گياهان دارویی در قرآن

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ارزش والاي كلام خدا در بين مسلمانان و مقام بلند اين معجزه بزرگ الهي در تمام زمانها و مكانها، قرآن پژوهان و دانايان سراسر جهان را شيفته خود ساخته و هر كس به اندازه توان و دانش خود با تاويل و تفسير آيات كوشيده است پرده ابهام از معاني قرآن بردارد.

از جمله كساني كه به اميد يافتن لولو و مرجان به اعماق اين درياي بي كران پاي نهاده يك دانشمند مسلمان هندي است كه به بررسي گياهان در قرآن كريم پرداخته است.

گياهاني كه قرآن مجيد از آنها نام برده است هم از نظرخواص و كاربرد وهم ازجهت اشاره به رويدادها و وقايعي كه همراه با نام اين گياهان آمده نيز از اهميت ويژه اي برخوردارند و شناخت اين گياهان براي فهم بسياري از آيات لازم است.

مقالاتي دراين زمينه تقديم حضورتان مي شود كه سعي در معرفي گياهان در قرآن داريم تا قدمي براي درك بيشتر قرآن برداشته باشيم .

نام قرآني: مَنّ

نامهاي متداول: فارسي: ترنجبين گزانگبين؛ عربي، اردو: ترنجبين، كزنجبين، منّ؛ عبري: مان؛ هندي: شيري؛ تاميلي، تلگو، مليالمي: مِنّا؛ انگليسي، آلماني، روسي، لاتيني، يوناني، ايتاليايي: manna؛ فرانسوي: manne؛ اسپانيايي: mana.

نامهاي علمي: Alhagi maurorum Medic (از تيره ي نيام داران Leguminosae)؛ Tamarix mannifera Ehrenb (از تيره ي گز Tamaricaceae)

اشارات قرآني

1- وَ ظَلَّلْنَا عَلَيكُمُِ الْغَمامَ وَ اَنْزَلْنا عَلَيكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوي كُلُوا مِنْ طَيباتِ مَا رَزَقْناكُمْ وَ مَا ظَلَمُونَا وَ لكِنْ كَانُوا اَنْفُسَهُمْ يظْلِمُونَ. (بقره / 57)

و ابر را سايبانتان گردانيديم و برايتان مَنّ و سلوي فرستاديم. بخوريد از اين چيزهاي پاكيزه كه شما را روزي داده ايم . آنان بر ما ستم نكردند، بلكه بر خود ستم مي كردند.

2- وَ قَطَّعْنا هُمُ اثْنَتَي عَشْرَةَ اَسْباطاً اُمَماً وَ اَوْحَينَا اِلي مُوسي اِذِ اسْتَسْقئهُ قَوْمُه اَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَر فَانْبَجستْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشرةَ عَيناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ اُناَسٍ مَشْرَبَهُمْ ط وَ ظَلّلََْنا عَلَيهِمُ الْغَمَامَ وَ اَنْزَلْنَا عَلَيهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوي كُلُوا مِنْ طَيباتِ مَا رَزَقْناكُمْ وَ مَا ظَلَمُونا وَلكِنْ كانُوا اَنْفُسَهُمْ يظْلِمُونَ (اعراف/ 160)

بني اسرائيل را به دوازده سبط تقسيم كرديم. و چون قوم موسي از او آب خواستند به او وحي كرديم كه عصايت را بر سنگ بزن. از آن سنگ دوازده چشمه روان شد و هر گروه آبشخور خويش را بشناخت. و ابر را سايبانشان ساختيم و بر ايشان مَنّ و سَلوي نازل كرديم. بخوريد از اين چيزهاي پاكيزه كه بر شما روزي داده ايم. و آنان به ما ستم نكردند بلكه به خودشان ستم مي كردند.

3- يا بَني اسْرائيلَ قَدْ اَنْجَيناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِالاَيمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَيكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوي. كُلُوا مُنْ طَيباتِ ما رَزَقناكُمْ وَلا تَطْغَوْا فيهِ فَيحِلَّ عَليكُم غَضَبي وَ مَنْ يحْلِلْ عَلَيهِ غَضَبي فَقَدْ هَوي. (طه / 81-80)

اي بني اسرائيل، شما را از دشمنتان رهانيديم و با شما در جانب راست كوه طور وعده نهاديم و برايتان مَنّ و سلوي نازل كرديم. از چيزهاي پاكيزه كه شما را روزي داده ايم بخوريد و از حد مگذرانيدش تا مبادا خشم من به شما رسد، كه هر كس كه خشم من به او برسد، در آتش افتد.

" مَنّ" در عربي اگر چه به معناي «احسان» و «بخشش» است، امّا به طور كلي به معناي غذايي شيرين به كار رفته است كه پس از خروج بني اسرائيل از مصر و سرگرداني آنان در بيابان سينا خداوند اين ماده ي غذايي را بر ايشان نازل كرد. علامه يوسف علي در قرآني كه ترجمه كرده بيان مي كند كه «منّ» صمغي شيرين بود كه از درختان گز در صحراي سينا به دست مي آمد.
در كتاب لغة القرآن عبدالرشيد نعماني آمده، «مَنّ» ماده اي شبيه شهد گياهي توصيف شده است كه بر برگ بعضي درختان مي نشيند و صبحدم جمع آوري مي شود. تعدادي ديگر از مفسران قرآن، مانند مولانا ابوالكلام آزاد، مولانا اشراف علي ثنوي، مولانا عبدالحق حقّاني، مولانا ابوالاعلي مودودي، و مولانا عبدالماجد دريابادي، «مَنّ» را فرآورده اي گياهي توصيف كرده ولي هيچ يك از آنان نتوانسته اند منشأ اصلي و گياهي آن را شناسايي كنند. البته بعضي نوشته اند كه ترنجبين فعلي همان «منّ» واقعي است.

ابوريحان محمدبن احمد بيروني (362-440ه) اولين فردي بود كه ثابت كرد ترنجبيني كه از گياهي به نام «الحاج» به دست مي آيد همان مَنّ قرآن است. او نيز بيان كرد حشرات بسيار كوچكي كه روي بعضي از اين درختان زندگي مي كنند مولّد ترنجبين مي باشند. كلمه ي «ترنجبين» معرّب كلمه فارسي «ترانگبين» است. (تر يعني تازه و انگبين به معناي عسل است).

سالها پس از بيروني در مورد شناخت گياهان و فرآورده هاي گياهي مشرق زمين پيشرفتي حاصل نشد. در سال 1237/1822 ي.ل. بوركهارت (J.L.Burckhard) نويسنده ي كتاب معروف سفرنامه ي سوريه و سرزمين مقدس نقل كرد روي بعضي درختان در سرزمين فلسطين و شام حشراتي به سر مي برند كه صمغي شيرين توليد مي كنند. بوركهارت، كه در مصر مشهور به شيخ بركات بود نقل مي كند كه اين حشرات تنه ي درخت ميزبان را نيش مي زنند و در گرماي شديد روزهاي آفتابي اين درخت مايعي تراوش مي كند كه در شبهاي سرد به صورت صمغ منعقد مي شود.

پس از چاپ كتاب بوركهارت، ديري نپاييد كه دو گياه شناس معروف به نام ايرنبرگ (Ehrenberg) و همپريش (Hemprich) گزارش تحقيقات خود را در سال 1829 چاپ كردند و حشره اي را كه مَنّ توليد مي كند كوكوس مَنيپاروس (Coccus manniparus) نام گذاشتند. آنان مَنّي را كه اين حشره از درختان سينا توليد مي كرد مشاهده كردند و نام اين درختان را گز گذاشتند. از اين رو در نيمه قرن نوزدهم بخوبي روشن شد كه درختان صحراي سينا ماده اي قندي ترشح مي كنند. بعدها، روايت كردند كه مردمان اطراف صحراي سينا منّ را از درختان جمع آوري و از آن در خوراكهاي شيرين استفاده مي كردند. در حقيقت براي بعضي از قبايل اين ناحيه اين شيره ي گياهي تنها منبع شيرين بود.

بر اساس تحقيقات علمي كه تاكنون انجام شده، مي توان گفت كه منّي كه در قرآن آمده از دو گونه مختلف گياه به دست مي آمده است. يكي گياهي به نام «الحاج» يا «عاقول» (خارشتر) به نام علمي «الحاجي موروروم» كه بوته اي خاردار و خوراك مناسبي براي شتر است و از اين رو «شوك الجمل» و يا در فارسي «خارشتر» نام دارد. طول اين بوته معمولاً كمتر از يك متر است اما ريشه هاي بسيار بلند دارد كه گاهي تا عمق بين 5 تا 7 متر در زمين فرو مي رود. علاوه بر صحراي سينا و سوريه و ديگر كشورهاي عربي اين گياه در ايران و هند و پاكستان نيز ديده مي شود و بيشتر در شوره زار مي رويد. ايران امروزه منبع اصلي منّ است كه محصول آن ترنجبين ناميده مي شود.

علاوه بر بوته " الحاج" كه در زمان حضرت موسي گياهي بسيار معمولي در صحراي سينا بود، گياه ديگري در آن ناحيه مي روييد به نام گزانگبين كه از آن منّ به دست مي آمد. اين گياه معمولاً در سوريه، فلسطين، عراق و ايران مي رويد.

منـّي كه از خارشتر و گزانگبين به دست مي آيد به ترتيب ترنجبين و كزنجبين نام دارد و هنوز در بسياري از نقاط جهان كالايي تجاري شمرده مي شود.


طعام بني اسرائيل

در قرآن در سه مورد نام منّ آمده است و در هر سه آيه با كلمه ي سلوي (بلدرچين) همراه است. اين آيات به روشني دلالت دارد بر اين كه خوراكي شامل ئيدراتهاي كربن شيرين (منّ) و ماده اي پروتئيني و چرب (سلوي) براي بني اسرائيل نازل مي شد كه برنامه غذايي متوازني بود. در غير اين صورت صدها هزار بني اسرائيلي نمي توانستند تنها با خوردن منّ شيرين مدت چهل سال (1491-1451ق.م.) به زندگي ادامه دهند. اشاره ي قرآن به «سايه ي ابرها» در سوره اعراف و طه بسيار مهم و پر معني است.
اين دلالت دارد كه ميليونها درختي كه در چنين مقياس وسيعي براي اين همه مردم ، منّ فراهم مي كرد سايه دار نبود. و خداوندِ متعال ابرها را سايبان آنان قرار داد تا از آفتاب سوزان در امان باشند. لازم است متذكر شويم كه «الحاج» يا خارشتر بوته اي كوچك است و نمي تواند بر آدمي سايه افكند. گزانگبين نيز درختي است كوچك با برگهايي ريز و فشرده كه مناسب اين منظور نيست. از اين رو اگر چه اين درختان در نواحي سينا بسيار زياد بود اما سايباني مناسب براي بني اسرائيل در دوران سرگرداني شان نبود. اگر چه اين درختان به طور اعمّ و خارشتر به طور اخصّ، پناهگاه مناسبي بود براي توليد و پرورش پرندگان يعني سلوي (بلدرچين) كه بني اسرائيل بسادگي به آن دسترسي داشتند.

منبع :

گياهان در قرآن ، دكتر محمد اقتدار حسين فاروقي ، ترجمه احمد نمائي .
تبيان
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
گياهان در قآن ( زنجبيل):

گياهان در قآن ( زنجبيل):

زنجبيل



در آن جا جامي بنوشانندشان كه آميخته با زنجبيل باشد.(انسان/ 17)

نام قرآني: زنجبيل

نامهاي متداول: فارسي: زنجبيل شنكليل؛ عربي: زنجبيل، زنجفيل، جنزبيل، زنزبيل؛ اردو، هندي، كشميري، پنجابي: سونته، اَدَرك؛ سانسكريت: اردركم، سرينجبر، بنگالي: آدا؛ تاميلي: اينجي؛ مراتي: آل؛ گجراتي: ادو؛ مليالمي: اينچي؛ انگليسي:ginger ، فرانسوي: gingembre؛ آلماني: Zingiberi, Ingwer؛ يوناني: zingberis اسپانيايي: jengibre؛ ايتاليايي: zenzero؛ روسي: imbir لاتيني: zingiber

نام علمي: Zingiber officinale (از تيره زنجبيل Zingiberceae)



اشاره قرآني:

"ويسقون فيها كاساً كان مزاجها زنجبيلاً." (انسان/ 17)

در آن جا جامي بنوشانند شان كه آميخته با زنجبيل باشد.



در اين آيه خداوند به اهل بهشت وعده فرموده كه به پاداش كارهاي نيكويشان در دنيا به آنان شرابي مي نوشاند با طعم زنجبيل. در تفسير مظهري آمده كه اعراب علاقه زيادي به زنجبيل داشتند لذا خداوند بنابر ذائقه آنان چيزي وعده فرمود. مولانا مودودي مي نويسد: اعراب عادت داشتند زنجبيل را با آب نوشيدني خود بياميزند.

زنجبيل كه نام علمي آن "زنجيبر افيسينال" است گياهي بومي هندوستان مي باشد و اعراب در روزگاران قديم زنجبيل يا بس (خشك) (سونته) را از هندوستان وارد مي كردند. كلمه عربي زنجبيل گويا مشتق از كلمه سانسكريت "سرينجبر" باشد. مولانا سيد سليمان ندوي گفته است "براي ما (هنديان) نهايت افتخار است كه چند كلمه اي از سرزمين ما سعادت راه يافتن به قرآن مجيد را پيدا كرده است. شكي نيست كه در رابطه با بهشت خداوند نام سه گياه معطر سرزمين ما (هندوستان) در قرآن مجيد آمده است. و اين سه عبارتند از مِسك، زنجبيل و كافور." و بنا به گفته مولانا ندوي اين سه كلمه به ترتيب از سه كلمه هندي مُشك، سرنجورا (جرنجبرا) و كارپورا (كاپور) مشتق شده است. او نيز نوشته است كه سواي زنجبيل و كافور، كلمه طوبي نيز مشتق از كلمه توپا در زبان سانسكريت مي باشد.



موارد استفاده زنجبيل

زنجبيل، ريزوم اين گياه، ماده گياهي جالبي است كه اكنون در سراسر جهان به كار مي رود، و شامل روغني معطر است كه بويي خوش دارد. ماده اصلي اين روغن را كامفن، فلاندرين، زنجبرين، سينول و بورنوئل تشكيل مي دهد. اين روغن داراي رزيني چرب به نام جنجرين مي باشد. روغن زنجبيل، رزين چرب زنجبيل و زنجبيل پرورده از اقلام مهم تجارت بين المللي است. اين مواد در تهيه مواد خوراكي و نوشيدني مانند شيريني، بيسكويت، غذاهاي پرادويه، چاشني غذا، نان زنجبيلي، آبجو زنجبيلي، ترشيها، شربتها و مرباها به كار مي رود.



مصارف پزشكي زنجبيل

زنجبيل محرك جهاز هاضمه و براي هضم غذا بسيار مفيد است. زنجبيل براي درمان سوه هاضمه، نفخ، قولنج، استفراغ، تشنج موضعي، حالتهاي درد ناك معده و تنگي نفس بسيار موثر است. عصاره زنجبيل همراه با آب ليمو و نمك طعام اگر قبل از غذا خورده شود، براي بي اشتهايي سودمند است. همچنين در مورد صفرا و سرسام تجويز مي شود.

در مورد سوزش گلو و گرفتگي سينه و صدا يك تكه زنجبيل را مي جوند تا بزاق خوب ترشح شود. عصاره زنجبيل براي درمان ديابت و رماتيسم مزمن مفيد است. دندان درد و سر دردهاي عصبي با خميري از زنجبيل خشك و آب تسكين مي يابد. ابن سينا خواص تقويتي بسياري علاوه بر اين خواص برشمرده است. جالينوس استفاده از زنجبيل را در مورد فلج و همه بيماريهاي ناشي از سردي تجويز مي كند.

بسياري از كشورهاي جهان به ميزان فراوان زنجبيل توليد مي كنند كه هندوستان و مالزي و نيجريه در راس آنها قرار دارند. در هندوستان حدود چهل در صد از مجموع اين محصول را خشك مي كنند و بقيه به كشورهاي ديگر از جمله ايران، كويت، مراكش، عربستان، يمن، امارات متحده، انگلستان و آمريكا صادر مي شود. هندوستان از راه فروش زنجبيل ارز خارجي برابر با 200 ميليون روپيه به دست مي آورد. هنگ كنگ، چين و استراليا عمده ترين تهيه كننده و صادره كننده زنجبيل پرورده به بازارهاي غربي مي باشند.

منبع : تبيان
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
گياهان در قرآن( سدر):

گياهان در قرآن( سدر):

سدر





او را بار ديگر هم بديد، نزد سدرة المنتهي، كه آرامگاه بهشت نزد آن درخت است. وقتي كه سدره را چيزي در خود مي پوشيد چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت. (نجم/13- 18)



نام قرآني: سدرة- سدر

نامهاي متداول: فارسي: سدر؛ عربي: شجرة الله، ارز، ارز الرب، ارز اللبنان؛ عبري: اهرازم؛ انگليسي: cedar؛ فرانسوي: cedre؛ آلماني: Zeder؛ لاتيني:cedrus؛ يوناني: kedros؛ ايتاليايي، اسپانيايي: cedro؛ روسي: kedr.



نام علمي: Cedrus Libani( از تيره كاج Pinaceae)



اشارات قرآني:

1." لقد كان لسبا في مسكنهم اية جنتان عن يمين و شمال كلوا من رزق ربكم واشكروا له بلدة طيبة و رب غفور. فاعرضوا فارسلنا عليهم سيل العرم و بدلناهم بجنتيهم جنتين ذواتي اكل خمط واثل و شيء من سدر قليل."(سبا/15-16)

مردم سبا را در مساكنشان عبرتي بود: دو بوستان داشتند، يكي از جانب راست و يكي از جانب چپ. از آنچه پروردگارتان به شما روزي داده است بخوريد و شكر او را به جاي آوريد. شهري خوش و پاكيزه و پروردگاري آمرزنده. اعراض كردند، ما نيز سيل ويرانگر را بر آنها فرستاديم و دو بوستانشان را به دو بوستان بدل كرديم با ميوه اي تلخ و شوره گز و اندكي سدر.



2." و هو بالافق الاعلي. ثم دنا فتدلي. فكان قاب قوسين او ادني . فاوحي الي عبده ما اوحي. ما كذب الفؤاد ما راي. افتمارونه علي ما يري. و لقد راه نزلة اخري. عند سدرة المنتهي. عندها جنة الماوي. اذ يغشي السدرة ما يغشي. ما زاغ البصر و ما طغي. لقد راي من ايات ربه الكبري."(نجم/7- 18)

و او به كناره آسمان بلند بود. سپس نزديك شد و بسيار نزديك شد. تا به قدر دو كمان يا نزديكتر. و خداوند به بنده خود هر چه بايد وحي كند وحي كرد. دل آنچه را كه ديد دروغ نشمرد. آيا در آنچه مي بينيد با او جدال مي كنيد؟ او را بار ديگر هم بديده نزد سدرة المنتهي. كه آرامگاه بهشت نزد آن درخت است. وقتي كه سدره را چيزي در خود مي پوشيد چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت. هر آينه پاره اي از آيات بزرگ پروردگارش را بديد.



3. "و اصحاب اليمين ما اصحاب اليمين . في سدر مخضود . و طلح منضود . و ظل ممدود . و ماء مسكوب . و فاكهة كثيرة . لا مقطوعة ولا ممنوعة . و فروش مرفوعة ."( واقعه/27- 34)

اما اصحاب سعادت. اصحاب سعادت چه حالي دارند؟ در زير درخت سدر بي خار و درخت موزي كه ميوه اي بر يكديگر چيده شده، و سايه اي دايم، و آبي همواره جاري، و ميوه اي بسيار؛ كه نه منقطع مي گردد و نه كس را از آن بازدارند. و زناني ارجمند.



ماهيت سدره

در قرآن مجيد چهار بار نام كلمه سدره آمده است. دوبار در سوره نجم و دوبار در هر يك از سوره هاي واقعه و سبأ. فقط يك مورد(سوره سبأ) اشاره به اين زمين خاكي و سه مورد ديگر وصف بهشت و آسمانهاست.

اغلب مفسران و مترجمان قرآن به زبان انگليسي سدره را درخت كُنار مي دانند كه به زبان هندي بري و به زبانهاي اروپايي jujube ( عناب) و ziziphus( كنار) ناميده مي شود. اما مولانا عثماني مي نويسد: " بري( عناب) سدرة المنتهي را كه در آيه 14 سوره نجم به آن اشاره شده نبايد با بري اين جهان اشتباه كرد. فقط خداوند آگاه است كه اين چه نوع درختي است. مي توان گفت كه ريشه هاي اين درخت عظيم در آسمان ششم بود و شاخه هاي آن بالاي آسمان هفتم." مولانا عبدالماجد بيان مي كند: " سدرة المنتهي مرزي است كه اين جهان را از جهان ديگر جدا مي سازد. در اعتقاد به وجود چنين درختي ترديد روا نيست زيرا به طور مسلم بسياري از چيزهاي موجود در اين جهان از جمله گياهان قطعاً در بهشت نيز وجود دارد." مولانا عبدالماجد در ترجمه سدرة المنتهي در سوره واقعه بيان مي كند كه بعضي مفسران معتقدند سدره در واقع به معناي بري( درخت كنار) نيست بلكه درخت زيباي ديگري است. مولانا حقاني معتقد است كه وحي الهي نزديك درختي مشهور بر موسي نازل شد و حضرت محمد صلي الله عليه و آله در سدرة المنتهي به ديدار حق نايل گرديد.

در كتاب لغة القرآن سدر به معناي درختي كه آخرين حد معرفت انساني را مشخص مي كند آمده است. و غلام احمد پرويز سدرة المنتهي را مرز ادراك بشر مي داند. مولانا مودودي مي گويد سدره در واقع جايي است كه نبي اكرم صلي الله عليه و آله براي دومين بار جبرئيل را ملاقات كرد و درك ماهيت واقعي و توصيف درخت سدر مشكل است. لذا به نظر او آن چيزي بود كه خداوند كلمه سدر را مناسب ترين كلمه به زبان آدميان براي آن مي دانست. هيوز سدرة المنتهي را درخت نهايت مي داند.

