I
پسندها
425

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اتوبوس نبود بعدش صبح شما کلاس داشتین من گشادیم شد بیام
    موضوع تایپیک همینه.واگر چیزی غیر از اون بنویسی میشه اسپم و اخطار میگیری
    تو برام خورشید بودی
    توی این دنیای سرد
    گونه های خیسمو
    دستای تو پاک میکرد
    حالا اون دستا کجاست
    اون دو تا دستای خوب
    چرا بی صدا شده
    لب قصه های خوب
    به هیچ عنوان نه به من پیام بده ..نه به من کاری داشته باشید لطفا
    ممنون
    این جواب سوالت بود...فقط همین.....
    دلیلی نداره ادامه بدی
    این بزرگ شدنم را...
    این فاصله گرفتن از کودکی ام را...
    دلتنگم
    دلتنگ بی بهانه خندیدن هایم
    و خسته
    از این همه بهانه
    که چشم هایم را خیس می کنند...
    هر کی به طریقی احتیاج به آرامش داره....
    کویر.....غروب......تو تاریکی حرف زدن......ساز زدن.........همه اینها از نظر ن یه جور حرف زدن با خداست.......شمع رو شن کردن و ....
    نه اتفاقا من اصلا مذهبی نیستم و اما یه مدت حس میکنم باید با یه منبغی وصل بود و سخن گفت
    حس میکنم تمام این پریشانی وجود شاید واسه عرق شدت تو جسم
    حس میکنم روخم باید به یه منبع خاص متصل بشه......من منظورم از نماز....حرف زدن با خداست به عنوان یه فردی که میتونی همیشه داشته باشی....بدون هیچ گونه غربت
    بعضی اوقات فک میکنم خدا همون همزاد انسانهاست
    آدم ها مختارند که هر طور دوس دارن با خدا حرف بزنند........
    فک کردم رفتی......آره خیلی وقته......قهوه داغ....
    ساز دهنی زدی؟
    داشتم متن رو میخوندم 3 خطشو خوندم.......تصمیم گرفتم آخر شب تو آرامش بخونمش.......خیلی متن خاصی بود....خیلی خاص
    من منتظرم....همین الان باید بفرستی:D
    میخوام ببینم شعر با چای بیشتر مزه میده یا با قهوه
    خیالت تخت باشه.......من رو قول کاملا وفادار هستم
    یادم هست که قول دادم سر این مسئله
    پایین یعنی خونه همسایه پایینیمون
    امروز با هم ناهار درست کردن
    منم مجبورم تنها بخورم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا