ان روز نخستگرم و آبی و پر از مهر ،به ما می خندد!
یا زمینی را که دلش از سردی شب های خزاننه شکست و نه گرفت!
بلکه از عاطفه لبریز شد ونفسی از سر امید کشیدو در آغاز بهار ،دشتی از یاس سپیدزیر پاهامان ریخت،تا بگوید که هنوز ،پر امنیت احساس خداست!
ماه من،غصه چرا؟!
تو مرا داری و من هر شب و روز،آرزویم ،همه خوشبختی توست!
ماه من !دل به غم دادن و از یاس سخن هاگفتنکار آنهایی نیست ،که خدا را دارند…
ماه من !غم و اندوه ،اگر هم روزی ،مثل باران باریدیا دل شیشه ای ات ،از لب پنجره عشق ،زمین خورد و شکست،با نگاهت به خدا ،چتر شادی وا کنو بگو با دل خود ،که خدا هست،خدا هست!