*ترنم*
پسندها
2

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره




  • بعد از افزایش قیمت مرغ و پولدار شدن این قشر
    هم اکنون شاهد جوجه های با کلاس آنها هستیم
    سلام عزیزم ، خواهش میکنم خوشحالم که خوشت اومد:redface:

    من خوبم ، شما خوبی ایشالله؟
    من هنوز بعضی نمره هامو جرئت نکردم ببینم:(
    آره خیلی افتضاح بود:(
    تو چکار کردی؟
    سلاااااااااااام.چطوری؟خوبی؟
    چه خبر از نمرات و دانشگاه؟
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/387029-حالت-چشم-دانشجوها-در-دانشگاه
    سلام.نیستی؟یادی نمیکنی از ما؟ما رو به همین زودی فراموش کردی؟:D
    چه خبر امتحانا؟


    شاید زندگی جاده ای باریک و زغالی باشد

    بتاز.....نه با اسب ..... بلکه با پاهایت

    هر اسبی می تواند تو را زمین زند .... تنها پاهای توست که تو را به انتهای جاده می رساند

    اما به خاطر داشته باش.....

    میان هاله های سبز گام بردار.....زغال سیاه جاده پاهایت را نابود می کند....

    تنها....میان هاله های سبز.......

    (نغمه رها)
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/377634-تبلچ-امام-علی-جونمونه-بیا-تبلیک-بگو-لوز-پدل-مبالکککککککککککک?highlight=
    ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ

     ﺑﻪ ﻗﻮﺍﺭﻩ ﯼ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﻢ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﻡ

    ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﻢ

    ﺑﻪ ﻗﻮﺍﺭﻩ ﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ...
    ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ

    ﻧﺨﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﯽ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ

    ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ؟ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩﺕ

    ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺳﻬﻢ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺮﺳﺪ

    ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ﺍﮔﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ

    ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ

    ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯽ ﺑﺮﻭﺩ ﺍﺯﺩﻟﺖ ﺟﺪﺍ ﺑﺎﺷﺪ

    ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺗﺮﺵ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺮﺳﺪ

    ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯽ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﻭﺗﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺷﻮﻧﺪ

    ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ

    ﮔﻼ‌ﯾﻪ ﺍﯼ ﻧﮑﻨﯽ ﺑﻐﺾ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺭﯼ

    ﮐﻪ ﻫﻖ ﻫﻖ ﺗﻮ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﺸﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ

    ﺧﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ... ﻧﻪ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩ

    ﺑﻪ ﺍﻭ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻡ ﺯﯾﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ

    ﺧﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﺳﺮﻡ ﺑﺮﻭﺩ

    ﺧﺪﺍ ﮐﻨﻪ ﻓﻘﻂ ﺯﻭﺩ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ...
    ﮔﺮﯾﻪ ﻛﺮﺩﻡ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ‌ﺑﺎﺭ ﺁﺭﺍﻣﻢ ﻧﻜﺮﺩ

    ﻫﺮﭼﻪ ﻛﺮﺩﻡ... ﻫﺮﭼﻪ... ﺁﻩ! ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺁﺭﺍﻣﻢ ﻧﻜﺮﺩ

     

    ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺜﻞ ﻗﺒﻞ

    ﮔﺮﻣﯽ ﺁﻏﻮﺵ ﺷﺎﻟﯿﺰﺍﺭ ﺁﺭﺍﻣﻢ ﻧﻜﺮﺩ

     

    ﺑﯽ ﺗﻮ ﺧﺸﻜﯿﺪﻧﺪ ﭘﺎﻫﺎﯾﻢ ﻛﺴﯽ ﺭﺍﻫﻢ ﻧﺒﺮﺩ

    ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﻪ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺁﺭﺍﻣﻢ ﻧﻜﺮﺩ

     

    ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﻛﻨﻢ، ﺍﻣﺎ ﻧﺸﺪ

    ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ، ﺍﻣﺎ ﻧﺸﺪ، ﺍﯾﻦ ﻛﺎﺭ ﺁﺭﺍﻣﻢ ﻧﻜﺮﺩ

     