علامه يوسف علي سدره را درخت كنار از گونه كنار، عناب مي داند كه در عربستان به صورت خودرو و هم پرورشي مي رويد. به رغم اين حقيقت كه بيشتر مفسران قرآن سدره را درخت كنار مي دانند با اين وجود اغلب آنان اصل كلمه سدرة المنتهي را در ترجمه سوره نجم آيه 14 حفظ كرده اند. داود سدرة المنتهي را درخت سدره و سدر مخضود را سدر بي خار ترجمه كرده است:

براي دريافت هويت واقعي و ماهيت حقيقي سدره بايد به هدف قرآن از اشاره به اين درخت توجه كرد. در هيچ يك از چهار آيه مربوط به سدر نشانه اي يا وصفي از ميوه آن نيامده است. به علاوه در هيچ يك از اين آيات خداوند كلمه سدر را همراه با درختان ميوه دار ديگر مانند نخل، زيتون، انجير، انگور و انار نام نبرده است. در چندين آيه قرآن نام اين ميوه ها و درختان ميوه با هم آمده است اما در هيچ جا نام سدر همراه با آنها نيامده است. از اين رو به روشني معلوم است كه منظور خداوند از ذكر سدره در واقع تنها بيان زيبايي، استحكام و عظمت درخت سدر بوده نه ميوه آن. مثلاً در سوره نجم و سوره واقعه با ذكر كلمه سدره وصف بديع وزيبايي از آسمانها و بهشت آمده است در صورتي كه در سوره سبأ، سدر يك نوع از سه درخت استواري بود كه از سيل بنيان كن عرم در امان ماند؛ دو درخت ديگر خردل و گز بود.

قبل از تلاش براي شناخت سدره واقعي لازم است نظر كساني را كه اين گياه را درخت كنار و يا گونه اي از كنار( زيزفون) مي دانند بررسي كنيم. به نظر پاكستون زيزفون( كنار) كلمه اي مشتق از عربي و به معني بوته اي خاردار است. در واقع تمام گونه هاي كنار خاردار و كم ريشه اند. سه گونه كنار كه در عربستان مي رويد يكي كنار موريتانيايي است كه يك نوع عناب است و به زبان هندي " بِر" ناميده مي شود، ديگري كنار كازروني است كه عناب معمولي است و سومي كنار درختي است كه تاج مسيح از خارهاي آن ساخته شده بود. اين گونه كنار معمولاً بوته اي خاردار است ولي گاهي تا حد درختاني كوچك مي رسد. همه انواع آن ميوه هاي خوراكي دارند هر چند طعم هيچ كدام از آنها بخوبي ديگر ميوه هايي كه وصف آن در قرآن آمده است مانند خرما، انگور، انجير، انار و زيتون نمي باشد. گونه هاي كنار براي سوخت بسيار مناسب است اما از چوب اين درختان استفاده صنعتي نمي شود. همه اين گياهان در مناطق گرم آفريقا و آسيا مي رويد اما هيچ نوع آن در مناطق سردسير ديده نمي شود. باغستانهايي كه فقط كنار در آن كاشته باشند بندرت ديده مي شود. اين درختان يا به طور خودرو مي رويد يا در قطعات پراكنده زمين و يا در گرداگرد باغها به عنوان حصار يا پرچين كاشته مي شود.

اكنون با توجه به اين خصوصيات درخت كنار به اين نتيجه مي رسيم كه سدره اي كه وصف آن در قرآن آمده هيچ يك از اين گونه هاي گياهي نيست. زيرا در سوره نجم و واقعه وصف زيبايي درختان سدره آمده و در سوره سبأ از وجود آن در سرزمين سرد و كوهستاني يمن با ارتفاعي بيش از 1300 متر از سطح دريا سخن گفته است. در چنين ارتفاعي گمان نمي رود كه درخت كنار حتي به صورت غير خودرو برويد. كنار را نمي توان درخت رعنا و مفيد دانست به حدي كه توصيف آن شايسته آيه هايي در مورد سدرة المنتهي و بهشت باشد. و به اين نكته بايد توجه داشت كه در آيه ها ذكري از ميوه سدره نشده است. در اين شرايط بناچار نظر گروهي از مفسران را كه گفته اند سدره ممكن است" درخت خوب ديگري" باشد بايد بررسي كرد. اين انگيزه اي مي شود كه امكان سدر لبنان را به عنوان سدر واقعي قرآن بررسي كنيم. نام علمي اين درخت باشكوه سدر لبناني " سدروس ليباني" است كه معمولاً ارزالرب، شجرة الله يا ارز لبنان ناميده مي شود. اين درخت در قلمرو گياهان است. سدر لبناني درختي است بسيار تناور كه ارتفاع آن تا حدود 50 متر و تنه آن تا حدود 3 متر و دور درخت تا حدود 15 متر مي رسد. شاخ و برگي انبوه و رنگي سبز تيره و شاخه هايي گسترده دارد. تمامي درخت با جلوه هماهنگ شاخ و برگها از دور شكوه و عظمت هرمي بزرگ به آن مي بخشد. مولدنكه درست گفته كه با نگاه به درخت سدر( يا جنگل سدر) آدمي محو زيبايي آن مي شود. منظره سدر افسونگر و جذاب است.



موارد استفاده سدر

چوب سدرالواري مرغوب است. چوبي است درخشان، روشن و با دوام و به علت داشتن رزيني به نام روغن سدر داراي بويي خوش است. به اين دلايل بود كه در دوران قبل از مسيح معابد بزرگ با چوب سدر ساخته مي شد. نياز به دقت بسيار براي نظافت و شستشوي چنين بناهايي نبود. نقل شده كه قصر باشكوه سليمان از چوب اين درخت شگفت انگيز ساخته شده بود و هشتاد هزار كارگر را براي بريدن و بردن چوب اين درخت به اورشليم به كار گرفته بودند. در دوران فراعنه نيز درختان جنگلهاي سدر لبنان را بريدند و چوب آن را براي ساختن قصرها و معابدي كه تا چندين قرن بعد باقي بود به مصر بردند. بريدن درختان سدر در زمان حضرت عيسي به مرحله اي رسيده بود كه اين درخت بسيار كمياب شده بود و در بعضي مناطق بريدن و نابودي آنها ممنوع و منفور بود.



درخت سدر در كتاب مقدس

در كتاب مقدس از درخت باشكوه لبنان به نام ارز كه در ترجمه يوناني و ديگر ترجمه هاي اروپايي به كدروس، سدرو، سدروس، و غيره ترجمه شده نام برده است. عده اي را عقيده بر اين است كه نام عبري اِرِز و معادل آن در عربي اَرز مشتق از زبان سامي است. همين گونه ديگر نامهاي آن مانند سدروس، سدرو، و غيره ريشه سامي دارند. اين يك حقيقت تاريخي است كه قبل از ظهور اسلام مناطق وسيعي از سوريه، فلسطين و عراق زير نفوذ يونان و روم قرار داشت. در نتيجه نام رومي و يوناني بسياري از گياهان با تغييري اندك در تلفظ و شكل كلمه وارد زبان عربي شد. لذا ممكن است اَرز (عربي) و اِرِز( عبري)، در زبان عربي به شكل سدر و سدره كه مشتق از سدروس و سدرو است درآمده باشد. اما هنگامي كه سدر واقعي يعني سدره قرآني حتي در لبنان و سوريه به صورت درختي مقدس درآمد مردم درختان ديگر را نيز سدره نام گذاشتند. مثلاً درخت اُرس در مناطق كوهستاني حجاز و ديگر بلنديهاي عربستان مي رويد با وجود آن كه نام اصلي عربي آن عرعر بود، اَرز( سدر) ناميده مي شد. به هنگام قطع درختان ارس، كه سرنوشتي همانند سدر لبناني داشت، براي عرضه به مردمي كه تقاضاي چوب و سوخت داشتند درختان ديگر نيز سدر ناميده شدند و كنار در اين ميان مقام اول را داشت مخصوصاً با توجه به اين حقيقت كه چندين گونه از اين جنس مانند كنار كازروني و كنار( سدر) در جزيرة العرب به طور خودرو مي روييد. اين گونه بود كه سدره واقعي يعني سدر لبناني يا اَرزالرب به فراموشي سپرده شد و كلمه سدره به اشتباه به جاي درخت كنار( گونه هاي كنار) به كار رفت و مقبوليتي عام و فراگير يافت. در واقع چنين تغييراتي در نامهاي بومي و محلي گياهان پديده اي متداول در اندوخته گياهي هر كشوري يا هر زباني مي باشد. مثلاً كات هندي، سندروس، ساج و غيره براي گونه هاي گياهي مختلفي به كار مي رود كه از جنسها و حتي از تيره هاي مختلف مي باشند. بنابراين مي توان بسادگي استنباط كرد كه سدره واقعي همان سدر لبناني بود گرچه انواع درختان ارس( عرعر) و كنار را نيز سدره مي ناميدند.

استيگاس كه سدره را قامت بلند ترجمه كرده مسلماً به ارتفاع درخت سدره توجه داشته است. در واقع سدره زماني سلطان جنگل ناميده مي شد و اشارات زيادي به اين درخت در كتاب مقدس آمده است. اين درخت درخت خداوند نيز ناميده مي شود و در يكي از آيات اين گونه از آن ستايش شده است:

درختان خداوند شادابند. يعني سروهاي آزاد لبنان كه غرس كرده است.( مزامير داود:104/16).

در آيه ديگري اين گونه نام سدر آمده است:

كوهها به سايه اش پوشانيده شد. و سروهاي آزاد خدا به شاخه هايش.( مزامير داود:80/10).

سدر به زبان عربي شجرة الله و ارزالرب ناميده مي شود و گونه اي همجنس آن كه در كوههاي هيماليا مي رويد به زبان سانسكريت و هندي" دئودرا" ناميده مي شود كه به معني چوب يا درخت خداوند است.(30 و 97).

چنان كه قبلاً بيان شد از دوران حضرت عيسي تا زمان ظهور اسلام اَرز را در زبان يوناني و ديگر زبانهاي اروپايي با كلماتي شبيه سدر مي شناختند، بنابراين اگر ارز لبنان را سدره ( سدر) قرآن بدانيم، همه آيات قرآن كه در آن نام سدر آمده است روشن و هماهنگ با اين گياه مي شود.



توصيف درخت سدر در قرآن

درخت سدره در آسمان ششم و هفتم( سوره نجم) تناورترين درخت و زيباترين خلقت خداوند بود و موضوع وصف و عظمت بيشتر پيامبران بود. در سوره اي ديگر( واقعه) كه شرحي از نعمتهاي بهشت است نام اين درخت به صورت سدر مخضود يعني سدر بي خار از آن جهت آمده كه در آيه بعدي همين سوره از طلح كه درختي خاردار است نام برده است. در سوره سبأ، آن جا كه مي گويد فقط سه نوع درخت از ويراني سيل رهايي يافتند وگرنه تمام بوستانها كلاً نابود مي شدند، توصيف روشني از سدره آمده است. اين گياهان خمط( درخت مسواك)، اثل( گز) و سدره (سدر لبناني) مي باشند. كه هر سه درختاني محكمند و ريشه هايي عميق دارند. بنابراين بقاي آنها در طول سيل عرم در مآرب واقعه اي منطقي تر و طبيعي تر است. در مآرب به خاطر كوهستاني بودن منطقه كه به علت ارتفاع آن( حدود 1400 متر) آب و هوايي سردسيري دارد امكان بودن سدر كه درختي سردسيري و كوهستاني است وجود دارد. بسادگي درك مي شود كه در يمن كه در آن زمان داراي تمدني عالي و دولتي ثروتمند بود سدر لبناني مي روييده است.



درخت سدر در قرن نوزدهم

كتابهايي كه در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم به وسيله متخصصان اين رشته نوشته شده نشان مي دهد كه سه گونه كنار انواع درخت اُرس و چند گونه گز هنوز هم در اصطلاح محلي سدر و ارز ناميده مي شوند. كاملاً روشن است كه هنگام ظهور اسلام سدر واقعي همان ارز( سدر) لبنان بوده اما هر دو نام سدر و ارز براي ديگر درختان اُرس و كنار نيز به كار مي رفته است. به هر جهت در زبانهاي يوناني، ايتاليايي و ديگر زبانهايي كه ارتباط بيشتري با شمال عربستان داشته اند، سدروس، سدار، سدرو و غيره به معناي سدر لبناني است نه كنار.



درخت سدر در روايات

احاديثي كه از حضرت محمد صلي الله عليه و آله نقل شده نشان مي دهد كه سدر قرآن همان درخت تناور سدر است نه بوته اي خاردار مانند كنار. براي مثال حديثي است در سنن ابوداود كه از پيامبراكرم صلي الله عليه و آله نقل مي كند:" هر كس درخت سدري را قطع كند سرنگون وارد جهنم خواهد شد." حديثي شبيه به اين در همان كتاب نقل شده:" در مكه از نبي اكرم حضرت محمد صلي الله عليه و آله شنيدم كه بُرنده درخت سدر را لعنت فرمود." پيامبر صلي الله عليه و آله اين حديث را در جريان امري فرمود كه گروهي از مردم مكه از چوب سدر براي ساختن در استفاده مي كردند. او اين عمل را كاري ناپسند( بدعت) دانست. اين احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد نابودي و قطع اين درختان از توجه علمي او به ذخاير ثروت گياهي و حفظ موازنه محيط زيست نشأت مي گرفت و اگر هنوز جنگلهاي سدر در لبنان و سوريه ديده مي شود به علت توجه مسلمانان به نگهداري اين درختان بوده است. و چنانچه قطع اين درختان جنگلي مجاز شمرده مي شد درخت سدري در اين زمان وجود نداشت. احاديث فوق بيشتر مربوط به درخت ارز است نه به درخت كُنار. قطع درخت خودرو و بوته مانند كُنار نمي تواند گناهي كبيره شمرده شود. برعكس قطع درختان كنار كهن رويش دوباره اين درخت را تسريع مي كند. اين نظر كه فقط نابودي درختان كنار مكه و مدينه ممنوع و منفور بوده منطقي به نظر نمي رسد.

در حديثي در صحيح بخاري از حضرت محمد صلي الله عليه و آله نقل شده كه به اصحابش فرمود سدرة المنتهي درختي بود بسيار تنومند كه برگهايش( شاخه هايش) شبيه گوش فيل بود و ميوه اش مانند كوزه آب هاجر. اكنون هر كس اين درخت را همراه با شاخه ها و مخروطهايش( يعني ميوه اش) از نزديك ببيند تشبيهي را كه پيامبر صلي الله عليه و آله بيان فرموده تحسين مي كند.

احاديث زيادي در صحيح بخاري، ترمذي و ديگر كتب حديث آمده كه در آن توصيه شده است براي غسل دادن ميت، برگ سدر را در آب گرم مخلوط كنند. در اين جا فقط برگ سدر لبناني و ارس خاردار مناسب ترين گياه، براي ضدعفوني كردن است. اما در صورت نبودن اين دو گياه، برگ كنار جانشين مناسبي براي آن مي باشد. لذا در صورت وجود هر يك از اين گياهان مي توان از برگ آن براي شستشوي ميت استفاده كرد.

با توجه به حقايقي كه ذكر آن گذشت سدره قرآني(سدر) همان سدر لبنان است و درخت كُنار را سدر قرآن دانستن سوء تعبيري تاريخي است كه تا به امروز به طور مداوم بر گياهاني محلي اطلاق شده است

منبع : تبيان
 

seyyedalizeinali

عضو جدید
سدر






او را بار ديگر هم بديد، نزد سدرة المنتهي، كه آرامگاه بهشت نزد آن درخت است. وقتي كه سدره را چيزي در خود مي پوشيد چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت. (نجم/13- 18)



نام قرآني: سدرة- سدر

نامهاي متداول: فارسي: سدر؛ عربي: شجرة الله، ارز، ارز الرب، ارز اللبنان؛ عبري: اهرازم؛ انگليسي: cedar؛ فرانسوي: cedre؛ آلماني: Zeder؛ لاتيني:cedrus؛ يوناني: kedros؛ ايتاليايي، اسپانيايي: cedro؛ روسي: kedr.



نام علمي: Cedrus Libani( از تيره كاج Pinaceae)



اشارات قرآني:

1." لقد كان لسبا في مسكنهم اية جنتان عن يمين و شمال كلوا من رزق ربكم واشكروا له بلدة طيبة و رب غفور. فاعرضوا فارسلنا عليهم سيل العرم و بدلناهم بجنتيهم جنتين ذواتي اكل خمط واثل و شيء من سدر قليل."(سبا/15-16)

مردم سبا را در مساكنشان عبرتي بود: دو بوستان داشتند، يكي از جانب راست و يكي از جانب چپ. از آنچه پروردگارتان به شما روزي داده است بخوريد و شكر او را به جاي آوريد. شهري خوش و پاكيزه و پروردگاري آمرزنده. اعراض كردند، ما نيز سيل ويرانگر را بر آنها فرستاديم و دو بوستانشان را به دو بوستان بدل كرديم با ميوه اي تلخ و شوره گز و اندكي سدر.



2." و هو بالافق الاعلي. ثم دنا فتدلي. فكان قاب قوسين او ادني . فاوحي الي عبده ما اوحي. ما كذب الفؤاد ما راي. افتمارونه علي ما يري. و لقد راه نزلة اخري. عند سدرة المنتهي. عندها جنة الماوي. اذ يغشي السدرة ما يغشي. ما زاغ البصر و ما طغي. لقد راي من ايات ربه الكبري."(نجم/7- 18)

و او به كناره آسمان بلند بود. سپس نزديك شد و بسيار نزديك شد. تا به قدر دو كمان يا نزديكتر. و خداوند به بنده خود هر چه بايد وحي كند وحي كرد. دل آنچه را كه ديد دروغ نشمرد. آيا در آنچه مي بينيد با او جدال مي كنيد؟ او را بار ديگر هم بديده نزد سدرة المنتهي. كه آرامگاه بهشت نزد آن درخت است. وقتي كه سدره را چيزي در خود مي پوشيد چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت. هر آينه پاره اي از آيات بزرگ پروردگارش را بديد.



3. "و اصحاب اليمين ما اصحاب اليمين . في سدر مخضود . و طلح منضود . و ظل ممدود . و ماء مسكوب . و فاكهة كثيرة . لا مقطوعة ولا ممنوعة . و فروش مرفوعة ."( واقعه/27- 34)

اما اصحاب سعادت. اصحاب سعادت چه حالي دارند؟ در زير درخت سدر بي خار و درخت موزي كه ميوه اي بر يكديگر چيده شده، و سايه اي دايم، و آبي همواره جاري، و ميوه اي بسيار؛ كه نه منقطع مي گردد و نه كس را از آن بازدارند. و زناني ارجمند.



ماهيت سدره

در قرآن مجيد چهار بار نام كلمه سدره آمده است. دوبار در سوره نجم و دوبار در هر يك از سوره هاي واقعه و سبأ. فقط يك مورد(سوره سبأ) اشاره به اين زمين خاكي و سه مورد ديگر وصف بهشت و آسمانهاست.

اغلب مفسران و مترجمان قرآن به زبان انگليسي سدره را درخت كُنار مي دانند كه به زبان هندي بري و به زبانهاي اروپايي jujube ( عناب) و ziziphus( كنار) ناميده مي شود. اما مولانا عثماني مي نويسد: " بري( عناب) سدرة المنتهي را كه در آيه 14 سوره نجم به آن اشاره شده نبايد با بري اين جهان اشتباه كرد. فقط خداوند آگاه است كه اين چه نوع درختي است. مي توان گفت كه ريشه هاي اين درخت عظيم در آسمان ششم بود و شاخه هاي آن بالاي آسمان هفتم." مولانا عبدالماجد بيان مي كند: " سدرة المنتهي مرزي است كه اين جهان را از جهان ديگر جدا مي سازد. در اعتقاد به وجود چنين درختي ترديد روا نيست زيرا به طور مسلم بسياري از چيزهاي موجود در اين جهان از جمله گياهان قطعاً در بهشت نيز وجود دارد." مولانا عبدالماجد در ترجمه سدرة المنتهي در سوره واقعه بيان مي كند كه بعضي مفسران معتقدند سدره در واقع به معناي بري( درخت كنار) نيست بلكه درخت زيباي ديگري است. مولانا حقاني معتقد است كه وحي الهي نزديك درختي مشهور بر موسي نازل شد و حضرت محمد صلي الله عليه و آله در سدرة المنتهي به ديدار حق نايل گرديد.

در كتاب لغة القرآن سدر به معناي درختي كه آخرين حد معرفت انساني را مشخص مي كند آمده است. و غلام احمد پرويز سدرة المنتهي را مرز ادراك بشر مي داند. مولانا مودودي مي گويد سدره در واقع جايي است كه نبي اكرم صلي الله عليه و آله براي دومين بار جبرئيل را ملاقات كرد و درك ماهيت واقعي و توصيف درخت سدر مشكل است. لذا به نظر او آن چيزي بود كه خداوند كلمه سدر را مناسب ترين كلمه به زبان آدميان براي آن مي دانست. هيوز سدرة المنتهي را درخت نهايت مي داند.

علامه يوسف علي سدره را درخت كنار از گونه كنار، عناب مي داند كه در عربستان به صورت خودرو و هم پرورشي مي رويد. به رغم اين حقيقت كه بيشتر مفسران قرآن سدره را درخت كنار مي دانند با اين وجود اغلب آنان اصل كلمه سدرة المنتهي را در ترجمه سوره نجم آيه 14 حفظ كرده اند. داود سدرة المنتهي را درخت سدره و سدر مخضود را سدر بي خار ترجمه كرده است:

براي دريافت هويت واقعي و ماهيت حقيقي سدره بايد به هدف قرآن از اشاره به اين درخت توجه كرد. در هيچ يك از چهار آيه مربوط به سدر نشانه اي يا وصفي از ميوه آن نيامده است. به علاوه در هيچ يك از اين آيات خداوند كلمه سدر را همراه با درختان ميوه دار ديگر مانند نخل، زيتون، انجير، انگور و انار نام نبرده است. در چندين آيه قرآن نام اين ميوه ها و درختان ميوه با هم آمده است اما در هيچ جا نام سدر همراه با آنها نيامده است. از اين رو به روشني معلوم است كه منظور خداوند از ذكر سدره در واقع تنها بيان زيبايي، استحكام و عظمت درخت سدر بوده نه ميوه آن. مثلاً در سوره نجم و سوره واقعه با ذكر كلمه سدره وصف بديع وزيبايي از آسمانها و بهشت آمده است در صورتي كه در سوره سبأ، سدر يك نوع از سه درخت استواري بود كه از سيل بنيان كن عرم در امان ماند؛ دو درخت ديگر خردل و گز بود.

قبل از تلاش براي شناخت سدره واقعي لازم است نظر كساني را كه اين گياه را درخت كنار و يا گونه اي از كنار( زيزفون) مي دانند بررسي كنيم. به نظر پاكستون زيزفون( كنار) كلمه اي مشتق از عربي و به معني بوته اي خاردار است. در واقع تمام گونه هاي كنار خاردار و كم ريشه اند. سه گونه كنار كه در عربستان مي رويد يكي كنار موريتانيايي است كه يك نوع عناب است و به زبان هندي " بِر" ناميده مي شود، ديگري كنار كازروني است كه عناب معمولي است و سومي كنار درختي است كه تاج مسيح از خارهاي آن ساخته شده بود. اين گونه كنار معمولاً بوته اي خاردار است ولي گاهي تا حد درختاني كوچك مي رسد. همه انواع آن ميوه هاي خوراكي دارند هر چند طعم هيچ كدام از آنها بخوبي ديگر ميوه هايي كه وصف آن در قرآن آمده است مانند خرما، انگور، انجير، انار و زيتون نمي باشد. گونه هاي كنار براي سوخت بسيار مناسب است اما از چوب اين درختان استفاده صنعتي نمي شود. همه اين گياهان در مناطق گرم آفريقا و آسيا مي رويد اما هيچ نوع آن در مناطق سردسير ديده نمي شود. باغستانهايي كه فقط كنار در آن كاشته باشند بندرت ديده مي شود. اين درختان يا به طور خودرو مي رويد يا در قطعات پراكنده زمين و يا در گرداگرد باغها به عنوان حصار يا پرچين كاشته مي شود.

اكنون با توجه به اين خصوصيات درخت كنار به اين نتيجه مي رسيم كه سدره اي كه وصف آن در قرآن آمده هيچ يك از اين گونه هاي گياهي نيست. زيرا در سوره نجم و واقعه وصف زيبايي درختان سدره آمده و در سوره سبأ از وجود آن در سرزمين سرد و كوهستاني يمن با ارتفاعي بيش از 1300 متر از سطح دريا سخن گفته است. در چنين ارتفاعي گمان نمي رود كه درخت كنار حتي به صورت غير خودرو برويد. كنار را نمي توان درخت رعنا و مفيد دانست به حدي كه توصيف آن شايسته آيه هايي در مورد سدرة المنتهي و بهشت باشد. و به اين نكته بايد توجه داشت كه در آيه ها ذكري از ميوه سدره نشده است. در اين شرايط بناچار نظر گروهي از مفسران را كه گفته اند سدره ممكن است" درخت خوب ديگري" باشد بايد بررسي كرد. اين انگيزه اي مي شود كه امكان سدر لبنان را به عنوان سدر واقعي قرآن بررسي كنيم. نام علمي اين درخت باشكوه سدر لبناني " سدروس ليباني" است كه معمولاً ارزالرب، شجرة الله يا ارز لبنان ناميده مي شود. اين درخت در قلمرو گياهان است. سدر لبناني درختي است بسيار تناور كه ارتفاع آن تا حدود 50 متر و تنه آن تا حدود 3 متر و دور درخت تا حدود 15 متر مي رسد. شاخ و برگي انبوه و رنگي سبز تيره و شاخه هايي گسترده دارد. تمامي درخت با جلوه هماهنگ شاخ و برگها از دور شكوه و عظمت هرمي بزرگ به آن مي بخشد. مولدنكه درست گفته كه با نگاه به درخت سدر( يا جنگل سدر) آدمي محو زيبايي آن مي شود. منظره سدر افسونگر و جذاب است.



موارد استفاده سدر

چوب سدرالواري مرغوب است. چوبي است درخشان، روشن و با دوام و به علت داشتن رزيني به نام روغن سدر داراي بويي خوش است. به اين دلايل بود كه در دوران قبل از مسيح معابد بزرگ با چوب سدر ساخته مي شد. نياز به دقت بسيار براي نظافت و شستشوي چنين بناهايي نبود. نقل شده كه قصر باشكوه سليمان از چوب اين درخت شگفت انگيز ساخته شده بود و هشتاد هزار كارگر را براي بريدن و بردن چوب اين درخت به اورشليم به كار گرفته بودند. در دوران فراعنه نيز درختان جنگلهاي سدر لبنان را بريدند و چوب آن را براي ساختن قصرها و معابدي كه تا چندين قرن بعد باقي بود به مصر بردند. بريدن درختان سدر در زمان حضرت عيسي به مرحله اي رسيده بود كه اين درخت بسيار كمياب شده بود و در بعضي مناطق بريدن و نابودي آنها ممنوع و منفور بود.



درخت سدر در كتاب مقدس

در كتاب مقدس از درخت باشكوه لبنان به نام ارز كه در ترجمه يوناني و ديگر ترجمه هاي اروپايي به كدروس، سدرو، سدروس، و غيره ترجمه شده نام برده است. عده اي را عقيده بر اين است كه نام عبري اِرِز و معادل آن در عربي اَرز مشتق از زبان سامي است. همين گونه ديگر نامهاي آن مانند سدروس، سدرو، و غيره ريشه سامي دارند. اين يك حقيقت تاريخي است كه قبل از ظهور اسلام مناطق وسيعي از سوريه، فلسطين و عراق زير نفوذ يونان و روم قرار داشت. در نتيجه نام رومي و يوناني بسياري از گياهان با تغييري اندك در تلفظ و شكل كلمه وارد زبان عربي شد. لذا ممكن است اَرز (عربي) و اِرِز( عبري)، در زبان عربي به شكل سدر و سدره كه مشتق از سدروس و سدرو است درآمده باشد. اما هنگامي كه سدر واقعي يعني سدره قرآني حتي در لبنان و سوريه به صورت درختي مقدس درآمد مردم درختان ديگر را نيز سدره نام گذاشتند. مثلاً درخت اُرس در مناطق كوهستاني حجاز و ديگر بلنديهاي عربستان مي رويد با وجود آن كه نام اصلي عربي آن عرعر بود، اَرز( سدر) ناميده مي شد. به هنگام قطع درختان ارس، كه سرنوشتي همانند سدر لبناني داشت، براي عرضه به مردمي كه تقاضاي چوب و سوخت داشتند درختان ديگر نيز سدر ناميده شدند و كنار در اين ميان مقام اول را داشت مخصوصاً با توجه به اين حقيقت كه چندين گونه از اين جنس مانند كنار كازروني و كنار( سدر) در جزيرة العرب به طور خودرو مي روييد. اين گونه بود كه سدره واقعي يعني سدر لبناني يا اَرزالرب به فراموشي سپرده شد و كلمه سدره به اشتباه به جاي درخت كنار( گونه هاي كنار) به كار رفت و مقبوليتي عام و فراگير يافت. در واقع چنين تغييراتي در نامهاي بومي و محلي گياهان پديده اي متداول در اندوخته گياهي هر كشوري يا هر زباني مي باشد. مثلاً كات هندي، سندروس، ساج و غيره براي گونه هاي گياهي مختلفي به كار مي رود كه از جنسها و حتي از تيره هاي مختلف مي باشند. بنابراين مي توان بسادگي استنباط كرد كه سدره واقعي همان سدر لبناني بود گرچه انواع درختان ارس( عرعر) و كنار را نيز سدره مي ناميدند.

استيگاس كه سدره را قامت بلند ترجمه كرده مسلماً به ارتفاع درخت سدره توجه داشته است. در واقع سدره زماني سلطان جنگل ناميده مي شد و اشارات زيادي به اين درخت در كتاب مقدس آمده است. اين درخت درخت خداوند نيز ناميده مي شود و در يكي از آيات اين گونه از آن ستايش شده است:

درختان خداوند شادابند. يعني سروهاي آزاد لبنان كه غرس كرده است.( مزامير داود:104/16).

در آيه ديگري اين گونه نام سدر آمده است:

كوهها به سايه اش پوشانيده شد. و سروهاي آزاد خدا به شاخه هايش.( مزامير داود:80/10).

سدر به زبان عربي شجرة الله و ارزالرب ناميده مي شود و گونه اي همجنس آن كه در كوههاي هيماليا مي رويد به زبان سانسكريت و هندي" دئودرا" ناميده مي شود كه به معني چوب يا درخت خداوند است.(30 و 97).

چنان كه قبلاً بيان شد از دوران حضرت عيسي تا زمان ظهور اسلام اَرز را در زبان يوناني و ديگر زبانهاي اروپايي با كلماتي شبيه سدر مي شناختند، بنابراين اگر ارز لبنان را سدره ( سدر) قرآن بدانيم، همه آيات قرآن كه در آن نام سدر آمده است روشن و هماهنگ با اين گياه مي شود.



توصيف درخت سدر در قرآن

درخت سدره در آسمان ششم و هفتم( سوره نجم) تناورترين درخت و زيباترين خلقت خداوند بود و موضوع وصف و عظمت بيشتر پيامبران بود. در سوره اي ديگر( واقعه) كه شرحي از نعمتهاي بهشت است نام اين درخت به صورت سدر مخضود يعني سدر بي خار از آن جهت آمده كه در آيه بعدي همين سوره از طلح كه درختي خاردار است نام برده است. در سوره سبأ، آن جا كه مي گويد فقط سه نوع درخت از ويراني سيل رهايي يافتند وگرنه تمام بوستانها كلاً نابود مي شدند، توصيف روشني از سدره آمده است. اين گياهان خمط( درخت مسواك)، اثل( گز) و سدره (سدر لبناني) مي باشند. كه هر سه درختاني محكمند و ريشه هايي عميق دارند. بنابراين بقاي آنها در طول سيل عرم در مآرب واقعه اي منطقي تر و طبيعي تر است. در مآرب به خاطر كوهستاني بودن منطقه كه به علت ارتفاع آن( حدود 1400 متر) آب و هوايي سردسيري دارد امكان بودن سدر كه درختي سردسيري و كوهستاني است وجود دارد. بسادگي درك مي شود كه در يمن كه در آن زمان داراي تمدني عالي و دولتي ثروتمند بود سدر لبناني مي روييده است.



درخت سدر در قرن نوزدهم

كتابهايي كه در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم به وسيله متخصصان اين رشته نوشته شده نشان مي دهد كه سه گونه كنار انواع درخت اُرس و چند گونه گز هنوز هم در اصطلاح محلي سدر و ارز ناميده مي شوند. كاملاً روشن است كه هنگام ظهور اسلام سدر واقعي همان ارز( سدر) لبنان بوده اما هر دو نام سدر و ارز براي ديگر درختان اُرس و كنار نيز به كار مي رفته است. به هر جهت در زبانهاي يوناني، ايتاليايي و ديگر زبانهايي كه ارتباط بيشتري با شمال عربستان داشته اند، سدروس، سدار، سدرو و غيره به معناي سدر لبناني است نه كنار.



درخت سدر در روايات

احاديثي كه از حضرت محمد صلي الله عليه و آله نقل شده نشان مي دهد كه سدر قرآن همان درخت تناور سدر است نه بوته اي خاردار مانند كنار. براي مثال حديثي است در سنن ابوداود كه از پيامبراكرم صلي الله عليه و آله نقل مي كند:" هر كس درخت سدري را قطع كند سرنگون وارد جهنم خواهد شد." حديثي شبيه به اين در همان كتاب نقل شده:" در مكه از نبي اكرم حضرت محمد صلي الله عليه و آله شنيدم كه بُرنده درخت سدر را لعنت فرمود." پيامبر صلي الله عليه و آله اين حديث را در جريان امري فرمود كه گروهي از مردم مكه از چوب سدر براي ساختن در استفاده مي كردند. او اين عمل را كاري ناپسند( بدعت) دانست. اين احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد نابودي و قطع اين درختان از توجه علمي او به ذخاير ثروت گياهي و حفظ موازنه محيط زيست نشأت مي گرفت و اگر هنوز جنگلهاي سدر در لبنان و سوريه ديده مي شود به علت توجه مسلمانان به نگهداري اين درختان بوده است. و چنانچه قطع اين درختان جنگلي مجاز شمرده مي شد درخت سدري در اين زمان وجود نداشت. احاديث فوق بيشتر مربوط به درخت ارز است نه به درخت كُنار. قطع درخت خودرو و بوته مانند كُنار نمي تواند گناهي كبيره شمرده شود. برعكس قطع درختان كنار كهن رويش دوباره اين درخت را تسريع مي كند. اين نظر كه فقط نابودي درختان كنار مكه و مدينه ممنوع و منفور بوده منطقي به نظر نمي رسد.

در حديثي در صحيح بخاري از حضرت محمد صلي الله عليه و آله نقل شده كه به اصحابش فرمود سدرة المنتهي درختي بود بسيار تنومند كه برگهايش( شاخه هايش) شبيه گوش فيل بود و ميوه اش مانند كوزه آب هاجر. اكنون هر كس اين درخت را همراه با شاخه ها و مخروطهايش( يعني ميوه اش) از نزديك ببيند تشبيهي را كه پيامبر صلي الله عليه و آله بيان فرموده تحسين مي كند.

احاديث زيادي در صحيح بخاري، ترمذي و ديگر كتب حديث آمده كه در آن توصيه شده است براي غسل دادن ميت، برگ سدر را در آب گرم مخلوط كنند. در اين جا فقط برگ سدر لبناني و ارس خاردار مناسب ترين گياه، براي ضدعفوني كردن است. اما در صورت نبودن اين دو گياه، برگ كنار جانشين مناسبي براي آن مي باشد. لذا در صورت وجود هر يك از اين گياهان مي توان از برگ آن براي شستشوي ميت استفاده كرد.

با توجه به حقايقي كه ذكر آن گذشت سدره قرآني(سدر) همان سدر لبنان است و درخت كُنار را سدر قرآن دانستن سوء تعبيري تاريخي است كه تا به امروز به طور مداوم بر گياهاني محلي اطلاق شده است

منبع : تبيان
ممنون از اطلاعات خوبتون. راجع به استبرق چیزی پیدا نمیشه؟
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون از اطلاعات خوبتون. راجع به استبرق چیزی پیدا نمیشه؟
استبرق: در آيه 21 از سوره دهر (76) قران مجيد امده/
تمام اجزا گياه سمي ست . و مصرف دارويي خوراكي نداره / ولي گلهاي كاملا رسيده ان داراي تارهاي كه در قديم از نوعي نخ ابريشم براي لباس تهيه مي شه/
 

Similar threads

بالا