[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]آرامترین آرام من، زیبای آرام من، روزهاست صدایت میزنم، نام زیبایت را، فریاد میزنم، فریادی بدون صدا. فریادی با شوق چشمهایم در دیدار تو، دیداری پس از روزها انتظار، امیدی که هر روز، روزگار آنرا قویتر میکند. دلی که آنرا خدا روشنتر میکند و هر آنچه را که برای فشردن دستهایت نیاز دارم ....[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]چه خوب و قشنگ بود آرزوهایم، آرزوهایی که امروز نیز دنبالش میکنم، و بخشی از آرزوهایم که چه اشتیاقی به من میدهند، چه حس زیباییست، آرزوهایی که حتی از نام بردنشان منع شدم، مثل سایر منع شدنهایم ....[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]روزها به پایان است، این روزهای سخت نیز بگذرد، از حال تو چه دانم که بخاطر منع شدنهایم گله کنم، تو را آزاد میسپارم دست خدا، تا روزهایت را شاد بسازی، و به هر آنچه فکر میکنی، به خوبی فکر کنی، و به آرزوهایت برسی .... [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و آرزویم شادیه توست، شاید در روزهای تو، در آرزوهای تو، سرانجامش من باشم، و آن روز، دستهایت را خواهم فشرد[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]می نویسم و تو میخوانی، امروز لحظهی دردم را، و افسوس میخورم از این روزها، که نوشتههایم رنگ شادی ندارند. روزیخواهم نوشت، آن روز از لحظهای زندگیمان خواهیم نوشت، آن روز با هم نوشتههایمان را خواهیم خواند، آن روز، زندگی را با هم میخوانیم[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]امیدوارم آن روز، پایان روزهای من نباشد[/FONT]