onia$
دستیار مدیر تالار مدیریت
آنچه اوژن فلاندن در ايران دید
[h=1]همراهی هنرمندان با هیات تجاری فرانسه[/h]
علياصغر سعيدي- در دوران سلطنت محمد شاه قاجار، تحريك و توطئه مداوم عاملان انگليس در شرق و جنوب ايران و نفوذ روزافزون روسها در مناطق شمال ـ كه شاه سلطنت خود را مديون مداخله و اعمال نفوذ آنان ميدانست ـ
رجال مصلحتانديش كشور را بر آن داشت كه باز دست دوستي به سوي دولت فرانسه دراز كنند و تصور آنان اين بود كه آن دولت هنوز از قدرت افسانهاي دوران امپراتوري ناپلئون برخوردار است، غافل از اينكه در آن سالها لوئي فيليپ [1848-1830] در فرانسه سلطنت ميكرد و تجارت و صنعت در اروپا در حال رشد و گسترش بود و فرانسه براي توسعه مستعمرات خود در اطراف و اكناف عالم، ناگزير بود در پارهاي از موارد با انگليس نوعي سياست همزيستي مسالمتآميز در پيش گيرد و هرگز حاضر نميشد به سبب منافع ايران، از ادامه سياست بيطرفانهاي كه در قبال دولتهاي انگليس و روس اتخاذ كرده بود، بهاين سادگي دست بردارد، اما چون به ايجاد ارتباط بازرگاني با ايران و بسط نفوذ فرهنگي خود در اين سرزمين علاقه وافر داشت، در هر شرايطي آماده مذاكره با نمايندگان ايران بود و از اعزام هياتي به رياست حسين خانمقدم، آجودانباشي[1]، كه در تاريخ 23 جماديالثاني 1254/27 مارس 1838 به فرانسه اعزام شد، به خوبی استقبال كرد و سي سال بعد از قطع ارتباط سياسي با ايران، مناسب دانست هيات مهمي را به رياست كنت دوسرسي[2] به كشور ما گسيل دارد. البته در آن زمان، افراد كتابخوان در آن كشور با خواندن سفرنامههاي جهانگردان معروف، تا حدي با آثار باستاني اين سرزمين كهنسال آشنايي داشتند، به خصوص چاپ و نشر سفرنامه كارستن نيبور[3]، در سال 1778 در كپنهاك، كه تخت جمشيد را «به طور اساسي و علمي» به جهانيان ميشناسانيد، بيش از پيش اهل تحقيق را به ديدن ايران تشويق و تحريص كرد. همانگونه كه ديتمار هنتسه، در مقدمه آن سفرنامه مينويسد: «.... نقشها و نوشتههايي كه نيبور از تخت جمشيد همراه برد، از نظر دقت و غنا، همه كارهاي پيشينيان او را كه مشهورتر از همه انگلبرت كمپفر[4] بود، به كنار زد. رونوشتههاي دقيق او از سنگ نبشتههاي ميخي بينهايت مهم بود، چون با كمك همين رونوشتهها بود كه گئورگ فريدريش گروته فند[5]، توانست در سال 1802 كليد خواندن خط ميخي فارسي باستاني را به دست بياورد. نيبور نه تنها از اين سنگ نبشتهها رونوشت برداشت، بلكه يك يك حروف را منظم كرد و توانست 42 حرف پيدا بكند....[6]»
به سائقه اين مسائل، ديدار ايران و بررسي خرابههاي تخت جمشيد، براي باستانشناسان و اهل تاريخ، بهويژه براي اعضاي موسسههاي علمي و فرهنگي، فرصتي طلايي بود و انجمن هنرهاي زيباي فرانسه به مجرد آنكه از اعزام چنان هياتي به رياست كنت دوسرسي اطلاع حاصل كرد بلافاصله دست به كار شد و به دو هنرمند كه از طريق مسابقه انتخاب شده بودند، ماموريت داد به همراه آنان به ايران مسافرت و از آثار تاريخي و باستاني اين كشور گزارش مشروح و مصوري تهيه كنند. نام اين دو هنرمند، اوژن ناپلئون فلاندن[7] و پاسكال كوست [8] است. اولي نقاشي ماهر بود و در مسافرت الجزاير به خاطر علاقهاي كه به باستانشناسي داشت، اطلاعاتي در اين زمينه به دست آورده بود، و دومي معماري مجرب كه در كاوشهاي نقاط باستاني مصر تجربيات ارزندهاي اندوخته بود. شرح سفر و حاصل مطالعات آن دو در ايران، طي كتابهايي با قطع بزرگ[9] و سفرنامه مستقل[10] به چاپ رسيده است كه براي شناختن اوضاع اجتماعي ايران از آن روزگار و آثار بر جاي مانده از دوران هاي قديم، يكي از منابع بسيار مهم است. اوژن فلاندن علاوه بر ترسيم تصويرهاي دقيق و تهيه سفرنامه خواندني، كه به مراتب از شرح سفر رييس هياتشان، پرمطلبتر و منصفانهتر است، در مجله معروف «دوموند» نيز مقالاتي درباره ايران نوشته است.[11]
هيات فوقالعاده فرانسوي، بعد از صدور دستورالعمل لازم[12] از سوي مارشال سولت دوك دالماسي[13]، نخستوزير فرانسه، روز 30 نوامبر 1839/ 8 رمضان 1255 از طريق بندر تولون به سوي شرق حركت ميكنند و 22 روز بعد، در عيد فطر سال 1255 / 8 دسامبر 1839 وارد شهر قسطنطنيه، يا استانبول امروزي ميشوند. در قسطنطنيه سلطان عبدالمجيد اول كه بيش از 18 سال ندارد، اعضاي هيات را با تشريفات خاص به حضور ميپذيرد. زمستان در پيش است و راهها صعبالعبور و طولاني، بايد شتاب كرد. مسافران فرانسوي تا طرابوزان باز با كشتي ميروند، اما از آنجا به بعد چارهاي جز انتخاب راههاي كاروانرو نيست. آنها وقتي به ارزروم ميرسند، اطلاع حاصل ميكنند كه مك نيل[14]، وزير مختار انگليس در ايران بر سر محاصره هرات با محمدشاه اختلاف پيدا كرده و در راه مراجعت به لندن، چند روزي در ارزروم توقف نموده است. [15]
اعضاي هيات به اشاره مهماندار، يك روز در قره ضياءالدين، استراحت ميكنند تا خيل پيشوازكنندگان كه از خوي راه افتادهاند، بتوانند به موقع از آنان استقبال كنند. فراواني درخت و زيبايي مناظر طبيعت در دشت خوي، چشم فلاندن را از دور نوازش ميدهد.[16]
اين نقاش نكته بين در خوي ـ كه نخستين شهر مهم ايراني در مسير سفر آنان است ـ متوجه ميشود كه مسجدهاي اين شهر، بر خلاف مساجد تركيه فاقد مناره هستند و خانهها پست و كم ارتفاع ساخته شده است. چند روز بعد در تبريز علت آن را درمييابد. ترس از وقوع زمينلرزه، كه اغلب زمينهاي اين منطقه را ميلرزاند، موجب كوتاهي ارتفاع ساختمانهاست. اين نقاش باهوش، در تبريز نكته ديگري را هم كشف ميكند: «در ايران بايد دم در كفشها را از پا كند، اما كلاه را هميشه در سر نگاه داشت.» اين موضوع در آن روزگار به قدري شايان توجه و حائز اهميت بود كه براي رعايت آن«قرارداد ويژهاي ميان ايران و روس بسته شده بوده است». اما همچنان كه ميدانيم؛ در كشور ما از ديرباز براي گريز از اجراي مقررات راههاي ويژهاي نيز همواره پيشبيني ميشده است. براي آنكه كفش و چكمه روسها قاليهاي قصر را نجس نكند، موافقت ضمني شده بود كه روكشي روي ته كفشها بكشند و به هنگام ورود، با كندن آن روكش در آستانه در، مفاد قرارداد اجرا و رضايت هر دو طرف جلب شود.در تبريز قهرمان ميرزا، فرزند هشتم عباس ميرزا والي آذربايجان است. اين شاهزاده عبوس، شايد به سبب آنكه برادر شاه وقت است، چندان اعتنايي به كنت دوسرسي و به همراهان ريز و درشتش نميكند و ديدارش مطلقا مطبوع نيست. اما بر خلاف وي، ملاقات با ملك قاسم ميرزا، فرزند بيست و چهارم[17] فتحعلي شاه بسيار لذتبخش بوده و همه آنان را به شدت تحت تاثير قرار داده است. اين شاهزاده روشنفكر ـ كه در آن هنگام بيش از سي و سه سال ندارد، بنا به نوشته فلاندن، علاوه بر فارسي با شش زبان زنده دنيا: فرانسه، انگليسي، روسي، تركي، عربي و هندي آشنايي داشته و در سايه حمايت و پشتيباني اوست كه اوژن بوره، از كشيشان و مروجان مذهبي فرانسوي، كه در كنار افسران فرانسوي با حسين خان آجودانباشي به ايران آمده بود، توانسته است در تبريز مدرسهاي براي تدريس زبان فرانسه، يا به عبارت دقيقتر، براي تبليغ مذهب كاتوليك دائر كند.
فلاندن وقتي به اندروني ملك قاسم ميرزا راه مييابد، ديوارهاي تالار پذيرايي را پوشيده از تابلوهاي نقاشي زيبا ميبيند. ديدن اين همه شاهكار در درون خانه يك مسلمان او را وسوسه ميكند كه از شاهزاده بخواهد فرصتي براي او فراهم كند كه بتواند از چهره يك زن بيحجاب ايراني، تصويري تهيه كند. درخواستي كه برخلاف انتظار او، بسيار زود پذيرفته ميشود و ملك قاسم ميرزا، نقاش فرانسوي را براي صرف شام به خانهاش، كه بيست خانم زيبا و بدون حجاب، در اندروني آن زندگي ميكنند، دعوت ميكند. فلاندن به همراه فرنگي پيري كه پزشك خانوادگي شاهزاده است، وقتي وارد منزل اين ميزان صاحب نام ميشود، خود را در صحنهاي رويايي احساس ميكند: در تالاري كه سرتاسر آن آينهكاري است و با نور چلچراغها روشن شده است، بعد از ورود آنها پرده نازكي را كنار ميزنند، و در آن سوي پرده، بيست زن زيبا، ناگهان از مشاهده يك مرد مسيحي نامحرم، شگفتزده، جيغ و دادشان بلند ميشود و از فرط شرم، بياختيار با كف دست و يا با گوشه دامن روي خود را ميپوشانند. اما خيلي زود به اشاره شاهزاده، آرامش خود را بازمييابند و كمي بعد برنامه ساز و آواز و رقص از سوي مطربان حرفهاي آغاز ميشود. در ميان نوازندگان تنها يك مرد ديده ميشود كه او هم از چشم نابينا است. شام روي ميزي مدور چيده شده است و ميهمانان دور آن مينشينند و در فضايي آكنده از نوا و نشاط و عطر نفسهاي زيبارويان، آرام آرام غذا ميخورند. حضور در چنين بزم خيالانگيز، آن هم در مركز شهر تبريز، كه مردم آن به داشتن تعصبات مذهبي شديد شهره آفاقاند، براي اوژن فلاندن صحنهاي باور نكردني است.
در راه حركت از تبريز به سوي پايتخت، در آن سوي قرهچمن، چاپاري از تهران به رييس هيات پيغام ميآورد كه محمد شاه به اصفهان عزيمت كرده است. پس بايد براي ديدن شاه به اصفهان رفت.
پانوشتها:
1ـ حسين خانمقدم مراغهاي از اعقاب آقاخان مقدم، از رجال شايسته دوران قاجار بود و در اسلامبول و پاريس و لندن ماموريتهاي رسمي به عهده داشت و در ملاقات با مترنيخ صدراعظم معروف اطريش، سخت مورد تحسين وي قرار گرفته بود.
[2]- كنت دوسرسي شرح ماموريت خود را طي سفرنامهاي با عنوان La Perse en 1849 به رشته تحرير درآورده و اين سفرنامه از سوي آقاي دكتر احسان اشراقي به فارسي ترجمه و جزو انتشارات مركز نشر دانشگاهي در 1362 به چاپ رسيده است.
[3]- Carsten Niebuhr: سفرنامه نيبور، ترجمه پرويز رجبي، انتشارات توكا، تهران 1354.
[4] - Engelbert Kaempfer: انگلبرت كمپفر (1716-1651) سياح محقق آلماني است و در زمان سلطنت شاه سليمان صفوي (1105-1077) به ايران آمده و سفرنامهاي به زبان لاتين نوشته كه از سوي پروفسور والتر هنتس به آلماني، توسط نويسنده كيكاووس جهانداري به فارسي ترجمه و با عنوان «در دربار شاهنشاه ايران» جزو انتشارات انجمن آثار ملي در سال 1350 در تهران چاپ شده است.
[5]- Georg Friendrich Grotefend
[6]- سفرنامه نيبور ترجمه پرويز رجبي، ص 26. در مورد 42 حرف خط ميخي اين توضيح لازم در زيرنويس همان صفحه وارد شده است كه خط فارسي باستان 36 حرف دارد دو علامت جداكننده كلمهها و هشت ايدهئوگرام (هزوارش).
[7] - Eugene Napoleon Flandin
[8] - Pascal Coste
[9] - اين كتاب عنوان مفصلي دارد.
اين كتاب در ميان سالهاي 1843 تا 1854 در پاريس چاپ شده و جزو كتابهاي نادر و نفيس مربوط به ايران بود. اما خوشبختانه در سال 1355، از روي نسخههاي موجود در كتابخانه ملي ايران و موزه ايران باستان، دوباره عكسبرداري و در شركت افست به تعداد يك هزار و دويست نسخه، به نحو شايستهاي چاپ و صحافي شد.
[10] - سفرنامه اوژن فلاندن به ايران، سالها پيش توسط حسين نورصادقي به فارسي ترجمه شده و چاپ سوم آن در سال 1356 از سوي كتابفروشي اشراقي در تهران انتشار يافته است، جا دارد اين سفرنامه مهم، از سوي مترجم ارجمند يا مترجمي ديگر با بررسي دقيق مجدد و تجديد نظر كامل، بهخصوص در اعلام، دوباره چاپ شود.
[11] - Rev. des Deux Mondes, nn: 1845, Juin, Juillet. 1850, Juillet et aout, 1851, XII.
[12] - براي اطلاع از متن دستورالعمل رك: ايران در 1840-1839، ترجمه دكتر احسان اشراقي، ص 20.
[13] - Marchal Soult duc de Dalmatie
[14] - در McNeill: سرجان مك نيل، از اعضاي هيات همراه سرجان ملكم و پزشك هيات نظامي بريتانيا ايران بود، ولي بعد يكي از مقامات با نفوذ انگليس در اين منطقه گرديد. او يكي از بدخواهان قسمخورده ايران بود و با ايجاد ارتباط با بعضي از مقامات ديني و دولتي، فتنهها برانگيخت.
[15] - منشات قائم مقام فراهاني، به كوشش سيدبدرالدين يغمايي، انتشارات شرق 1366 ص 188.
[16] - ابتدا دبير سفارت انگليس در ايران بود و بعد به مقام وزير مختاري ارتقا يافت و به خاطر خدماتي كه به كشور متبوعش كرده بود، لقب «سر» گرفت. همسرش خانم ماري شيل خاطرات خود را از ايران طي سفرنامهاي نوشته است كه از سوي دكتر ابوترابيان به فارسي ترجمه شده.
[17] - براي اطلاع بيشتر رك: ايران امروز، نوشته اوژن اوبن، ترجمه و توضيحات ع.ا.سعيدي. زوار، 1362 ص 129.
[h=1]همراهی هنرمندان با هیات تجاری فرانسه[/h]
علياصغر سعيدي- در دوران سلطنت محمد شاه قاجار، تحريك و توطئه مداوم عاملان انگليس در شرق و جنوب ايران و نفوذ روزافزون روسها در مناطق شمال ـ كه شاه سلطنت خود را مديون مداخله و اعمال نفوذ آنان ميدانست ـ
رجال مصلحتانديش كشور را بر آن داشت كه باز دست دوستي به سوي دولت فرانسه دراز كنند و تصور آنان اين بود كه آن دولت هنوز از قدرت افسانهاي دوران امپراتوري ناپلئون برخوردار است، غافل از اينكه در آن سالها لوئي فيليپ [1848-1830] در فرانسه سلطنت ميكرد و تجارت و صنعت در اروپا در حال رشد و گسترش بود و فرانسه براي توسعه مستعمرات خود در اطراف و اكناف عالم، ناگزير بود در پارهاي از موارد با انگليس نوعي سياست همزيستي مسالمتآميز در پيش گيرد و هرگز حاضر نميشد به سبب منافع ايران، از ادامه سياست بيطرفانهاي كه در قبال دولتهاي انگليس و روس اتخاذ كرده بود، بهاين سادگي دست بردارد، اما چون به ايجاد ارتباط بازرگاني با ايران و بسط نفوذ فرهنگي خود در اين سرزمين علاقه وافر داشت، در هر شرايطي آماده مذاكره با نمايندگان ايران بود و از اعزام هياتي به رياست حسين خانمقدم، آجودانباشي[1]، كه در تاريخ 23 جماديالثاني 1254/27 مارس 1838 به فرانسه اعزام شد، به خوبی استقبال كرد و سي سال بعد از قطع ارتباط سياسي با ايران، مناسب دانست هيات مهمي را به رياست كنت دوسرسي[2] به كشور ما گسيل دارد. البته در آن زمان، افراد كتابخوان در آن كشور با خواندن سفرنامههاي جهانگردان معروف، تا حدي با آثار باستاني اين سرزمين كهنسال آشنايي داشتند، به خصوص چاپ و نشر سفرنامه كارستن نيبور[3]، در سال 1778 در كپنهاك، كه تخت جمشيد را «به طور اساسي و علمي» به جهانيان ميشناسانيد، بيش از پيش اهل تحقيق را به ديدن ايران تشويق و تحريص كرد. همانگونه كه ديتمار هنتسه، در مقدمه آن سفرنامه مينويسد: «.... نقشها و نوشتههايي كه نيبور از تخت جمشيد همراه برد، از نظر دقت و غنا، همه كارهاي پيشينيان او را كه مشهورتر از همه انگلبرت كمپفر[4] بود، به كنار زد. رونوشتههاي دقيق او از سنگ نبشتههاي ميخي بينهايت مهم بود، چون با كمك همين رونوشتهها بود كه گئورگ فريدريش گروته فند[5]، توانست در سال 1802 كليد خواندن خط ميخي فارسي باستاني را به دست بياورد. نيبور نه تنها از اين سنگ نبشتهها رونوشت برداشت، بلكه يك يك حروف را منظم كرد و توانست 42 حرف پيدا بكند....[6]»
به سائقه اين مسائل، ديدار ايران و بررسي خرابههاي تخت جمشيد، براي باستانشناسان و اهل تاريخ، بهويژه براي اعضاي موسسههاي علمي و فرهنگي، فرصتي طلايي بود و انجمن هنرهاي زيباي فرانسه به مجرد آنكه از اعزام چنان هياتي به رياست كنت دوسرسي اطلاع حاصل كرد بلافاصله دست به كار شد و به دو هنرمند كه از طريق مسابقه انتخاب شده بودند، ماموريت داد به همراه آنان به ايران مسافرت و از آثار تاريخي و باستاني اين كشور گزارش مشروح و مصوري تهيه كنند. نام اين دو هنرمند، اوژن ناپلئون فلاندن[7] و پاسكال كوست [8] است. اولي نقاشي ماهر بود و در مسافرت الجزاير به خاطر علاقهاي كه به باستانشناسي داشت، اطلاعاتي در اين زمينه به دست آورده بود، و دومي معماري مجرب كه در كاوشهاي نقاط باستاني مصر تجربيات ارزندهاي اندوخته بود. شرح سفر و حاصل مطالعات آن دو در ايران، طي كتابهايي با قطع بزرگ[9] و سفرنامه مستقل[10] به چاپ رسيده است كه براي شناختن اوضاع اجتماعي ايران از آن روزگار و آثار بر جاي مانده از دوران هاي قديم، يكي از منابع بسيار مهم است. اوژن فلاندن علاوه بر ترسيم تصويرهاي دقيق و تهيه سفرنامه خواندني، كه به مراتب از شرح سفر رييس هياتشان، پرمطلبتر و منصفانهتر است، در مجله معروف «دوموند» نيز مقالاتي درباره ايران نوشته است.[11]
هيات فوقالعاده فرانسوي، بعد از صدور دستورالعمل لازم[12] از سوي مارشال سولت دوك دالماسي[13]، نخستوزير فرانسه، روز 30 نوامبر 1839/ 8 رمضان 1255 از طريق بندر تولون به سوي شرق حركت ميكنند و 22 روز بعد، در عيد فطر سال 1255 / 8 دسامبر 1839 وارد شهر قسطنطنيه، يا استانبول امروزي ميشوند. در قسطنطنيه سلطان عبدالمجيد اول كه بيش از 18 سال ندارد، اعضاي هيات را با تشريفات خاص به حضور ميپذيرد. زمستان در پيش است و راهها صعبالعبور و طولاني، بايد شتاب كرد. مسافران فرانسوي تا طرابوزان باز با كشتي ميروند، اما از آنجا به بعد چارهاي جز انتخاب راههاي كاروانرو نيست. آنها وقتي به ارزروم ميرسند، اطلاع حاصل ميكنند كه مك نيل[14]، وزير مختار انگليس در ايران بر سر محاصره هرات با محمدشاه اختلاف پيدا كرده و در راه مراجعت به لندن، چند روزي در ارزروم توقف نموده است. [15]
اعضاي هيات به اشاره مهماندار، يك روز در قره ضياءالدين، استراحت ميكنند تا خيل پيشوازكنندگان كه از خوي راه افتادهاند، بتوانند به موقع از آنان استقبال كنند. فراواني درخت و زيبايي مناظر طبيعت در دشت خوي، چشم فلاندن را از دور نوازش ميدهد.[16]
اين نقاش نكته بين در خوي ـ كه نخستين شهر مهم ايراني در مسير سفر آنان است ـ متوجه ميشود كه مسجدهاي اين شهر، بر خلاف مساجد تركيه فاقد مناره هستند و خانهها پست و كم ارتفاع ساخته شده است. چند روز بعد در تبريز علت آن را درمييابد. ترس از وقوع زمينلرزه، كه اغلب زمينهاي اين منطقه را ميلرزاند، موجب كوتاهي ارتفاع ساختمانهاست. اين نقاش باهوش، در تبريز نكته ديگري را هم كشف ميكند: «در ايران بايد دم در كفشها را از پا كند، اما كلاه را هميشه در سر نگاه داشت.» اين موضوع در آن روزگار به قدري شايان توجه و حائز اهميت بود كه براي رعايت آن«قرارداد ويژهاي ميان ايران و روس بسته شده بوده است». اما همچنان كه ميدانيم؛ در كشور ما از ديرباز براي گريز از اجراي مقررات راههاي ويژهاي نيز همواره پيشبيني ميشده است. براي آنكه كفش و چكمه روسها قاليهاي قصر را نجس نكند، موافقت ضمني شده بود كه روكشي روي ته كفشها بكشند و به هنگام ورود، با كندن آن روكش در آستانه در، مفاد قرارداد اجرا و رضايت هر دو طرف جلب شود.در تبريز قهرمان ميرزا، فرزند هشتم عباس ميرزا والي آذربايجان است. اين شاهزاده عبوس، شايد به سبب آنكه برادر شاه وقت است، چندان اعتنايي به كنت دوسرسي و به همراهان ريز و درشتش نميكند و ديدارش مطلقا مطبوع نيست. اما بر خلاف وي، ملاقات با ملك قاسم ميرزا، فرزند بيست و چهارم[17] فتحعلي شاه بسيار لذتبخش بوده و همه آنان را به شدت تحت تاثير قرار داده است. اين شاهزاده روشنفكر ـ كه در آن هنگام بيش از سي و سه سال ندارد، بنا به نوشته فلاندن، علاوه بر فارسي با شش زبان زنده دنيا: فرانسه، انگليسي، روسي، تركي، عربي و هندي آشنايي داشته و در سايه حمايت و پشتيباني اوست كه اوژن بوره، از كشيشان و مروجان مذهبي فرانسوي، كه در كنار افسران فرانسوي با حسين خان آجودانباشي به ايران آمده بود، توانسته است در تبريز مدرسهاي براي تدريس زبان فرانسه، يا به عبارت دقيقتر، براي تبليغ مذهب كاتوليك دائر كند.
فلاندن وقتي به اندروني ملك قاسم ميرزا راه مييابد، ديوارهاي تالار پذيرايي را پوشيده از تابلوهاي نقاشي زيبا ميبيند. ديدن اين همه شاهكار در درون خانه يك مسلمان او را وسوسه ميكند كه از شاهزاده بخواهد فرصتي براي او فراهم كند كه بتواند از چهره يك زن بيحجاب ايراني، تصويري تهيه كند. درخواستي كه برخلاف انتظار او، بسيار زود پذيرفته ميشود و ملك قاسم ميرزا، نقاش فرانسوي را براي صرف شام به خانهاش، كه بيست خانم زيبا و بدون حجاب، در اندروني آن زندگي ميكنند، دعوت ميكند. فلاندن به همراه فرنگي پيري كه پزشك خانوادگي شاهزاده است، وقتي وارد منزل اين ميزان صاحب نام ميشود، خود را در صحنهاي رويايي احساس ميكند: در تالاري كه سرتاسر آن آينهكاري است و با نور چلچراغها روشن شده است، بعد از ورود آنها پرده نازكي را كنار ميزنند، و در آن سوي پرده، بيست زن زيبا، ناگهان از مشاهده يك مرد مسيحي نامحرم، شگفتزده، جيغ و دادشان بلند ميشود و از فرط شرم، بياختيار با كف دست و يا با گوشه دامن روي خود را ميپوشانند. اما خيلي زود به اشاره شاهزاده، آرامش خود را بازمييابند و كمي بعد برنامه ساز و آواز و رقص از سوي مطربان حرفهاي آغاز ميشود. در ميان نوازندگان تنها يك مرد ديده ميشود كه او هم از چشم نابينا است. شام روي ميزي مدور چيده شده است و ميهمانان دور آن مينشينند و در فضايي آكنده از نوا و نشاط و عطر نفسهاي زيبارويان، آرام آرام غذا ميخورند. حضور در چنين بزم خيالانگيز، آن هم در مركز شهر تبريز، كه مردم آن به داشتن تعصبات مذهبي شديد شهره آفاقاند، براي اوژن فلاندن صحنهاي باور نكردني است.
در راه حركت از تبريز به سوي پايتخت، در آن سوي قرهچمن، چاپاري از تهران به رييس هيات پيغام ميآورد كه محمد شاه به اصفهان عزيمت كرده است. پس بايد براي ديدن شاه به اصفهان رفت.
پانوشتها:
1ـ حسين خانمقدم مراغهاي از اعقاب آقاخان مقدم، از رجال شايسته دوران قاجار بود و در اسلامبول و پاريس و لندن ماموريتهاي رسمي به عهده داشت و در ملاقات با مترنيخ صدراعظم معروف اطريش، سخت مورد تحسين وي قرار گرفته بود.
[2]- كنت دوسرسي شرح ماموريت خود را طي سفرنامهاي با عنوان La Perse en 1849 به رشته تحرير درآورده و اين سفرنامه از سوي آقاي دكتر احسان اشراقي به فارسي ترجمه و جزو انتشارات مركز نشر دانشگاهي در 1362 به چاپ رسيده است.
[3]- Carsten Niebuhr: سفرنامه نيبور، ترجمه پرويز رجبي، انتشارات توكا، تهران 1354.
[4] - Engelbert Kaempfer: انگلبرت كمپفر (1716-1651) سياح محقق آلماني است و در زمان سلطنت شاه سليمان صفوي (1105-1077) به ايران آمده و سفرنامهاي به زبان لاتين نوشته كه از سوي پروفسور والتر هنتس به آلماني، توسط نويسنده كيكاووس جهانداري به فارسي ترجمه و با عنوان «در دربار شاهنشاه ايران» جزو انتشارات انجمن آثار ملي در سال 1350 در تهران چاپ شده است.
[5]- Georg Friendrich Grotefend
[6]- سفرنامه نيبور ترجمه پرويز رجبي، ص 26. در مورد 42 حرف خط ميخي اين توضيح لازم در زيرنويس همان صفحه وارد شده است كه خط فارسي باستان 36 حرف دارد دو علامت جداكننده كلمهها و هشت ايدهئوگرام (هزوارش).
[7] - Eugene Napoleon Flandin
[8] - Pascal Coste
[9] - اين كتاب عنوان مفصلي دارد.
اين كتاب در ميان سالهاي 1843 تا 1854 در پاريس چاپ شده و جزو كتابهاي نادر و نفيس مربوط به ايران بود. اما خوشبختانه در سال 1355، از روي نسخههاي موجود در كتابخانه ملي ايران و موزه ايران باستان، دوباره عكسبرداري و در شركت افست به تعداد يك هزار و دويست نسخه، به نحو شايستهاي چاپ و صحافي شد.
[10] - سفرنامه اوژن فلاندن به ايران، سالها پيش توسط حسين نورصادقي به فارسي ترجمه شده و چاپ سوم آن در سال 1356 از سوي كتابفروشي اشراقي در تهران انتشار يافته است، جا دارد اين سفرنامه مهم، از سوي مترجم ارجمند يا مترجمي ديگر با بررسي دقيق مجدد و تجديد نظر كامل، بهخصوص در اعلام، دوباره چاپ شود.
[11] - Rev. des Deux Mondes, nn: 1845, Juin, Juillet. 1850, Juillet et aout, 1851, XII.
[12] - براي اطلاع از متن دستورالعمل رك: ايران در 1840-1839، ترجمه دكتر احسان اشراقي، ص 20.
[13] - Marchal Soult duc de Dalmatie
[14] - در McNeill: سرجان مك نيل، از اعضاي هيات همراه سرجان ملكم و پزشك هيات نظامي بريتانيا ايران بود، ولي بعد يكي از مقامات با نفوذ انگليس در اين منطقه گرديد. او يكي از بدخواهان قسمخورده ايران بود و با ايجاد ارتباط با بعضي از مقامات ديني و دولتي، فتنهها برانگيخت.
[15] - منشات قائم مقام فراهاني، به كوشش سيدبدرالدين يغمايي، انتشارات شرق 1366 ص 188.
[16] - ابتدا دبير سفارت انگليس در ايران بود و بعد به مقام وزير مختاري ارتقا يافت و به خاطر خدماتي كه به كشور متبوعش كرده بود، لقب «سر» گرفت. همسرش خانم ماري شيل خاطرات خود را از ايران طي سفرنامهاي نوشته است كه از سوي دكتر ابوترابيان به فارسي ترجمه شده.
[17] - براي اطلاع بيشتر رك: ايران امروز، نوشته اوژن اوبن، ترجمه و توضيحات ع.ا.سعيدي. زوار، 1362 ص 129.