    ﺳﻮﺧﺘﻢ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﺐ، ﺁﻩ! ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﭙﺮﺱ

    ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺗﺐ ﺑﺮ ﻧﻤﺪﺍﺭ ﺁﺭﺍﻣﻢ ﻧﻜﺮﺩ

     

    ﺫﻭﻕ ﺷﻌﺮﻡ ﺭﺍ ﻛﺠﺎ ﺑﺮﺩﯼ ﻛﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻨﺖ

    ﻋﺸﻖ ﻭ ﺷﻌﺮ ﻭ ﺩﻓﺘﺮ ﻭ ﺧﻮﺩﻛﺎﺭ ﺁﺭﺍﻣﻢ ﻧﻜﺮﺩ
    ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻫﺮ ﺳﻔﺮ
     ﺩﺭ ﺁﯾﯿﻨﻪ
     ﺩﺍﺭ ﻭ ﻧﺪﺍﺭ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﺮﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
    ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﺗﯿﺮﻩ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﯿﻦ
     ﭘﺎﭘﻮﺵ ﭘﺎﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ
     ﺍﯾﻦ ﺳﻘﻒ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺁﺳﻤﺎﻥ
     ﺳﺮﭘﻮﺵ ﭼﺸﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ
     ﺍﻣﺎ ﺧﺪﺍﯼ ﺩﻝ
     ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺳﻔﺮ
     ﺩﺭ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺩﻭ ﺑﯿﮑﺮﺍﻧﻪ ﮐﺮﺍﻥ
    ﺑﻪ ﺟﺰ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻥ
    ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ
    ﮔﻢ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﻡ ‚ ﮐﺠﺎ
    ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻣﺮﺍ ؟

    ...................
    ﮐﺎﺵ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﻮﺩ

    ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﻢ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﺗﻠﺦ ﺑﺮﻟﺐ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ

    ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺩﺭﺩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ
    در کوچه های تنهایی هزار بار قدم زدم/فکر کردم/به خودم گفتم باز/از او فرشته ای بساز/اما نشد/پاکی می خواستم/زلالی می خواستم/یکرنگی می خواستم/تا بسازم/آنچه او نداشت/او راه را در بیراهه های شهر شلوغ گم کرده بود/گمشده ای که به همه راه نشان می داد/دیو گونه/شیشه ی عمر خود را غرور می دانست/که شکستنش برای او مرگ بود/او دیواری ساخته بود از دروغ/و سقفی از ریا/و پنجره ای رو به تاریکی/غافل از روزی که این سقف بر سرش خراب می شود/و آن روز مرگ نیز ناجی نیست/او از هر قبیله ایست که با هر لبخند/در ذهن خود/طناب دار تو را می بافند/و از سادگیت نقاب می سازند/تا در قلب تو/خدای گونه بنشینند/و عاشقانه/مرگ را به تو تقدیم کنند/آن روز که فلک مرا به دار می کشید/پرنده ای دیدم/ که اوج پروازش شکستن بود...
    کف پایم زخمی است
    و دلم زخمی تر
    لحظه ای صبر نما
    تا دلم را که به پایت افتاد،
    از زمین بردارم
    سهم من از این عشق-چه تفاوت دارد-سهم این عشق کجاست?
    تو که ما را به تمنای وصال آزردی،
    از چه آخر به دل ما غم هجران دادی?
    در دلت چیست?بگو!!!!!!!!!!!
    عشق ما یا غم او
    درد ما یا تب او
    تو ندانی که چه دردیست غم دل به زبان آوردن
    ما که دیگر رفتیم
    ولی از عشق سخن با دل دیوانه نگو،
    که دلت از سنگ است و دل دیوانه از شیشه
    او که عاشق بشود،
    نکند فهم که سنگ از شیشه چه بدش می آید.
    عاقبت سنگ زد وشیشه شکست.
    کودکی این را گفت
    و دل من بشکست
    به خدا من گفتم درد دل از غم تو
    و خدا گفت به من،
    بنده ی کوچک من،
    دل او از سنگ است
    پس تو بیهوده نکوش
    دل او از سنگ است.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا