mahrokh_civil
پسندها
36

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • کودک که بی هیچ اراده ای پا به دنیا نهاده بود گریست ...

    شاید نمی دانست هیچ حادثه ای در دنیای آدم ها ارادی نیست! او که جز سیاهی ندیده بود از حجم رنگ ها و فضا هراسان بود و می گریست ...

    کم کمک دنیا با همه ی رنگ وحجمش برایش تکرار شد و تکرارشد و تکرار ...

    وکودک دست در دست زمان گریه هایش را از یاد برد ...

    آموخت برای خواسته هایش دیگر اشک نریزد ... آموخت همیشه بجنگد بی آنکه چشمان حریف را بنگرد ...

    آموخت فاصله ایست به وسعت شب از خواستن تا رسیدن... کودک از یاد برد طعم خنده های بی بهانه اش را ... اما آدمک ها نام این فراموشی را بلوغ نهادند !

    و کودک دیگر کودک نبود ...!
    سلام ماهرخ جان، عید شما هم مبارک
    مرسی از آشناییت خوشحالم :gol:
    سلام عرض شد:D

    من valkano میباشم نه volcano
    اونی که شما میگی میشه اتشفشان
    اینی که من میگم هیچ معنی نداره فقط خوشگل تو دهن میچرخه:D
    سلام عرض شد:D

    من valkano میباشم نه volcano
    اونی که شما میگی میشه اتشفشان
    اینی که من میگم هیچ معنی نداره فقط خوشگل تو دهن میچرخه:D
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا