ميترسم از بعضي از شنيده ها. کاش کر بودم و کور تا نه چيزي ميشنيدم و نه چيزي ميديدم.
اينجور موقع ها دلم هري ميريزه
از اينکه باورم، از اون چيزي که از کسي ساختم همه يه مشت توهم تو خالي بود.
اون وقت من چه کنم با اين همه اعتماد
من چه کنم با اين همه اميد که روزي فک ميکردم که کسي مثل من فکر ميکنه. از اينکه تنها نيستم تو اين دنيات.
اما
به يکباره همه چي از هم مي پاشه
و روزي ميفهمي که
اميد دروغ هست
اعتماد دروغ هست