اختلاف دو نسل چه مفهومي دارد؟ريشههاي تعارض جوانان با والدين
ريشه در تعاملهاي بين فردي و الگو برداريهاي خودآگاه و ناخودآگاه، مستقيم يا غير مستقيم و مورد به مورد علتهاي آن با هم متفاوت هستند .
شايد از ديگاه جامعه شناختي بتوان آنها را كلي بررسي كرد اما از ديدگاه روانشناختي و بخصوص روانكاوي نميتوان اين گونه مورد ارزيابي قرار داد. تنها ميتوان به دستهبندي هر چه ناقص آنها پرداخت و بهتر آنكه موشكافانه و ظيف به عمق علل آنها نگاه كرد.
يكي از اين پديدهها، مفهوم اختلاف دو نسل است. پسران و دختران با پدران و مادران، متفاوت و گاه متعارض هستند اختلاف فرهنگي، جهان بيني و شخصيتي فراوان دارند. آيا آن درست است يا نه؟ بهنجاري و آسيبشناسي رواني آ“ كجاست؟ چگونه ميتوان با اين پديده كنار آمد تا سلامت رواني هر دو نسل و در نتيجه جامعه حفظ شود؟
در اين مقاله ابتدا نگاهي مختصر به سير رشد بهنجار انسان و به دنبال آن توضيح اينكه چگونه يك بهنجاري ميتواند به نابهنجاري تبديل شود، داريم و سپس سير آسيبشناسي روان انسان تا حدي كه در اين مقاله ميگنجد بررسي ميشود. براي اينكه خواننده بتواند ارتباط بهتري با اين نوشتار پيدا كند سعي شده از مثالهاي عيني و واقعي كه نويسنده در مسير كار خود بسيار با آنها روبرور بوده استفاده شود.
در سبب شناسي روانشناسي انسان از مفاهيم سادهتر استفاده شده تا جذب آن براي همگان ميسر باشد.كودك از بدو تولد بخصوص از هفته ششم به بعد شروع به الگوبرداري ناخودآگاه از نگهدارنده آغازين خود (مادر يا جايگزين مادر) ميكند.
الگوبرداري يا خودآگاه است يا ناخودآگاه كه در مورد اول تقليد نام ميگيرد و در مورد دوم همانند سازي. اولين الگوبرداريهاي كودك ناخودآگاه است. مادر در هر دقيقه دو پيام به نوزاد و كودك خود ميإهد كه لزوماً از آنها با خبر نيست. از حدود 3 سالگي كودك همانند سازي با هر دو والد و بيشتر با والد همجنس خود را آغاز ميكند يعني دختر با مادر و پسر با پدر. از دوراني كه كودك پا به اتماع ميگذارد مثلا به مدرسه ميرود همانند سازيها و تقليدهاي اجتماعي شروع ميشود كه اين پديده از حوالي دوران بلوغ شدت ميگيرد.
نكته مهم اينكه گذار از هر مرحله به چگونگي سپري كردن مرحله قبل بستگي دارد. در يك سير كاملاً به هنجار تمامي اين مراحل صحيح شكل گرفته و جواني ببار ميآيد كه شباهتهاي عميقي به يك يا هر دو والد دارد و همچنين تفاوتهايي كه لزوماً متعارض نيست و چالش خاصي را در خانواده برنميانگيزد. تفاوتها از جانب هر دو نسل پذيرفته ميشود. جوان به هنجار و موفق است و ولايد خرسند و سرافراز از اينكه چنين فرزندي به جامعه تحويل دادهاند. اين سير رشدي كاملاً بهنجار انسان است.
حميد 23 ساله ليسانس مديريت بازرگاني براي مشاوره ازدواج مراجعه كرده است. ميخواهد بداند ميتواند و صحيح است كه با دختر مورد علاقهاش ازدواج كند يا نه (قدم اول، اصوليترين راه را انتخاب كرده است). حميد اولين فرزند يك خانواده 5 نفره است. مادرش دبير بازنشسته و پدر شغل آزاد دارد. در بررسيهاي انجام شده ظرفيت عاطفي خودب و تقريباً بهنجار است كه حكايت از گرفتن عشق و امنيت در ماهها و سالهاي اول تولد دارد. از لحاظ خصوصيات اخلاقي بيشتر شبيه به پدرش است ولي در كودكي به مادر نزديكتر بوده و علاقه و احترام عميقي نسبت به او احساس ميكند. تا بحال اختلاف جدي با پدر و مادر نداشته، پدر رييس خانواده بوده و رابطه صميمانهاي با پسرش داشته است. حميد در طول سالهاي دانشكده كار ميكرده مانند پدرش كه از ابتداي نوجواني به كار مشغول بوده است. او اعتقاد دارد كه پدر همواره مسؤولانه در زندگي برخورد كرده و خود در بستر يك رابطه صميمانه و توأم با نظم با پدر همانند سازي كرده است. اختلاف عقيدههايي با پدر دارد مانند اينكه نميخواهد در ايران بماند. عاشق موسيقي و ورزش است و ... در بررسي اين جوان، مراحل رشدي نسبتاً بهنجار طي شده و اين جوان ميتواند در اين سن، مسؤوليت ازدواج و زندگي مستقل را بپذيرد. پدر و مادر با اينكه با ازدواج حميد در اين سن مخالفند و آرزوي ادامه تحصيل او را دارند، اما در عمل با تصميم او مخالفتي نكرده حمايتش كردند. اين نمونهاي بود از يك سير رشدي به هنجار كه به همان گونه ادامه پيدا ميكند و با رفتار والدين به نابهنجاري كشيده نميشود.
گاهي اوقات سير رشدي درست انجام ميشود ما رفتار والدين آن را به نابهنجاري ميكشد:
زهرا فرزند سوم يك خانواده 6 نفره است. پدر مهندس و مادر دكترا دارد و در دانشگاه تدريس ميكند. مادر تصميم گيرنده اصلي در خانه است و پدر بيشتر در بيرون است. بچهها تحت نفوذ مادرند. مادر بسيار با اعتماد به نفس بوده كه در سير زندگي علي رغم مخالفت پدر و مادر خود، به تحصيل ادامه داده و نشان داده كه يك زن چقدر ميتواند در زندگي قوي باشد. با وجود 4 بچه در خانه و شوهر تا دكترا ادامه تحصيل داده و استاد شده است. مادر زهرا با پدر خود (يعني پدر بزرگ زهرا) همانند سازي كرده است چرا كه مادر خود را زني تحقير شده ميپنداشته است. زهرا در يك سير رشدي بهنجار با مادر خود همانند سازي كرده است. بعد از ديپلم علي رغم مخالفت شديد پدر و مادرش به دانشكده هنر رفته است. دل به جواني نقاش بسته كه هم كوچكتر از اوست و هم از نظر سطح طبقاتي هيچ تناسبي با خانواده زهرا ندارد. پدر و مادر مخالفت شديد كردهاند. شروع به كنترل رفت و آمدها و تلفنهاي او كردهاند. مادر او را به دانشكده ميبرد و ميآورد. زهرا به تلافي مخالفت پدر و مادرش درس خود را رها كرده تا ديروقت بيرون ميماند و هميشه با اين پسر جوان پاي تلفن است. حال چه بايد كرد؟ پدرو مادر تنها در مشاوره دريافتند كه زهرا در طييك الگوبرداري ناخودآگاه كاملاً شبيه مادر عمل كردهو عليه معيارهاي خانواده طغيان كرده است. رفتار زهرا بهنجار بود اما عملكرد ناآگاهانه والدين او را به يك سير نابهنجار سوق داد.
گزارشگر: دكتر آذردختمفيد
کلمات کليدی: نسل ، پدران ، مادران،
ريشه در تعاملهاي بين فردي و الگو برداريهاي خودآگاه و ناخودآگاه، مستقيم يا غير مستقيم و مورد به مورد علتهاي آن با هم متفاوت هستند .
شايد از ديگاه جامعه شناختي بتوان آنها را كلي بررسي كرد اما از ديدگاه روانشناختي و بخصوص روانكاوي نميتوان اين گونه مورد ارزيابي قرار داد. تنها ميتوان به دستهبندي هر چه ناقص آنها پرداخت و بهتر آنكه موشكافانه و ظيف به عمق علل آنها نگاه كرد.
يكي از اين پديدهها، مفهوم اختلاف دو نسل است. پسران و دختران با پدران و مادران، متفاوت و گاه متعارض هستند اختلاف فرهنگي، جهان بيني و شخصيتي فراوان دارند. آيا آن درست است يا نه؟ بهنجاري و آسيبشناسي رواني آ“ كجاست؟ چگونه ميتوان با اين پديده كنار آمد تا سلامت رواني هر دو نسل و در نتيجه جامعه حفظ شود؟
در اين مقاله ابتدا نگاهي مختصر به سير رشد بهنجار انسان و به دنبال آن توضيح اينكه چگونه يك بهنجاري ميتواند به نابهنجاري تبديل شود، داريم و سپس سير آسيبشناسي روان انسان تا حدي كه در اين مقاله ميگنجد بررسي ميشود. براي اينكه خواننده بتواند ارتباط بهتري با اين نوشتار پيدا كند سعي شده از مثالهاي عيني و واقعي كه نويسنده در مسير كار خود بسيار با آنها روبرور بوده استفاده شود.
در سبب شناسي روانشناسي انسان از مفاهيم سادهتر استفاده شده تا جذب آن براي همگان ميسر باشد.كودك از بدو تولد بخصوص از هفته ششم به بعد شروع به الگوبرداري ناخودآگاه از نگهدارنده آغازين خود (مادر يا جايگزين مادر) ميكند.
الگوبرداري يا خودآگاه است يا ناخودآگاه كه در مورد اول تقليد نام ميگيرد و در مورد دوم همانند سازي. اولين الگوبرداريهاي كودك ناخودآگاه است. مادر در هر دقيقه دو پيام به نوزاد و كودك خود ميإهد كه لزوماً از آنها با خبر نيست. از حدود 3 سالگي كودك همانند سازي با هر دو والد و بيشتر با والد همجنس خود را آغاز ميكند يعني دختر با مادر و پسر با پدر. از دوراني كه كودك پا به اتماع ميگذارد مثلا به مدرسه ميرود همانند سازيها و تقليدهاي اجتماعي شروع ميشود كه اين پديده از حوالي دوران بلوغ شدت ميگيرد.
نكته مهم اينكه گذار از هر مرحله به چگونگي سپري كردن مرحله قبل بستگي دارد. در يك سير كاملاً به هنجار تمامي اين مراحل صحيح شكل گرفته و جواني ببار ميآيد كه شباهتهاي عميقي به يك يا هر دو والد دارد و همچنين تفاوتهايي كه لزوماً متعارض نيست و چالش خاصي را در خانواده برنميانگيزد. تفاوتها از جانب هر دو نسل پذيرفته ميشود. جوان به هنجار و موفق است و ولايد خرسند و سرافراز از اينكه چنين فرزندي به جامعه تحويل دادهاند. اين سير رشدي كاملاً بهنجار انسان است.
حميد 23 ساله ليسانس مديريت بازرگاني براي مشاوره ازدواج مراجعه كرده است. ميخواهد بداند ميتواند و صحيح است كه با دختر مورد علاقهاش ازدواج كند يا نه (قدم اول، اصوليترين راه را انتخاب كرده است). حميد اولين فرزند يك خانواده 5 نفره است. مادرش دبير بازنشسته و پدر شغل آزاد دارد. در بررسيهاي انجام شده ظرفيت عاطفي خودب و تقريباً بهنجار است كه حكايت از گرفتن عشق و امنيت در ماهها و سالهاي اول تولد دارد. از لحاظ خصوصيات اخلاقي بيشتر شبيه به پدرش است ولي در كودكي به مادر نزديكتر بوده و علاقه و احترام عميقي نسبت به او احساس ميكند. تا بحال اختلاف جدي با پدر و مادر نداشته، پدر رييس خانواده بوده و رابطه صميمانهاي با پسرش داشته است. حميد در طول سالهاي دانشكده كار ميكرده مانند پدرش كه از ابتداي نوجواني به كار مشغول بوده است. او اعتقاد دارد كه پدر همواره مسؤولانه در زندگي برخورد كرده و خود در بستر يك رابطه صميمانه و توأم با نظم با پدر همانند سازي كرده است. اختلاف عقيدههايي با پدر دارد مانند اينكه نميخواهد در ايران بماند. عاشق موسيقي و ورزش است و ... در بررسي اين جوان، مراحل رشدي نسبتاً بهنجار طي شده و اين جوان ميتواند در اين سن، مسؤوليت ازدواج و زندگي مستقل را بپذيرد. پدر و مادر با اينكه با ازدواج حميد در اين سن مخالفند و آرزوي ادامه تحصيل او را دارند، اما در عمل با تصميم او مخالفتي نكرده حمايتش كردند. اين نمونهاي بود از يك سير رشدي به هنجار كه به همان گونه ادامه پيدا ميكند و با رفتار والدين به نابهنجاري كشيده نميشود.
گاهي اوقات سير رشدي درست انجام ميشود ما رفتار والدين آن را به نابهنجاري ميكشد:
زهرا فرزند سوم يك خانواده 6 نفره است. پدر مهندس و مادر دكترا دارد و در دانشگاه تدريس ميكند. مادر تصميم گيرنده اصلي در خانه است و پدر بيشتر در بيرون است. بچهها تحت نفوذ مادرند. مادر بسيار با اعتماد به نفس بوده كه در سير زندگي علي رغم مخالفت پدر و مادر خود، به تحصيل ادامه داده و نشان داده كه يك زن چقدر ميتواند در زندگي قوي باشد. با وجود 4 بچه در خانه و شوهر تا دكترا ادامه تحصيل داده و استاد شده است. مادر زهرا با پدر خود (يعني پدر بزرگ زهرا) همانند سازي كرده است چرا كه مادر خود را زني تحقير شده ميپنداشته است. زهرا در يك سير رشدي بهنجار با مادر خود همانند سازي كرده است. بعد از ديپلم علي رغم مخالفت شديد پدر و مادرش به دانشكده هنر رفته است. دل به جواني نقاش بسته كه هم كوچكتر از اوست و هم از نظر سطح طبقاتي هيچ تناسبي با خانواده زهرا ندارد. پدر و مادر مخالفت شديد كردهاند. شروع به كنترل رفت و آمدها و تلفنهاي او كردهاند. مادر او را به دانشكده ميبرد و ميآورد. زهرا به تلافي مخالفت پدر و مادرش درس خود را رها كرده تا ديروقت بيرون ميماند و هميشه با اين پسر جوان پاي تلفن است. حال چه بايد كرد؟ پدرو مادر تنها در مشاوره دريافتند كه زهرا در طييك الگوبرداري ناخودآگاه كاملاً شبيه مادر عمل كردهو عليه معيارهاي خانواده طغيان كرده است. رفتار زهرا بهنجار بود اما عملكرد ناآگاهانه والدين او را به يك سير نابهنجار سوق داد.
گزارشگر: دكتر آذردختمفيد
کلمات کليدی: نسل ، پدران ، مادران،