کاش در کنج دلم اسرار پنهایی نبود
در نگاه من دگر رنج و پریشانی نبود
من اسیر درد بی درمان هجران گشته ام
کاش دریای دلم تاریک و طوفانی نبود
آسمانم ابری و چشمان من همرنگ خون
کاش درد و غم درون سینه ، زندانی نبود
من ز دست جور دنیا سینه چاک و خسته ام
کاش قلب خسته ام در فکر عصیانی نبود
در نگاه من دگر رنج و پریشانی نبود
من اسیر درد بی درمان هجران گشته ام
کاش دریای دلم تاریک و طوفانی نبود
آسمانم ابری و چشمان من همرنگ خون
کاش درد و غم درون سینه ، زندانی نبود
من ز دست جور دنیا سینه چاک و خسته ام
کاش قلب خسته ام در فکر عصیانی نبود