سلام....خوبی سهراب جان؟پیشاپیش عیدتون مبارک...اسمت منو یاد یه داستان از سهراب سپهری انداخت : میگن یه روز یه جا دسته جمعی بودن بعد هوا سرد بوده همه سر پتو با هم دعوا داشتن پتو هم کم بوده....تو سالن اگه همینجوری میخوابیدی یخ میزدی...میگن این بنده خدا میره تو بالکن میخوابه بدون پتو...دستشم همیشه میذاشته رو سینش ادم جالبی بوده!!!