بسم الله الرحمن الرحیم
آیه 41 سوره مبارکه بقره
وَآمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ وَلا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ وَلا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَإِيَّايَ فَاتَّقُون؛
و بدانچه نازل كرده ام ـ كه مؤيد همان چيزي است كه با شماست ـ ايمان آريد و نخستين منكر آن نباشيد، و آيات مرا به بهايي ناچيز نفروشيد، و تنها از من پروا كنيد.
يكي از مصاديق عهدي كه خداوند از بنياسرائيل گرفت، ايمان به پيامبران الهي و ايمان به «ما انزل الله» بود و پیغمبر اكرم(ص) هم يكي از پيامبران الهي و قرآن هم از مصاديق ما انزل الله است. از اينرو، ميتوان گفت تذكر عهد در آیه پيشين براي اين است كه بفرمايد الآن كه پیغمبر اسلام ظهور كرده و قرآن بر ايشان نازل شده وقت ايمان آوردن است.
تعبير «مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ» در اين آيه و تعبير «مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ» در برخي ديگر از آيات،اجمالا دلالت ميكند كه قرآن، تورات و انجيل را قبول ميكند و خداوند با اين تعبير ميخواهد اهل كتاب را به ايمان آوردن به پيامبر اكرم(ص) ترغيب كند؛ به اين بيان كه: وقتي اين پيامبر با اينكه از قوم شما نيست شما را تصديق ميكند، بايد اولين كساني باشيد كه به او ايمان بياوريد.
البته روشن است تصديق قرآن ناظر به اصل تورات و انجيل است و به معناي تأييد تمام مطالب موجود در اين دو كتاب ـ كه از مطالب جعلي و غير واقعي انباشته شدهاند ـ نيست. چنانكه قرآن كريم خود با اشاره به برخي دخالتهاي نابهجاي بزرگان اهل كتاب در مطالب وحياني، ميفرمايد:
«فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُون»(بقره: 79)؛
پس واي بر كساني كه كتاب [تحريف شدهاي] با دستهاي خود مينويسند، سپس ميگويند: «اين از جانب خداست»، تا بدان بهاي ناچيزي به دست آرند. پس واي بر ايشان از آنچه دستهايشان نوشته، و واي بر ايشان از آنچه [از اين راه] به دست ميآورند.»
«وَلا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ»اين تعبير شايد اشاره باشد به اينكه سكونت يهود در عربستان براي «اول مؤمن بودن» بوده است وتعريضي است بر آنها و ميخواهد بفرمايد حال كه اول مؤمن نشديد حداقل اول كافر نباشيد. نيز ممكن است بگوييم شما كه اهل كتابيد چرا نخستين كافر هستيد و باعث ميشويد ديگران هم كافر شوند.در هر صورت، اولكافر بودن آنان سد بزرگي در راه پيشرفت اسلام بود و اين موضوع علاوه بر كفر، گناه بزرگي محسوب ميشد.
«وَلا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلاً»اين جمله و مشابه آن، مكرر در قرآن ذكر شده است.
مقصود از آياتي كه مورد معاوضة آنها قرار ميگرفت به صراحت بيان نشده و روشن نيست آيا مقصود آيات تورات و انجيل است يا مقصود نشانههاي خداي متعال ميباشد.دربارة كيفيت استبدال آيات از قرآن استفاده ميشود كه آنان محرمات را حلال و حلالهاي خداوند را حرام ميكردند و در ازاي آن، وجوهي را از مردم يا حاكمان دريافت ميكردند و حكمي را به ناروا به خدا نسبت ميدادند:
«فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ» (بقره: 79)؛
پس واي بر كساني كه كتاب را به دست خود مينويسند، آنگاه ميگويند اين از جانب خداست تا با آن، بهايي ناچيز به دست آورند، پس واي بر آنان از آنچه با دست خويش نوشتند و واي بر آنان از آنچه به دست ميآورند.
علماي يهود اطاعت بيچون وچراي خود را بر مردم لازم ميدانستند و مردم احبار و رهبان را رب ميپنداشتند:
«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه وَالمَسِيحَ ابنَ مَريم...» (توبه: 31)؛
آنها دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را پروردگاراني غير از خدا قرار دادند.
تغيير احكام الهي به يهود اختصاص ندارد، بلكه متأسفانه در ميان مسلمانان نيز برخي از خلفاي جور، اموري را حرام ميكردند و علاوه بر آن، احاديث جعلي نيز ميساختند.به هر حال ايجادكنندگان انحراف در دين كساني هستند كه عالمانه و آگاهانه دست به تحريف دين ميزنند:
«كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُم...» (بقره: 213)؛
مردم ملتي يگانه بودند، پس خداوند پيامبران را نويدآور و هشداردهنده برانگيخت، و با آنان، كتاب [خود] را به حق فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داوري كند. و در مورد آن [كتاب] اختلاف نكردند جز كساني كه آن [كتاب] به آنان داده شد- پس از آنكه دليلهاي روشن به آنان رسيده بود- به سبب (حسادت و) ستمي كه بينشان [حكمفرما] بود.
پس اختلافافكنان در دين، اهل علم و آگاهي بودند و به اسم دين و اجتهاد دست به تغيير در احكام الهي ميزدند.«وَإِيَّايَ فَاتَّقُون»شايد بتوان از اين تعبير استفاده كرد كه گاه دستبرد اهل كتاب در احكام الهي و دينفروشي بر اثر فشار عوامل بيروني صورت ميپذيرفت. از اينرو، در اينجا به تنها ترسيدن از خداوند توصيه شده است؛ چنانكه در آیه قبل (آیه 40) نيز با جملة «وَإِيَّايَ فَارْهَبُون» بر همين نكته تأكيد فرمود. در سورة مائده نيز در سياق سخن از اهل كتاب و پيش از نهي از دينفروشي، به توحيد در خشيت و پرهيز از ترس از مردم توصيه ميفرمايد:
«إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدي وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَهادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَكانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ» (مائده: 44)؛
بهراستي كه ما تورات را كه در آن رهنمود و روشنايي بود فرو فرستاديم. پيامبراني كه تسليم [فرمان خدا] بودند، به وسيلة آن براي يهود داوري ميكردند و [همچنين] الهيّون و دانشمندان به سبب آنچه از كتاب خدا به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند. پس، از مردم نترسيد و از من بترسيد، و آيات مرا به بهاي ناچيزي نفروشيد و كساني كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده داوري نكرده اند، پس تنها آنان كافراناند.
از ذكر عبارات «اياي فارهبون»، «اياي فاتقون» و «اخشوني ولا تخشوا الناس» در مواردي كه خطاب به بنياسرائيل است، معلوم ميشود آنها ا زديگران ميترسيدند و از همينرو برخلاف وظايف الهي خويش عمل ميكردند. تكرار اين تعابير براي اين است كه آنها بفهمند عذر ترس از غير خدا براي انجام دادن وظايف درنزد خدا پذيرفته نيست.
منبع : معارف قرآن